
دهند آفتش در کمين است و سالک ميبايد با انتظار و آمادگي، پيشاپيش بداند چه فتنهها و موانعي در کار است تا با ذکر، فکر، علم، محبت، طاعت، خشوع، ولايت، توسل و شفاعت و با تکيه بر بلا و تمحيص الهي بر آنها غلبه کند.”855 اين نعمتها و دادهها و آفت آنها در نگاهي گذرا و گذري پر شتاب عبارتند از:
?.معرفت، آفتش جهل است و وهم و خيال، غفلت، شک و وسواس، کفر و کفران؛ ?.عشق و محبت، آفتش جلوههاي دنياست و ترس و غرور و ياس؛ 856؛ ?. عمل و اطاعت، آفتش عجب است و کبر و حرص و حسد و بخل و فساد و غرور و توقع و يأس و رضايت و وهم و شهوت و غضب857؛ ?.معصيت، آفتش نااميدي است؛ ?. رياضت، آفتش اغترار است و طلبکاري و توقع؛ ?. شهود، آفتش قناعت است و غرور858؛؛ ?.غنا و توسعه، آفتش غرور است؛ ?.عزت آفتش کبر است؛ ?.عبوديت آفتش عجب است؛ ??.خدمت به ديگران و احسان و بخشش، آفتش منت است؛ ??.حالتهاي خوب آفتش فخر است.859 ؛ ??انذار آفتش غفلت است و تسويف؛ ??.حذر، آفتش وسوسه است و خستگي و ترس هاي مزاحم860؛??.پيروزي آفتش غرور است و لذت و ثروت و غنائم و رياست و رفاه و اتراف و اشراف و کبر و نخوت و انتقام جويي و خشونت؛ ??. شکست آفتش يأس است و انزوا و ارتداد و نسيان هدف و شکسته شدن و ذلت و زد و بند و رذالت و خودفروشي و جاسوسي براي دشمن861 و جهل و شتاب و نازايي و بيتفاوتي862؛ ??.عالم آفتش انزوا است و استظهار و قدرت طلبي و استيکال و دنياخواهي و استکبار و ريا و حسد و حرص
مراحلي که ذکر شد سلوک از ديدگاه اسلام بود اينک سلوک را از منظر عرفا بررسي ميکنيم :
5-7. سلوک از نگاه عارفان
ابتدا به بيان هدف سلوک از ديدگاه عرفا ميپردازيم:
5-7-1. هدف سلوک
هدف سلوک چيزي نيست مگر اينکه کمالات بالقوه انسان به فعليت برسد. انسان با فعليت بخشيدن به امکانات و استعدادهاي بالقوه خود گسترش مييابد و به جايي ميرسد که حضرت حق که در کون و مکان نميگنجد، در درون و قلب او ميگنجد. “انسان تنها موجودي است که در هيچ حدي محدود نبوده وتا بينهايت گسترش پذير است.”863
تنها انسان است که ميتواند تمام قالبها را بشکند و از همه تعينات گذر کند و به مقامي برسد که در وهم کسي نميگنجد.
آدمي ابتدا با هدايت تکويني که براي تمام موجودات است و سپس با هدايت تشريعي، ميتواند به همه کمالات دست يابد. “يعني تنها انسان است که قسمتي از کمالات خود را در اثر آگاهي و اراده و تلاش خود به دست ميآورد؛ بنابراين يگانه موجودي که بار آگاهي، اراده و تکليف را بر دوش دارد، انسان است.”864
انسان از ميان همه موجودات بايد با آگاهي براي به دستآوردن کمالات و طيکردن مسير و مراحل کسب موهبت و عنايت حق، تلاش و کوشش کند، تا به مدارج برتر نايل شود و به ولايت خاصه برسد، زيرا هدف نهايي سيروسلوک ترقي انسان به مقام برتر در قلمرو ولايت است. “بنابراين هرگاه انسان به مقام ولايت برسد معرفت و آگاهي او به مرز وحي و الهام رسيده، و توانمنديهايش نيز در حد معجزه و کرامت بوده، اخلاق و رفتارش نيز به قلمرو خلق عظيم و عصمت ميپيوندد، همه اين برتريها يک منشأ دارندکه همان درجه برتر هستي است و چون ولي و خليفه الهي در رأس هرم کائنات قرار دارد، آگاهي، توانمندي و رفتارش نيز در اوج خواهد بود.”865
نتيجه آنکه هدف از سلوک از نظر عرفا رسيدن به کمالات بالقوهاي است که در انسان وجود دارد؛ يعني نايلشدن به مقام ولايت خاصه که ويژه انسان است و تنها انسان از ميان تمام کائنات با تلاش و کوشش به اين مقام خواهد رسيد و در اين راه بايد از تمام اعضا و جوارحش کمک بگيرد و ذهن، عقل و نفس را به کار ببرد و در اين مسير حرکت کند. “بدن بايد وجهه خود را رو به کعبه کرده، در حال نماز به قيام، رکوع و سجود درآيد، ذهن بايد از خاطرات، خود را مصون داشته و رو به سدرهالمنتهي کند و روح بايد غرق انوار حريم الهي گردد و درون حرم امن حضرت احديت محو و مدهوش شود.”866
بنابر اين براي رسيدن به هدف و غايت مسير و رسيدن به بقاي باللهي بايد ظاهر و باطن و تمام درجات و مراتب وجودي انسان به عبادت و انقياد حضرت حق واداشته شود و در اين سفر تجهيز شود، تا به درياي بيکرانه ذات و صفات و ايمان حضرت حق متصل گردد و وجودش در وجود معبود فاني شود و به بقاي حق باقي گردد.
