
ت مهدي (عجل الله فرجه الشريف) در روايات 151
فصل چهارم: نتيجهگيري بر اساس روايات معارض 153
کفر يا اسلام؟ 157
موضوع حکم کفر در روايات 169
کتابنامه 179
مقدمه
يکي از اصول مسلم در بيان معارف ديني، مخاطب شناسي است. شناخت مخاطب و دانستن سطح درک و دريافتش نسبت به مسائل و قدرت تحليل وي، از نکات ضروري در انتقال معارف است. از پيامبر اکرم (صلياللهعليهوآله) نيز نقل شده که فرمودند: “ما پيامبران مأموريم با مردم به اندازه عقل و فهمشان سخن بگوييم.”1
امامان شيعه نيز همواره در بيان عقايد و افکار و نيز در مقام پاسخگويي به سؤالاتي که از حضورشان پرسيده ميشد، به اين نکته عنايت ويژه داشتهاند و گاه مخاطب را امر ميکردهاند که کلامشان را براي کسي نقل نکند يا تنها براي عده خاصي نقل کند. از حضرت امير (عليهالسلام) نقل شده که به حذيفة بن يمان فرمودند: “با مردم نسبت به آنچه علم ندارند و ظرفيت درک و دريافتش در آنها وجود ندارد سخن مگو که طغيان ميکنند و کافر ميشوند. برخي از مسائل، پيچيده و مشکل است و اگر بار آن بر کوهها هم نهاده شود، طاقت تحمل آن را ندارند.”2
اما در عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات، که در کمتر از ثانيهاي و با فشردن يک يا چند کليد ميتوان حجم فراواني از اطلاعات را جابجا نمود، مخفي نمودن عقايد و افکار، امري بس دشوار است و ديگر چيزي به عنوان عقايد سرّي و مخفي کمتر مصداق پيدا ميکند. کلامي که ديروز تنها براي خواص و در زيرزمينها و پشت درهاي بسته نقل ميشد، امروز آشکارا و به سهولت در ميان تمامي افراد دهان به دهان ميچرخد و ديگر نميتوان عقيدهاي را پنهان نگاه داشت.
افکار و عقايد شيعي نيز از اين امر مستثنا نيستند. تمامي آنچه در کتب روايي شيعه موجود بوده و زماني به عنوان اسرار از آنها ياد ميشده است، امروزه در اختيار عموم قرار گرفته و اين امر پيامدهاي ناگواري را نيز به دنبال داشته است.
در برخوردها و ارتباطات با برخي از برادران مسلمان غيرشيعي در ايران و ديگر کشورها، سؤالاتي از کاتب پرسيده شد که اين حقيقت را روشنتر نمود؛ سؤالاتي در خصوص رواياتي که در کتب شيعه نقل شده و آنها را به صراحت کافر معرفي کرده است و بسياري از عقايدشان را باطل دانسته است. اين امر باعث ميشد تمامي تلاش کاتب براي ايجاد الفت و برادري در چشم آنها منافقانه جلوه کند و اعتماد آنان را سلب نمايد و آنان را وادار به پرسيدن اين سؤال کند که: با وجود اين همه روايات که در کتب شيعه نقل شده و ما را کافر ميداند، چگونه ممکن است به شعارهاي شما مبني بر تقريب و برادري و … اعتماد کنيم؟!
در چنين شرايطي بايد تلاش شود تا عقايد و افکار حقه شيعه در حد امکان با بيان ساده و علمي و قانع کننده به مخاطب انتقال يابد و تا اندازهاي سؤالات او را پاسخ دهد.
از همين رو، تصميم بر آن شد تا با مطالعه روايات مرتبط با اين موضوع پاسخ قابل قبولي را در ابتدا براي خود و سپس براي ديگران بيابم.
