
عذر و عذرا جناس زايد دارند.
در ضمن واژهي سه روح نيز مي تواند در ارتباط با نقش آمدن و اصطلاحات بازي نرد ايهام تناسب باشد. به اين معني كه تخته نرد را در قديم به سه طاس بازي ميكردند. جايي ازرقي هروي گويد:
گر شاه سه شش خواست، دو يك زخم افتاد تا ظن نبري كه كعبتين داد نداد
آن زخم كه كرد راي شاهنشه ياد در حضرت شاه روي بر خاك نهاد(2)
ميان عذر و عذرا صنعت اشتقاق و جناس مذيل هست.
معني بيت: تو كه هر سه مرحله جماد و نبات و حيوان را سركردهاي و به مرحلهي كمال زندگي رسيدهاي، ديگر چه بهانه و عذري داري؟ زيرا كه آشكارا از جهان هستي، تنها آخرين داو بازي عمر را انجام ميدهي و علناً بر سر عمر باز مانده از جهان گرو بستهاي.
4)پديد نيست كه تا كي بوي ز مستي حرص در اين رباط كهن، همچو ماه نو رسوا
رباط كهن : كنايه از دنيا / ماه نو (تركيب وصفي). هلال .(لغتنامه)
رسوا : رسوا شده (صفت مفعولي مركب)، فاش شده، بر سر زبانها افتاده، ظاهر و آشكار شده، از پرده بدر شده (فرهنگ لغات و تعبيرات به نقل از لغتنامه)
رسوايي ماه نو : ماه نو علاوه بر شكل ظاهرياش كه بسيار لاغر و باريك ميان است، به علت تعيين ايام ماههاي قمري مخصوصاً ماه رمضان و شوال كه نزد مسلمين اهميت فراوان داشته، قابل اشاره است، چرا كه قدما براي تعيين ورود به ماه روزه و تعيين ورود هلال ماه شوّال (عيد فطر) از افرادي كه ديد چشم آنان قوي بوده و ميتوانسته در آسمان هلال ماه را رؤيت كند استفاده ميكردهاند.
چون ماه نو را همه با انگشت به يكديگر نشان ميدادهاند، ماه نو را رسوا خوانده است:
به همه كس بنمايم خم ابرو كه تو داري ماه نو هر كه ببيند به همه كس بنمايد
مستي حرص: اضافه مسبب به سبب
معني بيت:معلوم نيست كه در اين دنياي كهن تا كي به سبب حريص بودن مثل ماه نو، انگشتنماي اين و آن خواهي بود؟! (دكتر احمد شوقي نوبر)
5)زمين چون گلخن و گردون چو طاق گرمابه است تو در ميان جنب از همدمي كام و هوا
گلخن : 1)تون گرمابه، 2)مزبلهي تون حمام، 3)جايي كه خس و خاشاك در آن ريزند، مزبله (با تلخيص از معين).
زمين : از لحاظ پستي و دنائت و فرومايگي به گلخن گرمابه كه پستترين جاي حمام و جاي كثيف و محل انباشتن هيزم است تشبيه شده است.
طاق گرمابه : در قديم گرمابهها را با نقوش و صور ميآراستند تا در نظر بينندگان و روندگان به گرمابه زيبا جلوه نمايد. مانند كاشي كاريهاي امروزي. از اين جهت آسمان را از لحاظ زيبايي و درخشندگي ستارگان و شايد رنگ آبي آسمان به طاق گرمابه كه با كاشيهاي لاجوردي و نقوش و صور و آينه آراسته گرديده تشبيه كرده است.
بين گلخن و گرمابه : بين جنب و گلخن و زمين (كه محل پستي و فرومايگي است) تناسب و مراعات النظير وجود دارد.
بين گردون و هوا (در معني غير مراد آن يعني هوايي كه نفس ميكشيم) و همچنين دم، ايهام تناسب وجود دارد.
