
ا مناقشه) باشد. اصطلاح روابط بین الملل به .مجموعه اقدامات و کنشهایی متقابل واحدهای حکومتی و نیز نهادهای غیر دولتی و همچنین روندهای سیاسی میان ملتها اطلاق می شود
1-12-5- همگرایی
در سیاست بین الملل مفهوم همگرایی سیاسی از اهمیت شایانی برخوردار است. (دیوید میترانی) از جمله نظریه پردازانی است که در رابطه با مفهوم همگرایی و کارکرد گرایی از جایگاه اساسی برخوردار بوده و بر این نظر بود که پیچیدگی روابط میان کشور ها مسائل غیر سیاسی حکومتها را بسیار افزایش داده است. از این رو سبب گردیده تا به متخصصانی کار آزموده در سطح ملی نیاز باشد و در سطح بین المللی نیز به دلایل بسیار فنی ، به متخصصان خاص خود نیاز است. از این رو به موازات افزایش اهمیت مسائل فنی، وجود همکاری های بین المللی نیز ضروری خواهد بود. همچنین با افزایش اهمیت مسائل فنی بشر، تعداد سازمانهای کارکردی هم افزایش یافته است و این سازمانها که برای همکاری های کارکردی ایجاد گردیده اند ممکن است نهاد های سیاسی گذشته را بی اعتبار نمایند. همکاری در یک بخش سبب همکاری در سایر بخشها می گردد. تحقق این آرمان در قالب وحدت منطقه ای (منطقه گرایی)، وحدت ساختاری (فدرالیسم) و وحدت جهانی (یونیورسالیسم) امکان پذیر می گردد.
1-12-6- ارمنستان
ارمنستان با 29800 کیلومتر مربع مساحت، در جنوب غربی منطقه قفقاز و با کمی فاصله از سواحل جنوب شرقی دریای سیاه واقع شده و همچون کمربندی بین مرزهای جمهوری اسلامی ایران از یک سو و جمهوریهاي آذربایجان و گرجستان از سوی دیگر گسترده شده است.این کشور از جنوب با جمهوری اسلامی ایران، ازجنوب غربی با جمهوری خود مختار نخجوان، از غرب با ترکیه و از شمال با گرجستان و از شرق با جمهوری آذربایجان مرز مشترک دارد.کشور ارمنستان کوهستانی است که در شمال فلات ایران، در غرب فلات ارمنستان و جنوب سلسله جبال قفقاز واقع شده است.
1-12-7- جمهوری اسلامی ايران
ايران با نام رسمي جمهوري اسلامي ايران، كشوري در جنوب غرب آسيا و منطقه خاورميانه است و مركز حكومت شهر تهران است. مساحت کشور 1.648.195 کیلومتر مربع است .ايران از شمال با جمهوري آذربايجان و تركمنستان و از شرق با افغانستان و پاكستان و از غرب با تركيه و عراق مرز زميني دارد، و همچنين سمت شمال با درياي كاسپين و از سمت جنوب با خليج فارس و درياي عمان همسايه است. بالاترين جايگاه رسمي ايران پس از انقلاب ولايت فقيه است، اسلام دين رسمي، تشيع مذهب رسمي و فارسي زبان رسمي ايران است.
