
ق نزديك ميشود. “دعا منبع عظيم تغذيه روح و نفس انساني است و اثر سازنده عجيبي دارد. دعا يكي از وسايل ارتباط با خداوند است كه عامل موثري براي خودسازي است.”16 دعا عامل خودسازي بشر است، پس از اثبات بندگي خود از خداوند طلب بخشش ميكنيم و از او ميخواهيم كه از گناهان ما بگذرد تا اولين قدم را براي خودسازي برداشته باشيم: “اللهم اغفرلي كل ذنب اذنبـته و كل خطيئه اخطاتها اللهم اني اتقرب اليك بذكرك و استشفع بك الي نفسك: خدايا بيامرز مرا هر گناهي كه كردهام و هر خطايي كه از من سر زده؛ خدايا من بهسوي تو نزديك ميشوم، به وسيله ذكر تو و به درگاهت خودت را شفيع آوردهام.”17
دفع عذاب يكي از حاجاتي است كه بندگان در دعا از خداوند ميخواهند اين نكته شايد جلوه ديگري به تعريف دعا بيافزايد. مهدي ملك ثابت دعا را چنين تعريف ميكند: “دعا ندا كردن خداوند است با گريه و زاري براي آن كه از دعاكننده دفع عذاب كند يا مطلوبش را برآورده سازد.”18 عطار ميگويد:
يـــا رب آگــاهي ز يــــاربهاي مــا
حــاضري در مـــاتم شــــبهاي مــــا
مــاتمم از حــد بــشد ســوري فرست
در مــيان ظلـــمتم نـــــوري فــــرست
پــــايمــرد مــن در اين مـاتم تو باش
كـس نــدارم دسـت گيرم هم تو باش19
1-4. تعريف نيايش
در فرهنگ معين نيايش اينگونه تعريف شده است: “عبادت، پرستش، مصدر اين كلمه در فارسي مستعمل نيست.”20
مولوي در اين بيت با خداي خويش نيايش كرده و او را مورد ستايش قرار داده است.
اي صفاتت آفـــتاب معــــرفـــــــت
و آفــتاب چـــرخ بند يـــك صـفت
گــاه خـــورشيدي و گه دريــا شوي
گــاه كــوه قــاف و گــه عنقا شوي
تو نه اين باشي نه آن در ذات خويش
اي فزون از وهمها و ز بــيش بـيش21
مولانا ضمن ستايش و پرستش و تحسين پروردگار به شمردن صفات بيمنتهاي او ميپردازد و عطار نيز اينگونه به نيايش و ستايش رب خود ميپردازد:
تــعالي الله يــكي بــيمثل و مــــانـــنـد
كـه خــــوانندت خـــــــداوندان خـداوند
تــــويي اولـــي تـــــويي آخر تــــعالي
تـــويي بـــاطن تـــــويي ظــاهر تـــعالي22
انسان در حالت نيايش چنان مجذوب پروردگارش ميشود كه تمام حواس و احساساتش متوجه باريتعالي است و خود را مانند قطرهاي در درياي عظمت خداوند ميبيند و با زبان الكنش به ستايش مشغول ميشود. “الكسيس كارل” ميگويد: “نيايش واقعي حالتي عرفاني است كه در آن وجود آدمي مجذوب خداوند ميشود. نيايش در والاترين شكل خود همچون جهشي از شور و عشق در وادي شب تيره عقلاني است.”23 با اين حالت عرفاني ميتوان به تقرب خداوند رسيد و به درياي عظمت او پيوست و در نگاه بسياري از بزرگان نيايش تنها به زبان نيست، بلكه اعمال و رفتار ما نيز گاهي جلوه نيايش مييابد. به گفته “سن لويي دوگونزاك”: “انجام وظيفه همپايه نيايش است، بدون شك بهترين راه وصول به حق تمكين كامل از خواسته اوست.”24
با تأمل در اين تعاريف درمييابيم: نيايش حالتي است که انسان خود را در برابر معبود خويش ميبيند و با تمام وجودش او را احساس ميکند و به مدح و ستايش او زبان ميگشايد و به وسيله نيايش، خود را از تنهايي و دورافتادگي نجات ميدهد.
