
سالک با اميد وصال يار در اين راه پر خطر گام برميدارد، اما ميداند که بدون کمک و ياري حق نميتواند به مقصد برسد، پس از او مدد ميجويد و وصال را ميطلبد.
گفت يا رب زين شگال و گفتوگو
در چــــله وامانــــدهام از ذکــــر تو
پر من بگـــــشاي تا پــــران شـــــوم
در حـــــديقه ذکر و سيــبستان شوم422
او هميگويد که صبــــرم شــــد فنا
در فـــــــــــراق روي تــــــو يا ربنا423
مولوي خطاب به پروردگار خود بيتابي خود از دوري محبوب را بيان ميکند.
مرا ديدار خود آن لحظه بنمــــــاي
گره يکبارگــــــيم از کار بگــــشاي
بمردم پيش ازآن کانـــــجا بمـــيرم
دريـــن سر باش يا رب دســــتگيرم424
عطار در ابيات فوق، ديدار رب را گرهگشايي براي کارهايش ميداند و از او لقا و ديدارش را طالب است.
2-8-3-1-4. آمرزش و گذشت
يکي ديگر از خواستهايي که شاعر در مناجاتش با بهرهجستن از نام رب بيان ميکند، آمرزش و گذشت از خداوند غفار است.
“ربنا انا ظـــلمنا” ســــهو رفـــــت
رحمتي کن اي رحـيميهات زفت425
گفـــت: يا رب بارها برگـــشتهام
توبــــهها و عــــهدها بشــــکستهام
کردهام آنها کـــه از من ميسزيد
تا چنين سيــــــل سياهي در رسيد426
سالک وقتي از خواب غفلت بيدار ميشود و به خود ميآيد، متوجه ميشود وجودش غرق گناه است، پس به درگاه حق توبه ميکند و از گناهانش پشيمان ميشود و بهسوي خدا باز ميگردد، زيرا خداوند در قرآن ميفرمايد: “و اتبع سبيل من اناب الي: پيروي کن راه کسي را که به من انابه و بازگشت نمود.”427
بنابراين براي نزديکشدن به وصال حق و خلاصييافتن از قهر و عذاب خداوند بايد توبه کرد. قرآن کريم ميفرمايد: “و انيبوا الي ربکم و اسلموا له من قبل ان ياتيکم العذاب ثم لا تنصرون: و بازگرديد بهسوي پروردگارتان و در مقابل او تسليم باشيد، پيش از آنکه عذاب بهسوي شما بيايد و سپس ياري نشويد.”428
شاعران عارف نيز در مناجاتهاي خود با توجه به اين آيات و فرمايشات خداوند راه توبه را برگزيده و در مناجاتشان بهسوي پروردگار توبه و انابه کرده و از او طلب بخشش و عفو و گذشت کردهاند.
گفت: يا رب! توبه کردم زين شتـاب
چون تو دربستي تو هم کن فتح باب429
شاعران با اقرار به رحمت و بخشش پروردگار و اينکه آنها شايسته بخشش خداوند نيستند، از او ميخواهند که آنها را ببخشد و از دست نفس رهايي بخشد.
يارب اين بخشش نه حــــد کار ماست
لطف تو لطف خفي را خود سزاست
دست گير از دســـــت ما، ما را بــــخر
پـــرده را بردار و پـــــرده ما مـــــدر
بازخـــــر ما را از اين نفـــــس پليــــد
کــــاردش تا استخـــــوان ما رســيد
از چو ما بيچارگان ايـــــــن بند سخت
کي گشايد اي شه بيتاج و تخــــت430
2-8-3-1-5. شکوه و شکايت
شعرا در ابياتي پس از نام حسناي ذات اقدس اله، زبان به شکوه و شکايت باز ميکنند و با خداي خويش درد دل ميکند.
تو را تا کــــي ز بردن و آوريـــدن
دلـت نگرفت يا رب آفــــــريـــــدن
که يا رب در چنـــين وقتي و جايي
که ميبينم به هر مــــــويي بلايـــــي
ببين تا تيـــغ قـــــهرت بر ســـر دار
چه ميآرد به رويــــم آخــر کــــار431
تو از قـــــهرم چنين حيــران گرفـته
منــــم از مهر تو ترک جان گـرفته432
گفت يا رب تاکيام داري عــذاب
جبــــهاي نبــــود تو را به ز آفتاب433
عطار در ابيات بالا با گفتن نام رب، زبان به شکوه و شکايت به درگاه باريتعالي ميگشايد و با او درد دل ميکند و از گرفتاريها و بلاها و عذابهايي شکايت ميکند که سبب آزارش است.
