
6-3.دغدغههاي ملامحمّدطاهردرتأليفات ضدتصوفي 36
6-4.تأليفات کلاميواعتقادي 37
6-5.تأليفات مواعظيواخلاقي 40
6-6.تأليفات فقهي 41
6-7.تأليفات مناقبي وفضائلاهل بيت عليهمالسلام وشعر 43
6-8.تأليفات درفضائل قرآن وحديث 44
7.انديشههاي ضد تصوفي ملامحمّدطاهرقمي 44
7-1.بدعتها 45
7-1-1.خانقاه 45
7-1-2.ترک واجبات ومستحبات 47
7-1-3.ترک حيواني 49
7-1-4.پير 49
7-1-5.خواندن شعرعاشقانه 50
7-2.دعاوي مبتدعه 57
7-3.زهد ومحبت درنگاه ملامحمّدطاهرقمي 59
8.نقد بزرگان تصوف درکلام ملامحمّدطاهرقمي 61
8-1.حلاج و بايزيد 61
8-2.عطار 63
8-3.ملاي روم 64
8-4.سنايي 71
8-5.ابن عربي 71
8-6.شيخ محمود شبستري ولاهيجي 78
8-7.حسن بصري، سامري هذه الامه 79
8-8.علاءالدوله سمناني 80
9.ناقدين محمّدطاهرقمي 80
9-1.مجلسي اول 81
9-2.ملاخليل قزويني 92
9-3.محمّدمؤمن طبيب تنکابني 93
9-3-1.اشتهاي رياست برعوام 98
9-3-2.رفع نفسانيات شرط شيخ الاسلامياست 98
9-4.فيض کاشاني به دنبال عرفان روايي 99
10.محمّدطاهرقمي وفلاسفه 102
فصل سوم: ميرلوحي سبزواري (زندگي نامه،آثار و آرا) 114
1.تولد و وفات 115
2.اساتيد ميرلوحي 116
3.ميرلوحي درکلام ديگران 117
3-1.ميرمحمّدزمان 117
3-2.صاحب خلاصه الفوائد 117
3-3.صاحب مشاين 117
3-4.صاحب مجالس 117
3-5.صاحب ابيات المختار 117
3-6. علامه سيد صدرالدين علي 118
4.آثار ميرلوحي 118
4-1.مناظره سيد وعالم 118
4-2.ادراء العاقلين و اخزاء المجانين 118
4-3.زادالعقبي في مناقب الائمه و الاوصيا 119
4-4.کفايه المهتدي في معرفه المهدي 119
4-5.رياض المؤمنين وحدائق المتقين 120
4-6.اعلام المحبين في رد الصوفيه و المبتدعين 121
4-7.تنبيه العاقلين اخزاء المجانين 121
5.آثارمنسوب به ميرلوحي 121
5-1.رساله توضيح المشربين وتنقيح المذهبين 122
5-2.اصول فصول توضيح 122
5-3.رساله سلوهالشيعه و قوهالشريعه 123
6.بهرهگيري ميرلوحي ازکلام بزرگان در نقد تصوف 124
7. ميرلوحي و ملامحمّدتقي مجلسي 129
8.ميرلوحي واحاديث ضدتصوف 130
9.ميرلوحي وغنا 133
10.غنا در روايات 135
11.چنداستفتاء در باب غنا 135
12.دغدغه ميرلوحي درتأليف آثارضدتصوفي 136
فصل چهارم: نتيجهگيري 138
1.حب جاه 140
2.ناقدين، علماي ظاهرهستند 140
3.الناس اعداء ما جهلوا 141
4.ناقدين، علماي دنياهستند 143
5.خودپسندي 144
6.کدورات نفساني 144
7.تفاوت نگذاشتن بين تصوف شيعي وسني 144
7-1.تصوفِ شيعي،جامع ظاهر وباطن 145
7-2.مباينت در رياضت 145
8.تقرب به سلاطين 146
9.عالم معاني وسيع تر ازوضع ودلالت الفاظ است 146
10.تبعيت مقلدانه ميرلوحي ازمحمّدطاهر 147
11- اعتراف صادقانه ميرلوحي 148
پينويسها 149
پيوست ها 155
فهرست منابع 176
1. فهرست منابع چاپ شده 176
2.فهرست منابع چاپ نشده(نسخ خطي) 180
فصل اول: سيرمخالفت باتصوف
1.مخالفت باتصوف تادوره صفويه
