
فصل سوم: تاريخ عرفان اهلبيت( 51
گفتار اول: ادوار تاريخي عرفان شيعي 53
گفتار دوم: فعاليتهاي تعليمي و عرفاني اهلبيت( 57
بخش دوم: مباني سلوك در تعاليم اهلبيت( 65
فصل اول: سلوك عرفاني، ضرورتي براي حيات 69
گفتار اول: حقيقت سلوك 71
گفتار دوم: ضرورت سلوك 77
فصل دوم: مبناي دينشناختي سلوك 83
گفتار اول: ساحت ظاهر و باطن دين 85
گفتار دوم: شريعت، طريقت و حقيقت 89
فصل سوم: مبناي هستيشناختي سلوك 93
گفتار اول: ذومراتب بودن هستي 95
گفتار دوم: سلوك با اسماء الهي 97
فصل چهارم: مبناي معرفتشناختي سلوك 103
گفتار اول: تجربه و شهود سالكانه 105
گفتار دوم: عقل و نقل معصوم، معيار سنجش تجربههاي سالكانه 110
فصل پنجم: مبناي انسانشناختي سلوك 115
گفتار اول: مباني عام 117
گفتار دوم: مبناي خاص 120
فصل ششم: مبناي غايتشناختي سلوك 125
گفتار اول: غايت سلوك 127
گفتار دوم: قرب و محبت به اهلبيت( 135
بخش سوم: اصول سلوك در تعاليم اهلبيت( 139
فصل اول: زهد و تقوي بسان زاد و توشه سلوك 143
گفتار اول: زهد و قناعت، دارايي شيرين سالك 145
گفتار دوم: تقوي، همراه هميشگي سالك 148
فصل دوم: رياضت به سان ركن اصلي سلوك 153
گفتار اول: چيستي رياضت 155
گفتار دوم: اركان چهارگانه رياضت 158
فصل سوم: ذكر بسان برجسته ترين آيين سلوك 165
گفتار اول: ذكر و فكر مهمترين فنون سلوك 167
گفتار دوم: دعا و مناجات عاليترين تبلور ذكر 174
گفتار سوم: غفلت قوي ترين آفت سلوك 180
فصل چهارم: اهلبيت( راهبران سلوك 183
گفتار اول: سلوك با ولي معصوم 185
گفتار دوم: استاد سلوك 190
فصل پنجم: منازل سلوك بسان نقشه راه 201
گفتار اول: طرحهاي كلي از منازل سلوك 203
گفتار دوم: احوال و مقامات سالك 214
بخش چهارم: تأثير تعاليم سلوكي اهلبيت( بر تصوف 235
فصل اول: تصوف و اهلبيت( 239
گفتار اول: اهلبيت( از نگاه صوفيه 241
گفتار دوم: تأثير پذيري صوفيه از اهلبيت( 248
فصل دوم: روزنههاي نفوذ معارف و احاديث اهلبيت( به تصوف 253
گفتار اول: آشنائي مشايخ صوفيه با معارف اهلبيت( 255
گفتار دوم: ورود معارف شيعي از طريق كتب عرفاني 262
فصل سوم: آسيبزدائي اهلبيت( از جريان زهد و تصوف 269
گفتار اول: آسيبشناسي و آسيبزدائي 271
گفتار دوم: برخي آسيبها و انحرافات سلوكي 277
خلاصه و نتيجه بحث 287
منابع و مآخذ 289
كليات
➢ مقدمه
➢ تبيين موضوع و مسئله
➢ پرسشهاي اصلي و فرعي
➢ فرضيههاي تحقيق
➢ اهميت و ضرورت
➢ هدف تحقيق
➢ پيشينه تحقيق
➢ روش تحقيق
مقدمه
سلوك، حركت و تلاش سالك براي قرار گرفتن در جاذبه كمال الهي و در جهت رسيدن به قرب او و درنهايت معرفتي شهودي و دريافت اشراقي از خداوند و رسيدن به لقاءالله است. و عرفان معرفتي قلبي و شهودي به خداوند است كه از راه تهذيب نفس حاصل ميگردد. طريق رسيدن به عرفان و معرفت درگرو سلوك الي الله و گذر از مقامات و منازل باطني و روحاني است. پس عرفان از سنخ رفتن، رسيدن، چشيدن و شهود است؛ نه نشستن، گفتن، شنيدن و دانستن. تكاپوي دائم و آگاهانه انسان براي وصول به سرچشمه هستي يعني خداوند و آرام گرفتن در جوار قرب او، از راه پيراستن دل از غير خدا، مستلزم پيمودن مسيري دشوار و درعینحال نشاطبخش است. سيروسلوك معنوي، بيشك عاليترين و پرمعناترین حركت انساني در عالم است چراکه مقصد و منتهي اين سير نيز قرب حقتعالي است.
