
وسيعي از رفتارها ميتواند بر استرس تأثير بگذارد، ميتوان با يادگيري مهارتهاي لازم، پيشروي بيماري را کنترل کرد و با تغيير در سيستم ارزيابي فرد، سطح استرس ادراک شد? او را تغيير داد. (آندرسن و همکاران، 1994)
نوجوانان نيز گاهي اوقات همانند بزرگسالان استرس را در زندگي روزمر? خود تجربه ميکنند، به همين دليل آموختن مهارتهاي مقابله با استرس براي آنان سودمند است. اغلب نوجوانان هنگامي که با موقعيتي خطرناک، دشوار، يا دردناک رو به رو ميشوند و امکاناتي براي مقابله ندارند، استرس زيادي را تجربه ميکنند. استرس بر برخي از نوجوانان فشاري بيش از حد تحميل ميکند. وقتي اين اتفاق ميافتد، عدم مديريت استرس ميتواند منجر به اضطراب، گوشه گيري، پرخاشگري، بيماري جسمي يا مهارتهاي مقابلهاي نادرست، مثل استفاده از مواد مخدر گردد.(سعيدي،1387)
لو70(1994) نشان داده است که عوامل استرس زا در سلامت عمومي دانشجويان، اثر نامطلوبي دارد و با افزايش عوامل استرس زا نشانههاي جسماني، اضطراب، اختلال در عملکرد اجتماعي و افسردگي افزايش و سلامت عمومي کاهش مييابد.
ب- خشم
هيجانها پديدههاي ذهني، زيستي، هدفمند و اجتماعي هستند. پديدههاي فطري که در افراد مختلف در شرايط يکساني بروز ميکنند از جمله هيجاني که در زندگي همه افراد نقش مهم و مؤثري دارد، هيجان خشم است. خشم به صورت يک حالت هيجاني دروني ناخوشايند با فراواني و شدت متغير تعريف ميشود که غالباً با افکار و ادارکات نادرست، برانگيختگي جسمي و تمايل فزاينده براي انجام رفتارهاي کلامي و يا حرکتي که از لحاظ فرهنگي ناپسند است، مشخص ميشود(آوريل711983، به نقل از رحيمي احمدآبادي، آقامحمديان شعرباف، مدرس غروي کارشکي1393). تجربه خشم تحت عنوان دو مؤلفه عمده مفهوم سازي شده است: حالت خشم و صفت خشم. حالت خشم، به عنوان يک وضع هيجاني رواني- زيستي با شرايط مشخص شده به وسيل? احساسات دروني يا ذهني تعريف شده که شدت آن ميتواند از رنجش خفيف يا ناراحتي معمولي به خشم و غضب شديد تغيير کند. (نويدي72، 2006، به نقل از رحيمي احمدآبادي، آقامحمديان شعرباف، مدرس غروي کارشکي1393).
ارائه تعريف دقيق از پرخاشگري نيز دشوار و در زبان معمول اين اصطلاح به طرق مختلف به کار رفته است. اگرچه ساختار خشم مشترکاتي با پرخاشگري و خصومت دارد اما اين اصطلاحات با هم مترادف نيستند. خصومت به نگرش پرخاشگرانهاي اطلاق ميشود که فرد را به سوي رفتارهاي پرخاشگرانه هدايت ميکند. در حالي که پرخاشگري به رفتار قابل مشاهده و به قصد آسيب رساني اطلاق ميشود. در حقيقت خشم يک هيجان، خصومت، يک نگرش و پرخاشگري، يک رفتار است. به طور خلاصه ميتوان گفت خصومت به عناصر شناختي يا بازخوردها نسبت داده ميشود و ممکن است مبناي افزايش خشم و پرخاشگري در افراد باشد. خشم به حالتي عاطفي يا هيجاني اطلاق ميشود که از تهييج ملايم تا خشم وحشيانه يا عصبانيت گسترده است، و اغلب هنگامي متجلي ميگردد که راه نيل به اهداف يا برآوردن نيازهاي افراد، سد ميشود. سرانجام پرخاشکري به منزل? وارد آوردن آسيب آشکار يا رفتارهاي تنبيهي مستقيم به ساير افراد يا اشياء تعريف ميشود.(درتاج، مصائبي، اسدزاده،1388).
