
مواجه شده بود. آقا و خانم ب شنيده بودند که روانشناسيْ براي ديدن آن پسر آمده و ديده بود او بالاي سرِ کتابش به سمت عقب و جلو حرکت ميکند. اين عمل در مدرسة پسرانة مطلقاً سنتي يهودي رفتاري هنجاري است. بهويژه پسران را در حين خواندن نيايش و متون ديني به انجام اين کار ترغيب ميکنند. سپس اعلام کردند که روانشناس گفتهاست که از نحوة تکان خوردنِ اين پسر به اين نتيجه رسيده است که او مضطرب است. وقتي والدين آن پسر که سر خود را هنگام مطالعه تکان ميداد خاطرنشان کردند که همة پسران اين عمل را انجام ميدهند، روانشناس متهم شد که گفته است، احتمالاً همة آنها مضطربند.
فرت83 (1997) اهميت مرگِ خوش براي هندوها را شرح ميدهد، مرگي که آمادگي کافي براي تحقق آن را بهدست آوردهاند، و در زمان و مکان مناسب رخ ميدهد. مردن روي زمين خوشتر از مردن روي تخت است، و فرت به شرح پيشامدهاي غمانگيزي ميپردازد که ميتوان در بيمارستانهاي بريتانيا شاهد آنها بود و طي آن هندوهاي در حال مرگ براي مردن بر روي زمين از روي تخت مي گريزند. پرستارانِ بهستوهآمده ميشتابند تا بيمار را دوباره به جاي مناسب (تخت) برگردانند، و اين در حالي است که قرباني در حال مرگ از اينکه کادر پزشکيِ بهتزده از تلاشي که او ميکند تا بهطور شايسته بميرد ممانعت به عمل ميآورند، به شدت افسرده و آشفته ميشود.
در اوايل قرن بيستم برداشتي که از عمل ديني يک زن سياهپوست به عمل آمد به سوء تعبير هولناکي که در ادامه ذکر ميشود انجاميد. اِوارتْس84 (1914) داستان يک زن جوان آفريقايي – آمريکايي تبار که خدمتکاري ميکرد را نقل ميکند. زن به ناراحتيِ معده دچار شد و پول کافي براي مراجعه به پزشک عادي را نداشت، به همين دليل نزد يک گياهپزشک سرخپوست غربي رفت. درمان دارويي بينتيجه بود و گفته شد که گياهپزشک به طور ناخوشايندي به او پيشنهاد دوستي جنسي داد. در رفتار زن جوان اختلال به وجود آمد و او را به خانة خواهرش فرستادند، اما آرام نشد: “… حالا او کاملاً مطمئن بود که دکتر گياهي او را افسون کرده، و او براي دفع آن مدام کتاب مقدس ميخواند. او در بيمارستان واشنگتن اِسايْلِم85 بستري شد. در آنجا سرسختانه از خوردن و صحبت کردن خودداري ميکرد. او حالا ديگر غذا و مردم اطراف خود را شوم ميدانست. او تمام طول روز را کتاب مقدس ميخواند و نيايش ميکرد …” اِوارتْس در ادامه به جزئيات بيشتري از اعمال ديني اين “بيمار” ميپردازد و همة اين رفتارها را نشانة “زوال عقل پيشرس”86 (اصطلاحي منسوخ براي اسکيزوفرني) ميداند. وحشتناکتر از آن اظهارنظر اوارتس است مبني بر اينکه بيمار به خوبي خصلت اولية (کذا) ايننوع افراد را از خود نشان ميدهد.
?
