
را هم به قدرت تبديل کند تا بتواند در برابر مکر و حيله دشمنان بايستد و پيروز شود و در برابر بدگويي بدخواهان و تهديدشان موفق شود و تمام اينها به لطف خداوند امکانپذير ميشود.
“واجعل لي يدا علي من ظلمني و لسانا علي من خاصمني و ظفرا بمن عاندي و هب لي مکرا علي من کايدني و قدره علي من اضطهدني و تکذيبا لمن قصبني و سلامه ممن توعدني و وفقني لطاعه من سدّدني و متابعه من ارشدني: برايم دست نيرومندي در برابر ستمکاران قرار بده و زباني گويا بر همه که با من مخاصمه کند و پيروزي هر که با من دشمني کند و به من چارهاي عطا کن در برابر آنان که به من مکر و حيله کنند و نيرويي در مقابل کسي که در تنگنايم قرار دهد و تکذيب گفتار هر که بدگوييام کند و سلامت از هر که تهديدم کند و موفقم دار براي فرمانبرداري کسي که مرا ياري دهد و پيروي از کسي که به راه راست هدايتم کند.”660
4-6-8. پاسخدادن بديها به خوبي
انسان سالک به مرحلهاي از رشد اخلاقي ميرسد که ميتواند بديها را بهخوبي پاسخ گويد و از کسي که او را از حقش محروم کرده، درگذرد و از بديها چشمپوشي کند، چنين انساني به چنان خودساختگي و پالايش روحي رسيده که ميتواند انعکاسهاي مثبتي از خود نشان دهد؛ يعني بدي را نه با بدي، بلکه با خوبي پاسخ دهد.
“و سدّدني لان اعارض من غشنّي باالنصح و اجزي من هجرني باالبر و اثيب من حرمني بالبذل و اکافي من قطعني بالصله و اخالف من اغتابني الي حسن الذکر و ان اشکر الحسنه و اغضني عن السيئه: و استوارم دار تا اينکه جواب دهم کسي که با من خيانت کند به خيرخواهي و به نيکي کسي را که ترکم کرده پاداش دهم و به بخشش تلاقي کنم و هر کس مرا محروم کرده و مکافات کنم، آنکه پيوند را از من بريده به پيوستگي و مخالفت کنم با کسي که غيبتم کند در مقابل به خوبي يادش کنم و نيز نيکي را سپاسگزار باشم و از بدي چشمپوشي کنم.”661
کسي که به اين صفات مذيل شد، پس ميتواند عدل را گسترش دهد؛ آتش فتنه را خاموش کند و بين دو نفر آشتي برقرار کند؛ عيبهاي ديگران را پنهان کند؛ با خوشرويي و فروتني و خوشرفتاري و بدون تکبر و باد نخوت با مردم رفتار کند و روحيه ايثار و گذشت در او فزوني پيدا ميکند و حتي از کساني که مستحق بخشش نيستند، ميگذرد.
“و حلّني بحليه الصالحين و البسني زينه المتقين في بسط العدل و کظم الغيظ و اطفاء النائره و ضمّ اهل الفرقه و اصلاح ذات البنين و افشاء الغارفه و ستر العائبه و لين العريکه و خضض الجناح و حسن السيره و سکون الريح و طيب المخالفه و السبق الي الفضله و ايثار التفضل و ترک التغيير و الافضال علي غير المستحق و القول بالحق…: و مرا به زينت نيکوکاران زيور ده و مرا بپوشان زينت پرهيزکاران را درگسترش عدل و فروبردن خشم و خاموشکردن آتش فتنه و جمعکردن مردم پراکنده و آشتيدادن بين دو نفر و آشکارساختن معروف و شايسته و پنهانکردن عيبهاي ديگران و خوشرويي و فروتني و خوشرفتاري و بدون تکبر و نداشتن باد نخوت و خوشرويي و سبقتگرفتن بهسوي فضيلت و از خودگذشتگي در احسان و ترک سرزنش مردم و بخشش بر غير مستحق و گفتار حق… .”662
امام در بخشي از دعا که آورديم؛ صفات و خصوصيات اخلاقي را بيان ميکند و پايههاي بلند اخلاقي را بر ميشمرد، صفاتي که براي پيريزي نظام اخلاقي لازم و ضروري است…
4-6-9. واصلشدن به رحمت حق
کسي که به اين مرحله از پايههاي اخلاقي رسيد، به رحمت حق واصل ميشود و خداوند باران رحمتش را بر او نازل ميفرمايد.
