
1-3- ضرورت انجام تحقیق 5
1-4- سوالات 6
1-5- فرضیه ها 6
1-6- تعاریف واژه ها 6
1-7- چارچوب نظری 6
1-7-1- نظریه ی سرکوب 6
1-7-2- رانت جویی نفتی 7
1-7-3-1- نظریه دولت رانتیر 7
1-7-3-1-1- رانت نفتی 7
1-7-3-1-2- دولت رانتیر 8
1-7-3-1-3- دولت رانتیروویژگیهای آن 9
1-7-3-1-4- تاثیروپیامدهای رانت 11
1-7-3-1-4-1- برساخت دولت 11
1-7-3-1-4-2- براقتصاد 11
1-7-3-1-5- دولت شبه رانتیر 11
1-7-3-1-6- پیامدهای عملکرد دولت رانتیر 12
1-7-3-1-7- تبدیل دولت به قدرت بی بدیل 12
1-7-3-1-8- دگرگونی قشربندی اجتماعی 13
1-7-3-1-9- مصرف زدگی و سرمایه گذاری وابسته 13
1-7-3-1-10- ضعف کارآمدی 14
1-7-3-1-11- تغییرشکل تقابل و افزایش چشمگیر هزینه آن 14
1-7-3-1-12- راهکارهای برون رفت از گرداب دولت رانتیر 15
1-8- روش پژوهش 16
1-9- ابزار جمع آوری داده ها 16
1-10- روشها و ابزار تجزيه و تحليل دادهها 17
1-11- جمع بندی: 17
فصل دوم:مبانی نظری و پیشینه تحقیق 18
2-1- مقدمه 19
2-2- تاریخچه نفت 20
2-3- حوزه ی نفتی خلیج فارس 22
2-3-1- عراق 22
2-3-2- امارات 23
2-3-3- بحرین 23
2-3-4- عمان 24
2-3-5- الجزایر 24
2-3-6- لیبی 25
2-3-7- نیجریه 25
2-4- نظامهای سیاسی و ائتلافهای منطقهای گذشته 25
2-4-1- الگوی نظامهای سیاسی 25
2-4-2- ائتلافهای منطقهای گذشته 26
2-4-3- شرایط و روندهای جدید منطقهای 27
2-4-4- مسائل، چالشها و ائتلافهای منطقهای آینده 28
2-4-4-1- چالشها و مسائل داخلی کشورها 28
2-4-4-2- شکلگیری ائتلافها و محوربندیهای جدید 29
2-5- نفرین نفت 30
2-5-1- اثر نفرین نفت 31
2-5-1-1- اثر هزینه ای 32
2-5-1-1- اثر بر تشکیل گروه ها 32
2-5-1-2- اثر سرکوب 32
2-5-1-3- اثر بر مدرن سازی 32
2-5-1-4- بی ثباتی در آمدی 33
2-6- در آمد های نفتی وبروز بیماری هلندی 33
2-7-رابطه نفت و دموکراسی 34
2-7-1- اثر رانتیر 35
2-7-2-اثر مالیات گیری 36
2-7-3- اثرهزینه ای 36
2-7-4- اثر شکل دهی طبقات 37
2-7-4-1- اثر مخل دموکراسی 37
2-7-5- رابطهي دولت رانتیر و جامعه مدنی 38
2-8- پیشینه تحقیق 41
2-8-1- تحقیقات داخلی 41
2-8-2- تحقیقات خارجی 44
2-9- جمع بندی 45
فصل سوم:وابستگی به نفت و عدم تغییرات سیاسی رادیکال 46
3-1- مقدمه 47
3-2- عربستان سعودی 48
3-2-1- موقعيت جغرافيايي 48
3-2-2- نقش نفت در جايگاه منطقه اى و جهانى عربستان 48
3-2-3- تغيير سياست هاى نفتى امروز عربستان 49
3-2-4- توليد نفت 51
3-2-5- اهداف و اولویت های سیاست خارجی عربستان 52
3-2-6- عربستان سعودی و قیا مهای عربی 53
3-2-6-1- تسرّي اعتراضات به عربستان 55
3-2-7- استراتژی در حال ظهور عربستان 57
3-3- کویت 60
3-3-1- جایگاه کویت براساس ذخایر نفتی 60
3-3-2- ویژگیهای مهم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کویت 60
3-3-3- تحولات سیاسی کویت 61
3-4- قطر 64
3-4-1- وضعیت اقتصادی سیاسی قطر 64