ازآن جا که تصوف يک طيف وسيعي ازنظر تا عمل راشامل ميشود ويک برداشت ونوعي تعامل خاص با دنيا و امور مادي است، به همين جهت اين شيوه سلوکي ازابتداي شکل گيري مورد نقد قرار گرفته است. درابتداي اسلام شخص پيغمبراسلام وديگرائمه(عليهمالسلام)ازاولين کساني بودند که با رفتار افراط گونه بعضي صحابه شديداً مقابله ميکردند.همانطورکه نقل شده امام صادق (عليهالسلام) درجواب سفيان ثوري که گفته بود اين چنين لباسي براي شما مناسب نيست، فرمودند: “ازمن بشنو چه مىگويم و گوشت راهم بازكن، من اكنون سخنى با تومىگويم كه براى دنيا وآخرت تو بهتر مىباشد.درصورتى كه طبق سنت وحق از دنيا بروى وبدون پيروى ازبدعت بميرى، شما بدانيد كه رسول خدا (صلىاللَّهعليهواله) در زمانى زندگى مىكردند كه مردم در فقر وفلاكت بودند.اماهرگاه دنيا وضعش خوب باشد و وسائل زندگى فراهم باشد، اين نيكان هستندكه بايد ازمواهب دنيا استفاده كنند نه بدكاران وگناهكاران، مؤمنان بايد از لذات جهان سود ببرندو نه منافقان، مسلمانان بايد ازآن بهره بگيرندو نه كافران…”.1
ازشاگردان ائمه (عليهمالسلام) نيزآثاري دررد تصوف نوشته شده که ميتوان به کتاب”الرد علي الصوفيه والغاليه” حسين بن سعيداهوازي و”رد برحسن بصري”2فضل بن شاذان اشاره کرد.
بارواج وگسترش تفکرات صوفيانه وهمچنين پيوستن عموم به حلقه ها ومجامع تصوف موجب بروز انحرافات گوناگوني دربين منتسبين به تصوف شد، وبا شدت گرفتن انتقادها باعث ايجاد موجي شدکه با تأليفات متعدد، تصوف واقعي را معرفي و خطاهاي بوجود آمده را اصلاح ميکرد.آثاري همچون “رساله في غلطات الصوفيه”عبدالرحمن سلمي، “اللمع”ابونصرسراج، “التعرف”کلاباذي، “رساله قشيريه”ابوالقاسم قشيري و”کشف المحجوب”هجويري.
درسده سوم هجري بابسط مباحثي چون توحيدوعشق وسرّ درحلقه هاي صوفياني چون سري سقطي، يحيي بن معاذ، جنيد، بايزيد بسطامي وابوبکر شبلي، تصوف گسترش بيشتري يافت.برتري جنبه نظري تصوف برجنبه عملي آن، رواج انديشههاي وحدت وجودي وفنا فيالله واهتمام به تفکروتدبيرازشاخصهاي عمده تصوف دراين سده است.درهمين دوره مقابله فقها با اهل طريقت نمود عيني يافت وصوفيه مورد طعن و تکفير فقها قرارگرفتند.3
درابتداي قرن چهارم هجري مقابله وبرخورد باصوفيان شدت بيشتري گرفت، به حدي که دراين دوره حلاج (309ق) به اتهامتبديلکردن حج، وانالله گفتن وهمچنين سحر، به قتل محکوم ميشود . 4 شيخ صدوق(381ق) نيزازعلماي نامدارشيعه دراين قرن باکتاب اعتقادات الاماميه خود درنقد اين طريقه ميگويد: “علامهالحلاجيه من الغلاه دعوى التجلّي بالعباده مع تديّنهم بترك الصلاه و جميع الفرائض، و دعوى المعرفه بأسماء اللّهالعظمى، ودعوى اتباع الجنّ لهم، و أنّ الولي إذا خلص وعرف مذهبهم فهو عندهم أفضل من الأنبيا (عليهم السّلام)”.5همچنين کتابي که نجاشي6دررجال خود به شيخ مفيد (413ق) نسبت داده که اين کتاب به نام “رداصحاب حلاج” در نقد اين گروه بوده. البته نسخهاي ازاين اثر موجود نيست.
