
را خــواهيـــــم مـا ديگر همه هيچ
تـــويـــي حـــقاليقـــين ديــگر همـه هيچ270
1-9-4. تفاوت دعاي پيامبرانه و عارفانه
بايد به اين نكته توجه كنيم كه پيامبران گفتار و كردارشان نوعي آموزش براي بندگان است، به همين دليل مردم شيوه صحيح زندگي و به تبع آن، دعاكردن را در بيان آنها مييابند، ازاينرو اگر در ميان آنها سخن از خواستههاي دنيايي نيز مطرح ميشود، صرفاً نوعي آموزش براي ديگران است. در دعاي پيامبرانه غير از موضوعات معنوي، نيازهاي دنيوي و مادي نيز خواسته ميشود، اما عارف در دعاي عارفانه فقط به خير مطلق ميانديشد و با رياضت و زيرپاگذاشتن و ناديدهگرفتن خوشيهاي اين جهاني تنها خواهان اتصال با حق است. انگيزه دعاي پيامبرانه دستيابي به رحمت و بخشايش خداوند است.
“انگيزه عارف، اتحاد با عالم نامتناهي است و انگيزه پيامبرانه بيان احساس قلبي براي دستيافتن به رحمت و بخشايش خداوندي و رهايي است. دعاي عارفانه سخت با تكنيكها و ابزارهاي تفهم گره خورده است و سلسله مراتب دارد، حال آنكه دعاي پيامبرانه فارغ از هر آدابي و ترتيبي است. دعاي عارفانه ساكت و آرام، همراه با تفهم271 و خوشدلانه و در برابر دعاي پيامبرانه گريهاي ضجهآلوده از عمق وجود است.”272
در دعاي پيامبرانه آداب و ترتيبي وجود ندارد و شخص هرگونه بخواهد، در هر زماني ميتواند با خداي خويش رازونياز كند. دعاي عارفانه با سكوت يا تكرار الفاظ تكراري براي ايجاد تمركز همراه است، براي مثال در مراسم سماع، دعايي کوتاه در قالب يک کليشه، بارها و بارها تکرار ميشود تا حالت تمرکز و تفهم حاصل شود. به گفته نويسنده کتاب مروري بر گستره دعا پژوهي “جوهره دعاي عارفانه تفهم، انجذاب و در خود فروبردن است و به عکس جوهره آيين پيامبرانه، تخليه روحي است. در اولين سکوت با عواطف مختل نميشود و ذهن به تمرکز فروميرود؛ ولي در دومين تخليه روحي روي ميدهد؛ تخليه با بيرونريختن آنچه در اعماق وجود است، در برابر خدا.”273
ولي با اين حال هر دو نوع دعا نقطه اشتراكي دارند كه هر دو به خداوند ختم ميشود و هر دو در انديشه نزديكي و تقرب با او هستند. “دعاي عارفانه با هدف تحقق خير اعلي روي ميدهد و دعاي پيامبرانه نيز درصدد تحقق حاكميت و ملكوت خداوند است كه تجلي همان ارزشهاست؛ از اين نظر ميان اين دو، با دعاي بدوي كه فارغ از چنين ارزشي است، تمايزي آشكار مشاهده ميشود.”274
براي روشنکردن اين وجه اشتراك در دعاي پيامبرانه و عارفانه، مثالي ميآوريم. مناجات دهم از مناجات خمس عشره (مناجات العارفين) كه خود نمونهاي از دعاي عارفانه است اين هدف تحقق خير اعلي و تقرب و وصال حق را بيان ميكند: “الهي فاجعلنا من الذين ترسخت اشجار الشوق اليك في حدائق صدورهم و اخذت نوعه محبتك به جامع قلوبهم فهم الي اوكار الافكار…: خدايا ما را در زمره کساني قرار ده كه درخت اشتياق به تو، در بستانهاي سينه آنها ريشه دوانده و سوز محبت تو، سراسر دلشان را در برگرفته، پس آنان آشيانههاي افكار جا گيرند… .”275
در دعاي كميل نيز طبق تعريفي که از دعاي پيامبرانه شد، در نهايت خواستار حاكميت خداوند بر قلب انسان و محبت او هست: “و هب لي الجد في خشيتك و الدوام في الاتصال بخدمتك… و اجعل لساني بذكرك لهجا و قلبي بحبك متيما: عطا فرما براي من كوشش در ترس و خشيت و مداومت در پيوستن به خدمتت… و قرار ده زبانم را به ذكرت گويا، و دلم را به دوستيات بيقرار و شيدا كن.”276
دعاي پيامبرانه و عارفانه با وجود تمايزاتي كه با هم دارند هر دو يك هدف دارند و آن هم وصال حق است: “سيدي و مولاي و ربي صبرت علي عذابك، فكيف اصبر علي فراقك و هبني صبرت علي حرنارك، فكيف اصبر عن النظر الي كرامتك…: آقا و مولا و پروردگارم، من بر عذاب تو صبر كنم، اما چگونه بر دوري از تو طاقت آورم؟ و گيرم كه اي معبود من حرارت آتش تو را تحمل كنم، اما چگونه بر چشمپوشيدن از بزرگواريات بر خود هموار سازم؟”277
در فرازي از دعاي کميل که در ادامه خواهد آمد، اميرالمؤمنين از خداوند ميخواهد كه تمام اوقاتش براي خدا باشد و اعمالش در جهت رضاي او باشد: “ان تجعل اوقاتي من الليل و النهار بذكرك معموره و بخدمتك موصوله و اعمالي عندك مقبوله حتي تكون اعمالي و اورادي لكلها وردا واحدا و حالي في خدمتك سرمدا: قرار ده اوقاتم را در شب و روز بياد خودت، معمور و آباد گرداني، و همواره در خدمت تو مستدام و كردارم را مقبول در خدمت تو پاينده.”278
در اين دعا يادآوري ميکند که هدف از آفرينش انسان توسط خدا اين بود که انسان از ياد خدا غافل نشود و همواره به خدمت و بندگي باريتعالي مشغول باشد.
