
هم میشنویم، اما گوش دادن اتفاق نمیافتد. (Floyd, 2009:264 نقل شده در محسنیان، 1391، 187)
2. فهمیدن: شنیدن صحبتهای گوینده بهتنهایی کافی نیست بلکه بایستی مفاهیم لغات و عباراتی را که میشنویم درک کنیم. اگر کسی به زبانی که شما نمیفهمید صحبت کند، شما ممکن است بتوانید آن را بشنوید، ولی قادر نیستید آن را گوش دهید. مشابه این امر نیز صادق است، یعنی ممکن است وقتی گوینده به زبان شما صحبت میکند، از او اصطلاحاتی را بشنوید که با آن بیگانه هستید.
3. به خاطر آوردن: به خاطر آوردن عبارت است از توانایی ذخیرهسازی چیزی در حافظه و استفاده از آن به هنگام نیاز. این توانایی کار سادهای نیست. تحقیقات نشان میدهد که بیشتر مردم فقط میتوانند 25 درصد آن چیزی را که میشنوند به خاطر بیاورند که صرفاً 20 درصد آن دقیق است. در این بین، اشخاص میانسال در وضع بدتری هستند. به خاطر آوردن نیز مانند گوش دادن مهارتی است که با تمرین میتوان آن را تقویت کرد.
4. تفسیر کردن: یک شنونده خوب باید علاوه بر شنیدن، فهمیدن و به خاطر آوردن، بتواند اطلاعات را تفسیر کند. فرایند تفسیر کردن شامل توجه به تمامی رفتارهای کلامی و غیرکلامی گوینده است تا بتواند «ارجاع معنی» کند. برای مثال فرضکنید هماتاقی شما بگوید «امروز بیرون روز قشنگی است» شما این پیام را میتوانید براساس بیان چهرهای و تن صدای او با یکی از دو «ارجاع معنی» منطبق کنید: به نظر او هوای بیرون، خوب و دلپذیر است و یا اینکه او به طور طعنهآمیزی به هوای بد بیرون اشاره دارد. در ضمن، سخن وی تفسیرهای متفاوت دیگری نیز میتواند داشته باشد.
5. ارزیابی کردن: در مرحله ارزیابی، رویدادهای مختلفی به وقوع میپیوندد. یکی آنکه قضاوت میکنید آیا سخن گوینده دقیق و صحیح است، دوم آنکه در سخن او بخش واقع را از بخش نظر شخصی وی تفکیک میکنید، سوم آنکه میکوشید تشخیص دهید چرا گوینده آن چیزی را میگوید که میخواهد بگوید و سرانجام آنکه کلمات گوینده را با اطلاعاتی که از زمینه ارتباط و سایر منابع به دست میآورید مورد ملاحظه قرار میدهید. تمام این فعالیتها به ما کمک میکند بهجای اینکه یک شنونده منفعل و صرفاً دریافتکننده اطلاعات باشیم، شنونده فعال و درگیر اطلاعات شویم.