ازعلماي نامدارشيعه درقرن پنجم شيخ طوسي است که درکتاب الغيبه به نقدحلاج اشاره دارد. شيخ طوسي دراين کتاب ازجلاج به عنوان کسي که ادعاي بابيت امام زمان (عليهالسلام) داشته است نام برده واينکه وي به قم رفته وادعاي وکالت امام زمان (عليهالسلام) داشته است.7
ازعمده کساني که درقرن ششم درجبهه ستيز بين اهل شريعت وطريقت قدم گذاشته وصاحب تأليف بوده، ميتوان به ابنجوزي اشاره کرده است.وي درکتاب تلبيس ابليس نظرات، آداب و رفتار صوفيه رانقدکرده است.گرچه وي به مشايخ صوفيه، سلف صالح ميگويد نه بدعت گذار، اما راجع به صحبت با احداث که دربين متصوفه رواج داشته ميگويد: “صحبت الاحداث اقوي حبائل ابليس التي يصيد بها الصوفيه”.8وي درمباحثي چون غنا، سماع، ترک جمعه وجماعت ونکاح به صوفيه انتقاد کرده است.دراين دوره همچنين ميتوان به برخورد متشرعه با عين القضات همداني اشاره کرد که وي رابه ادعاي کفر والوهيت محکوم به قتل کردند.بعد از اين دوره روند تصوف وارد مرحله جديدي ميشودکه دوره شکل گيري مباني تصوف وعرفان نظري است.
درقرن هفتم با پي ريزي عرفان نظري توسط ابن عربي(م638ق) وبا تبيين مباني تصوف ازسوي شارحين آثار وي درسده هاي هفتم وهشتم همچون قونوي(م673ق)، عبدالرزاق کاشاني(730ق) ، قيصري (751ق) و ابن ترکه (835ق) جايگاه تصوف دراين دوره ها تضعيف که نشد، بلکه باتحليل هاي عقلاني جايگاه قابل دفاعي بدست آوردند.درقرن هفتم کتاب تبصره العوام في معرفه مقالات العوام9 توسط سيدجمال الدين محمّدبن حسين رازي (630ق) نوشته شده که اين اثردر دوره صفويه بسيارمورد استفاده ناقدين تصوفازجمله محمّدطاهرقميقرارميگيرد.اين اثربه مباحثي چون فيلسوفان، مجوسيان، ترسايان، خوارج، معتزله وديگرفرقه ها ازجمله صوفيان اشاره دارد.اين کتاب نيز به طور کلي به تصوف پرداخته ونميتوان آن را اثري مستقل درنقد تصوف به شمارآورد.درهمين سده کتاب الطرائف ازسيد ابن طاووس بانگاه عرفاني مطالبي به نفع جريان تصوف دارد وميگويدکه علوم صوفيه ازاميرالمؤمنين گرفته شده.10درادامه اين سير رشد و ترويج تصوف درسده هفتم تا قبل ازدولت صفوي که کليت تصوف راقبول داشته و ازانحرافات آنها نيز انتقاد ميکردند11همچون شهيد اول (786ق) وارد اين ميدان شدند.
درپايان اين بخش ميتوان به اين نکته تصريح کرد که اولين منتقدان رفتارهاي افراط وتفريط گونه، ائمه معصومين(عليهمالسلام) بوده، وبعد ازآن تاقبل ازسده هفتم منتقديني که به آنها اشاره شد، نقدهايشان موردي بوده واينکه بصورت مستقل وجامع به مباحث تصوف پرداخته باشد وجود نداشته است.در سده هاي بعدي تاقبل ازدوره صفويه که منابع آن دوره ازافزايش خانقاه ها وحمايت وزراء وحاکمان ازاهل تصوف حکايت دارد، دوران نضج وتوسعه تصوف است، به همين دليل مخالفين جدّي در مقابل صوفيه نبوده و مواردي نيز که به عنوان مخالف ظهورکرده، از جانب علماي سني بوده نه از طرف علماي شيعه.