تحقيق حاضر که در چهار فصل ارائه شده، به بررسي موضوع کفر مخالف از ديدگاه روايات شيعي پرداخته است. فصل اول رساله به کليات اختصاص يافته است. در فصل دوم بررسيهاي معناشناختي انجام شده و فصل سوم که بخش عمده اين تحقيق است، به بررسي حکم مخالف در روايات شيعي پرداخته است. فصل چهارم و پاياني رساله نيز نتيجهگيري بر اساس روايات معارض را بر عهده دارد.
از آنجا که موضوع اين تحقيق بررسي روايات است، طبعاً مهمترين منابع آن، مصادر روايي شيعه و شروح و حواشي آنهاست و بيشترين ارجاعات به اين گونه منابع اختصاص دارد. سعي شده است در ارجاع به مصادر روايي، از منابع دست اول و قديميتر که داراي اعتبار بيشتري هستند استفاده شود. کتب روايي شيعه، از جمله کافي شريف، عيون أخبار الرضا عليهالسلام، توحيد صدوق و کفاية الأثر في النص علي الأئمة الاثني عشر و همچنين شروحي که بر آنها نوشته شده، از جمله مرآة العقول مرحوم مجلسي و شرح مرحوم ملاصالح مازندراني بر اصول کافي بيش از ساير منابع در اين نوشته مورد استفاده قرار گرفته است. در بخش پيشينه پژوهش مسأله و نقد منابع به معرفي اجمالي برخي از اين منابع خواهيم پرداخت.
اميد است تحقيق پيش رو، به گوشهاي از سؤالات و شبهات موجود در اين زمينه پاسخ دهد و اين قدم ناچيز، عاملي براي ايجاد الفت و برادري ميان امت اسلام و رفع موانع پيش روي اتحاد و يکپارچگي مسلمانان مذاهب مختلف باشد.
فصل اول:
کليّات
تبيين موضوع
آنچه به فضل الهي در اين رساله دنبال خواهد شد بررسي کفر مخالفان از ديدگاه روايات شيعه است. هدف آن است که در حد امکان، رواياتي را که ممکن است به نحوي کفر مخالف از آنها برداشت شود، مورد بررسي و کنکاش قرار دهيم تا در پايان بتوانيم ديدگاه روايات شيعه را نسبت به اين مسأله دريابيم.
مقصود از “مخالف” در موضوع رساله، مسلماني است که با شيعه اختلاف دارد، نه عموم مخالفان، تا هر غيرشيعي ـاعم از مسلمانان غيرشيعه و غيرمسلمانانـ را دربرگيرد؛ بنابراين مراد از آن، تنها کسي است که داخل در حوزه اسلام است، اما در امور خاصي با شيعه اختلاف نظر دارد و به عبارتي مسلمان غيرشيعي است.3
لفظ شيعه نيز که در عنوان رساله به صورت مطلق ذکر شده، شيعه دوازده امامي را نمايندگي ميکند؛ همانگونه که غلبه افراد و غلبه استعمال آن در اين معنا، باعث شده در حال اطلاق، منصرف به شيعه دوازده امامي باشد.
نکته ديگري که تذکر آن لازم است اين که همانگونه که از عنوان رساله نيز روشن است، نتيجه اين تحقيق، تنها ديدگاه روايات را در اين زمينه کشف خواهد کرد و نميتوان آن را به اسلام نسبت داد؛ زيرا يافتن ديدگاه اسلام در يک مسأله، مستلزم بررسي آن از منظر قرآن، روايات و عقل و سپس بررسي مجموع نتايج به دست آمده از اين سه منبع است و چنين چيزي از حوصله اين نوشتار خارج است.
در منابع روايي شيعه رواياتي نقل شده که در آنها احکام متفاوتي براي مخالف ذکر شده است. در برخي از اين روايات، مخالف به صراحت کافر شمرده شده است و در برخي حکم به اسلام مخالف شده است.
