
2ـ3ـ1ـ1ـ طبيعتگرايي اخلاقي 20
2ـ3ـ1ـ2ـ نظريههاي مابعدالطبيعي 21
2ـ3ـ2ـ ناتعريفگرايي، شهودگرايي 22
2ـ3ـ3ـ ناشناختگرايي، توصيفناگرايي 23
2ـ3ـ4ـ تعريف قبح اخلاقي فيلم 24
2ـ4ـ ارزش زيباشناختي فيلم 31
فصل دوم: نسبت هنر با اخلاق 34
1ـ ملاک تقسيمبندي ديدگاهها 35
1ـ1ـ ارتباط زيباشناختي 35
1ـ2ـ نسبت ارزشي 38
1ـ3ـ تحليل و بررسي 40
1ـ4ـ قرارداد اصطلاحات 42
2ـ خودآيينيگرايي 43
2ـ1ـ زيباگرايي 43
2ـ2ـ خودآيينيگرايي ميانهرو 45
2ـ3ـ تحليل و بررسي 46
3ـ نااخلاقگرايي 49
3ـ1ـ نااخلاقگرايي افراطي 49
3ـ2ـ نااخلاقگرايي ميانهرو 50
3ـ3ـ تحليل و بررسي 51
4ـ اخلاقگرايي 51
4ـ1ـ اخلاقگرايي افراطي 51
4ـ1ـ1ـ افلاطونگرايي 52
4ـ1ـ2ـ آرمانشهرباوري 53
4ـ1ـ3ـ اخلاقگرايي متغير جامع 55
4ـ1ـ4ـ تحليل و بررسي 58
4ـ2ـ ديدگاههاي ميانهرو 60
4ـ2ـ1ـ وجه تمايز ديدگاههاي افراطي و ميانهرو 61
4ـ2ـ2ـ اخلاقگرايي ميانهرو 63
4ـ2ـ3ـ اصالت اخلاق 75
4ـ2ـ4ـ ميانهروترين اخلاق 88
فصل سوم: نسبت قبح اخلاقي با ارزش زيباشناختي فيلم 97
1ـ تحليل فيلم بر اساس ديدگاه ميانهرو 98
1ـ1ـ ملاک انتخاب فيلم 99
1ـ2ـ مدل تحليل فيلم 103
2ـ تطبيق مباني نظري بر موردهاي مطالعاتي 112
2ـ1ـ گريز 113
2ـ1ـ1ـ تبيين جنبههاي اخلاقي فيلم 114
2ـ1ـ1ـ1ـ خشونت 115
2ـ1ـ1ـ2ـ چگونگي رابطهي زناشويي 119
2ـ1ـ1ـ3ـ اروتيسم 122
2ـ1ـ1ـ4ـ تبهکاري 124
2ـ1ـ2ـ تحليل بر اساس ديدگاههاي ميانهرو 126
2ـ2ـ پرتقال کوکي 129
2ـ2ـ1ـ تبيين جنبههاي اخلاقي فيلم 130
2ـ2ـ1ـ1ـ خشونت 130
2ـ2ـ1ـ2ـ اروتيسم 136
2ـ2ـ1ـ3ـ آزادي اراده 137
2ـ2ـ1ـ4ـ رفتار حکومت 140
2ـ2ـ1ـ5ـ رفتار کليسا 141
2ـ2ـ1ـ6ـ تبهکاري 142
2ـ2ـ2ـ تحليل بر اساس ديدگاههاي ميانهرو 143
3ـ نتيجهگيري 147
4ـ آيندهي بحث 148
پينوشتها 149
منابع و مآخذ 150
منابع براي مطالعهي بيشتر 157
فصل اول: کليات
1ـ مقدمه
1ـ1ـ طرح مسأله
نسبت “اخلاق”1 با “زيباشناسي”2 * در ميان فيلسوفان، همچون ديگر انديشمندان علوم انساني، همواره با تفاوت ديدگاه همراه بوده است و جريانهاي مختلفي در باب اين مسأله شکل گرفته است. در برخي از هنرها همچون فيلم، مسألهي نسبت اخلاق با هنر در حادترين درجهي خود مطرح ميشود. در جامعهي مدرن تأثيرات محتمل فيلم بر جامعه، از تأثيرات محتمل هنرهاي ديگر بيشتر است. دليل اين امر را بايد در تعداد مخاطب سينما در مقايسه با مخاطبان ديگر هنرها جستوجو کرد و بايد به اين امر نيز عنايت داشت که فيلم دو حس بينايي و شنوايي را همزمان مشغول ميکند و همين امر سبب درگير شدن بيشتر با فيلم نسبت به ديگر آثار هنري ميشود.3 تجربهي صد سالهي سينما نيز اين امر را به خوبي نشان ميدهد که مخاطبان به چه اندازه از سينما تأثير ميپذيرند و فيلمها چه نقشي در شکلگيري گرايش و کنش آنها موثر است.
