
عقلايي به امکان تحقّق يک نظام عادلانه 112
6-3-4. ايدهي مفهوم سياسي عدالت 112
7-3-4. ايدهي اجماع همپوشان 114
8-3-4. شرط همگاني مفهوم عدالت 116
فصل پنجم
انديشههاي منتقد راولز 121
1-5. فيلسوفان مسلمان 121
2-5. کمالگرايان 122
3-5. جامعهگرايان 132
4-5. تکثرگرايان ارزشي 137
5-5. چندفرهنگيگرايان 139
6-5. برابريخواهان 142
7-5. آزاديخواهان (ليبرتارينها) 145
8-5. فمينيستها 151
فصل ششم
تحليل 153
1-6. بررسي نقدهاي راولز بر نظريههاي رقيب 153
2-6. دسته بندي و بررسي نقدهاي وارد بر راولز 155
1-2-6. انتقادهاي وارد بر مباني و بستر فکري راولز 155
1-1-2-6. نقد ليبراليسم 155
2-1-2-6. نقد انسانگرايي 157
3-1-2-6. نقد سکولاريسم 160
4-1-2-6. نقد انسانشناسي وظيفهگرا 161
5-1-2-6. نقد کثرتگرايي 166
6-1-2-6. نقد نسبيتگرايي معرفتشناختي 169
7-1-2-6. نقد پراگماتيسم 172
8-1-2-6. قرارداد اجتماعي 172
2-2-6. انتقادهاي ناظر بر محتواي راولز 175
1-2-2-6. بيتوجّهي به فلسفهي اخلاق 175
2-2-2-6. وضعيت اصيل 175
3-2-2-6. بيتوجّهي به معيارهاي عدالتپژوهي 176
4-2-2-6. پردهي بيخبري 177
5-2-2-6. فرضي بودن وضع نخستين و اشکالات آن 177
6-2-2-6. پارادوکس در تصور پيشين “خير” و سعادت 181
7-2-2-6. عدم توجّه به تلقيهاي ديگر از “خير” 182
8-2-2-6. اصول عدالت: آزادي، تمايز 182
9-2-2-6. اقتضاي ظالمانهي اصل دوم 183
10-2-2-6. نسبيت عدالت و معيارناپذيري مطلق آن 184
11-2-2-6. ايدئولوژيک و جانبدارانه و بومي بودن نظريهي راولز 185
12-2-2-6. فقدان نوآوري 186
13-2-2-6. فقدان انسجام و شفافيت لازم و ابهام و تفسيرپذيري زياد نظريه 187
14-2-2-6. خنثا و تهي بودن عدالت در نظريهي راولز 188
15-2-2-6. معطوف بودن به پوچي و پوچگرايي 189
16-2-2-6. عدم توجّه به بسياري از تلقيهاي ديگر از عدالت 190
17-2-2-6. ترديدپذير بودنِ ضديت با فايدهانگاري 190
18-2-2-6. نگاه غيرساختاري و انتزاعي به عدالت اجتماعي 191
خاتمه
علل توجّه صاحبنظران به دستآورد راولز 193
منابع: 199
کتابنامه فارسي: 199
مقالات: 201
منابع انگليسي: 203
منابع اينترنتي: 204
پيشگفتار
حال و هواي ماه رمضان و تشنگي و گرماي تابستان سال هشتاد و هشت، يکي از ماندگارترين خاطرات مرا رقم زد، طرح ضيافت، طرحي آموزشي-تبليغي در دانشگاه فردوسي. بنا بود براي دانشجويان، درس جنگ نرم را تدريس کنم، بگذريم از حال و هواي آن روزها و ماجراي انتخابات و حساسيتها و سر و صداهايي که بود و گذشت و… کمابيش بهخير گذشت.
