
عبور كند؛ پس سلوك اليالله مراحلي دارد كه از دو زاويه ميتوان آنها را طبقهبندي كرد. به نظر استاد علي صفايي حائري مراحل سلوك عبارت است از:
الف. نگاه اول: ?. خلوت و توجه؛ ?. فكر و شناخت معبودها؛ ?. عقل و سنجش؛ ?. انتخاب و عشق و ايمان؛ ?. جهاد و مبارزه؛ ?. بلا و ضربهها؛ ?. عجز و اضطرار؛ ?. اعتصام و استعانت.
ب. نگاه دوم: ?. اسلام؛ ?. ايمان؛ ?. تقوي؛ ?. احسان؛ ?. واجبات؛ ?. سبقت؛ ?. قرب؛ ?. لقا؛ ?. رضا؛ ??. رضوان تقسيمبندي کرد.
5-3-1. خلوت و توجه
اولين مرحله از مراحل سلوك خلوت و توجه است. انسان وقتي در خلوت تنهايي خويش مينشيند و به فكر فرو ميرود و در مييابد چه استعدادها و تواناييهايي را از دست داده، چه عمري هدر رفته و چه نيروهايي كه تلف شده و از آنها هيچ بهرهاي نبرده است؛ وقتي به خود ميآيد كه دچار چه خسران و تباهي شده است، پس به فكر چاره ميافتد تا آيندهاي كه در پيش رو دارد، تباه نكند و از تمام نيروها و ظرفيتهايش بهرهبرداري كند و آنها را در راه رضاي حق صرف كند تا به مقصد نهايي كه عبوديت محض است نايل شود، زيرا عمر انسان محدود است و آنقدر زمان ندارد كه بتواند تمام از دست رفتهها و لحظههاي نابود شدهاش را جبران کند، پس بايد زمانش را مديريت كند و در مسير درست گام بردارد و تمام معبودها و محبوبها را كنار بگذارد.
2-3-2. شناخت معبودها
انسان فطرتاً عاشق آفريده شده است و به واسطه عشق هست كه به جريان و تكاپو ميافتد و در برخورد با محركهاي مختلف در هر برهه از زندگياش ميتواند عاشق چيزي يا كسي شود، پس انسان بايد متوجه باشد چه كسي يا چه چيزي را به عنوان معشوق بر ميگزيند و با مقايسه معشوقهايش در دورانهاي مختلف، يا حتي در يك زمان عشقهايش را رهبري كند و به انتخاب بهترينها نايل شود، پس در مرحله اول شناختن معبود بسيار مهم و با ارزش است؛ بدين معنا که چه چيزي ما را به حركت و شور وا ميدارد و برده و اسير چه چيزي هستيم؟ ثروت، قدرت، پاداش، تعريف و تمجيد، نفس، هوي و هوس، دنيا و … است كه ما را مغلوب خود كردهاند.
بنابراين بايد بدانيم كه مطيع هواي نفس هستيم؟ (قرآن کريم ميفرمايد: “ارايت من اتخذ الهه هواه: آيا ديدي كسي كه هواي نفسش را معبود خود برگزيده است؟”747)
يا زيباييهاي دنيا ما را مقهور خود کرده است: “زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطره من الذهب و الفضه: محبت امور مادي از قبيل زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسبهاي ممتاز و چهارپايان و زراعت در نظر مردم جلوه داده شده است.”748
گاهي قدرتها، طاغوتها و مردماني هستند که انسان را به خويش ميخوانند: “عبد والطاغوت”749 و “ان کان آباؤکم وابناؤکم”750 شيطان نيز از عوامل ديگري است که آدمي را وسوسه کرده و نفس را تحريک ميکند و دنيا را زيبا جلوه ميدهد و او را بنده خويش قرار ميدهد. “الم اعهد اليکم يا بني آدم ان لا تعبد الشيطان.”751
در نتيجه معبودها را ميتوان: نفس، خلق، دنيا و شيطان نام برد؛ اما انسان سالك براي رسيدن به مقصود بايد بر تمام آنها پشت كند و از بند آنها رها شود، زيرا از يك سو عمري در بند اين معبودها بوده “و از سويي خدا را ديد كه با تمامي استغناي خويش با دست مهربان و آغوش هميشه گشادهاش در انتظار اين گريزپاي عصيانگر مانده است و او را عاشقانه به خويش ميخواند، به سنجش ميايستد: ?. سنجش ميان قدر و اندازههاي خويش و اين معبودهاي ريز و درشت و حضرت دوست؛ ?. سنجش ميان معبودهاي گوناگون: نفس، خلق، دنيا، شيطان و خدا.”752
امام علي در فرازي از دعاي کميل معبودها را اينگونه معرفي ميفرمايد: “و قعدت بي اغلالي، و حبسني عن نفعي بعد املي، و خدعتني الدنيا بغرورها، و نفسي بجنايتها، و مطالي: و زنجيرهاي علايق مرا خانهنشين کرده و آرزوهاي دور و دراز مرا از رسيدن به منافعم بازداشته، دنيا با ظاهر فريبندهاش مرا فريب داده است و نفس امارهام مرا به خيانت کشانده و به مسامحه گذراندم.”753
5-3-3. ايمان و انتخاب
سالك پس از اينكه در خلوت، سكوت، مراقبه، تفكر و تعقل معيار انتخاب را به دست آورد و چهار تكبير بر دنيا، نفس، شيطان و خلق زد، به يگانگي حق شهادت ميدهد، عاشق حق ميشود، به راه ميافتد و در اين راه خداوند برايش كافي است. او دريافته كه خداوند خير است و منبع تمامي خيرهاست، پس خود را تسليم حق ميكند و بيچون و چرا مطيع اوامر حق ميشود و به جهاد و مبارزه با شهوات و نفسانيات و طاغوتها ميپردازد. عشق سرتاسر وجودش را فرا ميگيرد و اعضا و جوارحش يكييكي به خدا ايمان آورده و عاشق ميشوند. البته سرعت يا توقف اين بالندگي و تعالي به خود انسان بستگي دارد.