ادعيه شيعه نيز اغلب با مدح و ستايش پروردگار شروع ميشود؛ براي مثال دعاي کميل ابتدا با ستايش باريتعالي آغاز ميشود و حضرت امير پس از مدح رحمت و قدرت حق از او خواستههايش را ميخواهد: “اللهم اني اسئلك برحمتك التي وسعت كل شئ و بقوتك التي قهرت بها كل شئ و خضع لها كل شئ و ذل لها كل شئ: خدايا من از تو ميخواهم به حق آن رحمتت كه همه چيز را فرا گرفته و به آن نيرويت كه همه چيز را به وسيله آن مقهور خويش كردي و همه چيز در برابر آن خاضع و همه در پيش آن خوار است.”25
دعاي عرفه نيز با ستايش خداوند شروع ميشود: “الحمدالله الذي ليس لقضائه دافع و لا لعطائه مانع و لا کصنعه صنع صانع و هو الجواد الواسع فطر اجناس البدايع و اتقن بحکمته الصنايع لا تخفي عليه: سپاس خدايي را که سزاست که براي قضايش جلوگيري نباشد و از عطايش مانعي. و چون صنع او صنع صانعي و او جواد و واسع است و اجناس را پديد کرده و پديد شدهها را استوار کرده و به حکمتش، مصنوعات بر او را نهان نيست.” 26
با توجه به تعريف نيايش از ديدگاههاي مختلف و نمونههايي که بيان کرديم، روشن شد نيايش بيشتر جنبه پرستش و ستايش و اظهار بندگي از ادعيه را در بر ميگيرد و در آن درخواست و طلبي يافت نميشود، پس فرد در نيايش به توصيف خالق خويش ميپردازد.
1-5. تعريف مناجات
مناجات: راز گفتن با كسي، راز و نياز، نجوي كردن.27
گـــــــهي بــا مـــــي گــسارم انده خويش
گـــــهي بـــا جـــام بــــاشم در مـناجـات28
يكــــــبار منــــاجـــات تو در وصل شنيدم
بــــــار دگــر امـــيد منـــاجات تـــو دارم29
مناجات يعني رازگويي با خالق و تا انسان با خالق خويش پيوندي صميمانه برقرار نكند، نميتواند با او به راز و نياز و مناجات بپردازد و اين احساس قرابت و نزديكي است كه انسان را بهسمت نجوا و درد دل با يار ميكشاند. اما دكتر مهدي ملك ثابت تعريفي ديگري از مناجات ميآورد: “مناجات مصدر عربي از باب مفاعله و ريشه آن كلمه (نجو- نجا) است و ميگويند نجا فلاناً نجواً و نجوا: ساره يعني رازي را با او در ميان گذاشت.”30
همچنين ايشان از زبان ابوهلال عسگري مناجات را اينگونه معنا ميكند: “نجوا سخن پنهاني است كه با دوستت در ميان ميگذاري و گويي آن سخن را چنان بالا ميبري كه غير از او كسي بر آن دسترسي نيست و اين بدان دليل است كه معناي اصلي كلمه، رفعت و بلندي است و از همين ريشه است نجوه به معناي سرزمين بلند.”31 ميتوان گفت مناجاتكردن با كسي همان راز گفتن و خصوصي صحبت كردن است. عطار در مصيبتنامه از زبان ديوانهاي که در حالت اضطرار بود، اينگونه با خدا مناجات ميکند:
بـــــود ديـــــــوانـــــهاي در اضـــــطـــــرار
در منـــــاجـــاتي شبـــي مــيگــ ـفت زار
که اي خـــــدا از تـــــو نــــخواهـم هيچ من
يا دهــــي يا نـــدهــيم بـــشنو ســــــخــن
سخـــــت در خـــــود مــاندهام جان در خطر
تــــا کـه از مــــن ايــــن چــه داري وا ببر
ايـــــن وجـــــودم را کــــه داري در زحــير
مـــينــخواهـــم هــــيچ مــــيگـويم بگير
هــــر چــــه از ديـــــوانـــه آيــــد در وجود
عفـــو فــرمــايــيــــد از ديـــوان جــــــود
گرچـــــه نـــــبود نيــــــک بــــپذيـرد از او
پــــس به چيــــزي نـــيک بـرگيرند از او32
مولوي از زبان موسي در داستان “دعاکردن موسي آن شخص را به ايمان از دنيا با خداي خويشي” چنين مناجات ميکند:
مــوسي آمد در منـاجــات آن ســـحر
کــــاي خـــدا ايـــمان از او مـــــستان مبر
پــادشـاهي کـــن بر او بـخشـا کــه او
سهـــو کـــرد و خــيرهرويــــي و غلـــــو33
عطار در آغاز الهينامه، در مناجات خود با خداوند ميگويد:
بــرآرم دست دعــوت در منــاجــات
بـه زاري گـــــويـــم اي قــــاضي حـــاجات
مــرا در حـمد خـود صاحب قران کن
زبـان من چــــو شــــعر مــــن روان کـــــــن
روان کـن کـار مـــن در کــامــرانـي
