
ثروت و اضافه کردن ارزش به اجتماع تعریف میکند.
در این تعریف به سه جنیه اصلی کارآفرینی توجه شده است: خلاقیت(کار جدید)، نوآوری(کار متفاوت) و ایجاد ارزش. این تعریف همچنین مسئولیت اجتماعی را به عنوان هدف فرایند کارآفرینی به منظور افزودن ارزش به اجتماع مدنظر داشته است.
رابرت هیسریچ(2002) یکی از بهترین تعاریف را در زمینه کارآفرینی ارائه کرده است:
“کارآفرینی فرایند خلق چیزی متفاوت و با ارزش از طریق اختصاص زمان و تلاش لازم برای آن است؛ با فرض همراه بودن ریسکهای مالی، روانی و اجتماعی و نیز دریافت پاداشهای مالی و رضایت فردی.”
تعریف بالا به چهار جنبه اساسی از رفتارکارآفرین اشاره میکند: اول، کارآفرینی فرایند خلق چیزی جدید و ارزشمند است، در نتیجه این فرایند باید برای کارآفرین و افرادیکه این کار برای آنها صورت گرفته، ارزشمند باشد. دوم، کارآفرینی نیازمند تخصیص زمان و انرژی لازم است. در این فرایند، میزان مناسبی از انرژی و زمان لازم است تا چیزی جدیدی بتواند خلق شود و به شکل عملیاتی درآید. ریسکهای ضروری، جنبه سوم کارآفرینی است. این ریسکها اشکال متعددی دارند و معمولاً این ریسکها مربوط به حوزه های مالی، اجتماعی و روانی است. آخرین بخش از تعریف، مربوط به پاداشهای کارآفرین میباشد. غالب این پاداشها مربوط به “استقلال” است که به دنبال آن “رضایت فردی” نیز حاصل میشود. برای بسیاری از کارآفرینان پاداشهای مالی نیز اهمیت دارد، اما پول معمولاً به عنوان شاخصی برای سنجش میزان موفقیت به شمار میآید.
در یک جمعبندی میتوان گفت که کارآفرینان افرادی هستد که ارزش منابع، کار، مواد و دیگر عامل تولید را تغییر میدهند تا ارزشمندتر از گذشته محسوب شوند. از این رو آنها همواره در پی نوآوری و کارهای جدید هستند. در دنیای جدید، کارآفرینان کسب و کار جدیدی را راهاندازی میکنند و شرکتی را توسط خوشان سازماندهی کرده و توسعه می دهند. آنها از دانش مربوط به نوآوریها و اختراعات برای تنظیم اهداف مهم و قابل توجه استفاده کرده و با کاربرد تکنولوژی جدید سعی می کنند بازده کاری خود را افزایش دهند(پرداختچی و شفیع زاده،1384).
2-3- سیر تاریخی مفهوم کارآفرینی
ریشهی واژه کارآفرینی از کلمهی فرانسوی Entreprendre، اصطلاحاً به معنای واسطه یا دلال، مشتق شده است. این واژه در طول زمان همراه با تحول شیوههای تولید و ارزشهای اجتماعی دچار دگرگونی و افزایش مفاهیم در بر گیرنده شده است. از آنجا که بررسی این تحولات و موارد کاربرد این واژه تا حد زیادی در راستای توسعهی نظریهی کارآفرینی حرکت کرده است، مروری به پنج دوره دگرگونی در مفهوم کارآفرینی داریم.
دورهی اول: قرون 15 و 16 میلادی «صاحبان پروژههای بزرگ»
اولین تعاریف کارآفرینی در این دوره ارائه میشود. این دوره همزمان با دورهی قدرتمندی ملاکین و حکومتهای فئودالی در اروپا است. کارآفرین کسی است که مسئولیت اجرای پروژههای بزرگ را بر عهده میگیرد و البته در این راه مخاطرهای را نمیپذیرد، زیرا عموما منابع توسط حکومت محلی تأمین میشود و او صرفا مدیریت میکند. نمونهی بارز کارآفرین در این دوره معماران مسئول ساخت کلیسا، قلعهها و تاسیسات نظامی هستند.