آيا سنتهاي ديني مختلف آنقدر از يکديگر متفاوتند که در ميان شيوههايي که روانشناس بدان وسيله آنها را فهم ميکند هيچ زمينة مشترکي نميتواند وجود داشته باشد؟
اديان و تبيينهايي که آنها از رفتار، انديشهها و احساسات به دست ميدهند
در ادامة اين فصل، با توجه به نکات زير، به بررسي سنتهاي ديني مختلف خواهيم پرداخت:
* انواع خصوصيات و رفتارهايي که ممکن است به آنها بها داده شود، و بهنجار و سالم شمرده ميشوند؛
* نحوة قضاوت نادرستي که ممکن است بيرونيان نسبت به اين خصوصيات و رفتارها داشته باشند؛
* نحوة تأثير اين مسئله بر فهم روانشناختي از دين در آن سنت ديني خاص.
البته اين کار دشواري است که موضوعات مطرح در سنتهاي بزرگ ديني را مورد بررسي قرار دهيم بدون اينکه آنها را کليشهاي کرده، بيش ازحد ساده کنيم، و گونههاي مهم و نظرات اقليتهاي موجود در دل سنتهاي ديني را ناديده بگيريم. اين مخاطرات را بايد به اميد به دست دادنِ يک نتيجهگيري کلي پذيرفت.
سرانجام، به بررسي اين مسئله خواهيم پرداخت که آيا هيچ موضوعات مشترکي در سنتهاي ديني مختلف وجود دارد يا نه، و اگر چنين است، آن موضوعات چه ميتوانند باشند. چه بسا اشتراکات بين گروههاي ديني مختلف اين امکان را فراهم آورد که بتوان نتيجهگيريها را مورد آزمايش قرار داد و سئوالات مشابهي را در ميان همة گروههاي مختلف مطرح کرد.
آيين بودا
آيين بودا يکي از دو سنت ديني بزرگ در شرق است که حدود صد و پنجاه تا دويست ميليون نفر طرفدار در سرتاسر جهان دارد. هرچند بوداييان تصاوير قديسان و تنديسهاي بودا را مقدس ميشمارند، آيين بودا يک دين چندخدايي نيست. در واقع بر سر اين که آيا آيين بودا اصلاً يک آيين توحيدي است يا نه در محافل علمي مناقشه وجود دارد. آيين بودا نزديک به 1500 سال پيش در هندوستان پديد آمد؛ و در واقع واکنشي بود بر عليه نظام چندخدايي هدفدارِ رسميت يافته که در آن نظام کاست87 غالب بود، و فضاي آن دوره را به سطلة خود درآورده بود.
دو گونة اصلي بوديسم عبارتند از: تِيرِواده88، که شکل قديميتر و سنتيتر بوديسم به حساب ميآيد، و ماهايانه89. آيين بوداي ذن90 (مراقبهاي) گونهاي از ماهايانه است که ابتدا در چين بهوجود آمد و سپس در ژاپن گسترش يافت. از آنجاکه اين گونة آيين بودا در بسياري از آثار انگليسي زبان ترويج شده است، احتمالاً بسياري از غربيها به خوبي با آن آشنا باشند. در آيين بودا زندگي روحانيمآبانه محترم شمرده ميشود، و شامل رياضت، نظم، و صرف کردن زمان بسيار زياد براي نيايش و مراقبه ميباشد.
در آموزة اصلي آيين بودا هر نوع دلبستگي به دنيا و خوشيهايش، علت پيدايش رنج قلمداد ميشود. خوار کردن نفس91 نيز بالاترين حدي است که بايد از آن پرهيز نمود. بنيانگذار آيين بودا، گوتمه بودا92 “راه ميانه”را تعليم ميداد. زندگي اساساً چرخة رنج است. در آيين بودا نيز همچون آيين هندو، تناسخ93 و تولد دوباره94 فرايند پيشرفت دهنده به شمار نميآيد، و در آن هدف اصلي از اعتقاد و عمل ديني رهايي از دلبستگي به امور مادي است. راه هشتگانه95 (ميانه) به سوي رهايي از رنج عبارت است از پندار نيک، گفتار نيک، کردار نيک، و پندارههاي ذهني نيک96. اين اعمال به توقف رنج، و رسيدن به روشنييافتگي97، و نيروانه98 منتهي ميشوند، که طي آن نفس تولد دوبارهاي نخواهد داشت تا درد بيشتري را متحمل شود.