6. عکسالعمل نشان دادن: آخرین مرحله از گوش دادن مؤثر، بروز عکسالعمل است. پدیدهای که برخی آن را فرایند «بازخورد» مینامند. استراتژیهای عکسالعمل ممکن است کلامی و غیرکلامی باشد. هفت نوع واکنش مربوط به چنین شرایطی عبارت است از: چهره خنثی، انتقال نظر برگشتی، نقل بیان، همدلی، تأیید کردن، ارائه نقطه نظر، مشاوره دادن. (محسنیانراد، 1391: 204-183)
گوش دادن معمولاً یک فعالیت انفرادی تلقی میشود اما در گفتوگو، انسان بُعد دیگری از گوش دادن را کشف میکند؛ توانایی «باهم گوش دادن» به عنوان بخشی از یک کل بزرگتر. این امر مستلزم تغییری اساسی در دیدگاه و به معنی توجه کردن و دیدن مسائل نه فقط از دیدگاه خود که از دیدگاه کل شبکه روابط میان افراد ذیربط میباشد و به این نیاز دارد که بتوانیم خودمان را جای دیگری بگذاریم. (اسحاق،1380: 99)
عوامل بسیاری مانع این نوع گوش دادن همدلانه می شوند. از جمله اشتیاق به هرچه سریعتر داوری کردن نسبت به گفتههای دیگری، تمایل به درک نیت او از آنچه میگوید، میل به پند و رهنمود دادن به او، اشتیاق به گفتن به جای گوش دادن، جدی نگرفتن موضوع مشترک و… ( قاضیمرادی،1391: 179)
و اما افرادي که در زمینه گوش دادن چندان موفق نیستند معمولاً ویژگیهاي مشترکی دارند. آنان اغلب نسبت به موضوع بحث گوینده رغبتی نشان نمیدهند و بهجاي تمرکز بر پیام وي، به شیوه ارائه مطالب او معترضند. علاوه بر این، آنها معمولاً پاسخ خود را از قبل در ذهن آماده کرده و فقط منتظرند سخن طرف مقابل پایان یابد و بدون توجه به آنچه وي گفته است، پاسخ مدنظر خود را ارائه کنند. در این میان، اگر توجهی نیز به سخنان گوینده نشان میدهند، غیرواقعی و ظاهري است و فقط تظاهر به شنیدن میکنند. این افراد، گاهی نیز سخن گوینده را قطع کرده، در گفتار وي اختلال ایجاد میکنند و با تغییر بحث اصلی از رسیدن به نتیجه طفره میروند. (wolvin,2010:278)
• احترام گذاشتن
ریشه لاتین کلمه «احترام» به معنای «دوباره نگاه کردن» است. احترام مستلزم ارج نهادن و حرمت گذاشتن به دیگری است. اگر یکبار جنبهای از او را دیدیم، دوباره بنگریم و درک کنیم چه بسیار از جنبههای او را نادیده گرفتهایم. (قاضیمرادی، 1391: 207) احترام گذاشتن یک اقدام منفعلانه نیست بلکه بهمعنی حرمت نگهداشتن و یا به بعد موکول کردن قضاوت است. عمل احترام گذاشتن، اساساَ ما را به شروعِ دیدن سایرین فرا میخواند. (اسحاق، 1380: 105) احترام به دیگری معطوف به خود اوست نه محفوظات ذهنی و معتقدات و اندیشههای او؛ در گفتوگو رویارویی نظامهای فکری وجود دارد نه مواجهه افراد و گروهها. به قول ولتر: «من با آنچه میگویی مخالفم اما تا پای جان از حق تو برای اینکه حرفت را بزنی دفاع میکنم.» (قاضی مرادی،1391: 209)
• تعویق قضاوت
به تعویق انداختن عبارت است از تغییر جهت دادن، توقف کردن، به عقب بازگشتن و چیزها را با نگاهی جدید دیدن. (اسحاق،1380: 127) وقتی به صحبتهای کسی گوش میکنیم ملزم به گزینش و انتخابی مهم هستیم. اگر سخنان او سبب شود که عقیدهای در ذهن ما شکل گیرد، میتوانیم یکی از این دوکار را انجام دهیم: اولاَ، میتوانیم از نظر خود دفاع کنیم و در قبال نظرات آنها مقاومت کنیم، ثانیاَ میتوانیم عقیده خود و اطمینانی که در پس آن قرار دارد، به تعویق اندازیم. تأکید بر به تعویق انداختن بدین معنی است که نه آنچه را فکر میکنیم سرکوب کنیم و نه با اعتقاد یکجانبه از آن طرفداری کنیم. بلکه فکر خود را به شکلی به نمایش بگذاریم که به ما و دیگران اجازه دیدن و درک کردن آن را بدهد.(اسحاق،1380: 34)
بوهم در این باره مینویسد: «تعلیق اندیشهها، محرکها، داوریها و … قلب گفتوگو است. این نکته از وجوه بسیار مهم گفتوگوی نوین میباشد. تعلیق مستلزم دقت، گوش دادن، نگریستن و آشکارسازی واکنشها، محرکها و احساساتی است که در روانِ فرد دیده میشوند تا فرد بتواند معانی عمیقتر نهفته در اندیشهاش را ببیند.» (قاضیمرادی،1391: 193) به عبارت دیگر، یکی از اسرار گفتوگو تمایل به عفو کردن و بخشیدن چیزی است که در درون دیگری میبینیم. این متضمن رسیدن به شأن و مقام و احترام گذاردن به خودمان و دیگران است.