دورهی دوم: قرن 17 میلادی «مخاطرهپذیری»
در این دوره همزمان با شروع انقلاب صنعتی بعد جدیدی به کارآفرینی اضافه شد: مخاطره. در این دوره کارآفرین به عنوان فردی تلقی می شود که با دولت قرارداد می بست تا خدماتی را ارائه دهد و یا محصولات تولید شده را تولید کند. از آنجا که میزان این قراردادها ثابت، ولی هزینه های آن متغیر بود این امکان وجود داشت که کارآفرین در این مبادلات با ضررهای مالی مواجه شود یا به سود سرشاری دست یابد.
کانتیلون یکی از اولین محققین این موضوع، کارآفرینی را این گونه تعریف میکند: «کارآفرین کسی است که منابع را با قیمت نامشخص میخرد، روی آن فرایندی انجام میدهد و آن را به قیمتی نامشخص و تضمین نشده میفروشد، از این رو مخاطرهپذیر است.» کارآفرین در این دوره شامل کسانی نظیر بازرگانان، صنعتگران و دیگر مالکان خصوصی میگردید.
دورهی سوم: قرون 18 و 19 میلادی و اوایل قرن بیستم «تمایز کارآفرینان از دیگر بازیگران صحنهی اقتصاد»
در این دوره ابتدا کارآفرین از تامینکنندهی سرمایه متمایز میگردد. یعنی کسی که “مخاطره” میکند، با کسی که سرمایه را تامین میکند، متفاوت است. ادیسون به عنوان یکی از کارآفرینان این دوره پایهگذار فناوریهای جدید شناخته میشود، ولی او سرمایهی مورد نیاز فعالیتهای خود را از طریق اخذ وام از سرمایهگذاران خصوصی تأمین میکرد. همچنین در این دوره میان کارآفرین و مدیر کسب و کار نیز تفاوت گذارده میشود. کسی که سود حاصل از سرمایه را دریافت میکند با شخصی که سود حاصل از توانمندیهای مدیریتی را دریافت میکند، تفاوت دارد.
دورهی چهارم: دهههای میانی بیستم میلادی «نوآوری»
مفهوم نوآوری در این دوره به یک جزء اصلی تعریف کارآفرینی تبدیل میشود. از تعاریف برآمده از این دوره میتوان موارد زیر را نام برد. کارآفرین فردی نوآور و توسعهدهندهی فناوریهای به کار گرفته نشده است. کارآفرینان کسب و کاری جدید را شروع میکنند، در حالی که دیگران برخلاف آنان تغییرات اندکی در محصولات موجود میدهند. مفهوم نوآوری میتواند شامل همه چیز، از خلق محصولی جدید تا ایجاد یک نظام توزیع نوین یا حتی ایجاد یک ساختار سازمانی جدید برای انجام کارها باشد. اضافه شدن این مفهوم به خاطر افزایش رقابت در بازار محصولات و تلاش در استفاده از نوآوری برای ایجاد مزیت رقابتی در کسب و کارهای موجود و بقای آنهاست.
دورهی پنجم: دوران معاصر (از 1980 تاکنون) «رویکرد چند جانبه»
در این دوره همزمان با موج جدید ایجاد کسب و کارهای کوچک و رشد اقتصادی و شناخته شدن کارآفرینی به عنوان تسریعکنندهی این ساز و کار، توجه زیادی به این رشته جلب شد. تا این زمان کارآفرینی فقط از دیدگاه محققان اقتصادی مورد بررسی قرار میگرفت، ولی در این دوره توجه جامعهشناسان و روانشناسان نیز به این رشته معطوف گردید. عمده توجه این محققین بر شناخت ویژگیهای کارآفرینان و علل حرکت فرد به سوی کارآفرینی است. از تعاریف شناخته شدهتر این دوره میتوان به مورد زیر اشاره کرد: کارآفرینی روند پویایی در جهت ابجاد و افزایش سرمایه است، این کار توسط کسی انجام میشود که مخاطرهی از دست دادن زمان یا فرصتهای شغلی دیگر را با هدف ایجاد ارزش برای یک محصول یا خدمت میپذیرد(کردی و آذری، 1387).
