
به طور قطع عزتنفس ما کمتر میشود (براندن20، 1997). همچنین آزادمنش (1385) راهکارهای زیر را برای کمک به کودکانی که عزت نفس آنها لطمه دیدهاست مفید میداند.
• خودگویی: تفاسیر ذهنی، اثری اساسی بر رفتار ما میگذارند. بچههای دارای کمبود اعتماد به نفس ماهیت خودگوییهایشان دارای مشخصهای منفی میباشد. خوشبختانه امکان پاک کردن این نوارهای ذهنی وجود دارد. کودکان میتوانند یاد بگیرند که برای خود بدبین و شکست خوردهشان حرفهای دلگرم کنندهای بزنند مثلاً با خود بگویند:
من میتوانم این کار را انجام بدهم.
میخواهم از این فرصت به بهترین وجه استفاده کنم.
گوش دادن به احساسات کودکان در مورد موقعیت مشکل زا، توجه به آرامش و راحتی، تصویر موقعیت مشکل زا وگفتن چند جمله مثبت برای آن مشکل و …
• من میتوانم: فراهم سازی فهرستی از تواناییها و مهارتهای کودک و کارهایی که با من میتوانم شروع میشود. همچنین از کودک بخواهید که کارهایی که از پس آنها بر میآید و یا میتواند آنها را بسیار خوب انجام دهد بنویسد. انجام این کارها باعث میشود که آنها را به خوبی به خاطر بسپارد. پس از نوشتن فهرست. مواقعی که احساس میشود که عزتنفس کودک در حال ضعیف شدن است به آنها رجوع کنید.
• کمک کردن: گاهی عزتنفس از بین رفته، با کمک دیگران قابل اصلاح است. انجام کار برای دیگران، غالباً احساس خوبی به همراه دارد که آن را همیاری مینامند. مثلاً به کودکان فرصت آموزش دادن به بچههای کوچکتر داده شود یا به اینگونه کودکان پیشنهاد کنید که برای همسایه پیرشان نان بخرند یا با گروه اجتماعی مورد علاقه خود همکاری کنند.
• تئاتر: در تئاتر تمرینهایی به کودکان داده میشود که به کودکان فرصت میدهد تا در برابر دیگران صحبت کنند، خطرات را بپذیرند، هنگام تجربه مسائل جدید بر ترس خود غلبه کنند. با احساساتی قوی همچون عصبانیت، ترس، عشق و تنهایی، سر و کار پیدا کنند و قادر به بیان آنها شوند. در کانون توجه دیگران قرار گرفته و از آن لذت ببرند. وقتی نمایش به روی صحنه میرود حس کنند که آنها نیز در تلاش شبانهروزی گروه نقش داشته و سهیم بودهاند.
• حل مسأله: از کودک بخواهید که مسأله یا مشکل را روی تکهای کاغذ بنویسند یا میتوان مساله را به اشکال هولناکی تشبیه که بچهها عادت به دیدن آنها در تاریکی دارند، به محض روشن شدن چراغ همه چیز روشن شده و دیگر ترس از شبحهای ترسناک معنی نخواهد داشت.
• همراه با کودک و به سرعت فهرستی از راه حل های ممکن را تهیه کنید و به عملی بودن یا نبودن ایده توجه نکنید و فقط ایده های به ذهن رسیده را یادداشت کنید و سانسور نداشته باشید بعد از اینکه ایدهها مشخص شد به تک تک آنها با این دید نگاه کنید که کدام واقع بینانهتر و کارآمدتر است. موارد بیهوده را حذف کنید و بعد روی چند ایده که به نظر عملیتر میرسد متمرکز شوید و سپس محاسن و معایب هر راه حل را نوشته و آنها را ارزیابی کنید و سپس هر یک از آنها را مورد آزمایش قرار دهید.
• فراهم ساختن طرحی گام به گام ویژه برای حل مساله از طریق راه حل مورد نظر. از طریق تهیه یک طرح عملی برای حل مشکل، صحبت کردن در مورد آن و مورد آن و مورد آزمایش قرار دادن طرح، به کودکان اعتماد به نفس خوبی میدهید تا از پس مشکل برآید، نه اینکه اگر بار دیگر با مشکلی مواجه شدند، عقب نشینی کرده و آن را رها کند.
• طرحمان را به طور آزمایشی اجرا کنیم و در صورت لزوم، تغییراتی در آن به وجود آوریم.
• پیاده کردن طرح حل مشکل.
قصه
تعریف قصه
در لغت نامه دهخدا، قصه به معنی حال، خبر، کار، حدیث، گزارش، سرگذشت و داستانی که نوشته شود آمده است (صاحبی، 1376). قصه یا داستان به نوشتهای اطلاق میشود که فکر نویسنده آن در قالب حکایتی به خواننده عرضه میشود. اعم از اینکه داستان جنبه تخیلی و غیر واقعی داشته باشد و یا اینکه واقعیات زندگی با جامعه تخیل مزین شده باشد (شیبانی، 1385).
