
خدايا مقرر دار ما را از کساني که شيوه آنها خوشدلي به درگاه توست با دل پر مهر، و روزگارشان آه و ناله از شوق توست، براي بزرگواري تو پيشاني بر خاک سايند و در خدمت تو چشمانشان بيخواب شود و از ترس و هراس تو اشکشان روان است.”504
در بخشي از دعاي ابوحمزه ثمالي که در پي خواهد آمد امام از قلبي که در برابر حق خاشع نيست به خداوند پناه ميبرد: “اعوذ بک من نفس لا تقنع و بطن لا يسبع و قلب لا يخشع: پناه ميبرم به تو از نفس که قانع نيست و از شکمي که سير نشود و قلبي که خاشع نيست.”505
بنده مؤمن، پرهيزکار و عارف در برابر حق خاضع و خاشع است و همواره اين خضوع و خشوع را از خداوند خواهان است. خشوعي که از روي ايمان و عقيده باشد، نه از ترس دوزخ: “اللهم اني اسئلک خشوع الايمان قبل خشوع الذل في النار: خدايا بهراستي من از تو ميخواهم ترس از روي عقيده، پيش از ترس از روي خواري دوزخ.”506
عارف خضوعش را تنها براي حق ميداند و از او اين خضوع را ميخواهد: “يا ارحم الراحمين لک تخضعي و سئوالي: اي مهربانترين مهربانان براي توست خضوع من و سئوال من.”507
3-3-1-2. عجز و ناتواني مخلوق در برابرقدرت و عظمت خداوند
بنده عارف و سالک راه حق، در برابر خداوند خود را عاجز و فقير ميداند و هر قدرتي را از آن خدا ميداند و به عظمت و قدرت او اقرار ميکند: “اللهم عظم سلطانک و علا مکانک و خفي مکرک و ظهر امرک و غلب قهرک و جرت قدرتک و لا يمکن الفرار من حکومتک: خدايا بزرگ است سلطنت تو و برتر و بلند است مقام تو و پنهان است تدبير تو و آشکار است فرمان تو و چيره است قهر تو و قدرت و نيرويت نافذ است و گريز از حکومت تو ممکن نيست.”508
“و لا الذي اساء و اجترء عليک و لم يرضک خرج عن قدرتک: و نه آن کس که بد کند و دليري و جسارت به تو ورزد و خشنودي تو را نخواهد از تحت قدرت تو بيرون است.”509
اغلب دعاهاي شيعه بهخوبي به جايگاه بلند و رفيع باريتعالي اشاره کردهاند؛ مقام و عظمت خداوند را توصيف ميکنند؛ درباره تدبير، فرمان، قهر و قدرت پروردگار توضيح ميدهند و نهايت عجز و ناتواني بنده را به خداوند بيان کرده و اقرار ميکنند بنده هرچه قدرت داشته باشد، باز هم از تحت فرمانروايي و حکومت معبود بيرون نخواهد بود و قدرت خداوند همه چيز را مقهور خود کرده است: “و بقوتک التي قهرت بها کل شئ: و به آن نيرويت که همه چيز را به وسيله آن مقهور خويش کردي.”510
در بخشي از مناجات امام سجاد که در ادامه خواهد آمد، ضمن اعتراف به عظمت و بزرگي خداوند، از او ميخواهد که او را روسياه نکند و زبانش را که ثناي عظمت و بزرگي خداوند را گفته است، لال نکند: “الهي هل ُتسَوّدُ وجوها خَرَّت ساجده لعظمتک او تُخرس السنه نطقت بالثناء علي مجدک و جلالتک: اي خدا آيا روي آنان که پيش عظمتت به خاک افتادهاند سياه ميکني؟ آيا آنان را که با زبان بر مجد و بزرگواريات ثنا گفتند، لال ميسازي؟” 511
عارفان، پيوسته به الکنبودن زبان از ستايش مجد و جلال و کبريايي خدا اعتراف ميکنند و اينگونه ميخوانند: “الهي قصرت الالسن عن بلوغ ثنائک کما يليق بجلالک: خداوندا کوتاه است زبانها از رسايي ستايش تو که شايسته جلالت باشد.”512
در فرازي از دعاي مکارم الاخلاق که خواهيم آورد، امام معصوم از خداوند ميخواهد وسوسههاي شيطان، به ذکر عظمت و قدرت حق مبدل شود: “اللهم اجعل ما تُلقي الشيطان في روعي من التمنّي و التظنّي و الحسد ذکرا لعظمتک و تفکرا في قدرتک: خدايا چنان کن تا آنچه شيطان در دلم القا ميکند، از آرزوها و بدگماني و حسد، مبدل کن به ذکر عظمت و انديشه و قدرت خود.”513
3-3-1-3. نسبت بندگي عبد در برابر معبود
در بخشهايي از ادعيه شيعي، بنده خدا را “اله، سيد، مولا و رب” ميخواند و خويش را عبد ضعيف، ذليل، ناچيز، بيچاره و مستمند ميداند؛ و از او خواستههايش را ميطلبد: “يا سيدي فکيف لي و انا عبدک الضعيف الذليل الحقير المسکين و المستکين و مولاي لايّ الامور اليک اشکو… : اي آقاي من چه رسد به من بنده ناتوان و خوار ناچيز مستمند بيچاره، اي معبودم و پروردگارم و آقا و مولاي من”514