ضرورت پژوهش در اين زمينه را زماني ميتوان به خوبي درک کرد که نگاهي به نزاعها و بحثهاي مطرح شده نسبت به مضامين غيراخلاقي حاکم بر برخي از فيلمها همچون “آخرين تانگو در پاريس”4 (1972)، “کشتار با اره برقي در تگزاس”5 (1974) و “قاتلان بالفطره”6 (1994) داشت و يا جريان نزاعهاي مرتبط با فيلمهاي سينمايي در ايران که نمونهاي از آن را ميتوان نسبت به اکران پنج فيلم “من مادر هستم”، “زندگي خصوصي”، “من همسرش هستم”، “پل چوبي” و “برف روي کاجها” (1390) در سال 1391 دنبال کرد.
از منظر فلسفي در وهلهي نخست ممکن است اخلاق و زيباشناسي دو حوزهي کاملاً جدا تصور شوند، اما ارتباط زيباشناسي و اخلاق زماني بهتر آشکار ميشود که ملاحظه ميکنيم ارزيابي اخلاقي و هنري از مفاهيم مشترکي همچون “خوب” و “بد” و “ارزشمند” و “بيارزش” سود ميجويند و هر دو در شاخهاي به نام “نظريهي ارزش”7 يا “ارزششناسي”8 جاي ميگيرند. از سوي ديگر همين امر ميتواند وجه تمايز هم باشد، زيرا جايگاه ارزيابي و قضاوت9 در اين دو با يکديگر متفاوت است و قضاوت در اخلاق امري ترديدناپذير و در هنر در خور ترديد و حتي ناممکن شمرده شده است.10 اما در هر حال از دوران يونان باستان تاکنون، نوعي جريان فلسفي قايل بدان بوده است که ميان کيفيت اخلاقي آثار هنري و ارزش زيباشناختي11 آنها پيوندي نزديک و متقابل برقرار است. در اين ميان، گروهي به نوعي از نسبت ميان هنر و اخلاق قائلاند که تمام ارزشهاي هنري را ناديده ميگيرند. اين ديدگاه خريدار چنداني نداشته است، اما نوع پيچيدهتر آن که کيفيت اخلاقي را فقط يکي از ملاکهاي قضاوت آثار هنري قلمداد ميکند، بسيار تأثيرگذار بوده است. چنانکه ميتوان گفت تفکر انتقادي و زيباشناختي از دوران رنسانس تا عصر روشنگري و در دنباله تا عصر ويکتوريا عمدتاً تبلور اين انديشه بوده است. در اين ميان ديدگاه ديگري در ارتباط ميان اخلاق و هنر وجود دارد که “اخلاقگرايي ميانهرو”12 يا “اخلاقگرايي معتدل” خوانده ميشود و مدعي است که ديدگاهي فاقد اشکالات پيشينيان در اين حوزه را بيان ميدارد. در کنار اين دو جريان اخلاقگرا، جريانهاي “خودآيينيگرايي”13 يا “زيباگرايي”14 و “نااخلاقگرايي”15 نيز وجود دارند. در اين پژوهش با اشارهاي به جريانهاي ديگر، پرسش پژوهش از منظر اخلاقگرايي ميانهرو تحليل خواهد شد.
