
3-1-5- رابطه نهجالبلاغه با قرآن 96
3-1-6- عمده ترين بخشهاي نهج البلاغه: 97
3-1-7- اخلاق در نهج البلاغه 98
3-2- مولانا جلال الدين محمد بلخي 101
3-2-1- زندگي نامه 101
3-2-2- مؤمنه خاتون 102
3-2-3- شمس تبريزي 104
3-2-4- شيدايي مولانا 106
3-2-5- مولانا و صلاح الدين زرکوب 107
3-2-6- مولانا و حسام الدين چلبي 108
3-2-7- مولانا و کانت 108
3-2-8- درگذشت مولانا 109
3-2-9- مثنوي معنوي 109
3-2-10 اخلاق در نگاه مولانا 112
3-2-11- نسبيت در مثنوي 122
فصل چهارم بررسي تطبيقي نهج البلاغه و مثنوي
4-1- فضايل اخلاقي 129
4-1-1- توبه 129
4-1-1-1-حقيقت توبه 131
4-1-1-2- وجوب توبه 132
4-1-1-3- عموميت توبه 134
4-1-1-4- تحليل توبه 140
4-1-2- جود 141
4-1-2-1- سخاوت در منابع حديث 143
4-1-2-2- تحليل (جود، بخشش، انفاق) 149
4-1-3- صبر و شکيبايي 150
4-1-3-1- صبر در احاديث اسلامي 154
4-1-3-2- تحليل صبر و شکيبايي 161
4-1-4- قناعت 162
4-1-4-1- تحليل قناعت 164
4-1-5- تواضع و فروتني 165
4-1-5-1- تعريف تواضع 169
4-1-5-2- تواضع و کرامت انسان! 170
4-1-5-3- تحليل 172
4-1-6- عدل 173
4-6-1-1- تحليل عدل 174
4-1-7- صدق و راستي 175
4-1-7-1- صدق و راستى در روايات اسلامى 177
4-1-7-2- تأثير راست گويى در زندگى انسان ها 181
4-1-7-4- دروغ و آثار و عواقب آن 184
4-1-7-5- آثار زيان بار دروغ 186
4-1-7-6- دروغ و آثار و عواقب آن 189
4-1-7-7- استثنائات دروغ 192
4-1-7-3- تحليل صدق و راستي 197
4-2- رذايل اخلاقي 200
4-2-1- ريا 200
4-2-1-1- ريا در روايات اسلامي 200
4-2-1-2- تحليل ريا 204
4-2-2- عُجب و خود پسندي (تکبر): 205
4-2-2-1- تکبر در روايات اسلامي 209
4-2-2-2- تحليل عُجب و خودپسندي (تکبر) 212
4-2-3- حرص و آز و طمع 213
4-2-3-1- تعريف حرص 213
4-2-3-2- تحليل حرص و از و طمع 219
4-2-4- حسادت 220
4-2-4-1- حسد در روايات اسلامي 223
4-2-5-1- تحليل حسادت 228
4-2-6- بخل 229
4-2-6-2- بخل در آينه روايات اسلامي 232
4-2-6-3- تحليل بخل 238
4-2-7- غفلت 240
4-2-7-1- “غفلت “در اخبار اسلامي 243
4-2-7-2- تحليل غفلت 248
4-2-8- غرور و خودبيني 249
4-2-8-1- تحليل غرور وخود بيني 252
4-3- نتيجه گيري 253
منابع و مآخذ : 257
فهرست مقالات 261
چکيده
حضرت علي (عليه السلام) پيشواي شيعيان است و نهج البلاغه گزيدهاي از حکمتها، نامههاو خطبههاي آن حضرت است که سيد شريف رضي در قرن چهارم با ذوق ادبي خود آن را گردآوري کرد که شعرا و نويسندگان به روشهاي مختلف از آن بهره ميبرند.