5-7-2. اقسام سير و سلوک الي الله
عرفا معتقدند که سلوک بر دو نوع است: محبوبيت و محبيت.
الف. سلوک محبوبيت: “سلوک محبوبيت سلوکي است که وصول قبل از سلوک تحقق يافته است. در حقيقت اين دسته از سالکين واصلاند نه سالک.”867
اين نوع سلوک مخصوص انبياء و اولياء خاص خداوند است که معلمي نداشتهاند و با عنايت حق به اين سلوک رسيدهاند: “ان الذين سبقت لهم منا الحسني: آن کساني که حسن ما به اينان پيشي گرفت.”868
ب. سلوک محبيت: در اين سلوک، سلوک بر وصول مقدم است و سالک بايد تلاش کند تا به مرتبه شهود برسد: “والذين جاهدو فينا لنهدينهم سبلنا.”869
اصحاب يمين جزو اين گروهاند و آنها با راهنمايي معلم و رهبر قدم به سلوک گذاشتهاند. آنها ابتدا سلوک را آغاز کردند و در نهايت به ديدار حق نائل شدند؛ بنابراين در سلوک محبيت، سالک بايد با تلاش و کوشش خود به مراحل و منازل سلوک راه يابد تا به هدف نهايي که بقا در حق است برسد.
5-7-3. مراحل و مراتب سلوک از نگاه عرفا
عرفا و صوفيه مراحل سيروسلوک را بهصورت حالات و مقامات طبقهبندي ميکنند. هر يک از اين حالات و مقامات نشاندهنده جايگاه سالک در مسير سيروسلوک است، پس بايد به اين نکته اشاره کرد که احوال با مقامات فرق دارد، احوال نتيجهبخشش حق هستند و دوام ندارند، ولي مقامات نتيجه تلاش و کوشش سالک و با دوام است، يا ميتوان چنين گفت عرفا يافتههاي خود را که هنوز ثابت نشدهاند و قوت نيافتهاند، حال مينامند که اگر سالک بر اين احوال مواظبت کند و به مجاهده ادامه دهد، حال تبديل به مقام ميشود. عارفان در تعداد منازل و حالات و مقامات اندکي با هم اختلاف دارند: “در تعداد منازل و ترتيب آنها اختلاف کردهاند تا اينکه اقل آنها را هفت و اکثر آنها را هفتصد گفتهاند و بعضي به هفتاد هزار تصريع کردهاند.”870
و برخي معتقد به يک منزلاند؛ يعني قطع و وصل؛ يعني انقطاع از مخلوق و اتصال به خالق. بعضي قائل به دو منزلاند: ظاهر و باطن، شهود و غيب، خلق و امر، حجب ظلماني (ماديات) حجب نوراني (اخروي). “عدهاي سه منزل گفتهاند و آل را منطبق بر عوالم وجود دانستهاند: عالم طبع، مثال و عقل. عالم طبع در نسبت با ماده است و عالم مثال با ملکوت و عالم عقل با جبروت.”871 و بعضي ديگر احوال را ده مرتبه و مقامت را هفت مرتبه بيان کردهاند.
“الف. احوال: عبارتاند از ده مقام زير: مراقبت، قرب،محبت، خوف، رجا، شوق، انس، طمأنينه، مشاهده و يقين
ب. مقامات: عبارتاند از هفت مقام زير: توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا.
برخي نيز مراحل سيروسلوک را به صورت سفرهاي چهارگانه مطرح کردهاند: سفر از خلق به حق – سفر در حق، با حق – سفر از حق به خلق، با حق – سفر در خلق، با حق.”872
عطار در منطقالطير براي سلوک هفت وادي برميشمارد:
گفت ما را هفت وادي در ره اسـت
چون گذشتي هفت وادي ، درگه است
وانيامد در جهان زيـــــن راه ، کس
نيســـــت از فرسنــــگ آن آگاه کس
چون نيامد باز ، کــس زين راه دور
چـون دهـــدت آگاهي، اي ناصــبور؟
چون شدن آن جايگه گم سر به سر
کـي خبــــر بـــازت دهــت از بيخبـر
هســـت وادي طلب آغـــاز کــــار
وادي عشـق اســت از آن پس، بيکنار
پـس سيّم وادي اسـت آن معــرفت
پس چهـــارم وادي ، استغنــــاء صفت
هسـت پنجـم وادي توحـــيد پـاک
پــس ششـــم وادي حيــرت صعبـناک
هفتـــمين وادي فقـر اسـت و فنــــا
بعـــد از ايــن روي روش نبـــود تو را!
