
كه همه چيز را به وسيله آن مقهور خويش كردي و همه چيز در برابر آن خاضع و همه چيز در پيش آن خوار است و به جبروت تو که به وسيله آن بر همه چيز چيره گشتي و به عزتت كه چيزي در برابرش نايستد و با آن عظمت و بزرگيات كه پر كرده هر چيز را و به تسلط تو بر هر چيز برتري يافتم و به ذات پاكت كه پس از نابودي هر چيز باقي است و به نامهاي مقدست كه اساس هر موجودي را پر كرده و به آن علم و دانشت كه بر هر چيز احاطه يافته و به نور ذاتت كه روشن شد در پرتوش هر چيزي، اي نور حقيقي! اي منزه از عيب! اي آغاز موجودات و اي آخرين پايان.”46
همانطور كه ميبينيم در ابتداي اين فراز از دعاي کميل اميرمؤمنان ابتدا خداوند را به صفات رحمت و نيروي فراگير و در برگيرنده همه موجودات و جبروت و چيرگي خداوند و عزت و بزرگي او و تسلط و عظمت و همچنين باقيبودن و فناناپذيربودن؛ يعني قديم و ابديبودن ميستايد و پس از نامبردن اين صفات به ادامه دعا و طلب آمرزش و درخواست ميپردازد.
در مناجات خمس عشره در “مناجات الراجين” امام ابتدا به توصيف صفات خداوند ميپردازد: “يا من اذا سئله عبد اعطاه و اذا امل ما عنده بلغه مناه و اذا اقبل عليه قربه و ادناه و اذا جاهره بالعصيان ستر علي ذنبه و غطاه و اذا توكل عليه احسبه و كفاه الهي من الذي نزل بك ملتمسا قراك فما قريته و من الذي اناخ ببابك مرتجيا لذاك فما اوليته… اي کسي كه هرگاه بنده از او سئوال كند، عطا خواهد كرد و هرگاه اميدي به او داشته باشد، به اميدش ميرساند، و هرگاه بندهاي به او رو آورد مقربش ميکند و هرگاه نافرماني كند، بر گناهش پردهپوشي كند و بپوشاند، و هرگاه بر او توكل كند، او را به حساب خود گذارد و او را كفايت كند؛ اي خدا! آن كيست كه بر تو وارد شد و درخواست مهماني كرد و تو مهماننوازي كردي و کيست که به عطاي درگاهت روي آورد و تو احسان نکني.”47
در اين بخش از دعاي چهارم خمس عشره؛ يعني مناجات الراجين امام به صفاتي همچون عطا و بخشش رحمانيت و ستارالعيوببودن و مهرباني و بندهنوازي اشاره ميكند و پس از آن اميد به رحمت و غفران پروردگار دارد. دعاي ابوحمزه ثمالي نيز با اين مضامين آغاز ميشود: “الهي لا تؤدبني بعقوبتك و لا تمكربي في حيلتك من اين لي الخير يا رب و لا يوجد الا من عندك و من اين لي النجاه و لا تستطاع الا بك لا الذي احسن استغني عن عونك و رحمتك و لا الذي اساء و اجترء عليك و لم يرضك خرج عن قدرتك يا رب يا رب يا رب: خدايا مرا به عقوبت خود ادب نكن و با حيلهات با من مكر مكن، از كجا براي خود خيرت را بدست آرم؟ اي پروردگار! به اينكه چيزي يافت نشود جز در نزد تو، و از كجا نجاتي برايم باشد با اينكه نجاتي نتوان يافت، جز به كمك تو، نه آن كس كه نيكي كند بينياز است از ياري تو و رحمت تو؟ و نه آن كس كه بد كند و دليري و جسارت به تو ورزد و خشنودي تو را نخواهد از تحت قدرت تو بيرون رود اي پروردگار؟”48
در فراز آغازين دعاي ابوحمزه ثمالي نيز امام سجاد از خداوند دوري از عذاب را ميخواهد و خداوند را با صفاتي چون مكاربودن قدرت و سيطره بينهايت و رحمت و مهرباني و بينيازي مطلق ميخواند. امام با تکرار نام خداوند، ايمان خود را به قدرت مطلق او اقرار ميکند. همچنين دعاهايي مانند دعاي عرفه و عاليهالمضامين و جوشن كبير و جوشن صغير، عديله و… ابتدا با حمد و ثناي خدا شروع ميشود: “شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکه و اولوالعلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحکيم: گواه است خدا که نيست معبودي بر حق جز او، و گواه است فرشتگان و دانشمندان، و برپاست به عدالت و نيست معبود حقي جز او عزيز و حکيم.”49