1ـ2ـ پرسش پژوهش
در زمينهي نسبت اخلاق با سينما با چند گونه پرسش روبرو ميشويم که برخي از مهمترين آنها از اين قرارند: آيا نمايش آثار هنري که به دليل جانبداري از خشونت، تبعيض نژادي و نظاير آن اخلاقاً مورد بحث است، باعث فساد اخلاقي مخاطب ميشود؟ آيا قبح اخلاقي در آثار هنري ميتواند توجيهگر سانسور آنها باشد؟ آيا در قبال حفظ آثار هنري از برخي جهات، مثلاً رنگيکردن فيلمهاي سياه و سفيد، تعهد اخلاقي داريم؟ آيا ميان احکام زيباشناختي و اخلاقي مشابهتهاي ساختاري وجود دارد؟ پاسخ برخي از اين پرسشها را بايد در بررسي تجربههاي روانشناختي و جامعهشناختي يا فلسفهي سياسي و طرح نظريه در باب آزادي بيان دنبال کرد، اما آنچه در اين پژوهش در پي بررسي آن هستيم شامل هيچکدام از اين پرسشها نميشود.
پرسش اصلي در اين پژوهش اين است که آيا قبح اخلاقي يک فيلم را ميتوان با ضعف زيباشناختي و هنري آن يکسان دانست و بر اين اساس، فيلم داراي قبح اخلاقي را فيلمي ضعيف از منظر زيباشناختي توصيف کرد؟ به سخني ديگر، آيا ميان قبح اخلاقي فيلم و ارزش زيباشناختي آن نسبت فلسفي برقرار است؟ براي نمونه، آيا فيلم “تولد يک ملت”16 (1915) ساختهي گريفيث17 را ميتوان از منظر زيباشناختي داراي ضعف و نقص دانست، صرفاً به اين دليل که سياهپوستان را با تصويري منفي نشان ميدهد و نژادپرستي را ترويج ميدهد؟ اگر جواب مثبت باشد، آيا اين قبح اخلاقي، ضعف زيباشناختي است؟ يا صرفاً ميتوان يک اثر را مورد ارزيابي اخلاقي قرار داد، بدون اينکه قبح را همان ضعف زيباشناختي دانست؟ جريانها و رويکردهاي مختلف فلسفي پاسخهاي متفاوتي در اين باره ارايه کردهاند. در اين نوشتار، اين پرسش از منظر “اخلاقگرايي ميانهرو” به عنوان يکي از جريانهاي معاصر فلسفي، بررسي ميشود.
1ـ3ـ فرضيات
1ـ در ديدگاه ميانهرو تحليل اخلاقي فقط در مورد برخي از فيلمها مصداق دارد.
2ـ ملاک ارتباط ويژگي يا کيفيت اخلاقي فيلم با جنبهي زيباشناختي آن اين است که در تجربهي هنري و زيباشناختي آن و جذب و دريافت محتواي فيلم نفياً يا اثباتاً موثر باشد.
3ـ تجربهي اخلاقي و تجربهي زيباشناختي فيلم دو امر جدا نيستند و ملاحظات اخلاقي الزاماً ما را از پرداختن به وجه زيباشناختي اثر هنري بازنميدارند و حسن يا قبح اخلاقي بازتابيافته در پاسخهايي که فيلم از مخاطب طلب ميکند، در حکم همان حسن يا قبح زيباشناختي اثر به شمار ميروند.
1ـ4ـ اهداف و روش پژوهش
اين پژوهش از منظر نوع کار، بنيادي (نظري) است، زيرا در زمرهي پژوهشهاي نظرياي قرار ميگيرد که هدف آنها کشف اصول نظريات علمي و گسترش علم است. در مقابل آن پژوهشهاي کاربردي قرار ميگيرد که هدف آنها بهبود روشهاي توليد است. با در نظر گرفتن اين نوع پژوهش، اين نوشتار در پي گسترش شناخت ديدگاه “اخلاقگرايان ميانهرو” در باب نسبت فيلم و اخلاق است. بر همين اساس ميتوان اهداف اين پژوهش را بررسي کليت نسبت هنر با اخلاق از منظر اخلاقگرايي ميانهرو و تبيين آن به عنوان يکي از الگوهاي ممکن فلسفي براي تحليل فيلم از منظر اخلاقي دانست.