2-8-3-1-6. اظهار عجز و ناتواني و فقر
يا رب اشک و آه بسيـــاريم هســـت
گـــــر ندام هيچ ايــن باريم هست434
بنده فقير و محتاج وقتي به مرحلهاي ميرسد به عجز و نداري خود پي ميبرد، در نتيجه تنها سلاح خود گريه و اشک را برميدارد و بهسوي خداوند دست نياز دراز کرده و اعتراف به ناتواني و فقر ميکند و همه چيز را از خدا ميداند و اميد و سرمايهاش را اربابش ميداند.
يا رب آگاهي ز ياربهـــــاي مـــن
حاضـــــــري در ماتم شبهاي من
ماتمم از حد بشد ســـــــوري فرست
در ميــــــان ظلـــمتم نوري فرست
پاي مرد مــــــن در اين ماتم تو باش
کس ندارم دستـــگيرم هم تو باش435
شاعر عارف ضمن اينکه خدا را بر همه چيز و همه جا شاهد و ناظر ميداند از او ياري و هدايت ميخواهد و از او طلب دستگيري در سختيها ميکند، زيرا خود را عاجز از پيمودن مسير ميداند.
2-8-4. حق
حق موجودي است که فنا بر او روا نه.436
خداوند باقي است و نيستي در او راه ندارد و فناناپذير است. حق در لغت بهمعناي راست و درست، داد خود را گرفتن، حق خود را به دستآوردن، غلبهکردن، واجب بودن، ضد باطل، يقين به عدل، موجود ثابت، حظ و نصيب، مال، ملک، حزم، کار گذشته، مرگ، محکم بودن، سزاوار، راستي و قطعيشدن و برخي معتقدند که همه اين معاني از حق بهمعناي استواري و استحکام مشتق شدهاند.437
قرآن کريم درباره راست و درست بودن (بر حق بودن) خداوند ميفرمايد: “ثمر ردّوا الي الله موالهم الحق: آنگاه بهسوي خدا که مولاي راستين آنهاست، بازگردانده ميشوند.”438
شاعران نيز در مناجات خود گاهي خداوند را حق خطاب کردهاند و در اشعارشان از آن بهره جستهاند.
بيعنايات حــق و خاصــــان حق
گر ملــــک باشد سياهـــستش ورق439
تو بفرمودي که حــــق را ياد کن
زانکـــــه حق مـــن نميگردد کهن440
2-8-4-1. نسبت خواستهها در مناجات با نام حق
در اشعار و نيايشهاي شاعران بين نام حسناي حق و خواستههايشان نسبت منطقي يافت نميشود؛ براي روشنشدن اين ادعا، ابياتي را ميآوريم که شاعران از نام حق در مناجاتشان استفاده کردهاند.
زين سبب درخواست از حق مصطفي
زشـــت را هم زشت و حق را حق نما441
مولوي در بيت بالا با آوردن نام حق از زبان پيامبر از خداوند ميخواهد که هر چيزي را همانطور درست و حقيقت را آنچنان که هست به او نشان دهد.
به حق گويند خصم ما کجا شـــــــد
مگـــــر در عالـــــم باقـــي فنـا شـــد442
به حق ميگفت: اين ديوانـــــــــه تو
که بـــــود او مـــدتي همخـــانه تـــو443
به حق گفتا کـه کردي تيـــــره روزم
چـــه خواهم از تو؟ چــــيزي تا بسوزم
چرا چيزي دهــم از پيشــــگاهــــــم
که در حــــالم بســــوزد مينــخواهم444
همانطور که ديديم بين خواستهها و نيازها و نام حق نسبتي وجود ندارد و تنها شاعر از آن براي خطاب خالق خويش سود برده است و ارتباط منطقي بين معناي حق وخواسته يافت نميشود.
2-8-5. کريم
کريم نامي است از نامهاي خداوند- جل جلاله- و در زمان عرب، کريم کسي بود که از مجرمان عفو کند و از گناهکاران درگذرد و اگر کسي در حق وي بدي کرد، با احسان جواب دهد.445
بهراستي اين معنا درباره خداوند صدق ميکند؛ يعني گناهکاران را ميبخشايد و از آنها در ميگذرد و بدي آنها را به نيکي پاسخ ميدهد.
پس کجا زارد؟ کـــجا نالـــــد لئيم؟
گــر تو نپذيري به جز نيک اي کريم؟446
2-8-5-1. نسبت کريمبودن خدا و خواسته در مناجاتها
درخواست کرم و بخشش
سر که افزوديـــم مــا قــــوم زحـــير
تو عســــــل بفزا کــــــرم را وا مگير447
تو کريم مطلـــــقي اي کــــــردگار
عفو کن از هر چه رفــــت و در گذار448
سالک از آن درياي بيساحل کرامت درخواست عفو و گذشت ميکند و معترف است که کريمي غير از خدا وجود ندارد که از بديهاي ما درگذرد و آنها را نيک بشمارد و به خوبي مبدل نمايد.