2-4-دیدگاههای مختلف در مورد کارآفرینی
2-4-1-كارآفريني از ديدگاه اقتصاددانان
كارآفريني و كارآفرينان ابتدا مورد توجه اقتصاددانان بوده است؛ به گونهاي كه بيشتر مكاتب اقتصادي از قرن شانزدهم ميلادي به بعد درباره آن سخن گفتهاند. طبق نظر اقتصاددانان، كارآفرينان، ويژگيهاي خاصي داشته و كاركردها و فعاليتهاي متنوعي به آنها نسبت داده ميشود. اگر چه مفهوم كارآفريني براي اولين بار در نظريات اقتصادي مطرح شد، اما رفته رفته، با گرايش پيداكردن مباحث اقتصادي به استفاده از مدها و روشهاي رياضي و آماري، عملا اين مفهوم از تئوريهاي اقتصادي حذف شدند و رشتههاي علمي ديگري به بحث در مورد آن پرداختند. شومپيتر از معروفترين دانشمندان رشته اقتصاد است كه در خصوص كارآفريني و كارآفرينان نظريات جالب و در خور توجهي ارائه داده است. شومپيتر معتقد بود كه كارآفرين، نيروي محركه در توسعه اقتصاد است و نقش وي عبارتست از: ” نوآوري يا ايجاد تركيب هاي تازه از مواد”. وي نقش مديران و افراد ايجاد كننده كسب و كار را متفاوت از نقش كارآفرينان ميدانست و معتقد بود كه كارآفريني يعني ارائه كالايي جديد، ارائه روشي جديد در فرآيند توليد، يافتن بازاري جديد، يافتن منابع جديد و يا ايجاد هرگونه تشكيلات جديد در صنعت و كارآفرين در اين ميان كسي است كه بتواند در خصوص مطلوبيت نوآوري خويش صاحبان سرمايه را متقاعد كرده و آنها را با خود همراه سازد. از نظر شومپيتر، كارآفرين نقش مديريتي و تصميم گيري نيز ايفا مي كند. او همچنين معتقد بود كه مديران و كارآفرينان هر دو ريسك را تجربه مي كنند، لذا مشخصه كارآفرين را نوآوري مي دانست و كار آن را تخريب خلاق تعريف ميكرد. وي در كتاب خود اشاره ميكند كه از مشخصه هاي اقتصاد سالم، نوآوري و كارآفريني هستند كه تعادل پويا ايجاد ميكنند. در مدل توسعه اقتصادي شومپيتر، كارآفريني به منزله تخريب خلاق بيان شده كه به عنوان نيرويي برانگيزاننده، براي توسعه اقتصادي جامعه لازم و ضروري است.
2-4-2- كارآفريني از ديدگاه دانشمندان علوم رفتاري
همان گونه كه قبلاً نيز اشاره شد، علاوه بر اقتصاددانان كه به عنوان اولين محققان و نظريه پردازان در خصوص كارآفريني و كارآفرينان بوده اند، دانشمندان رشته هاي ديگر نيز در خصوص اين موضوع، مطالعات خوبي داشته و نظرياتي را به دنياي علم ارائه كردهاند .در اين ميان، دانشمندان علوم رفتاري نظير روانشناسان، جامعه شناسان، و به خصوص محققان مديريت، نقش مهمي را ايفاء كرده اند. از مهمترين دانشمندان رشتههاي علوم رفتاري كه در زمينه كارآفريني و كارآفرينان نظريهپردازي كردهاند، ون در ورف و براش ميباشند. آنها ضمن بررسي بيست و پنج تعريف از كارآفريني، اين گونه نتيجهگيري كرده اند كه كارآفريني به عنوان يك فعاليت تجاري، ويژگي هايي بدين شرح دارد:
ايجاد، يعني تأسيس يك واحد تجاري يا يك كسب وكار جديد
مديريت عمومي، يعني هدايت و سازماندهي يك فعاليت تجاري يا كسب و كار و تخصيص منابع.