در کشش افتي، روش گم گرددت!
گـر بــود يــک قـطره قلزم گرددت!”873
5-7-4. منازل و مقامات سير و سلوک
کسي که در مسير سلوک گام بر ميدارد، ابتدا بايد با توجه به ظرفيت استعداد خود به تفحص و تجسس اديان و مذاهب برآيد و با تدبر و تأمل درآيات و بينات تلاش کند به يگانگي و حقيقت خدا پي ببرد. “چنانچه از تفحص، جهد، عقل و نظر هيچ رجحاني از براي او حاصل نشد، دست در دامن تضرع و زاري، ابتهال و خاکساري زند و در اين مرحله پاي بيفشارد که البته از براي او فتح بابي ميشود.”874
در اين مرحله انسان تلاش ميکند تا به هدف برسد و “محور اصلي رشد هم آگاهي و معرفت انسان است.”875
و اگر آگاهي انسان بالا رود جان و حيات او ترقي ميکند و درجه زندگياش بالاتر ميرود و اين آگاهي منشأ کمال او ميشود.
طلــبکـار تـوأم در جـان و در دل
نباشم يک دم از يــــاد تو غـــافل876
گفت الاهي پس تورا خواهم مـدام
عقل و تکــليفم نبـــايد والســــــلام877
5-7-4-1. توبه
توبه رکن اساسي حرکت سلوکي انسان است؛ يعني اگر توبه انسان درست باشد حرکت و سير و سلوکش نيز درست خواهد بود. “اساس جمله مقامات و مفتاح جميع خيرات و اصل همه منازل و معاملات قلبي و قالبي توبه است. آلودگان الوث ذنوب را جز ذنوب مطهر او پاک نگرداند و منقمسان بحر معاصي را جز سفينه او به ساحل نجات نرساند”. 878
توبه بازگشت به سوي خداست و کسي که اراده کند به سوي پروردگار و به اصل خويش بازگردد بايد مقيد به دستورات الهي بشود و مرتکب گناه نگردد.
هر يک از عارفان در معناي توبه چيزي گفته اند از ذوالنون معناي توبه را پرسيدند: پاسخ داد: “عوام بايد از گناهان توبه کنند و خواص از غفلت” 879
شيخ حسن نوري در باره توبه مي گويد: “توبه آن است که از همه چيز جز خدا توبه کني” همان
پس مي توان گفت تائبان چند گروه اند: گروهي از بدي ها و زشتي ها؛ گروهي از لغزش و غفلت از حق و گروه ديگر از ديدن نيکي ها و عبارت هايشان توبه مي کنند.
توبه مقامي است که در آن وسوسه هاي نفساني کم رنگ مي شود، مانند اينکه وسوسه ها جرأت نزديک شدن به او را ندارد و لذت گناه را او کم رنگ مي شود. در اين مرحله خرد به محاسبه خود مي پردازد و در خود احساس گناه مي کند و خود را شايسته سلوک نمي بيند، پس نبايد نااميدي در او راه يابد و اسير نفس شود، بلکه بايد عزم جبران گناهانش را کند و به جبران کوتاهي ها و خطاهايش بپردازد.
5-7-4-2. مقام ورع (پرهيز)
ورع يعني دوري و پرهيز از هر امري که ممکن است سالک را از سيروسلوک باز دارد. “ورع در اصل توفي نفس بود از وقوع در مناهي”880 ورع دوري و ترک هر چيزي است که انسان را از خداوند دور مي کند و دل را تيره مي گرداند و نافرماني حق در آن باشد تا سالک چشم برهم زدني از ياد خدا غافل نشود.
اهل ورع سه گروهند”گروه اول پرهيزگاران عامند و دوم پرهيزگاران خاص و سومين برگزيدگان خواص”881
5-7-4-3. زهد
زهد به معناي وابسته نبودن به امور دنيوي مي باشد”زهد کوتاهي آرزوها و خالص کردن اعمال تفسير شده” است. 882
پس زهد دوري از دنيا و رهايي از وابستگي است زيرا وابستگي سبب مي شود انسان بر آنچه از دست مي دهد غمگين شود و تاسف بخورد و اين تاسف باعث مي شود که بهره مند شدن از آنچه در اختيار اوست را از دست بدهد و از داشته ها راضي نباشد. “هر که را بنياد زهد استوار نباشد ديگر کردارهايش درست نيست چه دوستي دنيا سرآغاز تمامي خطاهاست و دوري از دنيا سرآغز تمامي نيکي ها و طاعات هاست”883
زاهدان سه گروهند:
گروه اول که مبتديان هستند دست و دلشان را از خواست ها و آرزوها خالي کرده اند. گروه دوم کاملان هستند و از همه لذت ها دست شسته اند گروه سوم رهيدگان هستند آنها دنيا و هر چه در آن است را به خاطر خدا رها کرده اند حتي اگر در مورد آن در آخرت بازخواست نشوند زيرا مي دانند دنيا به اندازه بال پشه اي در پيشگاه خدا ارزشي ندارد.
5-7-4-4. فقر
مقام فقر احساس نيازمندي ذاتي سالک به