اي کريـم و اي رحيـــــم سرمــــدي
در گذار از بد ســـگالان ايــــن بدي!449
از تو بخشودن اســــت و بخشيــــدن
و زمـــن افتادن اســـت و بخـــشيدن450
سنايي در بيت فوق بخشيدن را از صفات خداوند کريم ميداند، زيرا ايمان دارد که کريمتر از خداوند، شخصي يافت نميشود که بدون هيچ چشمداشتي ببخشد و از گناهان درگذرد.
2-8-6. رحيم و رحمان
رحمن و رحيم از نامهاي پرتکرار خداوند است که شعرا نيز در مناجاتهايشان آن را زياد به کار بردهاند. در توضيح کسي که رحمن است در کتاب روحالارواح چنين آمده است: “رحمن آن است که رحمت صفت اوست و رحمت ارادت نعمت است.”451
خداوند رحمن و رحيم است و رحمتش نسبت به بندگانش گسترده است: “فقل ربکم ذورحمه واسعه: پس بگو پروردگارتان رحمت گسترده و فراگير دارد.”452
طبق فرموده قرآن کريم رحمتش همه چيز را فرا گرفته است: “و رحمتي وسعت کلي شئ: رحمتم همه چيز را فراگرفته است.”453
رحمن يکي از اسماء الحسناي ذات اقدس الهي است که به معناي بخشنده رحمت عام بر همه موجودات و مخلوقات است و هم شامل کافران و هم مومنان ميشود. در کتاب اسماء و صفات خداوند در قرآن براي رحمن، معاني متعددي را آورده است: “رحمن بهمعناي بزرگ بخشايشگر و ريشهاش بهمعناي دلسوزي کردن، مهرباني کردن و بخشودن است؛ بخششي از سر مهرباني، شفقت، غمخواري و عطوفت، اما کلمه رحيم بهمعناي هميشه آمرزنده و مهربان است.”454
و اما صفت رحيميت خداوند ويژه مردم مؤمن و صاحبان يقين است و هر که را خدا بخواهد، رحمت خاصش را شامل او ميکند. “فاما الذين امنوا بالله و اعتصموا به فسيدخلهم في رحمه منه: اما کساني که به خدا ايمان آوردهاند و به او تمسک جستهاند، پس آنان را در رحمتي ازسوي خودش وارد خواهد کرد.”455
عارفان نيز با تمسک به اين صفت حقتعالي به رازونياز پرداخته و از او خواستهاند که رحم و شفقت خود را بر سر آنان فرو ريزد.
2-8-6-1. رحيمبودن خدا و خواستهها در مناجاتها
اي کريـــم و اي رحيــــم سرمـــدي
در گــــذر از بدســـگالان ايـــن بدي456
مولوي از خدايي که کريم و رحيم است خواهان گذشت از بدانديشان است، زيرا اين گذشت از کسي غير از خداوند کريم و رحيم برنميآيد.
در ابياتي که خواهد آمد شاعر از خداوند طلب رحمت ميکند.
همه اميد من به رحـــمت توســــت
جان و روزي هـــمه ز نعمت توست457
حق آن قوت کـــه بر تلويــــــن ما
رحمتـــــي کن اي امــــير لــــونها458
چون نمودي قدرتت بنماي رحــــم
اي نـــــهاده رحمها در لحم و شحم459
شاعر با اعتراف به رحم و شفقت پروردگار، از او رحم، بخشش و گذشت مطالبه ميکند.
من ز غفلت صد گنه را کــرده ساز
تو عوض صد گونه رحمـت داده باز460
عطار رحمت و مهرباني خداوند را سرمايه خود ميداند، تا غفلت و گناهانش را ناديده بگيرد و در عوض رحمت و مهربانياش را شامل حالش کند.
2-8-7. عليم
واژه عليم صفت مشبهه از علم است، بهمعناي هميشه دانا. يکي از اسماءالحسني خدايتعالي است. قرآن کريم ميفرمايد: “و فوق کل ذي علم عليم: بالاتر از هر دانايي داناتري است.”461
دانش خداوند مافوق دانش بشري است و بر نهان و آشکار همگان داناست و دانش او انتهايي ندارد و عين ذات اوست.
“عليم و عالم و علام نامهاي خداوند است. جلجلاله و عليم دانا بود و نشان آنکه بدانست احاطت