دربارهي موضوعي که قرار بود براي دانشجويان تدريس کنم کم و بيش اندوختهاي داشتم، اما روزها، روزهايي بود که هر سري و صدايي بوي سياست ميداد، و نه سياست به معناي مقدسي که ميشناسيم، حال شايد بتواني تصور کني عبارت “جنگ نرم” آن هم در فضاي هيجانزدهي دانشگاه با دانشجويان چه ميکرد و با من چه ميکرد.
پس هرچه که از کتب علمي و فلسفي و ديني در اين زمينه به دستم ميرسيد ميخواندم. لازمهي اين مطالعات آشنايي با مکتبهاي مختلفي بود که به نوعي در حوزههاي علم و فرهنگ ما ورود پيدا کردهاست. و از آنجا که من هيچگاه امکان تحقّق تحقيقات بدون پيشفرض را باور نداشتم، عمدهي اين مکتبها را با عينک يک طلبهي مسلمان ايراني خواندم. هابرماس، هانتينگتون، پوپر، هايک، مکينتاير، نوزيک، راولز و… از جمله شخصيتهايي هستند که در خصوص نظريّاتشان مطالعه کردم. همچنين سعي داشتم با نظريّات مربوط به دين، اخلاق و سياست در فلسفه بيشتر آشنا شوم.
گرچه پيشتر – به دلايل کاملا شخصي- مايل بودم موضوع پاياننامه را مرتبط با فلسفهي ذهن انتخاب کنم، لکن اساتيدي چون استاد کهنسال و استاد حقّي پيشنهاد کردند که موضوع را مرتبط با دغدغههاي جاري و ساري در حوزهي مطالعاتي خودم بردارم، بيدرنگ پذيرفتم و به پيشنهاد يکي از اساتيد روحاني، “راولز” را انتخاب کردم. با آنکه ميدانستم کار دشوار است و دربارهي او تا کنون بيش از دو-سه کتاب ترجمه نشده.
دو سال طول کشيد تا اين نوشته آنگونه شود که ميخواهم، اما سرانجام شد.
موانعي که گذشت
1. عدم دسترسي به منابع درجهي يک
بيشتر کتابهايي که مورد نيازم بود در دسترس يا نبود، يا نيافتم. آثار بزرگاني چون ساندل، نوزيک، گري، مکينتاير، جوزف رز، برايان باري و…
زمانيکه از احمد واعظي در اين راستا کمک خواستم، فرمودند که کتابشان را در کمبريج نوشتهاند، و از منابعي که در ايران ميتوان يافت اطلاعي ندارند. لذا ناچار بودم اين کتابها را در فضاي مجازي جستوجو و دانلود کنم. سختتر آنجا بود که در جستوجوي نامي، همنامي پرآوازهتر يافت ميشد، چونانکه دربارهي جان گري پيش آمد، و اين مسأله کار را بيشتر دشوار ميکرد.
2. ترجمهي نامناسب برخي آثار
متأسفانه پس از مدّتها انتظار و پس از آنکه برخي از آثار راولز ترجمه شد، ديديم که ترجمه مناسب نيست و حتّا گاه، به متن اصلي وفادار نبودهاست، همچون قانون مردمان که اعتراض دکتر ملکيان را نيز برانگيخت.
اينک پس از مطالعهي بيش از پنجاه منبع، اعم از فارسي و انگليسي، کتاب و مقاله، حقيقي و مجازي (اينترنتي)، حاصل اين مطالعات را تقديم اساتيد و دانشجويان و حکمتپوياني ميکنم که دل در گرو دانستن دارند.
از ويژگيهاي اين نوشته نسبت به نوشتههاي مشابه، وجود مباحثي است که پيش از اين شايد کمتر به آن اشاره شده. مثل دقت نظر در نگاه پراگماتيستي راولز پسين، که حتّا نويسندهاي همچون احمد واعظي نيز در کتابش اشارهاي به اين موضوع نداشتهاست.
