
بر روابط عشايري و قبيلهاي استوار بود.20
3ـ دولت غسان
غسان كه امروز به شرق اردن معروف است، منطقهاي بود كه به دليل خرابي سد مارب عدهاي از مردم، از جمله طايفه “ازد” به آن مهاجرت كردند و چون سرزمين حاصلخيزي بود، طايفهي “ازد” در آن ناحيه مسلط شدند و بعدها بنام غسان معروف شدند. غسانيها از سوي امپراتوري روم به رسميت شناخته شدند و آنها نيز در جنگهاي ايران و روم، طرفدار روم بودند. غسانيها تا ماجراي جنگ يرموك باقي بودند و پس از شكست روم در اين جنگ، گروهي مسلمان شدند و گروهي ديگر به آسياي صغير رفتند.21
4ـ دولت حبشه
حبشه در غرب درياي سرخ واقع شده و مروج مسيحيت بود. شاهان حبشه بيشتر تابع امپراتوري روم شرقي بودند. حبشيها چند بار به يمن حمله كرده و آن را در تصرف داشتند. در سال 570 م. به مكه حمله بردند و شكست خوردند. در سرزمين حبشه اقوام مختلف به صورت پراكنده زندگي ميكردند و حكومتهاي محلي مختلفي را به وجود آورده بودند؛ ولي حكومت مركزي كه نجاشيها بودند، تقريباً بر ديگران سلطه داشته و حكومتهاي محلي كوچك، مطيع آنها بوده و به حكومتهاي نجاشي ماليات ميپرداختند.
برقراري ارتباط با حكومت حبشه، نخستين ارتباط پيامبر با خارج از شبه جزيره عربستان بود كه پيامبر سعي داشت با استفاده از امكانات و امنيت خارج از شبه جزيره، راه را براي رسيدن به اهداف بلند مدت خويش هموار نمايد.22
5ـ دولت مصر
اين همسايه عربستان، از نظر تمدن بسيار قديمي بود و در علم و هنر و امثال آن خيلي جلوتر از عربستان بود و برخلاف حجاز كه هنوز در مرحلهي قبيلهاي بوده و به مرحلهي حكومت مركزي نرسيده بود، مصر داراي چندين قرن سابقه حكومت مركزي بود و فرماندار معاصر پيامبر در مصر، “مقوقس” بود.23
ديپلماسي پيامبر با دولتهاي نيمه مستقل عربي، با فرستادن نامه و نماينده به دربار آنها و دعوت آنها به اسلام آغاز شد. پيامبر در يكي از اين موارد، نامهاي توسط حاطب ابن ابي بلتعه به مقوقس حاكم دست نشاندهي روم بر مصر فرستاد. روش پيامبر در تنظيم اين نامهها، تكيه بر مشتركات و بويژه اصل توحيد و اعلام نبوت خود و دعوت سران دولتها به اسلام استوار بود. پيامبر همين سياست را در مورد همهي سران كشورها در پيش گرفت و اين سياست در اكثر موارد با موفقيت روبهرو گرديد.24
پيامبر در موارد متعددي شناسايي دولتهاي محلي را به عنوان يك امتياز سياسي در برابر پذيرش اسلام به سران پيشنهاد كرد. اين سياست، انعطافپذيرترين رفتاري بود كه پيامبر در روابط خارجي در پيش گرفت. پيامبر در پي موفقيتهايي كه در اين ديپلماسي به دست آورد، آن را ادامه داد. او نامهها و هياتهايي نزد پادشاهان يمن، غسان و بحرين فرستاد؛ و در تمام اين موارد، به پيروزيهاي سياسي خوبي دستيافت. به طور كلي عوامل زير در موفقيت ديپلماسي پيامبر نقش مؤثري داشتند:
1ـ گسترش نفوذ اسلام در جزيرة العرب و تا مرزهاي امپراتوري روم و ايران;