مطالعه اين روايات، اين سؤال را در ذهن مطرح ميکند که حکم مخالفان چيست؟ کداميک از احکام ذکر شده در روايات براي مخالفان ثابت است؛ اسلام يا کفر و يا حکمي ديگر؟ اساساً مصداق مخالف کيست و براي کدام مخالف چنين حکمي وجود دارد؟ خلاصه اينکه ديدگاه روايات شيعه درباره مخالفان چيست؟
به منظور رسيدن به پاسخ اين پرسشها، لازم است در ابتدا معناي کفر و مخالف روشن گردد و سپس رواياتي که با اين موضوع ارتباط دارد، مورد مطالعه قرار گيرد تا در نتيجه، جمعي بين اين دسته از روايات ـکه به ظاهر متعارضندـ ايجاد شود و اين همان هدفي است که اين رساله به دنبال آن است.
اهميت پرداختن به بحث تکفير
در بسياري از روايات نقل شده در کتب روايي شيعه، اشارههايي به کفر مخالفان شده است. دلالت اين روايات بر کفر، گاه به صورت مطابقي و گاه التزامي است. به عنوان مثال، در کفاية الأثر از رسول خدا (صلياللهعليهوآله) نقل شده که فرمودند: “الأَئِمّةُ بَعدي اثناعشر أوَّلُهُم عَليُّ بنُ أبِي طالِبٍ وَ آخِرُهُم القائِمُ هُم خُلَفائِي وَ أوصِيائِي وَ أولِيائِي وَ حُجَجُ اللهِ عَلي أُمَّتِي بَعدِي المُقِرُّ بِهِم مُؤمِنٌ وَ المُنکِرُ لَهُم کافِرٌ؛ امامان پس از من دوازده نفرند که اولين آنها علي بن ابيطالب (عليهالسلام) و آخرينشان قائم (عليهالسلام) است، آنان جانشينان و اوصيا و اولياي من و حجتهاي خداوند بر امت مناند، هر که به آنان اقرار کند مؤمن است و هر کس ايشان را انکار کند کافر است.”4 مرحوم صدوق (رحمهالله) نيز در أمالي از حضرت رسول (صلياللهعليهوآله) چنين نقل کرده است: “المُخالِفُ عَلي عَلِيِّ بنِ أبِي طالِبٍ بَعدِي کافِرٌ وَ المُشرِکُ بِهِ مُشرِکٌ وَ المُحِبُّ لَهُ مُؤمِنٌ وَ المُبغِضُ لَهُ مُنافِقٌ…؛ کسي که پس از من با علي بن ابيطالب مخالفت کند کافر است و هر که به او شرک بورزد مشرک است، دوستدار او مؤمن و کسي که بغض او را در دل داشته باشد منافق است…”5 همانگونه که روشن است در اين دو روايت ماده “کفر” استفاده شده و در اين معنا صراحت دارند.
دلالت دستهاي ديگر از روايات، التزامي و به صورت غيرصريح است، از جمله در بصائر الدرجات از امام صادق (عليهالسلام) نقل شده که فرمودند: “الجاحِد لِوِلايَةِ عَلِيٍّ کَعابِدِ وَثَنٍ…؛ کسي که ولايت علي را انکار کند مانند بت پرست است…”6 در کافي نيز نقل شده که امام رضا (عليهالسلام) در نامهاي به عبدالله بن جندب نوشتند: “أمّا بَعدُ، فَإنَّ مُحَمَّداً صلياللهعليهوآله کانَ أمِينَ اللهِ فِي خَلقِهِ فَلَمّا قُبِضَ عليهالسلام کُنّا أهلَ البَيتِ وَرَثَتَهُ فَنَحنُ أُمَناءُ اللهِ فِي أرضِهِ… وَ إنَّ شِيعَتَنا لَمَکتُوبُونَ بِأسمائِهِم وَ أسماءِ آبائِهِم… لَيسَ عَلي مِلَّةِ الإسلامِ غَيرُنا وَ غَيرُهُم…؛ اما بعد، همانا پيامبر (صلياللهعليهوآله) که درود خداوند بر او و آلش باد، امين خدا در ميان خلق بود و وقتي که از دنيا رفت ما اهل بيت (عليهمالسلام)، وارثان او بوديم، پس ما امين خداوند در زمينيم… و شيعيان ما با نام خودشان و نام پدرانشان معلوم و مشخصاند… بجز ما و آنان هيچ کس بر دين اسلام نيست…”7 در اين دو روايت، لفظ “کفر” به کار نرفته، اما ميتوان چنين معنايي را از آنها برداشت کرد.