همچنين تلاش کردم که در جمعآوري نقدهاي مختلفي که دربارهي راولز موجود است همّتي در خور داشتهباشم. نويسنده مدّعي نيست که در اين هدف غور کامل کردهاست، لکن بنده در حد توان آنچه در منابع بود گردآوري کردم و در فصل پنجم کتاب آوردهام.
به هر حال، نوشتهاي که پيش روي شما است شامل يک مقدمه و شش فصل است. فصل نخست مفهومشناسي عدالت و عدالت سياسي است که آغازهاي براي ورود به بحث است. فصل دوم توصيف نظريهي جان راولز، فصل سوم و چهارم تبيين نظريه، فصل پنجم مربوط به نقدها و سرانجام فصل ششم تحليل نظريه از نگاه نويسنده است.
–
اميدوارم، آنچه خواندم و نوشتم، در ساحت ربوبي الله جلّ و علي مرضيّ باشد و منظور.
در پايان از اساتيد بزرگواري که در اين رهگذر همراهم بودند صميمانه سپاسگزارم، و اميدوارم با مطالعه و راهنمايي موشکفانهي خود، بر غناي اين کار بيافزايند.
مقدمه
الف- آشنايي با شخصيت و انديشهي جان راولز
راولز کيست؟
جان بوردن راولز1، فيلسوف معاصر آمريکايي در سال ???? در بالتيمور زاده شد و تحصيلات خود را در رشتهي فلسفه در دانشگاه پرينستون آغاز کرد. پس از تحصيل، مدّتي به تدريس در دانشگاه کرنل پرداخت و از سال ???? به هاروارد رفت. او به سال ???? در سنّ هشتادويک سالگي چشم از جهان فروبست. وي با رشد در سنّت فلسفهي تحليلي و فضاي علمي شدهي فلسفهي آمريکا، سعي کرد، پايههاي فلسفهي سياسي خود را تدوين نمايد و با تأثيري که از آراي فيلسوفاني چون لاک، روسو و کانت گرفته بود، يکي از مهمترين نظريّات را دربارهي عدالت پيريزي کرد. راولز را يکي از بزرگترين فلاسفهي سياسي قرن بيستم شناختهاند که توانسته با مبنا قراردادن اصول ليبراليسم، به مهمترين دغدغهي آرمانهاي ضدليبراليستي (يعني بحث عدالت اجتماعي) بپردازد.
احاطه به دانش وانديشهي پيشينيان در قلمرو اخلاق، فلسفه، سياست و تاريخ، تلاش مداوم و خستگيناپذير علمي، نظم و انضباط شخصي، شخصيت فروتن و مهرورز، انديشهي پويا، نثر فصيح و روشن، از جان راولز چهرهاي برجسته، ديرپا و نامور در حوزهي فلسفهي دوران جديد ساختهاست؛ تاجاييکه در ميان منتقدان راولز کساني نيز يافت ميشوند که اين شهرت اقبال عمومي را دليل بر وجود افکار بديع و استدلالهاي محکم در انديشهي وي نميدانند؛ براي مثال شاپيرو معتقد است که راولز فيلسوفي است که از امتياز فرارفتن از مرزهاي آکادميک و تبديل شدن به چهرهاي مشهور و مردمي برخوردار بودهاست.2
تلاشهاي علمي راولز
نظريهي عدالت جان راولز از مهمترين نظريات فلسفهي سياسي در قرن بيستم بهشمار ميرود. او در احياي فلسفهي سياسي تأثير فراواني داشتهاست. جان راولز نظريهاش را دربارهي عدالت را نخستينبار در مقالهاي در سال 1958 ميلادي به نام عدالت بهمثابهي انصاف3 نوشت. او در اين مقاله تفسير خود را از مفهوم عدالت بيان کردهاست. وي چند سال بعد در سال 1971 ميلادي کتابي تحت عنوان نظريهي عدالت4 نوشت و نظريهي خود را در آن بهصورت جامع و مبسوط شرح داد. آنگاه در سال 1993 ميلادي کتابي ديگر به نام ليبراليسم سياسي5 به چاپ رساند که در اين کتاب تناسب نظريهي عدالت خود را با نوع خاصّي از نظام سياسي بيان ميکند و در نهايت در سال 2000 ميلادي کتابي به نام عدالت بهمثابهي انصاف6 نوشت. در اين کتاب که آخرين اثر وي بهشمار ميرود، خلاصهي تمام افکار و نظريّات خود را بيان ميکند.