2ـ جاذبهي نظام سياسي و اجتماعي اسلام كه بر مبناي عدالت، برابري و ساده زيستي استوارگرديده بود;
3ـ انعطافپذيري سياست پيامبر در برابر اديان و عقايد ديگر;
4ـ اعطاي امتيازهاي سياسي و شناسايي دولتهاي محلي از سوي پيامبر;
5ـ تزلزل در حاكميت و اقتدار سياسي امپراتورهاي ايران و روم;
6ـ استبداد و فشار موجود در قلمرو حكومتهاي محلي;
7ـ تهديد و قاطعيت پيامبر و نيروهاي او در برخورد با دشمنان.25
ديپلماسي با قدرتهاي بزرگ ايران و روم
روابط خارجي پيامبر در اواخر عمر ايشان از سطح قبايل و دولتهاي كوچك منطقه فراتر رفت و تا مركز قدرتهاي بزرگ آن روز، يعني ايران و روم گسترش يافت. اين دو قدرت، هميشه در سرزمين عربي به جنگهاي توسعهطلبانه دست ميزدند. قدرتهاي محلي براي حفظ موقعيت و امنيت خود و جلوگيري از تهاجم يكي از اين دو امپراتوري، ميبايست همپيماني يكي از آن دو را پذيرفته و حمايتهاي نظامي آن را در برابر پرداخت ماليات جلب ميكردند. پيامبر با توجه به روابط حاكم بر دولتهاي منطقه، در نظر گرفت پيام الهي ـ سياسي خود را به اطلاع قدرتهاي بزرگ نيز رسانده و به اين طريق، روابط جنگجويانه و توسعهطلبانهي حاكم بر مناسبات ميان دولتها را از اساس دگرگون سازد.
جغرافياي سياسي جهان در عصر پيامبر
سال تولد پيامبر را 570 ميلادي دانستهاند. پس بايد سالهاي بعثت، هجرت، و رحلت وي به ترتيب سالهاي 610 ، 622 و 633 ميلادي باشد. بررسي روابط دولت پيامبر با ساير قدرتهاي آن زمان، مستلزم شناخت قدرتها و حكومتهاي آن عصر ميباشد.
دولتهاي بزرگ ايران و روم شرقي
ايران در آن زمان تحت حكومت ساسانيان بود؛ و چون امپراتوري روم شرقي مسيحيت را به عنوان مذهب رسمي اعلام كرده بود، شاهان ساساني نيز به دليل دشمني با آنها، مذهب زرتشت را به عنوان مذهب رسمي اعلام و مقام موبدان زرتشتي را به سان كليساهاي مسيحي ارج مينهادند؛ و بدين خاطر مذهب رسمي زرتشت، معارض با مسيحيت شناخته ميشد؛ لذا تا وقتي كه در روم، دولت مسيحي وجود نداشت، حكومت ايران به مسيحيان حساسيتي ابراز نميكرد؛ ولي با تشكيل امپراتوري مسيحي توسط كنستانتين در زمان شاهپور دوم، آزار و محدوديت مسيحيان از حدود سال 339 م شروع و تا اواخر دورهي ساسانيان ادامه يافت؛ و به طور كلي وضع رفتار دولت ايران با اقليت مسيحي كاملاً تابع وضع روابط ايران و روم بوده است.26
خسروپرويز، اگرچه در زمان رسول خدا درگذشت، اما موضوع استقلال يمن و حجاز و كرانههاي اين دو سرزمين از چشم انداز فكر سياستمداران ايران دور نبود؛ و وجود چنين قدرت سنگيني كه افراد آن، با قدرت ايمان و اخلاص و فداكاري مجهز بودند، براي آنان قابل تحمل نبود تا جايي كه امپراتور ايران، خسرو پرويز ازشدت ناراحتي، نامهي پيامبر را پاره كرد و سفير رسول خدا را كشت و به فرماندار خود در يمن نوشت كه پيامبر نوظهور را بكشد، و سر او را براي وي بفرستد.