فصل دوم
اسماء و صفات خداوند در ادعيه و مناجاتها
2-1. مقدمه
در اين فصل ابتدا اسماء و صفات ذات اقدس الهي معنا، سپس از لحاظ پرتكراربودن آن در ادعيه شيعه و مناجاتها بررسي شده است. همچنين اسماءالحسني خداوند از اين منظر بررسي شدهاند كه هر اسم و صفات الهي كه به وسيله امامان و ائمه در ادعيه يا در مناجاتهاي شاعران آمده است، چه خواسته و نيازهايي را در پي دارند؛ همچنين مقايسهاي بين اسامي پرتكرار خداوند و خواستههايي كه بعد از آوردن اين اسامي از خداوند طلب ميشود در ادعيه و مناجاتها شده است.
مقايسه اسماء و صفات خداوند در ادعيه شيعي با مناجاتهاي مثنوي هاي فارسي
2-2. اسماء و صفات الهي
خداوند ذات يگانهاي است که خالص است و هر وجودي تحت پوشش اوست؛ قائم به ذات است و هر نام نيکويي از آن اوست؛ از هر زشتي و نقصي به دور است و اسامي و صفتهايي مانند رحمان، رحيم، حکيم، عزيز، حليم، شکور و غفور که انسانها به او نسبت ميدهند، گونههاي وابستگي موجودات به خداوند است وخداوند، قائم به ذات خود است و همه صفات او، عين ذاتش است و آن ذات چون در بردارنده حقيقت همه کمالات وجودي است، متصف به همه آنهاست، در نتيجه به آن صفات ناميده ميشود، زيرا اسم همان ذات است که همراه با پارهاي از اوصافش در نظر گرفته ميشود؛ بنابراين ميتوان گفت: “نخستين کثرت و تفصيل حاصل در مراتب و تعينات حقيقت وجود،کثرت حاصل در مرتبه “واحديت” است که از ناحيه اسماء و صفات به ظهور ميپيوندد.”279
خداوند به همه کمالات متصف شده و به آنها ناميده ميشود و مفاهيم آنها از ذات او بدون لحاظکردن هر چيز ديگري انتزاع ميشوند، سپس وجودهايي از ذات حق تراويده و ميان آن وجودها و اسماء ذاتي او، نسبتهايي ظاهر ميشود که مانند رابطههايي، آن وجودها را با اسماء الهي مرتبط ميکنند، نه با ذات اقدس الهي، زيرا مقام ذات از تمام تعينات و نسبتها منزه است.
“بدين قرار که آن وجود مطلق در مقام تعين واحديت، در کسوت اسماء و صفات تجلي کرده و ايجاد کثرت ميکند، به عبارت ديگر وجود با صفتي از صفات تجلي کرده و به همين وجود متجلي با صفت ديگر، تعين و تميز دارد و تجلي با صفتي از صفات، حقيقتي از حقايق اسماء متعين و متحقق ميکند.”280
براي مثال ذات با صفت رحمت، از تجلي ذات با صفت علم يا حيات يا قدرت، تميز و تشخيص مييابد و موجب پيدايش اسم رحمان، عالم، حي و قادر ميشود؛ بنابراين اسماء الهي نتيجه تعينات و اتصافات و تجليات ذات حقاند با صفات گوناگون.
