
گویه های 1 و 2
– سوال شماره 15 گویه های شماره 11 تا 18
– سوال شماره 16 گویه های 11 و 12.
سرمايه اجتماعي
سرمايه اجتماعي داراي سه بعد است: اعتماد اجتماعي، هنجار اجتماعي و شبکه اجتماعي. بر همين اساس براي سنجش سرمايه اجتماعي دانشجويان، چندين سؤال و گويه در پرسشنامه گنجانده شد:
– سوال شماره 13
– سوال شماره 15 گویه های شماره 1 تا 9 ، 10 ، 27و28.
– سوال شماره 16 گویه های شماره 1 تا 10.
کنترل اجتماعي
کنترل اجتماعي ابعاد مختلفي دارد. با توجه به اين ابعاد، جهت سنجش کنترل اجتماعي جمعاً 8 گويه طراحي شده است. که با گویه های شماره های 19 تا 26 از سوال شماره 15 سنجیده شده است. ( هردوگویه به ترتیب مربوط به مولفه های وابستگی، تعهد، درگیری وباورها می باشند)
اين مؤلفهها در يک طيف 5 قسمتي (از کاملاًموافق تا کاملاًمخالف) اندازهگيري شده که بر حسب نوع گويه، از 5 تا 1 امتياز به آن اختصاص داده شده است.
مشکلات فرهنگي
متغیر مشکلات فرهنگی با گويههای شماره 1 تا 41 از سوال شماره 17 سنجیده شده است.
فصل دوم
مروري بر تحقيقات انجام شده
2 – 1- مقدمه
دانشگاه، ضربانسنج حيات ملي جامعه است. در اين نوار فعال يا راکد، ميتوان آيينهي تمامنماي زندگي ملت را در فراديد نهاد و به تماشاي آيندهي پربار و يا رقتآور آن پرداخت. دانشگاه امروز، شاخصحيات فرداي کشور است و در جام جم آن، ميتوان به تماشاي آيندهي نسل آتي پرداخت و پيشگويانه بر بام تاريخ ايستاد و با قوت و اطمينان، از فردا و فرداها خبر داد. دانشگاه، با نسل دانشجو پيوند ميخورد و اين مجموعه، عنصر اصلي کمي دانشگاه را شکل ميدهد. همچنين دانشجويان، يکي از سه ضلع عناصر کيفي آن محيط به شمار ميآيند و دانشگاه علاوه بر مديريت و اساتيد، به نسل دانشجو متکي ميباشد. اين ويژگي، چهرهاي جوانانه به دانشگاه ميدهد و توجه به ويژگيها و خصوصيات نسل جوان را برميطلبد. بسياري از اين جوانان دانشجو با توجه به شرايط جامعه مجبورند و يا علاقهمندند جهت کسب علم و دانش به نقاط مختلف کشور بار سفر بربندند و زندگي تحصيلي خودرا با ديگر دانشجويان که از جاي جاي کشور آمدهاند در محيطي به نام خوابگاه دانشجويي سپري نمايند. بيتوجهي به مشکلات دانشجويان در خوابگاه بويژه تغافل از مشکلات فرهنگي که از جمع شدن فرهنگها، گرايشها، اعتقادات، ارزشها، هنجارها، انتظارات و تمايلات متفاوت جوانان زير يک سقف بوجود خواهد آمد، برنامهريزيها را ناکام ميسازد و راه ارتباطات همدلانه را برميبندد و سدي پولادين در برابر ايدهها و آرمانهاي بلند برميافرازد، و برخوردهاي ناآشنا با اين نهاد، ميتواند آفتزا بوده و پيامدهاي منفي بر جاي نهد. از اينرو، هرگونه حضور، برنامهريزي، ارتباط و تعامل با اين مکان فرهنگي، به درک صحيح و عيني از آن نيازمند است.