امپراتوري روم شرقي نيز كه خود را وارث عظمت كهن امپراتوري روم ميدانست و با اينكه سراسر روم صغرا يعني يونان، تركيه كنوني، شام، فلسطين، مصر و قسمتهايي از آفريقا را در تصرف داشت، در عين حال كشورهاي غربي اروپا را تا اسپانيا از آن خود ميدانست. اين امپراتوري، متشكل از تمدن اقوام مختلف اسلاو، يوناني و سوري بوده و مركز آن قسطنطنيه، استانبول فعلي بود.
اين قدرت بزرگ كه در شمال جزيره مستقر شده بود، فكر پيامبر را به خود مشغول مي داشت. نخستين برخورد نظامي مسلمانان با ارتش مسيحي روم در سال هشتم هجري در سرزمين فلسطين بود. اين برخورد به قتل سه فرمانده ارتش اسلام، (جعفر طيار)، (زيد بن حارثه) و (عبدالله رواحه) و شكست ناگوار ارتش اسلام و بازگشت آنان به مدينه به رهبري (خالدبن وليد) منجر گرديد.
عقب نشيني سپاه اسلام در برابر سپاه كفر، سبب جرأت ارتش قيصر بود و هر لحظه بيم آن ميرفت كه مركز اسلام جوان را مورد تاخت و تاز خود قرار دهد. از اين جهت پيامبر در سال نهم هجري با ارتشي گران به سوي كرانههاي شام حركت كرد تا هر نوع برخورد نظامي را خود رهبري كند و يا لااقل با برخي از قبايل پيمان عدم تعرض و يا همكاري ببندد. در اين مسافرت كه سراسر رنج و زحمت بود، رسول خدا بدون برخورد نظامي به مدينه بازگشت و ارتش اسلام تا حدودي حيثيت ديرينهي خود را بازيافت و حيات سياسي خود را تجديد كرد.
اين رزمايش، پيامبر را قانع نساخت و از فكر جبران شكست بيرون نرفت. از اين رو چند روز پيش از وفات خود، به اصحاب دستور داد كه به فرماندهي اسامة بن زيد رهسپار كرانههاي شام گردند و پيش از آنكه دشمن، آنان را غافلگير كند، آماده نبرد و دفاع شوند.اين جريان حاكي است كه پيامبر تا آخرين لحظات زندگي، از جانب شمال نگران بود و پيش بيني ميكرد كه ممكن است از طرف دست نشاندگان قيصر، حملات سنگيني متوجه اسلام گردد.27
از بررسي ديپلماسي پيامبر در سه سطح قبايل، دولتهاي كوچك و دولتهاي بزرگ، به دست ميآيد كه سطوح موفقيت پيامبر به ترتيب متفاوت بوده است. ديپلماسي پيامبر در ميان قبايل بسيار موفق بوده زيرا اين ديپلماسي از پشتوانهي نظامي نيرومندي برخوردار بود; اما در سطح دولتها، موفقيت نسبي داشت؛ بويژه در مواردي كه روابط پيامبر با دولتها بيشتر بوده و امنيت دولتها در معرض تهاجم نيروهاي مسلمان قرار داشت، ديپلماسي پيامبر از موفقيت بالايي برخوردار بود; اما در مواردي كه ديپلماسي فاقد ضمانت اجرايي بوده، مانند مصر و حبشه تاثير آن زياد ملموس نبوده است. اين عدم تاثيرگذاري در سطح قدرتهاي بزرگ آن روز شفافتر بود; ولي آنچه را در دراز مدت بر اين ديپلماسي مترتب شد، نميتوان ناديده گرفت.
در سالهاي آخر عمر پيامبر، دشمنان سه گانهي ايران، روم و منافقان داخلي، از خارج و داخل، موجوديت حكومت جوان اسلام را تهديد مي كردند و بيم آن مي رفت كه قدرتهاي بزرگ و كوچك همانند اضلاع مختلف يك مثلث، دست به دست هم دهند و بر محيط اسلامي بتازند.