باور شيعه اماميه اين است كه اهلبيت( به بواطن وحي و حقائق نبوت، به تعليم الهي راهیافتهاند و تعاليم معنوي اهلبيت(، در حقيقت همان تعاليم معنوي قرآن كريم و نبي اكرم( است و ايشان ميراثدار حقائق نبوت و ولايتند، لذا بررسي تعاليم اهلبيت(، در عرفان و سلوك، در حقيقت كنكاشي براي دستيابي به معارف معنويِ وحي و نبوت است و همانگونه كه فقه و كلام اهلبيت(، همان فقه و كلام ناب قرآني و نبوي است، عرفان اهلبيت( نيز عرفان ناب اسلامي و از سرچشمه قرآن و سنت است؛ بر اين اساس، كوثر زلال معصومين(، سرچشمه و آبشخور ناب سلوك معنوي است و جز با تبعيت و همراهي ايشان، مسير قرب به حق پيموده نميگردد. دليل اين اصالت و برتري در نجاتبخشي، حقانيت عقائد و بينشها در اين مكتب است. لذا، عرفان و معنويت برخاسته از اين عقايد ناب، از جهت نجاتبخشي و رساندن سالك به منزل نهايي برتر از ساير عرفانهاست. بيشك اطاعت و ملازمت ايشان موجب وصول به حقتعالي ميگردد.
از سوئي، در عالم اسلام و از همان آغاز، عدهاي تحت تعاليم معنوي قرآن و پيامبر اكرم( به مجاهدتهاي باطني و تصفيه نفس، تمايل پيدا كردند، اين عده برخلاف اكثريت بهجاي سرگرم شدن به امور معاش و عمارت دنيا، به زهد و معنويت رو آورده، در مسير سيروسلوك قرارگرفتند. اينان كه در ابتدا در لباس زهاد و نساك و بعدها با عنوان صوفيه از آنها ياد ميشود، به غور در لايههاي بطوني دين و تأملات باطني در قرآن پرداخته و در اين راستا نيازمند منابع عظيم باطني از دين اسلام بودند و از خوشاقبالي در اين كنكاش به منبع عظيم معنوي اهلبيت( دست يافتند و آگاهانه يا ناآگاهانه، آشكارا يا پنهان، بخشي از نظام عقيدتي و عرفاني خود را بر آن استوار ساختند. علاوه بر اين، اينان براساس هدايتهاي باطني و فطري، دست به برخي اعمال خودپسنديده و خودبرساخته و وضع برخي آداب نيكو پنداشته (مستحسنات) زدند. و بنا به دلائلي كه در اين رساله بيان خواهد شد به تركيبي از حقائق راستين و امور غيرحق دست يافتند.
1. تبيين موضوع و مسئله
اصول و مباني تعاليم سلوكي اهلبيت(، موضوع اصلي و بررسي تأثير يا عدم تأثير آن بر تصوف، مسئله محوري در اين نوشتار است.