در اين فصل به بررسي مباني نظري مربوط به فرهنگ و انواع و اجزاي آن، مسائل فرهنگي، تعاريف فرهنگ، ارزشها، هنجارها، خرده فرهنگ، ارتباط فرهنگها و تبادل فرهنگي، مشکلات دانشجويان مهاجر، و نيز رهيافتهايي در اين زمينه ها پرداخته ميشود.
2 – 2 – تعاريف فرهنگ
فرهنگ از جمله مقولاتي است که به انحاي مختلف مورد اشاره قرار گرفته و از ديدگاههاي مختلف تعريف شده است. در اينجا به ذکر نمونههايي از تعاريف مرتبط با فرهنگ پرداخته ميشود:
شايد بتوان گفت ادوارد تارنت تايلور در سال1871 با انتشار کتاب خود با عنوان فرهنگ ابتدايي، نخستين و جامعترين تعريف رسمي و علمي از فرهنگ را ارائه داد. وي فرهنگ را مجموعهاي پيچيده شامل دانش، معتقدات، باورها، هنرها، صنايع، فنون، اخلاق، حقوق، قوانين و آداب و رسوم و تمام قابليتها و عادات رفتار ميداند که انسان به عنوان يک عضو جامعه آنها را فرا ميگيرد و در برابر آن جامعه وظايف و تعهداتي دارد (صالحي اميري، 1386؛ قلي زاده، 1388).
فريدريش تنبورک12: فرهنگ در نظر وي به معناي وسيع کلمه هر آنچه انسان ميکند و هر آنچه عمل او به بار ميآورد ميباشد (قلي زاده، 1388).
گي روشه، فيلسوف ايتاليايي فرهنگ را اينگونه تعريف ميکند: فرهنگ مجموعهي بههمپيوستهاي از شيوههاي تفکر، احساس و عمل است که کم و بيش مشخص است، توسط تعداد زيادي از افراد فراگير ميشود و بين آنها مشترک است و به دو شيوهي عيني و نمادين به کار گرفته ميشود تا اين اشخاص را به يک جمع خاص و متمايز مبدل سازد (صالحي اميري، 1386).
«هرسکويتز13» فرهنگ را «بخش انسانساختهي محيط ميداند» ، که شامل دو بخش است: فرهنگ عيني (صندلي، ابزارها، هواپيما، رايانه) و فرهنگ ذهني (مقولهسازي، هنجارها، نقشها، ارزشها) (ابوالقاسمي، 1385).
دو تعريف فرهنگ از «هافستد14» : 1- «فرهنگ مانند يک برنامهي کامپيوتري است که رفتار را کنترل ميکند.» و 2- «فرهنگ نرمافزار ذهن» است (ابوالقاسمي، 1385).
جعفري: فرهنگ عبارت است از کيفيت يا شيوهي بايسته و يا شايسته براي آن دسته از فعاليتهاي حيات مادي و معنوي انسانها که مستند به طرز تعقل سليم و احساسات تصعيدشدهي آنان در «حيات معقول» تکاملي باشد (ابوالقاسمي، 1385).
فرهنگ بر اساس تحقيقات يونسکو: «فرهنگ عنصري است شامل همهي کنشها و واکنشهاي فرد و محيط پيرامون او با بعد زيرين زندگي گروههاي اجتماعي، يعني مجموعهي روشها و شرايط زيست يک جامعه که بر اساس بنياد مشترکي از سنتها و دانشها و نيز اشکال مختلف بيان و تحقق فرد در درون جامعه، به هم پيوند خورده است.» (ابوالقاسمي، 1385).
در تعريف يونسکو درباره فرهنگ ميتوان موارد زير را تميز داد: سنتها، حقوق بنيادين انساني، نظامهاي ارزشي، شيوههاي زندگي، هنرها و ادبيات، عقايد، انديشه و تفکر، احساس و چگونگي بروز آن و آثار تمدني و مادي خلق شده در زندگي (اسماعيلي، 1387).
محورهاي اصلي در تعاريف فرهنگ؛ شامل موارد ذيل ميباشد:
الف) مجموعه آموختههاي بشري؛ رونالد اينگلهارت15 معتقد است: «فرهنگ نظامي است از نگرشها و ارزشها و دانش که به طور گسترده در ميان مردم، مشترک است و از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشود.»