“سرعت و شتاب يا كندي و حتي خشكيدن اين گياه عشق به تو بستگي دارد كه چگونه سيرابش كني و بارورش سازي، هرچه بيشتر شكر كني و بيشتر گام برداري زودتر ميرسي، بيشتر بار ميگيري. ايمان عمل را ميزايد و عمل ايمان را بارور ميسازد. آنها كه پرشهاي آهويي دارند و همراه مقايسهها و ذكرها مدام با خودشان كار ميكنند و به خودشان نهيب ميزنند، زودتر ميرسند. بارها گفته شده كه بذر فكر و گياه عشق، اگر همراه ذكر و يادآوري تو نباشد، هيچگاه از زير خاك سر بر نميآورد.”754
پس هرچه سالك شكرگزاريش بيشتر باشد نعمتش بيشتر شده و هدايتش افزون ميشود و در اين راه جلوتر ميافتد. “لئن شكرتم لازيدنكم.”755
در اينجا صحبت از شکر و شکرگزاري شد، پس لازم است درباره شکر وشکرگزاري نيز توضيحي داده شود.
5-3-3-1. شکر و شکرگزاري
شکر يعني آنچه سالک فهميد و ياد گرفت، به کار بندد و در راه حق مصرف کند. شکر به اين معنا نيست که فرد بگويد: “الحمدلله”، نه، بلکه آن جرقههايي که برايتان زده شده، آن جلوههايي که برايتان پديدار شده، آن هدايتهايي که برايتان آمده، اگر آنها را با دل بپذيريد که “والذين اهتدوا” او هم بيشتر ميدهد: “زادهم هدي”، پس اگر آدمي آنچه را در زندگي فهميد وآموخت به کار بست، خداوند نيز آنچه را او نميتوانست بياموزد و بفمد، به او ياد ميدهد و به ميزاني از آگاهي ميرسد که در تمام سلوکش به آنها نميرسيد؛ بنابراين معناي شکرگزاري اين است که سالک هر روز به خدا نزديکتر شود، اعمالش خالص براي او شود، از فرمان الهي و تذکرهاي حق رويگردان نباشد، به واسطه نماز و روزه و عبادتي که ميکند، مغرور نشود و از خود و منيت بگذرد، در راه خدا از خويش بگذرد و با هر سختي و ضربه و تذکرهايي که ميبيند، از ديگران فارغ شود و در برابر نعمتها و شناختي که به حق پيدا ميکند دست خداوند را ببيند و در برابر هر عطا يا بلا رضاي حق را بخواهد و مصيبتها را هم عنايت حق ببيند. علي صفايي حائري ميگويد: “آنجاکه تو نعمتها را گسترش ميدادي، حتي مصيبتها جزء نعمتها ميشد، پس شکر تو زيادتر ميشود و با اين نگاه و توجه به وسعت نعمت تو در مصيبتها، نه تنها صابر که شاکر بودي.”756
“و ان الذين اهتدوا زادهم هدي و ءاتهم تقويهم: كساني كه هدايت يافتهاند خداوند بر هدايتشان ميافزايد و روح تقوا به آن ميبخشد.”757سالک پس از سنجش ميان معبودها و انتخاب معبود حقيقي و رويآوردن به درگاه باريتعالي به ذلت و فقر خود پي ميبرد و دست طلب به نزد خدا ميآورد و صدا ميزند: “و اتيتک طامعا في احسانك راغبا في امتنانك مستسقيا وابل طولك مستمطرا غمام فضلك طالبا مرضاتك قاصدا جنابك واردا شريعه رفدك ملتمسا سنّي الخيرات من عندك: و به درگاه تو آمدم به طمع درباره احسان تو و رأفت در بخشش تو و طلب باران رحمتت و از ابر بخشش ابر و فضلت، خواستار رضايت و عازم آستانت هستم، وارد بر آبگيري پذيراييت در جويبار عطايت و خواهشمند خيرات درخشانت از نزد خودت.”758
زيرا سالک بهخوبي واقف است بدون احسان، فضل و رحمت باريتعالي راه به جايي نخواهد برد و بدون عنايت حق در راه و بيراه خواهد ماند. مؤمن سالك در اين مرحله كه ايمان در او شكل گرفت، به آرامش و امني دست مييابد كه نه حزن و اندوهي، نه نگراني و ترس، نه حيرت و حتي ذلت نيز در او راهي ندارد و با قدرت ايمان به عزت ميرسد و در برابر تمامي حوادث سربلند بيرون ميآيد و آماده پذيرش همه چيز ميشود. او نه تنها مسئول خود، بلكه مسئول ديگر انسانها و همه موجودات و اموري ميشود كه او را احاطه كردهاند و با آنها تعامل دارد.