“و برحمتک تعلقي تصيب برحمتک من تشاء و تهدي بکرامتک من تحب: و مرا به برساني رحمتت معلق سازي که رحمت خود را به هر که خواهي برساني وبه کرامتت هر که را دوست داري هدايت مي کني .”663
و کسي که به رحمت خداوند رسيد با کرامت حق هدايت خواهد شد، زيرا خداوند هر که را بخواهد هدايت ميکند و در اثر اين هدايت، سعادتمند خواهد شد. عارف همواره از خداوند کمک ميخواهد و در هنگام گرفتاري و ضرورت به درگاه باريتعالي ميرود. او از غير خداوند طلب و درخواست نميکند و جز براي خداوند خضوع و خشوع نميکند، تنها در برابر خداوند احساس ضعف و ذليلي و فقر و ناتواني ميکند. سالک نيز در اين مرحله به فقر و نياز ميرسد و همه چيز را از آن خدا ميبيند و خود را محتاج درگاه خالق مهربان. در نتيجه تنها به درگاه او استغاثه ميکند، زيرا خواري، خفت و ذلت در برابر غيرحق براي خود نميخواهد، اينگونه است که خداوند درهاي رحمتش را به رويش ميگشايد و او را اجازه ميدهد که به بارگاهش حضور يابد.
“اللهم اجعلني اصول بک عند الضروره و اسئلک عند الحاجه و اتضرع اليک عند المسکنه و لا تفتني با الاستعانه بغيرک اذا اضطررت و لا بالخضوع لسئوال غيرک اذا افتقرت و لا بالتضرع الي من دونک اذا ر هبت فاستحق بذلک خذلانک و منعک و اغرفتک يا ارحم الراحمين…: خدايا بر من مقرر فرما که به هنگام گرفتاري رو به تو آوردم و از تو درخواست کنم هنگام نيازمندي و به درگاه تو زاري ميکنم هنگام نداري؛ و مرا هنگام ناچاري و اضطرار به کمک خواستن از غير خودت آزمايش نفرما و نه به خضوع براي درخواست از غير تو وقتي که محتاج شدم و نه به زاريکردن درگاه کسي جز تو هنگامي که هراسناک شدم، در نتيجه سزاوار خوار تو شوم و مستوجب قهر و اعتراض تو و منع از روگرداني تو شوم، اي مهربانترين مهربانان.”664
حضرت علي در فرازي از دعاي کميل که در زير خواهد آمد از خداوند ميخواهد که از جود و بخشش و رحمت خود نصيبش کند: “و جدلي بجودک و اعطف علي بمجدک و احفظني برحمتک: و به جود و بخشش خود به من جود کن و به مجدد بزرگواري خود توجه به رحمت خداوند مرا نگهدار باشد.”665
زيرا رحمت حق حتي به محسنين نزديک است و واصل نيست “ان الله قريب من اللمحسنين.”666
“اما وصال رحمت منوط به اخبات، به خشيت و به خشوع است.”667
قرآن کريم ميفرمايد: “الذين امنوا و عملوا الصالحات واخبتوا الي ربهم اولئک اصحاب الجنه هم فيها خالدون.” 668 و در جايي ديگر ميفرمايد: “ليعلم الذين اوتوا العلم انه الحق من ربک فيومنوا به فتخبت له قلوبهم”669 وقتي سخن از اخبت الي ربهم است، منظور تواضع، پستي و ذلتي است که سالک در برابر حق پيدا ميکند.
“اگر اين معنا از ذلت تحقق پيدا کند، طبيعتاً زمينه براي ريزش فضل حق و بارورکردن عنايات او زياد خواهد شد.”670 در نتيجه رحمت حق به کساني ميرسد که جزء مخبتين باشند و به انکسار و شکست دروني در برابر حق نايل شده باشند. امام در بخشي از دعاي کميل که ذکر شد؛ از خداوند ميخواهد که از خزانه بخشش خود به او ببخشد و با رحمت خود نگهدارش باشد، تا ديگر نيازي به غير نداشته باشد.
امام عارفان در فرازي از مناجات خمس عشره که در پي ميآيد؛ به عواطف رحمت و احسان و اکرام و انعام خداوند چشم اميد دارد و از او تقاضاي رحمت و جود ميکند و از خشم خداوند گريزان است: “و ابتهل اليک بعواطف رحمتک و لطائف برّک ان تحقق ظنّي بما اُوَ مّلهُ من جزيل اکرامک و جميل انعامک في القربي منک و الزلفي لديک و التمتع بالنظر اليک و ها انا متعرض لنفحات روحک و عطفک و منتجع غيث جودک و لطفک فاز من سخطک الي رضاک هارب منک اليک…:
و گريه و زاري نمانم به درگاهت به عواطف رحمتت و دقايق و لطايف احسانت که پابرجا داري گمان را به آنچه از تو آرزو دارم در اکرام زيادت و انعام خودت در نزديک کردنم و نوازش نمودم از طرف خود و بهرهوري در نظر به آستانت و هماکنون من خود را در معرض نسيم عنايت و لطفت درآورده و تقاضاي باران جود و رحمتت ميکنم، گريزان از خشمت به رضايتت، گريزان از تو به درگاهت، اميدوار بهترين چيزي که نزد توست.”671
امام عارفان از خداوند رحمت و عنايت ميخواهد تا مستوجب خشم خداوند نشود و رضايت پروردگار شاملش شود.