3-4-2- تحلیل وضعیت 65
3-4-3- تحولات سیاسی 67
3-4-3-1- قطر به مثابه دولتى كوچك 67
3-4-3-2- رويكرد قطر در خيزش هاى مردمى و تحولات جديد جهان عرب 71
3-5- جمع بندی: 75
فصل چهارم:عدم وابستگی به نفت و تغییرات سیاسی رادیکال 76
4-2- مصر 78
4-2-1- تحولات سیاسی 78
4-2-2- سطوح و آینده تحولات مصر 79
4-2-3- رویکردهای بازیگران منطقهای به تحولات مصر 80
4-2-3-1- کشورهای عربی 80
4-2-4- جایگاه مصر در جهان عرب 82
4-2-5- ویژگی ها و پیامدهای تحولات مصر 83
4-2-5-1- انقلاب ارتباطات و تحولات مصر 84
4-2-5-2- روح و خواست جمعی در تحولات مصر 84
4-2-5-3- اصلاحات و دموکراتیک شدن نظام سیاسی 85
4-2-5-4- کنار رفتن افراط گری 86
4-2-6- تحولات مصر و تغییر الگوی نظم امنیتی – سیاسی منطقه 86
4-3- تونس 88
4-3-1- تونس و تحولات سیاسی 88
4-3-1-1- سبزی فروش دانشگاهی 89
4-3-2= اهمیت انتخابات تونس 90
4-3-2-1- ابعاد و نتایج انتخابات 91
4-3-2-2- دلایل نتایج انتخابات و پیروزی جریان اسلامی 92
4-3-3- آینده و چالشهای سیاسی تونس 93
4-3-4- غرب و تحولات تونس 94
4-3-5- تضاد ساختارهای اقتصادی و سیاسی 95
4-4- جمع بندی 98
فصل پنجم:بحث و نتیجه گیری 99
5-1- نتایج 100
منابع 110
فصل اول:
کلیات تحقیق
1-1- مقدمه
جهان عرب در سال 2011، با خیزشهای مردمی و تحولاتی مهم روبرو بوده است. این تحولات که سطح گستردهای از کشورهای عربی را در برگرفته، به ایجاد دورهای از دگرگونی و بیثباتی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا انجامیده است. خیزش مردمی باعث تغییر برخی رژیمهای سیاسی، کنار گذاشتن یا تضعیف برخی رهبران سیاسی و حداقل تلاش دولتهای حاکم برای انجام برخی اصلاحات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و توجه به مطالبات مردمی شده است. با این حال، تحولات جدید سطح قابل توجهی از تنشها، درگیری و مناقشهها را درون کشورها و همچنین بین بازیگران منطقهای و فرامنطقهای ذینفع در جهان عرب، به وجود آورده است.
تحولات جاری جهان عرب از منظرهای مختلف شایسته بررسی و مطالعه جدی و عمیق است؛ چرا که در حال دگرگون ساختن بسیاری از ویژگیها و ساختارهای سیاسی امنیتی منطقه میباشد. در این راستا یکی از مسائل مهم قابل توجه، بررسی شرایط و روندهای جاری جهان عرب و ترسیم آینده خاورمیانه براساس این مؤلفههاست. بدون شک تحولات جهان عرب در حال انتقال نظامهای سیاسی و ساختار منطقهای به مرحله متفاوت و جدیدی است که با شرایط گذشته یکسان نخواهد بود و براین اساس، میتوان با گذار از شرایط مقطعی حاضر، وضعیت جدیدی را برای آینده خاورمیانه انتظار داشت. بر این اساس، پژوهش حاضر که جمعبندی دیدگاههای جمعی از کارشناسان و صاحبنظران مسائل خاورمیانه است، ضمن اشاره به وضعیت گذشته و شرایط و روندهای موجود در جهان عرب، آینده محتمل برای خاورمیانه را تبیین مینماید.