اينك چند شاهد مثال از شعر شاعران فارسي زبان ميآوريم. مولانا در مثنوي چنين ميگويد:
اي صـــفاتــت آفـــتاب مـــــعرفـــــت
و آفـــتاب چــرخ سبـــز يــــك صــــفت
گــــاه خــورشيــدي و گه دريـــا شوي
گـــاه كـــوه قـــاف و گـــــه عنـــقا شوي
تـو نه اين باشي و نه آن در ذات خويش
اي فــزون از وهــــمها و ز بــــيش بـــيش
روح بــا عـلمست و بـا عقـــــلست يــار
روح را بـا تــازي و تـــــركي چـــــه كـار
از تـــــو اي بـينقش بـــا چنــدين صور
هـم شبـــه هـــــم موحــــــــد خــــيرهسر
گـــــه مــشبه را مــوحد مــــــيكــــند
گـه مـــوحد را صـــــور ره مــــيزنــــــد
گـه تــو را گـــــويد ز مــستي بوالحسن
يــا صغيــرالســــن يــــــا رطـــــبالبــدن
گــاه نــقش خــويش ويــــران مـيكند
آن پـي تنـــزيه جــــانـــان مــــــيكـــند50
در ابيات زير مولوي ابتدا به بيان ثنا و ستايش رب خويش پرداخته و در ضمن برشمردن صفات پروردگار با او به مناجات پرداخته است:
اي خــداونـــد اي قــديم احـسان تـــــو
آنـک دانـم وانــک نــــه هــــم آن تـــــو
تـــو بفـــــرمودي کـه حق را يـــاد کـن
زانـک حــق مـــن نمــــيگردد کـــهـــن
يـــــاد کــن لـطفي که کردم آن صبوح
با شمــا از حــفظ در کــشتــــي نــــــوح51
عطار نيز در الهينامه خدا را چنين ميستايد:
تــــعالي الله يـکي بـــــيمثل و مـــــــانند
کـــه خــوانندت خــداونــــدان خـــداوند
تـويي اول تــــويي آخــــــر تعـــــــــالي
تـــويي بــاطن تــويي ظاهـــــر تـــــــعالي
هـــزاران قـــرن عقـــــل پــــير در تاخت
کــمالــت ذرهاي زيـــن راه نـــــشنــاخت
بســـــي کـــردت طلـب امـــــا نـديــدت
فــتاد انـدر پـــي گـــفت و شـــــنيــــدت
تـــــو نــوري در تــمام آفــــــرينــــــش
بـه تــــو بينـا حــقيقــــت عــــين بـــينش52
و در جايي ديگر ميگويد:
زبـان بــگشاد کــاي قـــيوم مــــطلــق
بــه حـق آنـکه جـــــاويدان تـــويي حق53
و در اسرارنامه باز هم عطار ابتدا خدا را با يکي از صفاتش خطاب قرار ميدهد و ميگويد:
که اي دارنـــــده دنيـــا و ديــن هــم
ببخـش آن را کـه آنش نيست و اين هم54
همچنين در آغاز منطقالطير خداوند را با صفات بيحدش ميخواند:
آفــريـــن جــان آفـــــرين پــــاک را
آنــکه جـــان بـــــخشيد و ايــمان خاک را
عــرش را بــر آب بــنيــــاد او نــــهاد
خـــاکـــيان را عــــمر بر بــــــــاد او نــهاد
آســمان را در زبردستــــي بــــداشت
خـاک را در غــــايــــت پســــتي بـداشت
آن يـــــکي را جـــنبــش مــــادام داد
وان دگــــــــر را دائــــــــــمـــــا آرام داد
آسمـــان چـــون خــيمه بــرپـاي کرد
بيستــون کـرد و زميــنش جــــاي کـــرد55
سنايي باب اول حديقهالحقيقه را چنين آغاز ميکند:
اي درون پــــــــــــــرور درون آراي
وي خــردبخــش بــيخـــرد بخشاي
خـــــالــق و رازق زمـــين و زمـــــان
حـافظ و نـــاصر مـــــکين و مــکـان
همـــه از صــــنع تو مکــــان و مکين
هـــمه در امـر تـو زمـــــان و زمـــين
آتــش و آب و بــاد و خــاک سکون
هـــمه در امــر قـــدرتـت بــــيچون
عــــرش تا فـــرش جـزو مبدع توست
عـقل با روح پيــک مسـرع تــوست56
احـدست و شـمار از او مــــعـــــزول
صمــدســـت و نيــاز ازو مــــخـذول
آن احــد نـي کــــه عقـل داند و فهم
وآن صمد ني که حس شناسد و وهم57
سنايي در ابياتي که گذشت با بياني شيوا و نافذ، صفات باريتعالي را يکبهيک بيان ميکند و سررشته کلام را با خداي خويش، با حمد و ستايش او شروع ميکند:
اي روان هــــمــــه تنــــومـــــنــــدان
آرزوبـــخـــــــش آرزومـــــــــنــــــــدان
تــــــو کـــن فــعـــل من نـکو در مـن