ب) فضيلتهاي انساني؛ شامل مفاهيمي چون تعليم و تربيت، تزکيه ميباشد؛ محمدتقي جعفري معتقد است که فرهنگ حاکم بر يک جامعه، عبارت از يک مقدار بايستگيها و شايستگيهايي است که همهي شئون حيات انساني را پوشش ميدهد. هردر16، فرهنگ را پرورش رو به کمال استعدادها تعريف ميکند و آدلونگ17، ادبآموزي و پيرايش را فرهنگ مينامد.
ج) مجموعه دستاوردهاي مادي و معنوي؛ ادوارد بانت تايلور مردمشناس انگليسي، فرهنگ را مجموعهاي کامل، شامل دانش، عقايد، هنر، اخلاق، قانون، آداب و رسوم و تواناييهايي که بشر بهعنوان عضوي از جامعه، آنها را اخذ ميکند معنا کرد.
د) مجموعه باورها، ارزشها، آداب و رسوم؛ ارزشهايي که در چهرههاي گوناگون ادبيات، هنر، تاريخ، فلسفه، سياست، اخلاق و گفتار و کردار، مديريت و سازماندهي تجلي يافته است. فرهنگ مجموعه يا سيستم پويا و در حال تحول است که با ابعاد مختلف اقتصادي، تکنولوژيکي، اجتماعي و جغرافيايي زندگي انسان در کنش و واکنش متقابل است.(ابوالقاسمي،1385).
اما مناسب ترين تعريف براي اين پژوهش و مبناي اين کار تحقيقي ، تعريفي است که «ويليام18» از فرهنگ ارائه داده است وي در اين تعريف که ريشه در انسانشناسي دارد فرهنگ را شيوهي خاص زندگي که معاني و ارزشهاي خاصي را متجلي ميسازد ميداند. ويليام فرهنگ را از سه منظر کلي تعريف کرده است:
1. فرهنگ به عنوان آرمان و کمال مطلوب که در آن ارزشهاي عام و مطلق تجلي مييابند و هدف از تحليل فرهنگي از اين منظر کشف چنان ارزشهايي در زندگي و آثار فرهنگي است.
2. فرهنگ به عنوان کردارها و آثار فرهنگي موجود که مظهر انديشه و عمل انسان است و هدف از تحليل فرهنگي بر اساس آن نقد و ارزيابي است با توجه به معيارهاي آرماني و مطلق فرهنگ.
3. فرهنگ شيوهي خاصي از زندگي است (ابوالقاسمي، 1385).
2 – 3 – اجزا و اعتقادات فرهنگي
کروبر19 و پارسونز20 هسته اصلي فرهنگ را انديشهها و ارزشها ميدانند و رونالد اينگلهارت نيز نگرش، دانش و ارزش را عناصر اصلي فرهنگ معرفي ميکند و ماروين اولسن باور، ارزش، هنجار و تکنولوژي را عناصر اصلي فرهنگ معرفي نموده است (اسماعيلي، 1387).
در طبقهبندي لوبک درباره اجزاي فرهنگ در لايهي مرکزي فرهنگ جهانبيني قرار دارد که قلب تپندهي فرهنگ تلقي ميشود. در لايهي دوم ارزشها و باورها قرار دارند و در لايههاي بعدي دين، فلسفه، تاريخ، محيط زيست، اقتصاد، ارتباطات، علوم اجتماعي، علوم، سياست، تعليم و تربيت، هنرها، اوقات فراغت، حرفهها، بهداشت، خانواده و نظام حقوقي قرار ميگيرد در اين طبقهبندي هر چه از لايههاي بيروني به لايههاي دروني آن حرکت کنيم فرهنگ معنويتر و ذهنيتر ميشود (ابوالقاسمي، 1385).