مولانا جلاالدين محمد بلخي شاعر و عارف قرن هفتم هجري قمري است که در بين آثارش مثنوي معنوي مورد توجه بيشتري از سوي عام و خاص قرار گرفته است. زبان مولانا در مثنوي از وضوح و روش خاصي برخوردار است؛ در واقع به زبان مردم حرف زده است: مثنوي کتابي است تعليمي، درسي در زمينه عرفان و اصول تصوف، اخلاق، معارف و …….
در اين رساله به بررسي تطبيقي اخلاق از منظر مطلق يا نسبي بودن در نهج البلاغه و مثنوي پرداخته شده و هدف اين پژوهش تلاش جهت نشان دادن همسو بودن امام اول شيعيان و ملاي روم در دعوت از انسانها به سوي حقيقي جهان شمول است. درحالي که انسان از يک اراده خير و ارزشي ذاتي و مطلق جدا افتاده و تلاش ميکند به آن اصل بازگردد. با در نظر گرفتن اغراض خود و نيازهاي فردي و اجتماعي به آن گاهي نسبيت هم ميدهد. براي اين منظور اخلاق و تعاريف آن از جنبههاي مختلف مورد بررسي قرار گرفته همچنين نسبيت و اطلاق آن از ديدگاههاي مختلف صاحب نظران.از رذايل خلاقي هر کدام 7 مورد از متن نهج البلاغه و شش دفتر مثنوي شواهدي آورده شده و به صورت تطبيقي مورد بررسي قرار گرفته که در اکثر موارد هر دو بزرگوار در بسياري از مضامين اخلاقي همسو بوده و در مواقعي که اغراض فرد را کنار بگذاريم انسانها را به سوي اراده الهي دعوت مينمايند.
کليد واژهها: نهج البلاغه، مثنوي، اخلاق نسبي، اخلاق مطلق.
مقدمه
اخلاق در لغت جمع واژة “خُلق” است. خُلق صفتي را گويند که در نفس انسان رسوخ دارد و موجب آن ميشود که افعالي متناسب با آن، بدون نياز به تفکر و تأمل از او صادر شود. خُلق همان ملکه است که در مقابل حال قرار دارد. حال بر خلاف ملکه، کيفيت نفساني سريع الزوالي است که ميتواند پس از ممارست و تمرين، ملکة انسان گردد (طوسي، 1369، ص 101).
ابن مسکويه ميگويد: “خُلق همان حالت نفساني است که انسان را به انجام کارهايي دعوت
ميکند؛ بيآنکه نياز به تفکر و انديشه داشته باشد” (ابن مسکويه، 1381، ص 15).
به تعبير مرحوم نراقي، اخلاق عبارت است از: دانش صفات مهلکه و منجيه و چگونگي متصف شدن و گرويدن به صفات نجات بخش و رها شدن از صفات هلاک کننده. (مصباح، 1381، ص 18)
ارسطو معتقد بود که انسان به طور طبيعي واجد خلق و خويهاي خاصي نيست؛ هرچند طبيعت او با هيچ خلق و خويي هم ناسازگار نيست، بلکه ميتواند بنا به خواست خود و با مداومت و تمرين، ملکات خاصي را در خود پرورش دهد و نيز معتقد است، اشرار به تأديب و تعليم اخيار ميشوند و تکرار موعظه و نصيحت تأثير دارد (طوسي، 1386، ص 104).
اهميت اخلاق
نقش و اهميت مکارم اخلاق در تعالي معنوي انسانها بر هيچکس پوشيده نيست؛ هم چنانکه رسول گرامي اسلام نيز هدف از بعثت خويش را تتميم مکارم اخلاق معرفي مينمايد: “اِنّما بُعِثتُ لِاُتَمِمَ مَکارِم الآخلاق” من مبعوث شدهام که اخلاق حسنه را به اتمام رسانم. اولياي گرامي اسلام نيز براي آنکه پيروان خويش را به راه خودسازي و تزکيهي نفس سوق دهند، آنان را به آموختن علم اخلاق موظف نموده و فرا گرفتن اين علم را که از پايههاي اساسي سعادت اجتماع است بر ساير علوم مقدم داشتهاند (فيض کاشاني، 1365، ص 1).