2.وضعيت تصوف دردوره صفويه
باپيوند خوردن تشيع وتصوف دردوره صفويه که اين جريان ازسده هاي قبل شروع شده بود، اين دوره را به نقطه اوج اين تلاقي تبديل کرد.با اين همگرايي در دوره صفويه، تصوف وارد مرحله جديدي ازتاريخ خود شد.حکومتِ تازه تشکيل شده صفويه که ازنيروي نظامي صوفيان قزلباش کمک ميگرفت و وامدار صوفيان بود، لکن به سبب عواملي که ذکرخواهد شد ازتصوف موجود حمايت نکرده وپايه گذار روش جديدي درمخالفت باتصوف شدند.
باشروع به کارشاه اسماعيل اول به عنوان اولين پادشاه دوره صفوي درسال (905ق) درتبريز مخالفت جدّي باتصوف به چشم نميخورد.اما باروي کارآمدن شاه طهماسب اول(984-930ق) مخالفتها باتصوف بخصوص باتصوف اهل سنت شروع شد، مخالفتي که نشأت گرفته ازتعصب بزرگان صفوي درانتساب به تشيع وهمچنين به همراه داشتن فقهاي آن دوره اين امررا براي آنها آسانتر ميکرد. فقها وعلمايي که درمناطق شيعه نشيني مثل جبل عامل وبحرين بوده و ازآنها براي انجام امورات شرعي حکومت دعوت شد، علمايي چون محقق اول شيخ على كركى، شيخ لطف اللَّه ميسى ، شيخ حسين بن عبد الصمد پدر شيخ بهائى، و خود شيخ بهائى و شيخ على منشار پدر زن او كه همه از علماى عرب جبل عامل بودند و مانند مير غياث الدين منصور شيرازى، ميرداماد، علامه مجلسى اول و دوم كه همه در دولت صفويه داراى مناصب مختلف شيخ الاسلامى يا منصب وزارت و مشاورت شاه بودند12.دراين دوره وقتي که محقق کرکي13 به عنوان شيخ الاسلام دولت صفوي انتخاب شد اختيارات زيادي به اومحول شد.براي درک بيشتر فضاي آن دوران وتوجه شاه طهماسب به فقها بخشي از فرمان شاه طهماسب درانتخاب محقق کرکي ذکرميکنيم.شاه طهماسب دربخشي ازاين فرمان آورده “بلند گردانيدن پرچشم شريعت نبوي را ازبنيادهاي كامكاري ميدانيم وزنده كردن مراسم دين سيد پيامبران و روش امامان(عليهمالسلام)را ازجمله مقدمات ظهورامام زمان ميشماريم. وبدون ترديد سرچشمه وراه تحقق يافتن اين مقصود جزپيروي واطاعت عالمان دين نيست و بخصوص دراين زمان باوجود عالي مقاميكه به آستان ائمه هدي پا نهاده، ختم مجتهدين، وارث علوم سيدپيامبران ونگهبان آيين امير المؤمنين، قبله تقوا پيشگان بااخلاص و پيشواي دانشمندان، مقتداي مردم، نايب امام زمان (سلاماللهعليه) علي بن عبدالعالي مقرر فرموديم كه سادات و اشراف ايران، وزرا وسايراركان دولت، ايشان را مقتدا و پيشواي خود دانسته، درتمام اموراطاعت وفرمانبرداري به تقديم رسانند و نيز هركس ازدست اندر كاران امورشرعيه و از لشكريان حكومت راعزل كند، بركنار خواهد بودوهركه رامسوول كند، مسوول خواهد بود و مورد تأييد است.مقررشده آنچه ازمستمري سال هاي قبل ازمحل ضرب سكه باقي مانده بدون درنگ به ايشان برسانند و سكه مدينه المؤمنين حله را نزد نمايندگان ايشان ببرند وبدون نظر ايشان ازضرب سكه خودداري نمايند وازمخالفت با اين دستورات بپرهيزند…”.با اختياراتي که شاه طهماسب اول به محقق کرکي واگذار کردند، نشان از بازگذاشتن دست علما وفقها درامورحکومتي وهمچنين براي مبارزه با صوفيان که شروعي براي نهضت مخالفان