مهــربـــــانتـــــر ز مـــــن تــــويـي بر من
رحــمتـــت را کـرانه پيـــدا نــــيسـت
نعـمتت را مــيانـــــه پيــــــــدا نيــــســــت
آنـــچه بـــدهي بــه بنــــده دينـــي ده
با رضــــاي خـــــــودش قـــــــرينـــــي ده
دلـم از يــاد قـــدس ديــن خـوش کن
نسبــت با دو حــــــاکم آتـــــــش کـــــن
از تــــو بـخشــودن اســـت و بخشيدن
و زمن افـتادن اســــت و شــــــخشــــــيدن
مـن نيـــم هــــوشيـــار مستـــــم گـير
مـن بلـخشيــــدهام تــــو دســــتـــــم گـير58
از تمام اينها که بگذريم سندي محکمتر از اولين سوره قرآن نميتوان يافت که خدايتعالي راه و روش دعاکردن را به بندگانش بهخوبي آموخته است. سوره حمد ابتدا با سپاس و حمد خداوند شروع ميشود و با ذکر “مالک يوم الدين”بودن و رحمان و رحيمبودن ذات باريتعالي ادامه مييابد و در نهايت از او طلب استعانت و ياري ميشود. از خداوند رحمان و رحيم ميخواهيم که ما را به راه راست هدايت فرمايد و در گروه ضالين و مغضوبين قرار ندهد، بلکه در زمره کساني قرار دهد که آنان را نعمت بخشيده و در لطف خاص خود قرار داده است، پس سوره حمد بهترين راهنما براي کساني است که ميخواهند با خداي خويش رازونياز کنند و از او طلب حاجت کنند و به قرب معبود خويش نايل شوند.
1-8-2. پرستش
واژه پرستش در فرهنگ معين اينگونه معني شده است: “ستايش، نيايش، نماز، طاعت، عبوديت پرستاري، مزمت، خدمتکاري بيمارداري، خدمت بيمار کردن.”59
پرستش بهمعناي عبوديت و بندگي است و فرق آن با ستايش اين است که ستايش؛ يعني نيکويي گفتن و مدح، آفرين گويي بنابراين پرستش از ستايش بالاتر است و هدف از خلقت انسان هم چيزي جز عبوديت و پرستش نيست. “و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون: جن و انسان را نيافريديم مگر براي پرستش و عبادت”.60
با توجه به تفاوت بين ستايش و پرستش، يکي ديگر از اقسام دعا، اظهار پرستش و بندگي است، شريفترين نوع دعا پرستش است؛ زيرا فرد در ضمن مناجات با حالتي خاشع و خاضع در برابر خالق خود ميايستد و با ناله و انابه دست نياز بهسوي او دراز ميکند؛ عبدي که در برابر معبود، خود را فقيرترين و محتاجترين فرد مينامد؛ خداي خود را در بلندترين جايگاه ميخواند؛ در گفتگويي صميمي و خصوصي خالصانه خدا را عبادت ميکند و او را عاجزانه ميپرستد و خويش را به سرچشمه آفرينش و مبدأ هستي نزديک ميکند.
“اگر به حق نزديک شويم و با او انس بگيريم و مخلصانه با او سخن بگوييم او نيز با ما سخن ميگويد و پاسخ ميدهد و بر ما لطف ميکند. دعاکردن عمل يک سويه نيست، بلکه درد دل گفتن و رازونياز کردن با محبوبي است که ميشنود و پاسخ ميدهد. دعا سرود کمال و جمال حق و حکايت دلدادگي و ارادت عبد است. عبد عارف چون حق را کامل ميداند، او را ميستايد، چون جميلش ميبيند؛ او را مدح ميگويد، نه چون فقط به او محتاج است؛ او را ميپرستد، چون او را شايسته پرستش مييابد.”61
1-8-2-1. اظهار پرستش و بندگي در ادعيه شيعه
در تمام دعاهاي مأثور از اهلبيت و نيز مناجاتهاي عارفان و حتي در نيايشهاي خصوصي افراد ديگر مشاهده کرد. براي مثال در دعاي جوشن کبير خدا را با??? اسم صدا ميزنيم و از او ميخواهيم ما را از عذاب آتش برهاند، اين صدا زدنها و يادکردنهاي اسماء الهي، سرود بندگي هر انسان شيفتهاي است که خدا را ميپرستد و چه شيرين است لحظهاي که عاشق، معشوقش را با نام ميخواند. در ديگر دعاها نظير دعاي کميل، ابوحمزه ثمالي و مناجات خمس عشر، اظهار عبوديت و بندگي عارفانه را ميبينيم که در ضمن ستودن، به پرستش خالصانه يکتاي بينياز ميپردازد و اوج عبادت و دلدادگي را به تصوير ميکشد: “اللهم عظم سلطانک و