رفتارهاي پرخاشگرانه ممکن است به شکلهاي مختلفي جلوه گر شود. باس و پري معتقدند پرخاشگري انسان داراي سه بعد( ابزاري، عاطفي و شناختي) است: 1) بعد ابزاري يا حرکتي: اين بعد به شکل پرخاشگري کلامي و جسماني نمايان ميگردد و هدف اصلي آن آسيب رساندن به ديگران است 2) بعد عاطفي و هيجاني: اين بعد از پرخاشگري که به صورت خشم بروز ميکند، عوامل و شرايط دروني ارگانيزم را براي برانگيختگي فيزيولوژيک و هيجاني آماده ميسازد 3) بعد شناختي: اين عامل که خصومت نام دارد سبب احساس غرض ورزي و کينه توزي نسبت به ديگران ميشود(بکر73،2007، به نقل از رحيمي احمدآبادي، آقامحمديان شعرباف، مدرس غروي کارشکي1393).
بنابراين، رفتار پرخاشگران? انسان در يک سازه کلي ريشه دارد. سازهاي که در سطح ميتواند به صورت خشم، خصومت، پرخاشگري جسماني و پرخاشگري کلامي نمايان گردد. اين ابعاد پرخاشگري ميتواند زمينه بروز انواع آسيبهاي جسماني و روانشناختي را فراهم آورد. (رحيمي احمدآبادي، آقامحمديان شعرباف، مدرس غروي، کارشکي، 1393).
خشم ميتواند به مضرات رواني، جسمي و اجتماعي بسياري منجر گردد. مضرات رواني خشم شامل استرس، تنش و زيانهاي جسمي مانند مشکلات قلب، سردرد، دردهاي مفصلي و … است. مضرات اجتماعي خشم نيز شامل احساس درماندگي، تنهايي و انزوا در خانه، مدرسه و اجتماع است. با توجه به بررسيهاي انجام شده در مورد پيامدهاي همه جانبه خشم کنترل نشده و اين نکته که بسياري از دختران نوجوان بنا به دلايل فرهنگي- اجتماعي، شيوههاي صحيح ابراز هيجان خشم، مهار و کنترل آن را فرا نميگيرند، يکي از راههاي پيشگيري و کنترل خشم آموزش مديريت خشم است(پور حسين دناک، نوراني پور، وکيلي،1388)
تانگ(2001) گزارش کرد که گروه درماني کنترل خشم باعث بهبود مکانيسمهاي انطباقي خشم و کاهش حساسيت نسبت به برانگيزانندههاي آن در کودکان و نوجوانان مبتلا به خشم ميشود( به نقل از شکيبايي،1383). تجربه هيجان هاي مثبت به افراد داراي تاب آوري كمك ميكند كه بتوانند با استرس هاي روزمره بهتر مقابله كنند(بشارت،1386).
9-4-2 مسئوليت پذيري
در فرهنگ سخن، مسئوليت به معني کاري را عهده دار شدن و عواقب و پيامدهاي آن را پذيرفتن، پاسخگو بودن، موظف بودن، تعهد به کسي يا چيزي، و در لغت نامه دهخدا به معني ضمان، تعهد ضمان، مواظبت امري کردن، متعهد کردن و موظف بودن آمده است.(حسيني قمي،1391).
