
گرويدهاند، و هنگامي كه با او بر سر كاري اجتماع كردند تا از وي كسب اجازه نكنند، نميروند. در حقيقت، كساني كه از تو كسب اجازه ميكنند، آنانند كه به خدا و پيامبرش ايمان دارند. پس چون براي برخي از كارهايشان از تو اجازه خواستند، به هر كس از آنان كه خواستي اجازه ده و برايشان آمرزش بخواه كه خدا آمرزنده مهربان است.” (نور/62)
اين آيه شريفه، نقش رهبري مؤمنان را به پيامبر نسبت ميدهد و تقدم امور اجتماعي بر امور شخصي را بيان ميكند و تذكر ميدهد كه در امور اجتماعي، هيچ كس حق تكروي و عمل بر اساس راي خويش را ندارد و بايد همهي امور با اجازهي پيامبر انجام گيرد. البته به پيامبر نيز سفارش ميكند كه اگر افرادي براي رفع گرفتاريهاي شخصي از تو اجازه خواستند، به آنان اجازه بده; ولي اين اجازه نيز به خواست ايشان بستگي دارد. در آيه بعد نيز به اين محوريت، به گونهاي ديگر توجه شده و دعوت پيامبر به عنوان رهبر، غير از دعوت ديگران تلقي گرديده و به آثار زيانبار مخالفت با دستورهاي ايشان كه تحقق فتنه يا نزول عذاب ميباشد، پرداخته شده است: “لاتجَْعَلُواْ دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يخَُالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبهَُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبهَُمْ عَذَابٌ أَلِيم. خطاب كردن پيامبر را در ميان خود، مانند خطاب كردن بعضي از خودتان به بعضي [ديگر] قرار مدهيد. خدا ميداند [چه] كساني از شما دزدانه [از نزد او] ميگريزند. پس كساني كه از فرمان او تمرّد ميكنند بترسند كه مبادا بلايي به آنان رسد يا به عذابي دردناك گرفتار شوند.” (نور/63)
علامه طباطبايي در اين باره ميفرمايد: “خواندن رسول، عبارت از خواندن مردم به كاري از كارها است; مانند خواندن آنان به ايمان و عمل صالح و خواندن آنان براي مشورت در كارهاي اجتماعي و خواندن آنان به نماز جمعه و دستور به آنان در كارهاي دنيوي يا اخرويشان. پس همهي اينها، خواندن از سوي پيامبر محسوب ميشود.”7
بدين ترتيب، با توجه به سياق آيات، اين احتمالات كه مراد از خواندن رسول، صدا زدن مردم اسم رسول خدا را، مانند ديگر مردم باشد، يا مقصود از مخالفت از امر، در “فليحذر الذين يخالفون” دستور خداوند باشد، منتفي ميگردد؛ هر چند اگر اين احتمالات را درست نيز فرض كنيم، صراحت آيات در محوريت پيامبر در امور اجتماعي، بر جاي خود باقي است.
محور بودن پيامبر در امور مالي جامعه
از محورهاي مهم در امور اجتماعي، امور مالي است. در اسلام، سه محور مهم براي تحقق عدالت اجتماعي در اين بعد در نظر گرفته شده كه هر سه در اختيار پيامبر به عنوان رهبر اجتماع قرار داده شده است. زكات، خمس و انفال، اين سه محور را تشكيل ميدهد (هر چند صدقات و كفارات واجب و مستحب ديگري نيز در اين زمينه مطرح است كه بيشتر جنبهي فردي دارند و قابل پيشبيني نيز نيستند).