يکي از امتيازات راولز نسبت به ديگر نظريهپردازان، اصول عدالت، از نظر او است. او با پيريزي اين نظريه از سويي به اصل آزادي اولويّت ميدهد و از سوي ديگر، عدالت جبراني و برابري اجتماعي را درميافکند. به عبارت ديگر، راولز درپي سازش دادن مباحث راست و چپ جديد در غرب بود که در تقابل با هم نگريسته ميشدند. به همين دليل، کتاب او هم نزد انديشمندان ليبرالي که به اصل آزادي اهميت خاصّي ميدادند و هم نزد متفکران مارکسيستي که خواستار برابري اجتماعي بودند، مورد تحسين و توجّه قرارگرفت. اهميت نظريهي عدالت راولز چنان مينمايد که امروزه محدودهي مباحث فلسفهي سياسي به “افلاطون تا راولز” تغيير يافتهاست.
کوششهاي وي در اين چند دهه، تحوّلاتي در درونمايهي فکر سياسي راولز و نوعي تجديدنظر از برخي عناصر نظريهي عدالت وي مينمايد. برخي از صاحبنظران تمايل دارند که فعاليتهاي فکري راولز را پس از نگارش نظريهي عدالت به دو دورهي اصلي تقسيم کنند: دورهي نخست تا سال 1982 ميلادي ادامه دارد. در اين مدّت راولز معطوف به دفاع از رويکردهاي اصلي خويش در کتاب نظريهي عدالت و پاسخ به منتقدان خويش است. دورهي پسين از 1982 ميلادي درپي سخنرانيهاي راولز آغاز ميشود که “سخنرانيهاي ديويي”7 نام دارند. وي در اين سخنرانيها به صراحت اعلام ميکند که ديگر بهدنبال ارائهي معيارها و اصول عام براي ترسيم پايههاي اخلاقي ساختارهاي اجتماعي نيست، بلکه ميکوشد اصول همکاري اجتماعي را در بستر اجتماعي خاص يعني جوامع ليبرال-دموکرات، معرّفي کند. در اين دوره راولز بر آن است که خوانشي از ليبراليسم و عدالت عرضه کند که بر هيچ ديدگاه فلسفي و اخلاقي خاص تکيه نزدهباشد. با اين کار و حذف پشتوانهي فلسفي و دکترين خاص اخلاقي از عدالت، اميد داشت که اين اصول مبناي همکاري همهي اهالي فلسفه و باورهاي اخلاقي و دکترينهاي مذهبي متفاوت در يک جامعهي دموکرات و ليبرال قرارگيرد.8
ب- پيشينهي پژوهش
تاکنون “نظريهي عدالت” به بيستوهفت زبان دنيا ترجمه شده و انديشهي راولز مورد بررسي بيش از پنجهزار کتاب و مقاله قرارگرفتهاست؛ ازجمله آثار فلاسفهي بزرگ معاصر نيز به اينگونه نقّاديها اختصاص يافتهاست؛ مثلاً برايان باري، فيلسوف سياسي معاصر انگليسي، نخستين جلد از کتاب سهجلدي خود را با عنوان نظريههاي عدالت، بيشتر صرف شرح و نقد نظريهي راولز کردهاست.9
گستردهترين و عميقترين بررسيها دربرابر نظريهي عدالت راولز، از سوي جماعتگرايان10 ارائه شدهاست که در ميان چهرههاي برجستهي آنان بايد به مايکل ساندل11، السدير مکينتاير، چارلز تيلور و مايکل والزر