مسئوليت پذيري اشاره به خلق و خوي قابل اعتماد، هشيار، مسئول و منظم دارد و فرد مسئوليت پذير در هنگام مواجه با بازخورد منفي دربار? يک عمل يا تصميم، منابع بيشتري را براي عمل و ايستادگي در حل مشکلات اختصاص ميدهد( اسچلولز- هارت، تورو- کرونينگ و فري74،2009، به نقل از زارع بهرام آبادي، دره و اژدري 1389). مسئوليت پذيري رفتار تکليف محور و هدف محور را شامل ميشود و مشخص ميکند که يک نفر تصميم خود را براي انجام يک عمل ادامه ميدهد و به سرانجام ميرساند. در واقع مسئوليت پذيري، ويژگي شخصيتي مرتبط با عملکرد شغلي مطلوب و سپر محافظت کننده در برابر فشارهاي شغلي ميباشد (زارع بهرام آبادي، دره و اژدري 1389).
کلمز و بين مسئوليت را از نظر لغوي، توانايي پاسخ دادن و در عرف عام به مفهوم تصميم گيري مناسب و مؤثر دانسته اند. منظور آنها از تصميم گيري مناسب اين است که فرد در چهارچوب هنجارهاي اجتماعي و انتظاراتي که از او ميرود، دست به انتخاب بزند که سبب ايجاد روابط انساني مثبت، موفقيت و افزايش ايمني و آسايش خاطر ميشود و منظور از پاسخ مؤثر، پاسخي است که فرد را قادر سازد تا به هدفهايي که باعث تقويت عزت نفسش ميشوند، دست يابد.(کلمز و بين،1385).
اصل مسئوليت عبارت است از” افزايش مقاومت فرد در برابر شرايط، تا به جاي پيروي از فشارهاي بيروني از الزامهاي دروني تبعيت کند که احساس مسئوليت يا احساس تکليف ناميده ميشود”( باقري،1374).
فردريک پرز معتقد است که انسان از طريق آگاهي قادر به انتخاب است و بنابراين، مسئول رفتار خود است. هر فرد بالغ و سالم از توانايي فکر کردن و واکنش دهي برخوردار است و درنتيجه، مسئول زندگي خويش است. او به مسئوليت به عنوان توانايي پاسخگويي خلاق به محيط نگاه ميکند( شيلينگ،ترجمه آرين،1384).
در ميان روانشناسان آدلر بيشتر بر مسئوليت اجتماعي تأکيد دارد. او اولين روانکاوي است که به ماهيت اجتماعي انسان ميپردازد. به نظر او انسان دائماً در جامعه با مردم در تماس است و مجموع? اين تماسها، سبب پرورش حس اجتماعي و آموختن احساس مسئوليت و همکاري ميشود.(همان منبع).
درباره مسئوليت و رابط? آن با زندگي، گلاسر معتقد است که ناخشنودي و افسردگي نتيج? عدم احساس مسئوليت است. فرد غيرمسئول براي خود و ديگران ارزش قائل نيست. در نتيجه خود و ديگران را آزرده ميکند.(شفيع آبادي،1380).
بر اساس نظري? چلبي، احساس مسئوليت به شخص اجازه ميدهد که همزمان فعال باشد، براي کسب موفقيت کوشش نمايد، محيط دروني و بيروني خود را کنترل کند، خودتنظيم باشد، خردورز باشد و در عين حال نسبت به ديگران احساس تعلق عاطفي داشته باشد (چلبي،1375)
نظريه هاي مسئوليت پذيري
ويليام گلاسر در تئوري انتخاب خود ميگويد به دلايل بسيار روشن ما هر کاري را که انجام ميدهيم انتخاب خودمان است که شامل احساس بدبختي ما نيز ميشود. ديگران نه ميتوانند ما را بدبخت کنند نه خوشبخت. ما بيش از آن که تصور کنيم کنترل حيات خود را در دست داريم. نظري? انتخاب معتقد است که ايجاد روابط درست با افراد و پذيرش حس مسئوليت مبتني به تصميم گيريهاي مورد نظر افراد ميتواند از کنترلهاي بيروني کاسته و به فرد کمک کند بر خود مسلط بوده و مسئوليت اعمال خود را بپذيرد. (گلاسر،ترجمه رحمانيان1385).