بيترديد اخلاق در اسلام داراي اهميت فراواني است و علاوه بر آنکه از ارکان اسلام و در رديف عقايد و احکام به شمار ميآيد، عامل پيوند انسان به پروردگارش نيز ميباشد و همانا اين پيوند مقصود اصلي در ايجاد انسان است. ديگر آنکه آيين مقدس اسلام در تمام زمينهها جز با شيوة اخلاقي، تمام و کامل نميگردد و نيز اين علم از دانشهايي است که به انسان و حالات گوناگون او و ساير علوم و معارف انساني اهتمام ميورزد. از فضيلتها و مکارم انساني چگونگي به دست آوردن آن و نحوة آراستن نفس به آن صفات نيک، از رذيلتها و صفات ناپسند و چگونگي دوري جستن از آنها و بازداشتن نفس از آلوده شدن و نيز آثار گوناگون اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي آن بحث و گفتوگو ميکند (مظاهري، 1388،ص 12).
در اهميت علم اخلاق ميتوان گفت که وجود انسان به گونهاي ضعيف و ناقص آفريده شده است؛ به گونهاي که بايد خود، ابعاد هستي خويش را شکل دهد و به کمک قدرت انديشه و ارادة خويش استعدادهاي مختلفش را شکوفا سازد و به کمال لايق خود برسد. اخلاق، استعدادي است که در وجود انسان نهفته است و براي آنکه انسان به کمال لايق خود برسد، بايد اين جنبه از وجودش را نيز شکوفا سازد (اميد، 1381، ص 166).
اخلاق پيش از اسلام
با نگاهي گذرا به اخلاق پيش از اسلام درمييابيم که با وجود کتاب مقدسي مانند اوستا که مجموعهي کاملي از تعاليم اخلاقي است و تمدن ديرين و روحيات ايران پيشين را يادآور ميسازد، اخلاق از مقولههاي مورد توجه در ايران باستان بوده است. گاتها مهمترين قسمت اوستا، نخستين کتابي است که بشر را به شاهراه وحدت راهنمايي کرده است. در تعليمات زرتشت مقصود از خلقت و نتيجهي زندگاني اين است تا هر فردي در آبادي جهان و شادماني جهانيان کوشيده است، خود را به وسيلهي انديشه، پندار و گفتار و کردار نيک، قابل عروج به عالم روحاني و رسيدن به اوج کمال و سعادت جاوداني نمايد. همچنين محسنات اخلاقي از قبيل راستي و درستي، امانت، تواضع، رحم و شفقت و… نمونههايي از تعاليم مزديسنا و اخلاق ايران باستان است (ايراني، 1361،ص 5).
در سلسلههاي متعدد موجود در ايران باستان نيز تعاليم اخلاقي وجود داشتهاند. سلسلة ساسانيان که بر سر دو راهي ميان دنياي يونان و روم از يک سو و چين و هند از سوي ديگر قرار داشت، روزگاري دراز مرکز مبادلات معنوي و مادي بود. تمايلات ايران دوستي که در اين دوره حکمفرما بود، به کمک و همراهي مذهب ملي کشور، آيين زردشت و روحانيون پارسي به وجود آمد، رواج پيدا کرد و اين تمايلات در ادبيات پرورش يافت (اينوسترانتسف، 1351، ص 15).
ادبياتي که جنبة اخلاقي دارد، شامل تعليمات اخلاقي، دعوت به کار نيک، اندرزها و رهنمودهايي براي داشتن يک روش صحيح زندگي و هميشه همراه با گفتارهايي دربارة دين و اصول آن است. اينگونه نوشتههاي را که تعدادشان نسبتاً زياد است، هندرز (اندرز) يا پندنامک ميناميدند. کتاب پندنامک زرتشت شامل دستورهاي اخلاقي همراه با تعليمات ديني است (ريپکا، 1354، ص 68).