4-6-9. کمک و استعانت از حق و پناهبردن به پروردگار
پس از اينکه سالک به سير و سلوک پرداخت و به فقر و انکسار رسيد، در اين مرحله باز هم شيطان او را رها نمي کند و هرچه مقام انسان رفيعتر ميشود، شيطان هم فعاليتش بيشتر ميشود و با القاکردن آرزوها و بدگمانيها در دل مؤمن باعث فريب او ميشود، در اين مرحله انسان بايد به خداوند پناه برد و از او بخواهد مسير آرزوهايش مسير حق باشد و او را از غيبت، فحش، بدگماني يا آبروريزي دورش بدارد و او را معترف به احسان و نعمتهاي خداوند کند. به گفته استاد علي صفايي: “در واقع آن بحث اساسي تبديل در نظام اخلاقي اسلام در اينجا جاري ميشود، خدايا کاري کن که اين تمني، تظني و حسد تبديل شود به ذکر و تفکر و به تدبير، حسد تبديل شود به تدبير، تدبيري براي مبارزه با دشمن، سوء ظن تبديل به تفکر شود در قدرتهاي تو و آرزوهاي من تبديل شود به ذکر و يادآوري.”672
“اللهم اجعل ما يلقي الشيطان في روعي من التمني و الحسد ذکرا لعظمتک و تفکرا في قدرتک و تدبيرا علي عدوک و ما اجري علي لساني من لفظه فحش او هجرا او شتم عرض او شهاده باطل… اعترافا في الثناء عليک لمننک:
خدايا چنان کن که آنچه شيطان در دلم القا ميکند و به خاطرم افکند از آرزوها و بدگماني و حسد مبدل کن به ذکر عظمت و انديشه از تلفظ فحش و يا هرزهگويي يا ريختن آبروي مردم يا گواهي باطل يا غيبتکردن مؤمن غايب… و اعتراف به احسانت و شمارش نعمتهايت.”673
امام در اين بخش از دعا تبديل سيئات و حسنات را ميخواهد تا با تدبير و انديشه و فکر به مبارزه با دشمن اصلي خود، يعني نفس اماره و شيطان رود و از راه راست منحرف نشود. در دعاي ابوحمزه ثمالي نيز اين پناهبردن به حق از آرزوها، و شوق و رغبت وصال حق به چشم ميخورد.
“الهي انّ جودک بسط املي و شکرک قبل عملي سيدي اليک رغبتي و اليک رهبتي و اليک تأميلي و قد ساقني اليک املي و عليک يا واحدي عکفت همتي و فيما عندک انبسطت رغبتي و لک خالص رجايي: خدايا بهراستي جود تو آرزويم را کشاند و شکرت کارم را پذيرد؛ آقايم به درگاهت رغبت دارم، از تو هراسم و بهسويت ميآسايم و آرزويم مرا بهسويت راند و بر تو اي يگانه همتم بسته شده و در آنچه نزد توست رغبتم افزوده و اميد خالصم براي توست.”674
انسان سالک حتي آرزوهايش را در مسير وصول حق قرار ميدهد. هر روز و هر لحظه رغبت و شوق رسيدن به حق او را بيتاب ميکند و تمام همت و تلاش خود را صرف وصال معبود ميکند و اميدش تنها به خداست.
“و لااَظلمنّ و انت مطيق للدفع عني و لا اظّمن و انت القادر علي القبض مني و لا اضللن و قد امکنتک هدايتي و … و مالي بعد ان حکمت علي نفسي الا فضلک: و چنان کن که البته ستمديده نشوم و تويي قادر بر رفع آن از من و ستم بر من واقع نشود، با اينکه تو قادري که آن را از سر من بگيري و گمراه نگردم در حاليکه تو امکان هدايتم را داري… و چيزي برايم نمانده بعد از محکومکردن خودم جز فضل تو.”675
سالک پس از پيمودن قسمتي از مسير و به دست آوردن تواناييها و تبديلکردن بديها به خوبيها احتمال اينکه دچار عجب و خودپسندي شود و به خود ستم کند، بسيار است، پس باز هم از خداوند ميخواهد که هدايتش را از سر بگيرد و با هدايت و راهنمايي حق گمراه نشود و طغيان و سرکشي نکند و صفات خوب و کارهاي شايسته و عبادت را از آن خود نداند، بلکه همه را از فضل و عنايت حق بداند، زيرا از خود نه نيتي دارد، نه يقيني و نه عملي و مستحق هيچ چيزي نيست، بنابراين نميتواند بر علم، يقين و معرفت خويش اعتماد کند؛ بنابراين دوباره رو بهسوي محبوب ميکند و از او هدايت ميخواهد و اگر هم عملي انجام داده است، براي پيمودن مسير کافي نيست، زيرا مسير طولاني و مقصد دور است و توشه و سرمايهاش اندک و گناهان بسيار است؛ ولي هرچه گناهاناش فراوان باشد، بخشش و فضل خداوند از آن بيشتر است، پس بايد در اين راه با اميد، فضل، رحمت و هدايت خداوند قدم بگذارد.
در مناجات الشاکين نيز امام ياري و کمک از خداوند ميطلبد:
“فاسئلک ببلاغه حکمتک و نفاذ مشتيک ان تجعلني لغير جودک متعرّضاً و لا تُصَيِّرني للفتن غرقنا و کن لي علي الاعداد ناصرا: از تو ميخواهم به حکمت رسايت و خواست مشيتت که مرا