معني بيت: دنياي پست مانند مزبله تون حمام و جاي كثافات و خس و خاشاك و آسمان آبي زيبا با ستارگان درخشندهاش مانند طاق مزين به كاشيهاي لاجوردي و نقوش و آينهي حمام است و تو در اين ميان (و يا در ميان زمين و آسمان) به سبب كامراني و پيروي از هوي و هوس، آلوده و مانند شخص جنب هستي.
6)برآر غسل و ازو درگذر كه صاحب دل ميان گلخن و گرمابه كم كند مأوا
بين غسل و گلخن و گرمابه مراعات النظير وجود دارد.
معني بيت: خودت را تطهير و پاكيزه گردان و گلخن و زمين و آسمان مانند طاق گرمابه را رها كن، چرا كه شخص صاحب دل در جاهاي پست و در ميان گلخن و گرمابه (زمين و آسمان) آرامش ندارد و اين جاهاي حقير را پناهگاه دائمي خود قرار نمي دهد.
7)به راستي رسي اندر جهان وحدت از آنك الف به راستي از با و جيم گشت جدا
به : به سبب
وحدت: يگانه شدن و تنهايي و يكي بودن (غياث) اينجا بيشتر معني عرفاني آن در نظر است كه وحدت در مقابل كثرت است.
جهان وحدت: اضافه توضيحي يا بياني.
اشاره به صورت ظاهري حروف الف و ب و ج، كه الف كشيده و راست ولي ب و ج خميده هستند. الف اشاره به عالم وحدت و مقام الوهيت و صادر اول از مصدر كل جهان (ذات ربوبي) دارد مقايسه شود با:
نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم
(حافظ)
مصرع دوم تمثيل است براي مصرع اول
معني بيت: به سبب راستي به جهان يگانگي ميرسي و از جهان اشياء متكثر به جهان وحدت كه در آنجا براي كثرت و ناراستي جايي وجود ندارد قدم ميگذاري، همچنانكه الف به سبب راستي و دور بودن از هر گونه كجي و انحنا از ب و ج جدا و متمايز شده است.
8)تو راست شو چو ني و مرگ به شمر ز حيات كه ني چو زيست شكر بخشد و چو مرد نوا
ني : 1-گياهي از تيره گندميان كه از ساقههايش ابزار مختلف (سبد، حصير، نيلبك) ميسازند. 2-نيشكر، 3-سازي است بادي كه از چوب يا ني ميسازند (با تلخيص. معين)
در گسترش معناي بيت قبلي باز به راستي تأكيد مي كند و به شكل ظاهري ني كه چون الف راست است توجه مي كند و مرگ و حيات پر ارزش و پر شهد آن را به جهت راستي ميداند. (حسن تعليل)، چرا كه ني موقع روييدن و حيات در زندگي شكر ميدهد و بعد از جدا شدن از نيستان و مرگ ظاهري، حيات معنوي مييابد و با نواهاي خود كام شنوندگان را شيرين ميسازد. (مرگ براي راستان حياتي دوباره است).
بين ني و شكر و نوا مراعات النظير وجود دارد
بين مرگ و حيات و زيست و مردن تضاد وجود دارد.
9)درين نشيب كه هست از صفت چو ديگ تهي بسان كاسة دون همتان نشين تنها
نشيب : 1-سرازيري، مقابل فراز. 2-زمين پست (معين). اينجا استعاره از دنياي پست است. شاعر با آوردن ديگ و كاسه مراعات النظير ايجاد كرده است.
كاسه: مجاز به علاقهي جزء و كل؛ سفره و خوان
تنها نشستن كاسة دون همتان: كنايه از نرسيدن دست ديگران و متمتع نشدن ديگران از كاسه و سفرة افراد، فرومايه و خسيس.
شاعر توصيه به عزلت و دوري از خلق ميكند و مي گويد:
معني بيت:در اين دنياي پست كه مانند ديگ تهي، توخالي و هيچ و پوچ است؛ گوشه گيري و عرلت پيش گير و مانند سفرة دون همتان از دسترس خلق دور باش.