عارف مجذوب حق، تمام اختيار امور زندگياش را به دست معبود ميداند، زيرا تقدير و مقدرات هستي به دست معبود است. از او ميخواهد که تمام اوقات شب و روزش را به ذکر و ياد او مشغول دارد و در خدمت حق باشد و هرچه انجام ميدهد در جهت رضايت حق تعالي باشد: “يا رب يا الهي و سيدي و مولاي و مالک رقي يا من بيده ناصيتي يا عليما بضّري و مسکنتي يا خبيرا و فاقتي يارب يارب يارب اسئلک بحقک و قدسک و اعظم صفاتک و اسمائک ان تجعل اوقاتي من الليل و النهار بذکرک معموره: اي پروردگار من، اي معبود من و اي آقا و مولاي من و اي مالک و اختياردار من؛ اي کسي که اختيار من به دست اوست؛ اي دانا بر پريشاني و بينواييام؛ اي آگه از بيچيزي و نداريام؛ اي پروردگار من از تو ميخواهم به حق خودت و به ذات مقدسات و به بزرگترين صفات و نامهايت که قرار دهي اوقاتم را در شب و روز به ياد خودت.”515
در بعضي از ادعيه شيعه امامان معصوم صفات وجودي انسان را در برابر صفات حقتعالي قرار ميدهند و با توصيف ضعف و ناتواني آدمي، از خداوند متعال نيازهاي خود را ميخواهند و چه نعمتي بزرگتر از نعمت دعا که خداوند براي انسانها قرار داده است تا يک موجود سراپا فقير و عاجز با يک موجود غني مطلق ارتباط برقرار کند؛ با او به مناجات بنشيند؛ خواستهها و حوايجاش را با معبود خويش در ميان بگذارد و با اين دعا و نيايش ابعاد شخصيتي خود را تکامل بخشد و خود را به صفات خداوند نزديک و شبيه سازد.
انسان هيچ نسبتي به جز نسبت بندگي و عبوديت، به حق ندارد و از همين دريچه نيايش است که ميتواند با خالق خويش ارتباط برقرار کند و او را مولا و مالک و… بخواند: “مولاي يا مولاي انت المولي و انا العبد و هل ترحم العبد الا المولي مولاي يا مولاي انت المالک و انا المملوک وهل يرحم المملوک الا المالک…: اي آقايم، سروم، تويي مولا، و من بنده و آيا رحم کند بر بنده جز مولايم اي آقايم سرورم تويي مالک و منم مملوک و آيا که رحم کند بر مملوک… .”516
اميرالمؤمنين نسبت بندگان را با خدا همچون تابلويي گويا پيش چشم ما به تصوير ميکشد و خدا را مالک، عزيز، خالق، عزيز، عظيم، قوي، غني، معطي و … ميخواند و او را ميستايد و در مقابل بنده را عبد، مملوک، ذليل، مخلوق، حقير، فقير، فاني و… مينامد.
امام حسين هم در دعاي عرفه اين نسبت بنده و خداوند را بهخوبي بيان ميفرمايد. ايشان ابتدا از آفرينش انسان توسط خدا سخن ميگويد؛ از ظرافتهايي که در آفرينش انسان به کار برده است؛ نعمتهايي که براي ادامه حيات به وي بخشيده و لطفهايي را بر ميشمارد که خداوند از دوران شيرخوارگي تا پايان عمر در حقش کرده و نيازمندي خود را به خداوند بيان ميکند، سپس به سپاس و ستايش معبود مشغول ميشود و در ادامه به بيان نسبت بين بندگان و خدا ميپردازد و همه چيز را به اراده و خواست خدا ميداند که از لطف و احسانش انسانها را بهرهمند کرده است.
“انت الذي انعمت انت الذي احسنت انت الذي اجملت…: تويي که نعمتم دادي، تويي که احسانم کردي، تويي که رفتار نيک با من داشتي.”517
3-3-1-4. نسبت عاشقي در برابر معشوق
سالک راه حق، نهايت آمال و آرزويش رسيدن به معشوق است و هيچ چيزي او را به آرامش نميرساند، مگر وصال حق و هيچ عذابي دردناکتر از فراق و دوري از محبوب نيست. او از اين فراق شيون سر ميدهد، شيوني چون اشخاص آرزومند و کسي که عزيزش را از دست داده است. او فرياد برميآورد: “يا سيدي و مولاي اقسم صادقا لئن ترکتني ناطقا لَاَ ضِجَنّ اليک…، يا غايه آمال العارفين، يا غياث المستغيثين، يا حبيب القلوب الصادقين…: اي آقا و مولاي، من بهراستي سوگند ميخورم که اگر زبانم را آنجا باز بگذاري حتماً در ميان دوزخيان شيون بهسويت سر دهم… اي منتهاي آرمان عارفان، اي فريادرس درماندگان، اي محبوب دل راستگويان… .”518
انسانهاي عارف و مدهوش حق، مناجاتشان هم با انسانهاي خاکي و فرومايه فرق ميکند. آنها به جاي درخواستهاي مادي و پيش پا افتاده از خداوند تنها خود خدا را ميخواهند و او را آرزوي خويش ميدانند، زيرا تنها محبوبشان خداوند است و تنها فرياد دادخواهي بهسوي او سر ميدهند؛ از فراق و جدايي شکوه و شکايت ميکنند؛ زيرا بزرگترين عذاب و شکنجه را دوري از محبوب ميدانند و از او عاجزانه وصال را ميطلبند.