بر اساس نظري? گاف، وظيفه شناسي، مسئوليت پذيري، قابليت اعتماد، عمل کردن بر اساس نظم و مقررات و اعتقاد بر اين که عقل و دليل بايد بر زندگي مسلط باشد از ويژگيهاي شخصيتي نسبتاً پايدار ميان فردي و درون فردي افراد است. گاف معتقد است که گرچه مسئوليت تا اندازهاي با مردم آميزي و خويشتن داري همبسته است اما بايد بر ارزشها و کنترلها که عوامل مشخص و مهمي در زندگي افراد است تأکيد نمود. فردي که داراي احساس مسئوليت بالايي است نيازهاي خود را در راه نيازهاي جمع فدا ميکند. اين قبيل افراد پيامدهاي رفتارهاي خود را ميپذيرند و قابل اعتماد و اطمينان هستند. نسبت به ساختار اجتماعي بزرگتر احساس تعهد کرده و اگرچه لزوماً رهبر نيستند اما درستکار بوده و به عهد خود وفا ميکنند. طبق ديدگاه گاف افراد جامعه ستيز افراد مسئولي نيستند چون مداوم متوجه نيازهاي خود هستند، اما افرادي که داراي مشاغلي هستند که مستلزم رفتار مسئولانه و توأم با وظيفه شناسي است، افراد مسئوليت پذيري ميباشند. گاف معتقد است که فرد مسئول به به ارزشهاي اجتماعي و اخلاقي و مدني پايبند است (مارنات، ترجمه پاشاشريفي،1378).
براي اينکه دانش آموز مسئوليت پذير باشد، بايد توانايي شناخت خطرها و مضرات را داشته باشد. فرصتها و موقعيتها را بشناسد و انگيز? لازم براي انتخاب رفتاري را که هم منافع خود و هم ديگران را تضمين کند، داشته باشد و براي اينکه متعهد باشد، بايد بپذيرد که تعهد اجتماعي، قسمتي از اداي دين به اجتماعي است که او را پذيرفته و پرورش داده و نگران او بوده است(موريس و الياس،ترجمه فرهمنديان1380).
دانش آموزاني که مسئوليت پذيري را در مدرسه آموخته اند، ياد ميگيرند چگونه در يک موقعيت بزرگ تر براي حل مشکل به راههاي کمک به يکديگر بينديشند يا لااقل با آن دست و پنجه نرم کنند. نظام آموزشي بايد دانش آموزان را با يکديگر مرتبط سازد تا فکر کردن و حل مشکل را ياد بگيرند و بدين ترتيب، در اجتماع افراد مسئولي بار بيايند.(گلاسر،1989، ترجمه حمزه و حمزه تبريزي).
پرورش مسئوليت پذيري در دانش آموزان يکي از اهداف مهم نظام آموزشي است. انسانها امروزه بيش از پيش نيازمند پذيرش مسئوليت براي زندگي و سرنوشت خود هستند و اين امر ميسر نميشود مگر اينکه آموزش و پرورش آنها مبتني بر افزايش درک کودکان و نوجوانان نسبت به نقش خود در تعيين سرنوشت و ساخت کيفيت زندگي خويش باشد و براي رسيدن به اين اهداف، سعي و کوشش و برنامه ريزي دقيق صورت گيرد.( حسيني قمي،1391).
10-4-2 هدف گرايي
هدف، چيزي است که براي رسيدن به آن تلاش و کوشش ميشود. هدف يعني خواست? از پيش تعيين شده با تمام وجود. هدفي که با تمام وجود آن را نخواهيم، يک رويا و هوس است. هدف تابلوي زندگي هر انسان است. هدف داناييها و آگاهيهايي است که مسير کارها و نتيج? آنها را مشخص ميکند. بي هدف بودن، انسان را دچار روزمرگي ميکند و داشتن هدف او را از تقليد کورکورانه و گم شدن در راهي که مقصور وي نيست، باز ميدارد. بدانيد که هدفها هستند که مسير و