• ابراز کردن
شاید یکی از دشوارترین جنبههای گفتوگوی واقعی، نظرخود را ابراز کردن یا حرف خود را زدن باشد و عبارت است از اینکه بدون توجه به نفوذهای دیگران، آن چیزی را که از نظر ما خفیف است فاش سازیم. پیدا کردن و به زبان آوردن نظر و صدای درون خود، در درجه اول مستلزم تمایل به «ساکت بودن» است. برای اینکه بتوانیم حرف خود را بزنیم شاید ملزم به آموختن این نکته باشیم که از صحبت کردن خودداری کنیم و به نظرات سایرین گوش دهیم. لازم نیست هر لغتی که به ذهن ما میآید به زبان آورده شود. در واقع، با آموختن انتخاب آگاهانه گفتهها و ناگفتههایمان میتوانیم در زندگی خود، کنترل و ثبات ایجاد کنیم. (اسحاق،1380: 158)
چهار ویژگی مذکور، در ارتباط و پیوستگی با هم قرار دارند و اگر افراد این رویه را مشترکاً تمرین کنند، همکاری گروهی صمیمیتر میشود و «باهم فکرکردن» آغاز میگردد. (هارتکه مایر، 1389: 105)
بخش دوم: گفتوگو و یادگیری
2-2-1 جایگاه گفتوگو در نظام آموزش و پرورش
آنچه در نظام آموزشی ما «تعلیم و تربیت» نامیده میشود، صرفاً معلومات انباشته شده و محفوظات است و حل مسئله، تفکر و گفتوگو هیچوقت سهم بزرگی در آن نداشته است. آموزش و پرورش صرفاً بر روی یک وظیفه کماهمیتتر مغز انسان، یعنی حافظه، تأکید میکند؛ در حالیکه از وظیفه اصلی خود یعنی «تفکر و پرورش روحیه گفتوگو مدار» غافل است. این سیستم «تعلیم و تربیت»، به تفکر اهمیت نمیدهد؛ چراکه تحت تسلط «اصل قطعیت»24 قرار دارد. بنا بر این اصل، برای هر پرسش یک پاسخ درست وجود دارد و لذا وظیفه آموزش و پرورش، کسب اطمینان از این مطلب است که هر دانشآموز پاسخهای صحیح سؤالهایی را که مربیان درست تشخیص دادهاند، میداند. بچههایی که با این عقیده پا به مدرسه میگذارند که ممکن است برای بسیاری از سؤالها بیش از یک جواب وجود داشته باشد، خیلی زود این عقیده را کنار میگذارند. در دوره ابتدایی، بچهها یکی پس از دیگری به این باور سوق داده میشوند که تحصیل اساساً با پاسخهای «درست» مرتبط است و معلمان و کتابها، منابع اصلی این پاسخهای درست هستند. (گلاسر،1391: 44)
شایان ذکر است که «اصل قطعیت»، نه تنها بر محتوای دروس، بلکه بر قواعد رفتار بچهها نیز حاکم است. دانشآموزان درمییابند که در مباحث مربوط به رفتار خوشان و یا امور مدرسه، هیچ سهمی ندارند. اگرچه درباره اهمیت زندگی آزادانه و متکی به رأی ملت، رسماً به کودکان تعلیم داده میشود اما آنان به تجربه میآموزند که رکن اصلی یک جامعه مبتنی بر آزادیخواهی یعنی مشارکت مردم در تعیین قوانینِ مربوط به خود، شامل حال آنان نمیشود. و این درحالی است که آزادی و حاکمیت آرای اکثریت، با تجربه کردن آن و یافتن بهترین راهحلها برای یک سری از مسائل