وقتی صحبت از قصهگویی است، مراد فقط بیان قصه نیست بلکه عبارتست از نقل داستانها، افسانهها، حکایتها و قصهها به شعر و یا به نثر که در برابر شنونده زنده اجرا میشود. حقیقتی است که از قصهگویی به عنوان هنر یاد میشود. هنری شخصی که شروع، فعالیت و پیشرفت در آن تنها به اراده و علاقه شخص بستگی دارد (ناظمی، 1385). قصه نابترین و خالصترین بخش ادبیات است، چرا که فرد را به دورانی پیش از پیدایش تفاسیر و تعابیر امروزی میبرد. قصهها شادند، سرگرم کنندهاند، نمایشیاند، اما فراتر از همه معرفت را به شکلی دلپذیر منتقل میکنند. تقریباً همه این قصهها، به بایگانی نهانی قلب انسان تعلق دارند، نام سرایندهشان از یاد رفته، اما پیامش هنوز وجود دارد، بگذارید با طلسمی چهار کلمهای از میان سنتها و افسانههای قارهها بگذریم. چهار کلمه که در کودکی شنیدهایم و هرگز از یاد نخواهیم برد، یکی بود، یکی نبود (حجازی،1383). شاید نخستین قصه، قصه آدم و حوا باشد که با فریب شیطان از بهشت خدا رانده شدند. شاید حضرت آدم به عنوان اولین قصهگو، بارها قصه رانده شدن خویش از بهشت را برای فرزندانش تعریف کرده باشد تا عبرت بگیرند و فریب نخورند. هر چه باشد قصه از زمانی متولد شده است که انسان به وجود آمده و تا زمانی که انسان هست، قصه هم خواهد بود. علاقه به قصه را خداوند مهربان در نهاد انسان نهاده است، زیرا خداوندی که از زیر و بم آفریده خود دقیقاً آگاه است، در تمام کتابهای آسمانی به زبان قصه با انسان سخن گفته است. اهمیت زبان قصه در آخرین معجزه باقیه حضرت حق تا بدانجاست که حضرت علی علیهالسلام، گاه در فرمودههای خویش، قرآن را تمام قصه خواندهاند (رحماندوست،1381). به عبارت دیگر یکی از رویکردهای مهم کتابهای مقدس انجیل و قرآن برای آموزش شیوههای درست زندگی و کشف حقایق استفاده از استعارهها، حکایتها و قصههای اقوام و مردمان مختلف است (کراوفورد، براون، 2004). به همین دلیل همواره یکی از عمدهترین و رایجترین راههای انتقال تجربه و سرگرمی، قصهگویی و گوش سپردن به قصهها بود (پرنیانی،1380). امدن 21(1998) بیان میکند که داستانها به عنوان سازههای تمثیلی و قصههای فرهنگی از نظر فردی و فرهنگی با معنا و دربرگیرنده نکات برجستهای میباشند. قصهها در سطحی گسترده در حیطه روابط انسانی مورد استفاده قرار میگیرند و این شامل ابعاد شفاهی و نوشتاری آنها میشود. قصهها بخش اساسی تجربه ما را تشکیل میدهند (ریماند22، 2006). در واقع افراد در عملکرهایشان در جهان بوسیله مجموعهای از قصهها راهنمایی میشوند و پیش میروند. قصههایی که آنها در روابطشان با دیگران به تصویر میکشند. قصهها در برگیرنده بازنماییهایی از خود، جهان و منشهای مختلفی میباشند که افراد با آنها تعامل برقرار میکنند و بدین ترتیب روابطشان را با دیگران از پیش شکل میگیرند. شخصیتهای درون قصهها که برگرفته از شخصیت سراینده آنهاست معانی رویدادها را به بحث میگذارد (دیماجیو و همکاران، 2003). بدین ترتیب قصهگویی یکی از کارکردهای روان شناختی پایه است. همه ما تجربههایمان را به شکلی از داستانها سازمان میدهیم، تا به این ترتیب به رویدادها معنی بدهیم و در خصوص موقعیتهایی که پیش خواهد آمد، پیشبینی به عمل آوریم و فعالیتهایمان را هدایت کنیم (سالوارتور23دیماجیو و سمراری، 2007). قصه به ویژه خود شرححال نگاری و خودحکایتی، به ما کمک میکند. تخیلات رویدادها و تصاویر ذهنی را در یک کلیت پیوسته به هم پیوند دهیم که به افزایش خودآگاهی منجر میشود (کستنبام24، 2007).
قصه درمانی
قصهگویی به عنوان یک فن درمان با کودکان توسط ریچاردگارنر (1971) معرفی گردید و یکی از مهمترین ابزارهای سودمند در تربیت کودک، داستان مناسب میباشد. داستان در شخصیت و جهان بینی کودک تاثیر زیادی دارد و در واقع سازنده ی آمال و آرزوهای اوست و همچنین داستان میتواند درمورد کودکانی به کار گرفته شود که دارای مشکلات شناختی- عاطفی و رفتاری هستند (سلطانی، 1386).