سرزمين حجاز و يمن، مدت ها مستعمرهي دولت ايران بود؛ ولي در پرتو آيين اسلام، نه تنها به استقلال رسيد و بر سرنوشت خود حاكم گشت، بلكه بيم آن مي رفت كه ورق برگردد و ملت محروم و زجر كشيدهي حجاز و يمن بر سراسر ايران مسلط گردند.
سياست خارجي پيامبر
با توجه به آنچه در بارهي وضعيت دولت پيامبر و خطرهايي كه آن را تهديد ميكرد، گفته شد، سياست خارجي پيامبر را بررسي ميكنيم:
اعزام سفير و فرستادن نامه براي سران كشورها
مأموريت و رسالت الهي پيامبر جهاني بود و به هيچ وجه منحصر در مدينه يا حجاز نبود؛ به اين خاطر، ايشان پس از تشكيل دولت خود در مدينه، با دولت هاي بيگانه روابط برقرار ساخت و با اعزام سفير و ارسال نامه به سران ديگر كشورها، رسالت خود و اصول سياست خارجي دولت خويش را اعلام كرد.28
پيامبر به منظور ابلاغ دعوت الهي و تغيير در روابط سياسي ممالك بزرگ، نامهاي به دربار قيصر روم روانه كرد. هرقل كه از عالمان برجستهي مسيحي بود و از بشارت مسيح به ظهور پيامبر اسلام آگاهي داشت، با خواندن نامهي پيامبر به شدت متاثر شد. او در بارهي اسلام و پيامبر تحقيق كرد و مجلس اعيان را براي بررسي و پاسخ مثبت به دين اسلام تشكيل داد؛ اما بزرگان با آن مخالفت كردند.29
پيامبر نامهاي هم به دربار كسري پادشاه ايران فرستاد. نمايندهي پيامبر در آن جا، پس از دريافت اجازهي ورود، با جمعي از بزرگان فارس وارد دربار شد و نامه را به دست خسرو پرويز داد. در نامهي پيامبر به كسري چنين آمده بود:
“بسم الله الرحمن الرحيم.
از محمد بن عبدالله رسول خدا به خسرو پرويز، بزرگ پارس. سلام بر كسي كه پيرو هدايت گردد. به خدا و فرستادهي وي ايمان آورد و گواهي دهد كه آفريدگاري جز خداي يگانه بي انباز نيست و محمد بنده و فرستادهي اوست. من تو را به سوي خدا فرا ميخوانم؛ زيرا من پيامبر خدا بر همهي مردمانم تا زندهدلان را هشدار دهم و كلمهي عذاب بر كافران مسلم گردد; از اين رو اسلامآور تا ايمن ماني؛ زيرا اگر اسلام نياوري، بيگمان گناه همهي مجوسان بر گردن تو خواهد بود.”30
اين نامه براي خسرو پرويز كه خود را پادشاهي مقتدر و بيرقيب ميديد از سوي مردي عرب كه فاقد هرگونه پيشينهي سياسي درخشان و قدرت و دولت بود، بسيار گران آمد. به خصوص منطق شفاف و قاطع پيامبر در نامه كه با تهديد پايان يافته بود، براي خسرو پرويز كه آمادگي ذهني براي ظهور پيامبر جديد را نداشت و اين جريان را صرفا از موضع سياسي تحليل ميكرد، قابل تحمل نبود; از اين رو، خسرو پرويز پس از شنيدن متن نامه، آن را پاره كرد. پادشاه ايران براي تنبيه فرستندهي نامه، به كارگزار خود در يمن چنين دستور داد: “دو مرد از دلاوران خود به سراغ اين مرد در حجاز بفرست تا او را به حضور من آورند.”31
تأسيس ادارهي رسايل و ترجمه
اين اداره از چند نفر از اصحاب تشكيل شده بود كه وظيفهي ترجمه نامهها و گفتگوهاي رسول اكرم وهيأتهاي خارجي را بر عهده داشت.
بستن پيمانهاي