پیچیده شناخته میشود. «تعلیم و تربیت» همانا بایستی روند تبیین مسئله، یافتن راهحلهای منطقی برای آن و به اجرا درآوردن آن چیزی باشد که بهترین راهحل به نظر میرسد؛ درست، نقطه مقابل روند فعلی که عبارت است از اطاعت کورکورانه از قوانین و تکرار بدون تفکر جوابهای درست یا غلط درخصوص سؤالهایی که از سوی دیگران طراحی شده است. مادامی که «اصل قاطعیت» بر نظام آموزشی ما حکمفرما است، فکرکردن را به فرزندان خود نیاموختهایم. (گلاسر،1391: 45)
برنامه آموزشی بسیاری از مدارس ایران مبتنی بر نظام محفوظاتمحور و کنترل آیینی است که تشویق و تنبیه را شامل شده و در مدل سنتی آموزش قرار میگیرد و این درحالیست که روشهای نوین آموزشی و مبتنی بر انگیزش درونی، کنترل شخصی و فردی با کاهش مقررات بیرونی را مد نظر دارند. در این روشهای تدریس گفتوگومحور، آموزش به جای سازمان یافتن بر اساس عملکردهای استاندارد، حول و حوش کشفِ اصول، سازماندهی میشود. تاکنون بسیاری از اندیشمندان به نقش گفتوگو در تعلیم و تربیت پرداختهاند که در این بخش به برخی از آنها اشاره میکنم.
2-2-2 گفتوگوی رهاییبخشِ پائولو فریره25
یکی از اندیشمندانی که به آموزشهای گفتوگو محور تأکید داشت و آن را اساس تغییر و توسعه جهان میدانست پائولو فریره است. هستيشناسي اجتماعي نظریات فريره در چارچوب انسانگرايي و وجودگرايي ماركسيستي و براساس تمايز بين سوژه و ابژه عمل ميكند. مشخصه بارز الگوي پراكسيس26 او، حركت در جهتي ارتباطي است كه عامليت انسان در آن نقش بسيار مهمي ايفا ميكند. در اين الگو انسان عليرغم محدوديت هاي خود، به كمك پراكسيس، شرايط موجود خود را به نفع شرايط آرماني دگرگون مي سازد. اساس هستيشناسي او تمايز بين سه نوع ارتباط است: ارتباط بين سوژه- ابژه، ارتباط بين سوژه- سوژه، و بالاخره ارتباط بين سوژه با يك ابژه بيروني. رابطه اول رابطهاي سركوبگرانه است، مانند رابطه بين مربيان تكنوكرات توسعه روستايي با دهقانان، رابطهاي كه تحت عقلانيت ابزاري عمل ميكند. نقش سوژه (مربي) در اين رابطه، فريب دادن طرف ديگر با تبليغات و شعارها است. ارتباط بعدي بين سوژه با سوژه است كه به اعتقاد فريره ارتباطي است آرماني بين مربيان و تودههاي دهقانی كه واسطه ارتباط با طبيعت ميباشند. ارتباط نوع سوم،ارتباطي معرفتشناسانه است كه آن را كنشِ دانستن ميداند. او ارتباط بيناذهاني را مهمترين ويژگي تاريخي و فرهنگي انسان ميداند. اين ارتباط قابل تقليل به سوژهاي كه ميداند و ابژة دانستني نيست. (فريره، به نقل از راجی 1391: 124)
از نظر فریره آموزش و پرورش مبتنی بر گفتوگو بر تفکر، رفتار، سخن گفتن و فرایند مشارکت و همکاری گروهی دانش آموزان تأثیر گذارده است. در گفتوگو دانشآموزان