سالک هرچه معرفتش بيشتر ميشود، آتش آرزوي وصال در او شعلهورتر ميشود و فرياد برميآورد: “فيا منتهي امل الاملين و يا غايه سئول السائلين و يا اقصي طلبه الطالبين و يا اعلي رغبه الراغبين: پس اي نهايت آرزوي آرزومندان؛ اي نهايت سئوال سئوال کنندگان و اي بالاترين مطلب جويندگان و اي برترين رغبت راغبان.”519
حضرت علي سختترين عذاب خداوند را فراق او بيان ميکند: “سيدي و مولاي و ربي صبرت علي عذابک فکيف اصبر علي فراقک: آقا و مولا و پروردگارم من بر عذاب تو صبر کنم، اما چگونه بر دوري تو طاقت آورم.”520
“و لابکين عليک بکاء الفاقدين و لِاُ نادينّک اين کنت يا ولي المؤمنين، يا غايه آمال العارفين، يا غياث المستغيثين، يا حبيب قلوب الصادقين: و بهطور قطع مانند عزير گمگشتگان بر دوري تو گريه و زاري کنم و با صداي بلند تو را ميخوانم و ميگويم کجايي اي ياور نگهدار مؤمنان، اي منتهاي آرمان عارفان، اي فريادرس درماندگان اي محبوب راستگويان… .”521
تنها درمان دردهاي عارفان وصال حق است و فقط ملاقات حق مرحمي است بر آتش دل عاشقان: “و غلتي لا يبردها الا وصلک و لو عتي لا يطفيها الا لقاوک و شوقي اليک لا يبله الا النظر الي وجهک و قراري لا يقرّدون دنوي منک: و سوز سينهام را جز وصال تو خنک نکند و آتش دلم را جز ملاقات امر تو خاموش نکند و اشتياقم را جز نظر به جلوه تو سيراب نکند.”522
“و لقاوک قره عيني و وصلک مُني نفسي و اليک شوقي و في محبتک و لهي و الي هواک صبابتي و رضاک بغيتي و رؤيتک حاجتي و جوارک طلبي و قربک غايه سوالي: و ملاقات تو روشني چشم من است و وصالت آرزوي دلم و بهسوي توست شوقم و شيفته دوستي در هواي توست دلدادگيام و خشنودي توست مقصودم و ديدار توست حاجتم و در جوار توست خواستهام و نزديکي توست نهايت سئوالم.”523
امام عاشقان از خدا ميخواهد که چشمش را به ديدارش روشن کند: “و اقرر اعيننا يوم لقائک برويتک: و ديدههاي ما را روز ملاقات تو به رويتت روشن کن.”524
“حَبِّب الي لقائک و َاحِبب لقائي و اجعل لي في لقائک الراحه و الفرح و الکرامه: مرا دوستدار لقاي خود کن و دوست دار لقايم را و مقرر کن برايم در هنگام ملاقاتت آسايش و گشايش و احترام را.”525
3-3-1-5. نسبت جهل بنده در برابر علم پروردگار و تقاضاي هدايت
انسان در برابر علم خداوند خود را جاهل و نادان ميداند و از او هدايت و راهنمايي ميخواهد، زيرا اگر خداوند انسانها را راهنمايي و هدايت نکند، گمراه خواهد شد. “سبحانک ما اضيق الطرق علي من لم تکن دليله و ما اوضح الحق عند من هديته سبيله: منزهي تو “اي خدا” چقدر راهها تنگ و دشوار است بر کسي که تو راهنمايش نباشي و اگر تو هدايت کني چقدر راه حق واضح و هويدا است.”526
“و لا اضلّنّ و قد امکنتک هدايتي: و گمراه نگردم در حاليکه تو امکان هدايتم را داري.”527
“و اصيب بي سبيل الهدايته: و به راه راست هدايتم فرما.”528
امام عارفان در فرازي از دعاي ابوحمزه ثمالي که در زير ميآيد خود را در برابر پروردگار کودکي ميپندارد که خداوند او را پرورانده است و ناداني بوده که تعليمش داده و گمراهي که هدايت کرده و پستي که مقامش را رفيع کرده است.
“انا الصغير الذي ربيته و انا الجاهل الذي علمته و انا الضال الذي هديته و انا الوضيع الذي رفعته و انا الخائف الذي امنته…: منم کودکي که پروريدي و ناداني بودم که مرا تعليم