در مقابل تمامي اين رواياتي که به کفر مخالف اشاره ميکند، روايات فراوان و معتبري وجود دارد که به وضوح، اسلام را براي مخالف ثابت ميکند. يک نمونه واضح از اين روايات، روايت مشهوري است که از امام صادق (عليهالسلام) به اين صورت نقل شده است: “الإسلامُ شَهادَةُ أَن لا إِلهَ إِلّا اللهُ وَ التَّصدِيقُ بِرَسُولِ اللهِ، بِهِ حُقِنَتِ الدِّماءُ وَ عَلَيهِ جَرَتِ المَناکِحُ وَ المَوارِيثُ وَ عَلي ظاهِرِهِ جَماعَةُ النّاسِ؛ اسلام، شهادت به وحدانيت خداوند و تصديق پيامبر (صلياللهعليهوآله) است که با اين شهادت و تصديق خونها حفظ ميشود و نکاح و ميراث جريان پيدا ميکند، عموم مردم هم در ظاهر همين اعتقاد را دارند.”8 نمونه ديگر، کلامي است که در قرب الإسناد از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) نقل شده که فرمودند: “إنَّا لَم نُقاتِلهُم عَلي التَّکفِيرِ لَهُم وَ لَم نُقاتِلهُم عَلي التَّکفِيرِ لَنا وَ لکِنّا رَأَينا أَنّا عَلي حَقٍّ وَ رَأَوا أَنَّهُم عَلي حَقٍّ؛ ما بر مبناي اينکه ما آنها را کافر ميدانيم يا آنها ما را کافر ميدانند با آنها جنگ نکرديم، بلکه ما خود را بر حق ميديديم و آنها نيز خود را بر حق ميديدند.”9 اين دو روايت و امثال آنها که فراوانند، به روشني حکم به اسلام مخالف ميکنند.
با توجه به اين دو دسته از روايات به ظاهر متعارض و نيز اهميت احکامي که بر مدلول هر يک از اين دو دسته بار ميشود، در اهميت و بلکه ضرورت اين بحث ابهامي به نظر نميرسد. اما با اين همه، ممکن است به دلايل مختلف، از جمله مخالفت اين موضوعات با تقريب مذاهب اسلامي، پرداختن به بحث تکفير در نظر بسياري غيرضروري و يا حتي نامناسب قلمداد شود که در اين زمينه بايد به نکاتي اشاره شود:
ا) در ميان اهل سنت، بهويژه وهابيت، کتابها و مقالات فراواني نوشته شده، که شيعه را متهم به تکفير ديگر فرقهها ميکند. برخي از کتابهايي که در اين زمينه تأليف شده عبارتند از: الشيعة الاثناعشرية و تکفيرهم لعموم المسلمين،10 موقف الشيعة الإمامية من باقي فرق المسلمين،11 الفکر التکفيري عند الشيعة حقيقة أم افتراء.12
همانگونه که از عناوين اين کتب ـبهعنوان نمونهاي از دهها کتاب مشابهـ روشن است، آنان پيوسته اين اتهام را تکرار ميکنند که شيعيان تنها خود را اهل نجات و فرقه منجيه ميدانند و ساير فرقهها از ديد شيعه، راهي به نجات ندارند. در اين زمينه به نقل قسمتي از کلام محمد بن عبدالله سلفي