روانشناسي بودايي در کشورهاي غربي کاملاً رايج است (ولنتاين99، 1989؛ دِسيلوا100 1996). در واقع من ديروز در لندن از کنار اتوبوسي عبور کردم که روي آن اُدکُلني به نام ذن تبليغ شده بود: شعار اين تبليغ اين بود که اگر آن را ميخريدم، “در اوج آشفتگي آرام ميشدم. گفته شده است که اعمال و انديشههاي ديني سلامت رواني را افزايش خواهد داد. مَن – لوئيس101 (1986) تغييرات شناختي که در پيِ روشنييافتگي ايجاد ميشوند را شرح ميدهد؛ اين تغييرات مستلزم سازماندهي مجدد نظام شناختي به طور گسترده، و ايجاد وضعيتي است که در آن همة سازههاي شخصي از بين رفته باشد. دِسيلوا (1996) دو نوع مراقبة بودايي را شرح ميدهد. اول، ساماتا102 (سکوت)، که عبارت است از فاصله گرفتن از محرکهاي دروني و بيروني، و دوم، ويسپاسانا103 (روشنبيني)، که شامل انجام تمرينهاي تمرکزي بر روي اشياء خاص و ماندن در وضعيت نگراني توأم با عدم آشفتگي ميشود که بواسطة آن فرد از همة پديدهها، و اهميت همة امور آگاهي مي يابد.
دِسيلوا (1996)، شاپيرو104 (1982) و ديگران ويژگيهاي گوناگون روانشناسي بودايي را شرح دادهاند، که مورد توجه روانشناسان بوده و از مزيت درماني مناسب هم برخوردارند. اين مشخصات، ويژگيهاي مراقبه، و شيوههاي تغيير رفتار، مانند استفاده از پاداش براي رشد رفتار مطلوب را در بر ميگيرد.
اسکاتِن105 (1998) خاطرنشان کرد که بيماران بودايي درصدد فهم معناي مشکلاتشان برميآيند، و در پيِ آنند که دريابند چه نقصي در خودآگاهيشان پديد آمده که آن دشواري خاص را در پي داشته است. بيماران بودايي ممکن است براي درک مشکلات رواني بيشتر بر بافت روانشناختي – بينفردي – معنوي تأکيد داشته باشند. اسکاتن همچنين يادآور ميشود که بيماران بودايي که داراي مشکلات رواني هستند ممکن است – در نظر مشاهدهگر غربي – چيزي شبيه به انفعال آسيبشناختي106 را از خود نشان دهند.
چه بسا کسي به اين فکر بيافتد که تأکيد بر رسيدن به روشنييافتگي که طي آن دلبستگي به ماديات از بين ميرود، و در آن به عقايد شخصي بهايي داده نميشود – از ديد مشاهدهگراني از فرهنگها و سنتهاي ديني ديگر – ممکن است منجر به حالاتي شود که بيتفاوتي يا واکنشناپذيريِ بسيار زياد تلقي گردد. آيا مفاهيم و مقياسهاي مناسب با روانشناسي دين غربي، با آيين بودا هم مناسبت دارند؟ به عنوان مثال آيا موارد زير که براي مسيحيان طرح ريزي شده و ارزش و معناي خاصي در نظرشان دارد، در نظر بوداييان هم داراي همان معاني و ارزشهاست:
* من سخت ميکوشم دينم را در تمام روابطم در زندگي سريان دهم. اين مورد به عنوان دينداري ذاتي ارزيابي ميشود(فصل 6). اين نتيجه از مقياس جهتگيري ديني آلپورت – راس107 (1967) بدست آمده است. آيين بودا، غير از جداسازي، تا چه ميزان راهي براي ايجاد پيوند با روابط “ديگر” در زندگي ارائه ميکند؟
* آنچه که دين بيش از همه براي من به ارمغان ميآورد آرامشي است که در زمان هجوم اندوه و مصيبت، به من عرضه ميکند. از ديد آلپورت و راس اين مورد يک دينداري غيرذاتي [عَرَضي] است. در اينجا چه بسا ميتوان پرسيد که آيا “آرامش” مقولهاي مغاير با آيين بوداست؟ بعلاوه، ممکن است بنا بر نظر يک بودايي “اندوه” و “مصيبت” تنها نتيجة ادراک نادرست باشند.