2-2-1. اقسام اسماءالهي
اسماء حق بر چند قسم اند:?. اسماء ذاتي؛ ?. اسماء فعلي
?. اسماء ذاتي
خداوند سبحان وجود نابي است که همه کمالات وجودي را داراست و همه صفات وجود حقيقي و خالي از نقص، منحصراً ازآن خداست “و آن ذات، چون در بردارنده حقيقت همه کمالات وجودي است، متصف به همه آنهاست، در نتيجه به همه آنها ناميده ميشود و آنها نامهاي او خواهند بود؛ زيرا اسم همان ذات هست که همراه با پارهاي از اوصافش در نظر گرفته شده است؛ بنابراين او با توجه به ذاتش و بدون توجه به هر چيز ديگري به آن کمالات متصف شده و به آنها ناميده ميشود.”281
در اين باره آيات متعددي در قرآن کريم وجود دارد که اين اسامي و صفات را به خداوند نسبت مي دهد: “وهوالسميع البصير: و اوست شنواي بينا”282؛ “هوالرحمن الرحيم: اوست بخشنده مهربان”283؛ “وهوالعلي العظيم: و اوست برتر وبزرگتر.”284
2.اسماء فعلي
تعينات و وصفهايي از خداوند ظاهر ميشود که به ذات اقدس الهي ارتباط دارند، مانند آفريدن، روزيدادن، رحمت و کرم، زندهکردن و ميراندن. اين مفاهيم اسماء فعلي هستند که از نظر رتبه پس از ذات و اسماء ذاتي هستند و از مقام فعل گرفته ميشوند. نکتهاي که وجود دارد آن است که اين اسماء گرچه از مقام فعل انتزاع ميشوند، اما انتزاعشان بهخاطر نسبت و رابطهاي است که ميان فعل و ذات وجود دارد و اگر اين چنين نباشد اين اسماء بر ذات صادق نخواهد بود. “بنابر اين اتصاف در واقع به اعتبار حيثيت باز ميگردد؛ بدين معنا که ذات اقدس اله به گونهاي است که اگر آفريدهاي- مثلاً- فرض شود، آفرينندهاش اوست و اگر رزقي در نظر گرفته شود، روزي دهندهاش اوست، ازاينرو اسماء فعلي از اين جهت که همه آنها واقعاً براي ذات تحقق دارند، همچون اسماء ذاتي هستند.”285
ولي تفاوتي که در اسماء ذاتي و اسماء فعلي وجود دارد اين است که در انتزاع اسماء ذاتي نياز به چيزي جز ذات خدا نداريم، ولي اسماء فعلي در مرحله انتزاع، نياز به تحقق خارجي فعل دارند.
2-2-2. اقسام صفات الهي
همانطور که اسماء الهي به چندين قسم تقسيم ميشوند، صفات الهي نيز به دو قسم تقسيم ميشوند:
?.صفات جمالي: “صفات حق را اگر به لطف و رحمت مربوط باشند، صفات جمالي ميگويند.”286
?.صفات جلالي: صفات حق اگر متعلق به قهر و هيبت باشند، صفات جلالي ناميده ميشوند و هر يک از اين دو صفات داراي جلال و جمالاند؛ يعني صفات جماليه، صفات جلالي را دارند و صفات جلاليه، صفات جمالي را دارند. اگر ذات حق به صفت جلال بر چيزي تجلي کند، اثرش کبر يا قهر يا هيبت است و اثر تجلي ظهور حق با صفات جمالي، انس، محبت، لطف و رحمت است و چون منشأ همه اسماء و صفات، ذات واحد حق است و ذات او بالذات منشأ صفات جمالي و جلالي است، بنابراين هر جا صفت جمال ظهور يابد، صفت جلال در باطن آن مخفي است و اگر به صفت جلال تجلي يابد، صفت جمال در باطن آن نهفته است. “تضاد در اسماء و صفات حضرت حق، وجود لطف و قهرآميزش، هر لطفي با قهر و هر قهري با لطف، براي عارفان و عاشقان موضوعي است شگفت انگيز و در عين حال حساس و تاملبرانگيز.”287
با توجه به اين تضاد صفات الهي، هر عارفي هرگز از خوف و رجاء و قبض و بسط در امان نيست. هر خوفي، رجايي در پي دارد و هر رجايي زمينهساز خوف است. همچنين بسطها به قبض منتهي ميشود و قبضها نيز بسط را بهدنبال دارند؛ بنابراين عارف عاشق غم و شادي گريه و خنده را با هم دارد، درنتيجه عاشق واقعي به قهر معشوق نيز عشق ميورزد و آن را عاملي براي پرورش خويش ميداند.
2-3. اسماء الحسني از ديدگاه قرآن
اسماءالحسني از ديدگاه قرآن به اسمائي گفته ميشود که شايسته ساحت مقدس پروردگار باشند و به تعبير ديگر معاني آن اسماء و صفتي هستند که بيانکننده کمالي هستند، يا نقص و عيبي را از خداوندنفي ميکنند و او را متصف به اسماء جماليه و جلاليه ميکنند. با توجه به آياتي كه در قرآن آمده همه نامهاي خداوند از اسماءالحسني هستند: “و لله اسماء الحسني فادعوه بها”288؛ “الله لا اله الا هو له الاسماء الحسني”.289
طبق اين آيه شريفه هر اسم حسناني، مخصوص خداست مگر اينكه خداوند به اراده خود آن را در افرادي متجلي كند.
2-4. اسماء الحسني از ديدگاه عرفان
“از ديدگاه عرفا، صفات و اسماء حسناي الهي، تجليات و ظهورات ذات مقدس حقاند و در واقع واسطه ارتباط جهان خلقت و خصوصيات موجود در اشيا با ذات متعال هستند، پس اسماء و صفات واسطه ذات و ميان مصنوعات اوست، چنانکه به قهر خود، ما را مقهور خويش کرده و به نامحدودي خود ما را محدود و به بينهايتي خود، براي ما نهايت قرار و به رفعت خود ما را به پايين