الف: تعاليم سلوكي اهلبيت(: موضوع اصلي يعني اصول و مباني تعاليم سلوكي اهلبيت( در ضمن چند مطلب تبيين ميگردد:
مطلب اول: سيروسلوك ـ برخلاف تصور كساني كه آن را تجربه شخصي و غیرقابلانتقال يا غيرمعتبر براي ديگران ميدانند ـ تعليمي است.1 سلوك مستمر و خستگيناپذير در تحت تعليمات باطني عالم رباني، خودسازي و تهذيب و پيراستن دل، تلاش براي خودشناسي و دستيابي به دريافت شهودي و درنهایت رسيدن به فناء و قرب و لقاء الهي مهمترين مؤلفههاي تعليم و تربيت عرفاني است.2
مطلب دوم: منظور از تعاليم اهلبيت(، سيره عملي، سخنان، ادعيه، مناجاتها و معارف برگرفته از آنها ميباشد. اين نكته روشن است كه منظور از تعاليم، لزوماً تعاليم اختصاصي و متمايز اهلبيت( نيست؛ همانگونه كه منظور از عرفان اسلامي صرفاً تمايزات و مسائل اختصاصي عرفان اسلامي نيست. توضيح بيشتر آنكه همانگونه كه منظور از عرفان اسلامي فقط آموزههاي اختصاصي و متمايز از ساير عرفانها نيست، و مثلاً اگر در عرفان اسلامي از وحدت شخصيه وجود، انسان كامل، رياضت، فناء و مانند آن بحث ميشود، همه يا بسياري از اين آموزهها در عرفانهاي غيراسلامي هم مطرح بوده است و آنچه موجب ميشود آن را آموزه عرفان اسلامي بدانيم، پذيرش اين آموزه با قرائت و محتواي خاص آن و هماهنگ با ساير تعاليم اسلامي در عرفان اسلامي است، مثلاً آموزه فناء با محتواي خاصي در عرفان اسلامي پذيرفته شده و از مسائل آن است؛ به همينسان، منظور از عرفان اهلبيت( در اين نوشتار نيز مجموعه تعاليم و آموزههاي سلوكي در فرهنگ اهلبيت( است، چه از آموزههاي اختصاصي آن باشد و چه مشترك با آموزههاي عرفاني در ساير مذاهب و اديان ديگر باشد. البته مستندات ما در اين آموزهها سيره عملي و قولي اهلبيت( است، اگر در مواردي به كريمهاي از قرآن يا روايتي نبوي( اشاره شده، ناظر به فهم و برداشت و تعليم ويژهاي است كه اهلبيت( از آن داشتهاند و در مجموعه تعاليم و فضاي خاص شيعه مطرح است.3
مطلب سوم: تعاليم سلوكي در مقابل تعاليم فقهي، اعتقادي، معرفتي، اخلاقي و مانند آن قرار دارد. معيار براي تمايز تعاليم سلوكي و غير آن، همان معيارهائي است كه براي تمايز مسائل علم عرفان عملي از ساير علوم بهويژه علم اخلاق بيان كردهاند. علم سلوك يا عرفان عملي تبيينها و تحليلهاي معطوف به اعمال قلبي و احوال باطني بهصورت منازل و مقامات طولي براي رسيدن به قرب الي الله و وصول به حق است.4 علم اخلاق علمي است كه از ملكات و رذائل اخلاقي و نحوه حصول ملكات و رفع رذائل بحث ميكند.5 موضوع علم سلوك اعمال و احوال قلبي و باطني و موضوع اخلاق خُلق يا ملكات اخلاقي است.6 تفاوت دومي كه مطرح شده است، ساختار مسائل آن است، مقامات و منازل سلوكي، رابطه طولي با هم دارند، يعني ميان آنها رابطه ويژهاي همانند روابط ميان اعداد برقرار است بهگونهاي كه دستيابي به مقام بعدي و بالاتر تنها پس از طي مقام قبل از آن امكان دارد. امّا فضايل اخلاقي اينگونه نيستند، يعني رابطه طولي با همديگر ندارند. مراحل و مقامات و نقطه آغاز و انجام در آنها مطرح نيست به تعبيري، سيروسلوك عرفاني پويا و متحرك است، ليكن اخلاق ساكن و ايستا است و در آن، سخن از يك سلسله فضايل است كه انسان ميتواند آنها را در كنار هم بهدست آورد، مراحل و مقامات و سير و حركت در آنها مطرح نيست.7 تفاوت سوم در گزارههاي اخلاقي و سلوكي به عنصر غايت برميگردد. غايت سلوك و طي مقامات، وصول الي الله است، اما به نظر ميرسد در تحصيل ملكات اخلاقي و دفع رذائل چنين غايتي بيان نشده است، غايت در اخلاق ايجاد ملكات اخلاقي براي انجام افعال اخلاقي از روي سهولت و بدون تكلف است.8 بر اين اساس ميتوان گفت تفاوت آموزه ها، گزارهها و احاديث عرفاني با اخلاقي، بسان تفاوت علم اخلاق و علم سلوك، در موضوع، ساختار و غايت است.