مسيحيت
مسيحيت زمينة گسترش روانشناسي دين را فراهم ساخت، و در ميان سنتهاي دينيِ بزرگ به مراتب بيشترين طرفدار را دارد. حدود هزار ميليون نفر در جهان به عنوان مسيحي شناسايي شدهاند که اکثريت آنها در اروپا، قارة آمريکا و استراليا ساکنند. از اينرو، آيين مسيحي بر کشورهاي مقتدر اقتصادي و “توسعهيافته” حاکم است.
بخشهاي اصلي مسيحيت به کليساهاي شرقي و غربي، و قمست اخير خود به دو بخش کليساهاي کاتوليک رومي و پروتستان تقسيم ميشوند. کليساهاي پروتستان در مقايسه با آيين کاتوليک رومي و مسيحيت پروتستان، نظامنامه و آموزههاي صريح کمتر دارد. گفته ميشود در آيين پروتستان بر تعهد فردي فروان تأکيد شده است.
اعتقاد بنيادي بر يکتايي خدا استوار است. آموزة تثليث (پدر، پسر، روحالقدس) هم از جايگاه مهمي برخودار است، همانگونه که اين انديشه که مرگ مسيح کفارة گناهان نوع بشر بود. مسيح را برگزيدة ويژة خدا ميدانند. طرفداران آيين کاتوليک رومي، و مسيحيان ديگر بسياري “ده فرمان”که شامل اعتقاد به خداي واحد و ممنوعيت بتپرستي، قتل، دزدي، حسادت و بيبند و باري جنسي ميشود را نيز قبول دارند. ده فرمان ميراث ارزشمندي است که از خاستگاههاي يهوديِ مسيحيت به جاي مانده است. ديگر آثار يهودي (عهد قديم) نيز ارزشمند شمرده ميشود.
کاتوليکها به لحاظ ديني موظفند در روزهاي معيني روزه بگيرند، در مراسم عشاي رباني شرکت کنند و از انجام کارهاي غير ضروري در روزهاي يکشنبه و روزهاي مقدس اجتناب نمايند، بهطور مرتب به گناهان خود اعتراف کنند، در حمايت از کليساها سهيم باشند و قوانين ازدواج را رعايت کنند. در بريتانيا و ايالات متحده گونههاي متعددي از آيين پروتستان از نظر تعداد طرفداران، و به لحاظ تأثير سياسي از آيين کاتوليک پيشي گرفتهاند. در آيين پروتستان بر سر اصول اساسي مسيحيت، بدان گونه که تا اينجا تشريح شد، مناقشهاي وجود ندارد. تفاوت عمده ميان آيين کاتوليک و آيين پروتستان در اين است که در آيين پروتستان تأکيد جدي کمتري بر انجام تعهدات ديني خاص صورت ميگيرد. در آيين پروتستان بر مرجعيت سلسله مراتب کليسا کمتر سرمايهگذاري ميشود، و بيشتر تأکيد بر وجدان فردي است. فرقههاي پروتستان در خصوص آموزهها با يکديگر تفاوتهايي دارند، براي مثال در مورد منشأ گناه، و نحوة بخشيده شدن آن، و در خصوص تأکيدي که بر عشق و لذت وجود دارد.
گروههاي مسيحي زيادي هستند