10)به شام و صبح كه خصم تواند دل چه نهي كه اين غراب سرشت است و آن تذر و لقا
غراب: در عربي زاغ را گويند (غياث). غراب سرشت: كنايه از تفرقه انداز، بي وفا (فرهنگنامه شعري).
تذرو: به معني خروس صحرايي، و به دال مهمله نوشتن و خواندن و به معني كبك گفتن خطاست (از جهانگيري و فرهنگ حكيم نورالدين به نقل از غياث) و در سراج اللغات از فرهنگ قوسي نقل كرده كه تذرو به ذال معجمه مرغي است از جنس ماكيان و خروس كه در بيشهي استرآباد و مازندران بسيار باشد و به غايت خوشرنگ بود (غياث)
تذرو لقا: كنايه از سپيدروي (فرهنگنامه شعري)
شاعر با توجه به معناي ديگر تذرو لقا كه كنايه از سپيدروي است به همراه واژگان غراب و شام و صبح، تناسب زيبايي را خلق كرده است.
همچنين در اين بيت آرايهي جمع با تقسيم وجود دارد. مانند:
مگر مشاطة بستان شدند باد و سحاب كه اين ببستش پيرايه وان گشاد نقاب (3)
معني بيت: شب و روز كه با گذشت خود ريسمان عمر تو را ميجوند و هر لحظه از درازاي آن ميكاهند، تو هستند. پس هرگز دلبسته ي اين دشمنان مباش چرا كه شب كه سرشتي تيره و سياه چونان غراب دارد، در حق تو بي وفايي ميكند و روز كه در نظرِ تو همچون تذرو مينمايد ترا فريب ميدهد.
11)اگر نه بستهي عمري هنوز چون كركس بگو بترك غراب و تذرو چون عنقا
كركس: طائري است معروف، مردارخوار…. (غياث) اين پرنده داراي عمر درازي است:
چرا عمر كركس دوصد سال ويحك نماند ز سالي فزونتر پرستو
(رودكي به نقل از لغتنامه)
غراب، تذرو : بيت 10
عنقا : طائري است دراز گردن كه نزد بعضي وجود فرضي دارد چرا كه هيچ كس آن را نديده است و عنقا آن را به همين جهت گويند كه طويلالعنق بوده باشد و به فارسي نام آن سيمرغ است (غياث)- سيمرغ را گويند و او را عنقاي مغرب به ضم ميم خوانند، و به سبب مغربيت حمل بر چيزهاي نابود و معدوم و عدم كنند و كنايه از هر چيز نايافت و ناياب باشد (برهان)
در اصطلاح صوفيه، عبارت از هيولي است، زيرا هيولي ديده نميشود مانند سيمرغ و انسان كامل را نيز عنقا گويند. جايگاه عنقا مانند سيمرغ در كوه قاف بوده است. (فرهنگ لغات و تعبيرات). و كنايه از حق- تعالي- چنانكه در منطقالطير عطار آمده است.
عنقا شدن: كنايه از ناپديد شدن (فرهنگنامه شعري). عنقا مظهر تجرد و تنهايي و وحدت است.
عنقا: كنايه از انسان كامل.
بستة عمر بودن : اسير و گرفتار و دلبستهي زندگاني بودن.
كركس، غراب، تذرو و عنقا: مراعاتالنظير.
معني بيت: اگر مانند كركس گرفتار و دلبستهي زندگاني و عمر ناپايدار اين جهاني نيستي مانند سيمرغ (و يا انسان كامل) كه پنهان از ديدهها و ناپديد است عمر دنيوي و شب و روز و وسايط و اسباب دنيوي را رها كن.
12)به چشم عقل شب و روز افعي است دو رنگ نهاده زهر، وديعت ميان آب و گيا
افعي دو رنگ: شب و روز به افعي دو رنگ تشبيه شده كه زهرآگين و خطرناك است (فرهنگنامه شعري)
آب و گيا: عالم طبيعت، عالم دنيا.