البته اين پژوهش در راستاي ايجاد زمينه براي بحثهاي بيشتر در حوزهي فيلم و اخلاق همچون سانسور، چگونگي تأثير فيلم و تأثر مخاطب، ارزشگذاري اخلاقي آثار، تعيين ملاک اخلاقي مربوط به توليد و اکران فيلمها نيز قرار گيرد که در واقع آيندهي اين پژوهش به شمار ميروند. همچنين حاصل اين پژوهش ميتواند توسط سازمانهايي همچون صدا و سيما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، حوزه هنري و آموزش و پرورش استفاده شود.
شيوهي اين پژوهش متنمحور و مبتني بر مطالعات کتابخانهاي با رويکرد واقعگرا و تحليلي از نوع کيفي است. در اين پژوهش ابتدا در مرحلهي دادهپژوهي، فيشهاي پژوهشي تهيه ميشود. در مرحلهي بعد دادههاي به دست آمده پردازش ميشود و محتواي فيشهاي به دست آمده تحليل ميگردد. نتيجهي اين مرحله از پژوهش بازسازي دادهها در جهت فرضيهها و اهداف اختصاصي پژوهش است. پس از آن، متن اوليه با کمک اساتيد راهنما و مشاور مورد آسيبشناسي پژوهشي قرار ميگيرد و در صورت نياز مطالعات تکميلي صورت ميپذيرد تا در پي آن، حفرههاي پژوهشي ترميم گردد. حاصل اين مراحل نوشتار نهايي پژوهش است.
1ـ5ـ پيشينهي پژوهش
در زمينهي هنر و اخلاق تا به حال آثار مختلفي انتشار يافته است، اما از آنجايي که در اين پژوهش ديدگاه جريان “اخلاقگرايي ميانهرو” اهميت دارد، ميتوان پيشينهي پژوهش را در دو گروه بررسي کرد.
1ـ5ـ1ـ پيشينهي داخلي
در ميان پژوهشها و مقالات فارسي تأليفي، تنها يک اثر مرتبط با اين موضوع وجود دارد:
اشارهاي به جريان اخلاقگرايي ميانهرو که البته بحث با تبيين نظر سنتگرايي18 در هنر با تأکيد بر آراي کوماراسوامي19 دنبال ميشود که ارتباطي با جريان اخلاقگرايي ميانهرو ندارد:
زائري، مريم، “هنر و اخلاق”، اطلاعات حکمت و معرفت، سال سوم، شمارهي 34، دي 1387، صص39ـ41.
گروه دوم از منابع فارسي مربوط به مقالات ترجمه شده از انگليسي است:
1ـ مقالهاي از کرول20 در تقسيمبندي ديدگاههاي اخلاقگرا و اشاره به جريان اخلاقگرايي ميانهرو:
کرول، نوئل، “زيباييشناسي و اخلاق”، زيباشناخت، ترجمهي مشيت علايي، شمارهي 8، نيمسالانهي 1382، صص231ـ238.
در اين ترجمه بخشي از مقاله نيامده است، از اينرو در اين نوشتار، از نسخهي انگليسي آن استفاده ميشود:
Carroll, Noël, “Morality and aesthetics”, Encyclopedia of Aesthetics, Michael Kelly (ed.), New York, Oxford University Press, 1998, Vol.3, pp.278-282.
2ـ دو مقالهي ديگر از کرول، که به پاسخ به اشکالهاي ضد اخلاقگرايي ميپردازند. کرول در لابهلاي پاسخها ديدگاه خود با عنوان “اخلاقگرايي ميانهرو” را معرفي ميکند و براي آن استدلالهايي بيان ميدارد:
کرول، نوئل، “هنر و قلمرو اخلاق”، ترجمهي محسن کرمي، هنر و قلمرو اخلاق، تهران، ققنوس، چاپ اول، 1392، صص11ـ67.
کرول، نوئل، “هنر و نقد اخلاقي: گزارش مختصري از سمتوسوي تحقيقات اخير”، ترجمهي محسن کرمي، هنر و قلمرو اخلاق، تهران، ققنوس، چاپ اول، 1392، صص69ـ147.
3ـ دو مقاله از کييران21 که هر دو به جريان اخلاقگرايي ميانهرو اشاره دارند و بيشتر در جهت نقد آن و تبيين ديدگاه نااخلاقگرايي ميانهرو هستند:
کييران، متيو، “دانش