بنابراين، رسالههاي اخلاقي و آموزشي به صورت اندرز و وصيت، گروه مخصوصي از آثار ادبي را تشکيل ميدهد از بررسي تأليفهاي مشابه در ادبيات ايراني در دورهي ساساني ميتوان به چگونگي پيدايش آن پي برد. نمونهاي از اين نوع اندرزنامهها را که به صورت ادبي تنظيم يافته و مربوط به دورة قبل از اسلام است، در کتاب عهد اردشير يا پندنامهي خسرو انوشيروان ميتوان ديد (اينوسترانتسف، 1351، ص 34).
اخلاقي که از اندرزنامههاي کهن نشئت ميگيرد پيچيده، ظريف و چنان سرشار است که ميتوان مطالعة مضامين ادبيات فارسي سدههاي نخستين را براساس آن استوار کرد. نقش اصلي اين
مجموعهها، برانگيختن نوعي نگراني و حدّت بخشيدن به آن، بر حذر داشتن وجدان از خوابآلودگي و متقاعد کردن آن است به اينکه راحتي و آرامش واقعي در اين بيداري است. اين اندرزنامهها نطفة اصلي انديشهاي اخلاقي است که در سراسر ادبيات فارسي به چشم ميخورد (فوشه کور، 1377، ص 23).
اخلاق پس از اسلام
پس از برافتادن دولت ساسانيان اشاعة تاريخي اسلام در ايران آغاز شد و همگام با آن، عربي نيز که زبان متنهاي مقدس بود رونق يافت و ايرانيان به تدريج آيين پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) را پذيرفتند (ريپکا، 1354، ص 63).
ايران در نتيجهي جنگهاي نهصدساله با روم و فتور و کهولت دين مزديسنا و انقلاب فکري و سياسي که ايجاد شده بود، روي به ضعف نهاد و با آنکه ايرانيان زودتر از روميان ايستادگي و رشادت به خرج دادند، زودتر از آنها منقرض گرديدند اما فرهنگ و تمدنشان از ميان نرفت. دولت اسلام پايتختي به وجود آورد و درباري ساخت که از حيث سازماني اخلاقي و مادي به مراتب طبيعيتر و استوارتر از عهد پيشين بود و ادبياتي به وجود آورد که صد يک آن را در عهد ساسانيان نداشت (بهار، 1349، ص 142).
در تکوين اصول اخلاقي اسلام سه عنصر مؤثر وجود داشته که مورد توجه قرار گرفته است: در درجهي اول اصول اخلاقي مذکور در کتاب مقدس قرآن است. در درجهي دوم يک رشته مدارک اخلاقي که بسيار متنوع و در عين حال مبهم است؛ مانند: امثله، کلمات حکيمانه، حکايات، افسانههاي منظوم که در حقيقت سلسلهاي از مطالب اخلاقي فلسفي است که غالباً هيچگونه ارتباطي با يکديگر ندارند و از حيث محل و تاريخ پيدايش گوناگوناند و در درجهي سوم، سنت اخلاقي يوناني قرار گرفته است (اينوسترانتسف، 1351، ص 30).
در دورهي اوليهي رونق علوم در اسلام، تأليفهاي يوناني ترجمه شده است. علاوه بر ترجمهي برخي تأليفات اخلاقي يوناني مخصوصاً تأليفات ارسطو يک رشته آثار با اسامي ساختگي مؤلفان به اين سنت ارتباط داده ميشود که رابطي آن با علوم يوناني فقط ظاهري است و حتي طرفداران اصل تفوق تأثير يوناني آن آثار را در گروه دوم آثار قرار دادهاند که در علم اخلاق اسلامي تأثير داشته است؛ يعني، گروه “آثار حکمت شرق” نوع وصاياي ساختگي که به ارسطو و فيثاغورث و ديگران نسبت داده
ميشود. ابن مسکويه به نوعي از مدارک ايراني مانند، پندنامهها و اندرزنامهها اتکا مينمايد که به هيچ وجه جزو ادبيات اندرزآميز