معني بيت: شب و روز در نظر عقل مانند افعي دو رنگ زهرآگين و خطرناك است و در عالم طبيعت و در ميان نعمتها و عناصر حيات و تعلقات ما زهر به وديعه نهاده است.” به عبارت ديگر نعمتها و خوشيهاي دنيا همراه با تلخكامي و نامرادي است” (دكتر احمد شوقي نوبر)
13)ز مار و زهر گرت بيم نيست، نيست عجب كه زهر در خور شير است و مار در دنيا
مار و زهر: كنايه از تلخيهاي نهفته در متن اين دنيا.
در خور: لايق
شاعر با آوردن مار در اول و آخر بيت آرايه ردالعجزعليالصدر ايجاد كرده است.
زهر در مصرع دوم با توجه به شير زهره را به ذهن متبادر ميكند و چگر و زهره مجاز است و به معني دليري و جرأت به كار رفته. قدما در دندان حيوانات وحشي و سبع زهر تصور ميكردهاند.
در مقام خطاب به انسانهاي دنيازده و دنيادوست چنين ميگويد كه:
معني بيت: اگر تو كه وابستهي تعلقات دنيوي هستي از زهر و گزند گذشت عمر كه مانند افعي دو رنگ (اشاره به شب و روز) است، هراسي نداري؛ اين امر عجيبي نيست، چون كه تو مانند شير و مار در بيشهي دنيا مست و بي خبري و زهر براي مار و شير خطري ندارد.
14)تو ياي بسته ي حرصي در اين مواد ار ني سپيد دستي دهر از كجا و تو ز كجا
سواد: كنايه از دنيا.
سپيد دستي: كنايه از بخشندگي (فرهنگنامه شعري)
در اين بيت نيز آرايهي تصدير وجود دارد.
معني بيت: دنيا در حق تو هرگز عطا و بخشش نميكند به عبارت ديگر دنيا به تو توجهي ندارد اما اين تو هستي كه از سر حرص و طمع، دو دستي به دنيا چسبيده اي و آن را رها نميكني.
15)ز راحت آنچه در اين منزلت جز عزلت چو گنجنامه شمر در دهان اژدرها
مجير در اين بيت نيز مانند بيت 9 همين قصيده كه در آن به عزلت و گوشه گيري توصيه كرده، باز از عزلت حرف ميزند.
گنج نامه: كاغذ يا چيزي كه رمز و جاي گنج در آن نوشته شده باشد.
مقايسه شود با گنج و اژدها با هم بودن: كنايه از رسيدن به چيزي جالب كه در راه رسيدن به آن خطرهايي وجود دارد (فرهنگنامه شعري)
از حلقهي زلف پر شكنجت در دامن اژدهاست گنجت
(ليلي و مجنون/ 119)
معني بيت: جز كنج عزلت كه گنج و ثروت حقيقي است اگر چه به بهاي جان آدمي و از دست دادن تعلقات دنيوي تمام شود، هيچ ثروتي ارزش مقابله با حوادث و مخاطرات را ندارد.
16)به كاسهي سر تو حادثات خون تو خورد تو كاسي از سر غفلت گرفته چون صهبا
مقايسه شود با اين بيت خاقاني:
مست است زمين زيرا، خورده است به جاي مي در كاس سر هرمز، خون دل نوشروان (4)
كاس:از عربي كأس: 1-جام شراب، 2-كاسه، پياله (معين)
صهبا: شراب انگوري و به فكر ناقص نگارنده به معني شرابي كه مايل به سرخي باشد. چرا كه صهبا مؤنث اصهب است و اصهب صفت مشبهه از صهوبت. (غياث).
غفلت يا صهبا تناسب معنايي دارد، چرا كه خوردن شراب باعث زايل شدن عقل و در نتيجه غفلت و بي خبري ميشود.
بين كاسه و كاس: جناس زايد (مذيل) وجود دارد.
بين سر و سر در مصرع دوم به معني روي: جناس تام.
در حادثات صفت يا ارايه ادبي تشخيص به كار رفته است. حادثات به موجودي