خداوند پيامبر را متولي امور زكات قرار داده و از مؤمنان ميخواهد به سهمي كه از سوي خداوند و پيامبر به آنان داده ميشود، راضي باشند: ” وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُواْ مَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قَالُواْ حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلي اللَّهِ رَاغِبُون. و اگر آنان به آنچه خدا و پيامبرش به ايشان دادهاند خشنود ميگشتند و ميگفتند: “خدا ما را بس است به زودي خدا و پيامبرش از كَرَم خود به ما ميدهند و ما به خدا مشتاقيم” [قطعاً براي آنان بهتر بود].” (توبه/59)
سهام افراد و نيز افرادي را كه مشمول زكات هستند، پيامبر معين ميكند. علاوه بر اينكه يكي از مصاديق آن، كه في سبيل الله است، هنگام مصرف نيز به سرپرست نياز دارد. انفال و خمس نيز مانند زكات است؛ جز اينكه انفال، تنها ويژهي خداوند است: “يَسَْلُونَكَ عَنِ الْأَنفَالِ قُلِ الْأَنفَالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُول… از تو در باره غنايم جنگي ميپرسند. بگو غنايم جنگي اختصاص به خدا و فرستادهي [او] دارد …”
ولي در خمس، افراد ديگري نيز شريكند: “وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُول وَ لِذِي الْقُرْبي وَ الْيَتَامَي وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيل … و بدانيد كه هر چيزي را به غنيمت گرفتيد، يك پنجم آن براي خدا و پيامبر و براي خويشاوندان [او] و يتيمان و بينوايان و در راهماندگان است…” (انفال/41)
5 ـ آيههايي كه مؤمنان را به ايمان به پيامبر فرا ميخوانند
در قرآن كريم آيههايي وجود دارد كه مؤمنان را به ايمان به خداوند و رسول فرا ميخواند. در بعضي از اين آيات، خداوند و رسول هر دو ذكر شدهاند:
“يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ءَامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلي رَسُولِهِ وَ الْكِتَابِ الَّذِي أَنزَلَ مِن قَبْل… اي كساني كه ايمان آوردهايد، به خدا و پيامبر او و كتابي كه بر پيامبرش فرو فرستاد، و كتابهايي كه قبلا نازل كرده، بگرويد…” (نساء/136)
هر چند اين آيه نيز براي استدلال بر مطلوب كفايت ميكند، ولي چون ممكن است بر مراتب ايمان قلبي حمل شود، آيهاي را دراين باره ميآوريم كه مؤمنان را به ايمان به رسول فرا ميخواند:
“يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ءَامِنُواْ بِرَسُولِه يُؤْتِكُمْ كِفْلَينِْ مِن رَّحْمَتِه … اي كساني كه ايمان آوردهايد! از خدا پروا داريد و به پيامبر او بگرويد تا از رحمت خويش شما را دو بهره عطا كند…” (حديد/28)
در اين آيه، مؤمنان به ايمان به رسول دعوت شدهاند و با توجه به اينكه آنان قبلا به خداوند، رسول او و كتاب ايمان آوردهاند، در اين آيه، نكتهاي نهفته است. علامه طباطبايي در اين باره ميفرمايد: “مقصود از ايمان به رسول، اطاعت كامل از او در آنچه دستور ميدهد و آنچه باز ميدارد، ميباشد؛ چه حكمي از احكام شرع باشد يا از جهت ولايت امور امت، دستوري از او صادر شده باشد.”8
آنگاه كه اين آيه شريفه را به ضميمهي آيات قبل كه هدف از بعثت انبيا را اقامهي قسط معرفي ميكنند در نظر بگيريم و به نتيجهي ايمان به رسولـ كه نوري از سوي خداوند است كه به واسطه آن، مردم در دنيا حركت ميكنند ـ توجه كنيم، اين مساله آشكارتر ميشود كه خداوند اطاعت كامل از پيامبرش را خواسته و او را حاكم بر امور مردم قرار داده است.
فصل دوم
مسؤوليت سياسي پيامبر در قرآن
رويكرد قرآن به جايگاه سياست خارجي و روابط بينالملل در حكومت نبوي
روابط خارجي، به مجموعهي روابط فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي سياسي وديپلماسي ميان دولتها و ملتها گفته مي شود. تفاوت روابط خارجي با سياست خارجي درآن است که سياست خارجي به مفهوم امروزي خود، تنها به سياستهايي گفته مي شود که مجري آنها وزارت خارجهي دولتها باشد و از کانال آن وزارت پايهريزي گردد. به ديگر سخن، سياست خارجي عبارت است از سياست يک دولت در کنش متقابل با ديگر دولت ها و ملتها.
روابط ديپلماتيک هم عبارت از روابطي مي باشد که بين دولتها پس از شناسايي يکديگر وتوافق در برقراري روابط، با اعزام نماينده ايجاد مي شود. به بيان ديگر، روابط ديپلماتيک، شامل کليه ارتباطات سياسي، اقتصادي و فرهنگي است که بين دو يا چند دولت از طريق نمايندگيهاي ديپلماتيک دولتها صورت ميگيرد. پس روابط ديپلماتيک، به روابط ميان دولتها گفته ميشود و شامل روابط ميان ملتها وسازمان هاي غير دولتي نميگردد. بنا براين، روابط خارجي مفهوم وسيعتري از سياست خارجي و روابط ديپلماتيک دارد. هدف ما در اين بخش، بررسي رفتار پيامبر درعرصهي روابط خارجي به معناي وسيع کلمه است و شامل هر گونه روابط فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي و ديپلماسي ميگردد.