نوآوري و خلاقيت، يعني خلق و بهرهبرداري تجاري از كالا، خدمت، فرآيند، بازار، مواد اوليه و يا سازمان جديد.
ريسك پذيري، يعني قبول و شهامت داشتن در مواجهه با زيان يا شكست بالقوه يك واحد تجاري.
قصد و نيت، يعني داشتن ايمان قوي در دستيابي به سطوح بالاي رشد و سود يك واحد تجاري.
با جمع بندي نظريات دانشمندان علوم رفتاري در مورد كارآفريني و كارآفرينان مي توان نتيجه گرفت كه با خارج شدن بحث مذكور از نظريات اقتصادي همراه با پررنگ ترشدن نقش كارآفرينان در رشد و توسعه اقتصادي كشورها، روانشناسان، با هدف ارائه نظرياتي مبتني بر ويژگي هاي شخصيتي و تفاوت قائل شدن بين كارآفرينان و غيركارآفرينان، به بررسي ويژگ ي هاي روانشناختي كارآفرينان پرداختهاند. علاوه بر روانشناسان، جامعه شناسان نيز ديدگاه هاي جديدي درباره كارآفريني و كارآفرينان ارائه كرده اند. ابداع و معرفي نظريه هاي اجتماعي- فرهنگي، يعني مطالعه تأثير محيط و فرهنگ در اقدام افراد به كارآفريني، و نظريه شبكه هاي اجتماعي از جمله كارهاي جامعه شناسان مي باشد كه به دنياي كارآفريني و كارآفرينان عرضه كرده اند. آنها همچنين كارآفريني ر ا به عنوان فرآيندي معرفي كرده اند كه سرانجام به ايجاد شركت هاي جديد ميانجامد. بر همين اساس نيز مد ل هاي فرآيندي متعددي در مورد چگونگي تأسيس شركت ها ارائه شدند كه در همه آنها بر نقش عوامل محيطي و فردي اثرگذار بر فرآيند تأسيس شركت ها تأكيد شده است.
2-4-3-کارآفرینی از دیدگاه دانشمندان مدیریت
اگر چه شروع نظريه پردازيها در مورد كارآفريني و كارآفرينان با دانشمندان رشته اقتصاد و ادامه آن نيز با رفتاريون بوده است، اما به جرأت ميتوان ادعا كرد كه بيشترين كار در اين موضوع را علما و دانشمندان مديريت انجام دادهاند. گرچه از اوايل دهة ٧٠ برخي محققين به تشريح كارافريني در درون سازمانها پرداختند اما تا اوايل دهة ٨٠ اين موضوع بطور جدي مورد توجه محققين قرار نگرفت. محققان مديريتي عمدتاً رويكرد فرآيندي را در تشريح و تبيين مديريت كارآفريني انتخاب، و به ايجاد و خلق بستر و محيط كارآفرينانه در سازمانها و محيط آنها پرداختهاند. به نظر ساوير(١٩٥٨) كارآفريني را ميتوان در دامنة وسيعي از وظائف مشاهده نمود. اين وظائف ميتواند شامل نوآوري محض تا كارهاي معمولي باشد و كارآفريني را نه تنها بطور مستقل و فردي بلكه در تمام سازمانهائيكه در آنها تصميمگيريهاي متحورانه اتخاذ ميگردد و بر تركيب و تخصيص منابع در شرايط بيثبات تأثير