1-2- بیان مسئله
در طی سال های گذشته، دولت هاي جهان عرب که عموماً از دولتهاي سنتی و نسبتاً باثبات به شمار می آمدند، با اعتراضات گسترده مردمی روبرو شدند. در دهه هاي گذشته، نگرش ها، اهداف و ارزشهاي سیاسی – اجتماعی گوناگونی در خاورمیانه جریان داشت و موجب شکل گیري برخی پیوندها، ائتلاف ها، مرز بنديها و اختلافات شده بود. در سال 2011، تحولات سیاسی در خاورمیانه، به ویژه در جهان عرب چشم گیر بود. در برخی از این کشورها، اعتراضات سیاسی به نتیجه رسیده و موجب سرنگونی دولت ها شده است، در برخی از کشورها همچنان ادامه دارد و احتمال می رود به برخی کشورهاي دیگر هم سرایت کند. کنش گران ملی، منطقه اي و بین المللی، هر کدام به نوعی از این تحولات متأثر شده و می کوشند با اتخاد سیاستها و انجام اقداماتی، بر روند تحولات تأثیر بگذارند و آنها را به سمت و سویی سوق دهند که آسیب کمتري ببینند و دستاورد فزون تري داشته باشند1.
پيدايش نفت در منطقه خاورميانه باعث ايجاد دگرگوني هاي بزرگ داخلي و خارجي در ابعاد سياسي، اقتصادي و فرهنگي شد. به گونه اي كه اگر پيدايش نفت در خاورميانه مطرح نبود، اين منطقه جايگاه بين المللي و استراتژيك كنوني را پيدا نمي كرد و اصولاً روند رويدادهاي داخلي و خارجي در آن به گونه اي ديگر رقم می خورد. يكي از اين ابعاد به پيدايش نفت و ايجاد تأسيسات صنعتي براي استخراج و پالايش آن به نيروي كار وسيعي نيازمند بود كه از داخل و خارج كشورهاي منطقه تأمين مي شد. حضور هزاران نيروي كار در مراكز نفتي سواحل جنوبي خليج فارس، عربستان سعودي، عراق، باعث گسترش آگاهي سياسي نسبت به نابرابر يهاي اقتصادي موجود ميان كارگران بومي و يا مهاجران از يك سو و شركت هاي نفتي داراي امتياز از سوي ديگر مي شد2. اقتصاد بسیاری از کشورهای عربی خاورمیانه به نفت وابسته است و برخی از کشورهای صادرکننده نفت در جریان تحولات سالهای اخیر، با توسل به درآمدهای نفتی و استفاده از آن برای اجرای برنامههای اقتصادی و رفاه اجتماعی تلاش کردند مانع بروز ناآرامیهای داخلی شوند و یا این که در موردی مانند مصر، منابع مالی چند کشور دیگر عربی از جمله عربستان و امارات متحده عربی توانست بر تحولات داخلی این کشور تاثیر بگذارد3.
کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس نیز همچون سایر کشورهای عربی از تحولات تونس و مصر اثر پذیرفته و تحرکات مردمی گسترده (بحرین و تا حدودی عمان) و محدودی (کویت و عربستان) به خود دیدند. این کشورها شاهد تجمعاتی بودند که خواستار اصلاحات اقتصادی، سیاسی و اعطای آزادی های مدنی و حتی سرنگونی رژیمها (در بحرین) بودند. در این معنا، عربستان برخلاف بحرین و سایر کشورهای عربی وادار شد در دو جبهه به رویارویی با دگرگونی های مردمی بپردازد؛ نخست در درون عربستان و دوم در خارج و در همسایگی این کشور و به طور مشخص در بحرین و یمن. در واقع عربستان پس از اطمینان نسبی از کارآیی ابزارهای رشوه و سرکوب در پیشگیری از اعتراضات گسترده در داخل، مبارزه ای برای حفظ جایگاه منطق های خویش آغاز کرد. همچنین در کویت عنایت به اعتراضات در ماههای اخیر، با حمایت اعضای پارلمان توانست سطح اعتراضات و تنش سیاسی را به حداقل برساند. گواه این مدعا، اعتراضات ماه اکتبر و نوامبر سال 2012 و نیز هفتههای اخیر است که خود توانست راه را برای انتظار تکانِ سیاسی یا چالشِ جدی در این کشور هموار سازد. البته ناگفته پیداست نقش امیر کویت در مدیریت حوادث و جریانهای سیاسی قابل تأمل است. در کشور قطر هرچند به لحاظ معيارهاى عينى مانند وسعت و جمعيت و آسيب پذيرى در قبال قدرت هاى منطقه اى و قدرت هاى فرامنطقه اى در قالب دولت هاى كوچك قرار مى گيرد، اما رهبران اين كشور به سياست ها و رفتارهايى به خصوص در عرصه سياست خارجى متوسل شده اند. در اين راستا از جمله سياست ها و رفتارهاى محورى قطر در سياست خارجى خود را مى توان، همكارى و ائتلاف سازى با قدرت هاى بزرگ به خصوص امريكا، تلاش براى ميانجى گيرى در بحران ها و منازعه هاى منطقه اى، سياست توازن و تعادل و ارتباط گيرى با تمام قدرت هاى منطقه اى و برندسازى و تصويرسازى از خود در عرصة بين المللى، مورد اشاره قرار داد. درراستاى سياست هاى فوق كه در واقع در جهت غلبه بر آسيب پذيرى هاى ساختارى و همچنين ايفاى نقشى فراتر از يك دولت كوچك محسوب مى شود، مقامات قطرى در خيزش هاى مردمى و تحولات جديد عربى نيز سعى كردند تا نقشى مهم و برجسته از خود به نمايش بگذارند4.
به عقیده مورس، برخی از کشورهای منطقه شمال آفریقا و غرب آسیا با ارائه برخی مزایای اقتصادی توانستند از تاثیر موج اول تحولات بر خود جلوگیری کنند. آنها بیشتر بودجه ملی خود را صرف برنامههای اجتماعی و حمایتی کردند و مانع بروز یا تشدید ناآرامیهای شدند که میتوانست سرنوشت دیگری را برای آنها رقم بزند. ولی امروز روشن شده است که آن برنامهها نتیجه سازندهای نداشته است. به طور خلاصه، اقدامات انجام شده علیرغم آرام نگاه داشتن کشورها در کوتاه مدت، باعث تحرک در اقتصاد آنها نشده، مشاغل جدیدی ایجاد نکرده و پایههای مالیاتی را گسترش نداده است و در عوض باعث افزایش قیمتها و تورم شده است. در هر کدام از این کشورها، نرخ بیکاری در حال افزایش است، متوسط عمر شهروندان در حال کاهش است و گزینههای جایگزین برای دولت یارانهدهنده مرکزی نیز وجود ندارد. تنها قیمتهای بالای نفت بوده که توانسته وضع موجود را در این کشورها حفظ کند و با سقوط قیمت نفت، این توازن در حال از دست رفتن است و همین باعث میشود که چشماندازه بازگشت دورهای از بیثباتی جدی شود. 5
به نظر می رسد تحولات جهان عرب در سال 2011، پاسخی اجتماعی از سوي جریا نهاي خارج از قدرت به معضل و مشکل قدیمی توسعه نیافتگی و بحران هاي پیرامونی آن است و با توجه به موفقیت آنها در برخی کشورها، صور تبندي قدرت و هویت در جهان عرب، متأثر از تغییرات گفتمانی ناشی از تحولات اجتماعی اخیر شکل خواهد گرفت. پویش تحولات سیاسی در کشورهایی که سهم عمده اي از درآمدهاي آنها از نفت به دست می آید، همواره پژوهشگران را با دولت