“اين مسئوليت در برابر آدمها هم هست. او در برابر ناس- مردم- مسئول هدايت است و در برابر كساني كه اين هدايت را پذيرفتند و ايمان آوردند؛ مسئول نصر و ياري است و اگر هجرت كردند و راه افتادند، مسئول ولايت آنهاست و عهدهدار در برابر آنهاست.”759 پس هرچه وجود سالك گستردهتر شود، مسئوليت بيشتري بر عهده او خواهد بود.
5-3-4. جهاد و مبارزه
سالك با تولد “من” جديد عهدهدار وظايف جديدي ميشود، زيرا من قديم اسير نفس و جلوههاي دنيا، وسوسههاي شيطان و معبودهايش است و اما من جديد بايد رشد كند و از خاك به افلاك برسد، پس بين من قديم و جديد و بين ماندن و رفتن، كشمكش و درگيري به وجود ميآيد. از يك طرف شيطان وسوسه ميكند و دنيا را با تمام زيباييهايش جلوهگر ميسازد و از طرف ديگر عشق به بينهايت، دنيا را در نظرش خوار و ذليل ميکند. استاد علي صفايي ميگويد: “همان غريزهها، همان حبالخير در تو شكل جديدي بگيرد و از همان بديها، تو خوبيها را به دست بياوري كه با تركيب ميتوان به تبديل رسيد. يبدل الله سيئاتهم حسنات: خداوند بديها را به خوبيها تبديل ميكند.”760 761
و هرچه سالك پيشتر ميرود اين جهاد و مبارزه سختتر ميشود، پس بايد سبكبارتر گام بردارد تا جايي كه حتي خواب، خوراك و خون رگهايش را بريزد، تا راحتتر گام بردارد و توشهاي كه تا ديروز او را در راه كمك ميكرد، امروز دست و پاگير است و مانع پيشرفت، ديگر عقل، فكر و حتي عشق هم مانع هستند و جلوي حركت را ميگيرند، پس بايد آنها را رها كند.
5-3-5. بلاها و ضربهها
“در كشاكش همين مبارزه و جهاد است كه سالك ميكوشد بر نقاط ضعف خود چيره شود و زنجيرهاي وابستگي و علايق و تعلقات را از دست و پاي خويش باز كند. سالك ميكوشد و ميكوشد و نميتواند و نميتواند. در هنگامه همين كوشيدن و نتوانستن است كه بلا و ضربههاي خدا، فتنهها و امتحانات درست چون باران رحمتي بر او ميبارد.”762
خداوند با اين بلاها و ضربهها هم ضعف را به انسان نشان ميدهد و هم او را از وابستگيها آزاد ميكند. اين بلاها ميتواند ترس، گرسنگي و از دستدادن مال و عزيزان است. اين بلايا آنقدر ادامه مييابد تا سالک به عجز برسد؛ بنابراين بلا و فتنه دو خاصيت دارد: هم ضعفهاي او را نمايان ميسازد و هم او را از وابستگيها و دلبستگيها آزاد ميکند. “امتحان و بلا و فتنه همانطور که از اسمشان پيداست، محنتپذيرفتن وگرتاري ديدن و در کوره نشستن است.”763
سالک در اين کوره پخته ميشود و از خامي به در ميآيد و کساني که تنها ادعاي ايمان دارند، بايد زير فشار ضربهها و بلاها بروند تا ظرفيت خود را بشناشند. خداوند در قرآن از بندگان خود ميپرسد: “احسب الناس ان يترکوا ان يقولوا امنّا وهم لايفتنون.”764
بنابراين تا آدمي در کوره بلا و امتحان قرار نگيرد خالص نميشود. خداوند هرکسي را بهنوعي آزمايش ميکند، يکي را با نعمت و ديگري را با گرفتن نعمت. “اين بلا يک چهره ندارد که، تمامي دادههاي او بلا هستند؛ ندادنهاي او بلاست و گرفتن و بخشيدن، محروميت و دارايي، همهاش ابتلاست.”765 اين بلاها نشاندهنده عمق، ظرفيت، ايمان، صدق، کذب و نفاق آدمي است تا سالک بداند چه هست و به کجا خواهد رفت. خداوند درباره ابتلا و آزمايش ميفرمايد: “و لنبلونكم بشئ من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات: بهيقين همه شما را با اموري همچون ترس و گرسنگي و كاهش در مالها و جانها و ميوهها آزمايش ميكنيم.”766
و اينگونه خداوند سالك را محك ميزند و خالص ميکند و به هرچه غير از خدا دلبستگي دارد، از او ميستاند تا بتهايش شكسته شود