ب) تأثير بر تصوف: در تبيين مسئله محوري اين نوشتار يعني تأثير تعاليم سلوكي اهلبيت( بر تصوف نيز ذكر چند نكته ضروري است:
نكته اول: مراد از تأثير در وهله اول، تأثير مستقيم است. يعني اينكه صوفيه آگاهانه، آموزه، سنت يا تعليم سلوكي را بهصورت شفاهي يا كتبي از اهلبيت( دريافت كرده باشند و تحت تأثير آن عقائد يا سلوك خود را استوار سازند؛ در درجه بعد، دريافت غير مستقيم تعاليم و آموزههاي اهلبيت( از طريق عالمان يا آثار مكتوب شيعه يا پيروان ساير مذاهب اسلامي است. در مرحله سوم تأثير غيرمستقيم و غيرآگاهانه تصوف از آموزههاي اهلبيت( است. نكته ديگر ميزان تأثيرگذاري اهلبيت( بر تصوف است كه در اين زمينه، رويكردهاي متفاوتي وجود دارد. شيوهها و مصاديق تأثيرات و نيز رويكردها در اين باره در بخش چهارم پرداخته خواهد شد.
نكته دوم: جريان باطنيگري و تمايل به معنويت، در اكثريت اهل تسنن بهصورت تصوف تبلور يافت.9 لذا مراد از تصوف، دستهاي از اعمال، آموزهها، گرايشها و دركهاي معنوي و باطني است كه افرادي از اكثريت اهل سنت و بر اساس هدايتهاي باطني و فطري و مجاهدتهاي باطني و تهذيب و تزكيه نفس به آن دست يافتند. در اين نوشتار تصوف تنها از بعد علمي و عرفاني آن و به مثابه يك مكتب معنوي و علمي ملاحظه ميگردد و تصوف به مثابه يك جريان سياسي يا اجتماعي يا فرقهاي اسلامي مورد نظر نيست.
2. سؤالهاي اصلي و فرعي
مبحث اصلي در اين تحقيق اصول و مباني تعاليم سلوكي اهلبيت( و ميزان تأثير آن بر تصوف است لذا سؤالهاي اصلي عبارتند از: 1- مباني و اصول تعاليم سلوكي اهلبيت( كدامند؟2- تأثير اين مباني و اصول بر جريان تصوف چيست؟
مباحث فرعيتر در اين تحقيق بررسي ويژگيهاي عرفان اهلبيت(، سير تاريخي و منابع آن، پيوند تاريخي و معرفتي صوفيه و اهلبيت( و روزنههاي ورود احاديث اهلبيت( به تصوف ميباشد. اين مباحث را با اين پرسشها پي ميگيريم: ويژگيهاي عرفان اهلبيت( كدامند؟ سير تاريخي و منابع عرفان اهلبيت( چه بود؟ پيوند معرفتي صوفيه با اهلبيت( چگونه بود؟ و روزنههاي ورود احاديث اهلبيت( به تصوف كدامند؟
3. فرضيههاي تحقيق
اصول و مباني سيروسلوك معنوي، كه در قرآن و سنت نبوي، و با تعاليم وحياني و آسماني به بشر عطا شد، در احاديث، ادعيه، مناجاتها و نيز سيره عملي ائمه معصومين( ـ كه از همان سرچشمه