اهداف سياست خارجي پيامبر
رسالت پيامبر كه خاتم پيامبران است، دو ويژگي عمده دارد: جهاني و جاودانگي؛ اين دو ويژگي نشان ميدهد كه اسلام عقيدهاي است فراتر از سرزمين يا سرزمينهاي خاص؛ بلكه به تمامي افراد با تفاوتهاي نژادي، قومي تعلق دارد. قرآن نيز بر اين دو حقيقت تصريح دارد: “وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَ نَذِيرًا وَ لَكِنَّ أَكْثرََ النَّاسِ لَا يَعْلَمُون. تو را به پيامبري نفرستاديم، مگر بر همهي مردم مژده دهنده و هشدار دهنده؛ ولي بيشتر مردم ]اين موضوع را[ نميدانند.” (سبأ/28) علت اين عموميت نيز اين است كه مبناي تشريع و احكام اسلامي فطرت انساني است؛ لذا اختصاص به مكان خاصي ندارد. فطرت، روح، فكر و هدف مشترك آدمي، همواره جامعهي بشري را به همگوني فرا ميخواند؛ و چون جايگاه رسالت پيامبر فطرت و خواستهي مردم بود، آرمان نهايي اسلامي، رسيدن به امت واحد بشري و از ميان رفتن مرزهاي جغرافيايي و به وجود آمدن كشور واحد جهاني، تحت حاكميت قانون واحد الهي است.
در مورد انسانها نيزگروه بنديهاي ميهني يا قبيلهاي، در عين اينكه افراد يك كشور و يا يك قبيله را در يك مجموعه گرد ميآورد و به آنها وحدت ميبخشد، آنها را در برابر واحد ديگري قرار ميدهد؛ لذا يكي از اهداف رسالت پيامبر، سرعت بخشيدن به روند تكاملي جامعه براي رسيدن به اين هدف مطلوب است. اسلام با استراتژي دعوت به مكتب فطرت و ارائهي ايدئولوژي سازگار با فطرت و عقل، جوامع بشري را به سمت چنين جامعهي جهاني و شكل گيري يك امت نزديك ميكند.
از اين رو، هدف غايي پيامبر، دعوت تمامي مردمان آن روزگار به اسلام بود. پيامبر نه تنها بايد مردم مكه، حجاز و شبه جزيره عربستان را به اسلام دعوت مينمود، بلكه ميبايست طبق فرمان خداوند متعال، دعوت خويش را حتي به خارج از شبه جزيره، از ايران تا روم و مصر و حبشه و ديگر كشورهاي وقت ميرساند. از سوي ديگر، چون دعوت پيامبر جاوداني بود بايد زمينههاي آن نيز فراهم ميشد.
نظام سياسي اسلام در عصر پيامبر، از ساختار بسيار سادهاي برخوردار بود. پيامبر به عنوان رهبر ديني و سياسي جامعه، مسؤوليت تمام امور را در دست داشت. او همچنان كه مسؤوليت سياسي را به عهده داشت، مسؤوليت قضايي، اجرايي و نظامي را نيز عهدهدار بود. سيستم اداري او از چند نفر كاتب و تعدادي اصحاب و ياران كه معمولا در كنار او بودند و داوطلبانه و بدون برخورداري از عناوين رسمي انجام وظيفه ميكردند تشكيل شده بود.
ساختار تصميمگيري مركب بود از شخص پيامبر، وحي و مشورت. اين ساختار به ايشان امكان ميداد تا تصميمات و برنامهريزيها را در كوتاهترين مدت انجام داده و در اجراي آنها نيز از سرعت فوقالعادهاي بهرهمند باشد. ديپلماسياي كه از مركزيت اين ساختار رهبري ميشد، همانند سياستهاي داخلي، در كمال سادگي و صراحت انجام ميگرفت. از طرف ديگر، با توجه به ساختار تصميمگيري ويژه، اهداف و اصول حاكم بر سياست خارجي، ماهيت كاملا ديني و الهي به خود ميگرفت؛ به همين دليل ديپلماسي پيامبر اسلام، ديپلماسي كاملا ديني بود.
ديپلماسي عصر پيامبر
ديپلماسي پيامبر را در سه سطح ميتوان تحليل كرد:
الف ـ ديپلماسي با قبايل عرب و يهوديان;
بـ ديپلماسي با دولتهاي همجوار;
جـ ديپلماسي با قدرتهاي بزرگ ايران و روم.
ديپلماسي با قبايل عرب و يهود
قبيلههاي شبه جزيره عربستان
قبيله، گروهي از خانوادههاي خويشاوندي بود كه به دليل رابطه نسبي و سببي و انگيزه زندگي مشترك در اين سرزمين گرد هم آمده و تحت رياست شيخ قبيله كه معمولاً كهنسالترين و يا مقتدرترين عضو قبيله بود، طبق يك سلسله رسمها و سنتها و مقررات عرفي مشترك، اداره ميشد. هر قبيله به صورت يك جامعهي سياسي بود.
حاكميت در قبيله، در قدرت و نفوذ شيخ و رئيس قبيله خلاصه ميشد. رئيس قبيله مسؤوليت و اختيارات اجرايي را آن چنان كه در نظامهاي سلطنتي متعارف است، بر عهده داشت. بستن پيمان، اعلان جنگ، مجازات متخلفين، پذيرايي از تازه واردان، و ارسال پيام و مذاكره با رؤساي