زبـان داده بـــــرات تـــــرجـــمــــــانـــــــي
خــدايــا از حـکـايـت خـــسته گردم
بـــــســــــاط انــــبســـاط انــــدر نــــوردم34
در اين ابيات عطار درد دل خود را آغاز ميكند و با معشوق خود كه همه چيز در دست قدرت اوست به راز و نياز ميپردازد و مانند شخصي كه با دوستي مهربان صحبت ميكند با خالق خويش به مناجات ميپردازد و از او رحمت و بخشش ميطلبد. همچنين در ابيات زير در اسرارنامه، عطار با خالق خويش مناجات ميکند و درد دل خويش را بيان ميکند:
زمـــاني اشــک ريـزم در منـــــاجـــات
زمــاني در نـــــــوشـــــتم در خـــرابـات
نــــه مـــرد خـــــرقهام نــه مـــرد زنــار
گـــهم مـــسجد بـــود گـــــاهيم زنـــــار
نـه يــــک تــــن نـــه خـود را ميبشايم
نه نيــکو را نـــه بـــد را مـــــيبــــــشايم
به چـيزي کــان نـــيرزد يــــک پــشيزم
فــرو دادم هـــمــه عمـــــر عـــــزيـــــزم
دريــغا در هـوس عــــمرم تــلف شـــد
کــه عــمر از ننـگ چون من ناخلف شد35
از آنچه تاكنون گفته شد نتيجه ميگيريم كه “اولاً مناجات از مقوله گفتار است و ثانياً ويژگي عمدهاش رازبودن و نهانيبودن آن است به همين دليل معني لغوي مناجات در زبان فارسي عبارت است از: پنهاني با يكديگر سخنگفتن و با يكديگر رازگفتن.36 “ترسا” عارف معروف اسپانيايي در قرن شانزده ميلادي در باره مناجات گفته است: “مناجات در بالاترين شأن خود رابطهاي صميمي و گفتگويي مكرر است كه دور از چشم ديگران با محبوب صورت ميگيرد.”37
با استناد به اين تعاريف ميتوان گفت واژههاي دعا و نيايش و مناجات هر چند از نظر لغوي با هم متفاوتند، ولي از نظر اصطلاحي آنها را با هم مترادف قرار دادهاند و در نوشتهها و مطالب گاهگاهي به جاي هم به كار برده شدهاند.
1-6. تفاوت دعا و مناجات
عليرغم اينكه دعا و مناجات از مقولاتي است كه در بيشتر نوشتهها همسنگ و همشأن يكديگر شمرده شدهاند، اما تفاوتهايي با يكديگر دارند. دعا يعني طلبكردن و خواندن؛ و دعاهايي كه از زبان ائمه اطهار آمده يا آياتي از قرآن كه به صورت دعا آمده است، شامل خواستهايي است كه بنده از خداوند طلب ميكند و حتي ميتوان آنها را بهصورت دستهجمعي خواند؛ براي نمونه دعاي عرفه و كميل و ابوحمزه ثمالي و بسياري از ديگر دعاها كه در مجالس گروهي بهصورت دستهجمعي خوانده ميشود و همه باهم يك چيز را از خداوند خواستارند، ابتداي با نيايش شروع ميشوند؛ يعني تحسين و ستايش پروردگار، بعد از حمد و ستايش به ايراد درخواستها و نيازمنديها و نيز طلب غفران و آمرزش ميانجامد؛ اما مناجات همانطور كه از معني لغوي آن برميآيد؛ يعني رازگفتن و رازگويي پنهاني با خدا است؛ بنابراين مناجات معمولا به صورت فردي انجام ميشود و گفتگوي صميمانهتري بين بنده و خداوند است. البته خداوند نيز خود را از بندگانش دور نميداند و او نزديكترين كس به بندگانش است. چنانكه ميخوانيم: “نحن اقرب اليه من حبل الوريد و ما از رگ گردن به شما نزديكتريم.”38
هركسي ميتواند با هر زباني و در هر شرايطي با خدا به مناجات بپردازد و از حال خود براي معبود خوش بگويد و سر درون خود را بازگو كند كه اين خود نيز حالتي رواني دارد و باعث تخليه رواني فرد مناجاتكننده ميشود كه خود باعث آرامش روحي و رواني وي مي شود، زيرا بين او و خدايش حائلي نيست و در اين حالت خدا را از همه به خود نزديكتر ميبيند و فرد، خداوند را آن چنانكه شناخته ميپرستد و ميستايد، همانند آن شبان كه وصفش در مثنوي مولوي آمده است و او با زبان ساده و بيآلايش و از روي شناخت خودش، خدا را ميستايد و به راز و نياز با او مشغول است.
ديــد مــوسي يــك شبـــاني را بـه راه
كـــو همــيگــفت اي گــــزيننــــده الــه
تــو كجــــايي تـــا شــوم من چاكرت
چــارقـــت بــــوسم كــــنم شــــانه سرت
جـامهات شـويم شپشهــــايت كــشم
شــير پـــــيشـــت آورم اي مــــحتشــم…39
“غالباً مناجات بيان عشق و شور و