قصهگویی یکی از روشهای موثر در مشاوره با کودکان است، به طوری که آنان میتوانند با احساسها، افکار و رفتارهایی که هنوز قادر به صحبت مستقیم درباره آنها با مشاوره نیستند، مقابله کنند. قصهگویی همچنین در کمک به کودکان برای تشخیص پیامدهای احتمالی رفتارشان مفید است. قصهدرمانی در سیبرنتیک و پست مدرنیسم (فرانوگرایی) ریشه دارد و مبتنی بر این فرض است که ما نمیتوانیم واقعیت عینی را بشناسیم. تمام دانستههای ما مستلزم یک کارکرد تفسیری است. همان طور که ما نمیتوانیم دانش مستقیمی از جهان داشته باشیم. قصه درمانی بر تجربه زندگی متمرکز است. قصهدرمانی پست مدرن با دیدگاههای رواندرمانی مدرن تفاوت اساسی دارد. برخلاف رواندرمانی که در سازههای مدرنیسم از جمله دانش، قدرت، حقیقت، تجربه ، هیجان، استدلال، خود و هویت ریشه دارد. دیدگاه پست مدرن که مبانی قصهدرمانی را شکل داده است به جای به کارگیری این مفاهیم آنها را زیر سوال برده است. از نظر پست مدرنیسم حقیقتی وجود ندارد، هیچ حقیقت جهان شمول و قابل اکتشافی وجود ندارد. خود یا هویت ثابت و مشخص یا اساساً وجود ندارد بلکه خود و هویت تنها در چارچوب فعالیت های عقلانی، فرهنگی و زبانی شکل میگیرند (براون و آگستا- اسکات، 2007).
رویکردهای قصهای در روان درمانی با این فکر همگرایی دارند که درمان اساساً نوع ویژهای از گفتگو است که قابلیتها، شایستگیها و راهحلها را از خود مراجع فرا میخواند به گونهای که درمانگر در یک گفتگو خلاق، توانمندی مراجع را، شکار میسازد و به او جرات و شهامت تغییر کردن میدهد. در این فرایند درمانگر و مراجع موضوعات پیچیده را در فرایند حل مساله کشف و تفسیر میکنند و به این ترتیب کودک بهتر میتواند مشکلاتش را مدیریت کند (فارلانگر، 1999 به نقل از یوسفیلویه و متین، 1385). با توجه به این که کودکان رویدادهای زندگیشان را در درون قصههایی که میسازند میگنجانند، این قصهها ما را به درک بیشتر مشکلات روانشناختی آنها از جمله مشکلات خانوادهشان هدایت کنند و این قصه مضامین روانشناختی برای گفتگوهای درمانی با کودک فراهم میکند (لانر25،1996). کودکانی که دارای نگرش منفی هستند عموماً حتی در قصههایی که با موضوعات مثبت شروع میشوند اتفاقات بدی را میگنجانند، برعکس کودکانی که نگرش مثبت به خود و جهان اطرافشان دارند موقعیتهای منفی را به صورت مشکلاتی قابل توصیف میکنند و برای قصههایی که با موضوعات منفی شروع میشوند پایان خوبی خلق میکنند (بیرجندی و مصلینژاد، 1385). همچنین سامر26(2003) بیان میدارد که قصههای افراد درباره خودشان میتوانند بیانگر مشکلات روانی آنها باشد و در واقع این قصهها بیانگر موضوعاتی است که برای آنها اهمیت دارد. در واقع افراد بر مبنای مجموعهای از قصهها عملکردشان را در جهان و روابطشان را با دیگران تنظیم میکنند، قصهها باز نماییهایی از خود، جهان، منشهای مختلف در تکامل با افراد و انواع روابطی را که آنها پیشبینی میکنند، در بر میگیرد (دیماجیو27و همکاران، 2003). به طور کلی از توانایی قصهگویی کودکان میتوان به عنوان ابزاری برای سنجش رشد زبان، نقایص زبانی خاص، درک و فهم قابلتهای عمومی، توانایی و رویارویی کودکان با رویدادهای فشارزا و حتی توانایی کودکان در مهارتهای اساسی زندگی روزمره استفاده کرد (فیورنشن28، هاو29، 2004، ریلی30، لوش31، بلاجی32 و الفک33، 2004).
والتر34، دیلالو، آپل35(2006) نیز در پژوهشی نشان دادند که ترکیب رویکرد مشاوره قصهدرمانی با مداخلههای ترمیمی یادگیری یک شیوه موثر برای پرداختن به عوامل همایند مانند عزتنفس پایین در نوجوانان و بزرگسالان با نقصهای یادگیری زبان میباشد. کودکان ظاهراً تکانشی36و حواس پرت، کنترل کمی روی حالت بدنی خود دارند. به خصوص وقتی که از فعالیتی به فعالیت دیگر در حال گذر هستند یا در ارتباط با مردم قرار میگیرند، قصهگویی میتواند حالت های غیرکلامی این کودکان را سازمان دهد و تصویرسازی