مجموعه سه حوزه ادراکي تمايلات و گرايشها (ارزشها)، افکار و ذهنيات و رفتار و عينيات را اعتقادات فرهنگي گويند. حوزه تمايلات به ارزشها (اقتصادي، سياسي، اجتماعي، هنري، نظري، مذهبي)، حوزه افکار و ذهنيات به صفات هوشي، تفکر جامع، انطباقپذيري و حوزه رفتار نيز به صفاتي چون تواضع، اعتماد به نفس، سرعت عملي، نظم در کارها و… اشاره دارد.
اعتقادات و باورها به سه نوع تقسيم ميشوند: توصيفي که ميتوان درست يا نادرست را به آن نسبت داد. ارزشي که موضوع باور بوده و به حسن و قبح توصيف ميشود و در نهايت عامرانه و نهيآميز که فرد به مقتضاي آن بر برخي از ابزارها و يا هدفها به صلاحيت و يا عدم صلاحيت ميل و رغبت حکم ميکند. روکيش معتقد است ارزش، باوري از نوع سوم است يعني، عامرانه و نهيآميز (فروتن، 1389).
2 – 4 – انواع فرهنگ
1- فرهنگ آرماني و واقعي: فرهنگ آرماني الگوهاي رفتاري آشکار و رسماً تاييد شده را در برميگيرد يا اموري است که بنا بر ادعا بايد محقق شود و فرهنگ واقعي يا موجود آن چيزي است که عملاً بر جامعه حاکم است.
2- فرهنگ پيشرفته و ابتدايي: فرهنگ پيشرفته همان تکامل فرهنگي است و يعني فرهنگ بتواند به بهترين نحو نيازهاي خود را در تمام زمينهها ارضا نمايد. چه در زمينه نيازهاي جسمي (از سلامت، بهداشت، طب، ورزش تا معماري، مسکنسازي، کشاورزي، تغذيه و نيازهاي جنسي) چه در زمينه ايمني و دفاعي (توليد انواع سلاحهاي پيشرفته) و چه در زمينه روابط و ارتباطات (تلفن رسانه و هواپيما) آموزش، علم و تکنولوژي. ولي فرهنگ ابتدايي فرهنگي است که در آن بخشها کمتر رشد يافتهاند و قادر به پاسخگويي به نيازهاي خود نيست. همچنين جامعه با فرهنگ پيشرفته براي کليه شئون زندگي از نحوه و ميزان خوابيدن تا نحوه ورزش کردن با رانندگي و تفريح و تربيت کودک در همه زمينهها تاحد ممکن زمان خود به طور دقيق فکر و محاسبه کرده و بهترين روش عالمانه را يافته است. و نيز فرهنگ پيشرفته نسبت به فرهنگ سادهتر بخشهاي زندگي خود را تا مراحل ظريفتري تجزيه کردهاند و براي هر بخش قواعد و ابزار تهيه کردهاند و براي دستيابي به اهداف در همه بخشها يک تقسيم کار در پيش گرفته شده است و نقشهاي مختلف به مانند چرخ دندههاي کوچک در هم ادغام شده و چرخهاي بزرگتر و بزرگتر رابه چرخش در ميآورد (قليزاده، 1388).
از منظر ديگر ميتوان فرهنگها را به چهار نوع عمده تقسيم کرد:
1) فرهنگ رسوبي: عبارت است از رنگآميزي و توجيه شؤون زندگي با تعدادي قوانين و سنن ثابته نژادي و رواني خاص و محيط جغرافيايي و رگههاي ثابت تاريخي که در برابر هر گونه تغييرات، مقاومت ميورزند و همه دگرگونيها را يا به سود خود تغيير ميدهند و يا آنها را حذف ميکنند و در صورتي که عامل رسوب يک فرهنگ، قوانين طبيعي و انساني پايدار نباشد، پافشاري براي ابقاي نمودها و فعاليتهاي «خود» يا به جبر عوامل محيطي و يا به ناتواني افراد جامعه از تطبيق موقعيت خود با دگرگونيهاي مفيد و سازنده مستند خواهد