1-12-8- قفقاز
ناحیهای میان دریای خزر و دریای سیاه است. منطقه قفقاز از لحاظ جغرافیایی به وسیله محدوده «کراسنودار» «واستاوروپل» روسیه درشمال، رودخانه ارس ومرزهای ایران وترکیه درجنوب ودریای سیاه وخزر محصور شده است. قفقاز به دو بخش قفقاز جنوبی (ماورای قفقاز) و قفقاز شمالی تقسیم میشود. قفقاز جنوبی شامل کشورهای جمهوری آذربایجان، ارمنستان، گرجستان و بخشهای کوچکی از شمال باختری ایران و شمال خاوری ترکیه میشود.این منطقه زمانی جزیی از خاک ایران بوده است.قفقاز شمالی اکنون جزئی از روسیه است و شامل جمهوریهای خودگردان چچن، داغستان، اینگوشتیا، کاراچای-چرکسیا، کاباردینو-بالکاریا، سرزمین کراسنودار، آدیغیه، اوستیای شمالی-آلانیا، و سرزمین استاوروپول است.(http://fa.wikipedia.org/wik)
2-1- مفهوم ژئوپلیتیک
تا کنون مسائلی که دربارۀ ژئوپلیتیک نوشته یا گفته شده است بیش از آنکه ماهیت موضوع، ابعاد معرفت شناسانه و روش شناسایی آن را مشخص کند، شامل عبارت های مبهم، دیدگاه های آمیخته با اعتراض سیاسی، توصیف و تعبیرها، کلی گویی ها ، اصطلاحات ربطی، جدول های ذهنی، مونوگرافی های ذهنی و مسائلی از این قبیل است، که اعتبارعلمی ژئوپلیتیک را مخدوش نموده و مانع از آن می شود که ژئوپلیتیک بتواند از ثبات موضوعی، فلسفی و روش شناسی علمی برخودار شود و بتواند به گزاره های کلی و جهان شمول نظیرقوانین، حقایق مسلم و نظریه های علمی تبیین کننده دست یابد.درواقع می توان گفت ژئوپلیتیک علیرغم ادبیات گفتمانی و هویت اعتباری خود در یک قرن گذشته قابلیت برخورداری از مبنای فلسفی را دارا می باشد و قادر است با مسیر یابی درست از وضعیت نه چندان علمی که دچار آن است خارج شود و به موقعیت یک رشته علمی و تولید کننده گزاره های کلی انتقال پیدا کند.( حافظ نیا ،1384 ، 17)
2-1-1-تعریف و ویژگی ها
ژئوپليتيک يعني توجيه و تفهيم موضوعات مربوط به سياست، با توجه به داده هاي جغرافيايي. همچنين ژئوپليتيک دانشي است که انسانيت را در داخل روابط متقابل با عامل مکان مورد بررسي قرار مي دهد.(GÖNLÜBOL, 1978: 100)دره مير حيدر جديد ترين تعريفي كه از ژئوپليتيك ارائه كرده است بدين شرح است: «ژئوپليتيك شيوة قرائت و نگارش سياست بين الملل توسط صاحبان قدرت و انديشه و تأثير آنها بر تصميم گيري هاي سياسي در سطح ملي و منطقه اي است» (مير حيدر، 1377: 22).
پيروز مجتهد زاده در مورد ژئوپليتيك معتقد است: «ژئوپليتيك يا سياست جغرافيايي اثر محيط و اشكال يا پديده هاي محيطي چون، موقعيت جغرافيايي، شكل زمين، منابع كمياب، امكانات ارتباطي و انتقالي (زميني، دريايي، هوايي و فضايي)، وسايل ارتباط جمعي و … را در تصميم گيري هاي سياسي، بويژه در سطوح گسترده منطقه اي و جهاني مطالعه مي كند» (مجتهدزاده، 1381: 128).
2-1-2-عوامل تأثیرگذار برژئوپلیتیک
این عوامل به دو دسته تقسیم میشود؛ عوامل ثابت و عوامل متغیر که در ذیل، به طور اجمال توصیف می گردد:
2-1-2-1-عوامل ثابت
الف- موقعیت:عبارت است از نحوه قرار گرفتن یک نقطه در سطح کره زمین که خود دارای حالت عمومی یا نسبی، خصوصی و ریاضی است. در مطالعات سیاسی ـ جغرافیایی، حالت عمومی بیشتر مورد توجه میباشد. به طور کلی، حدود فعالیت هر کشور در امور بینالمللی، بیشتر بستگی به موقعیت جغرافیایی و ارتباط آن با همسایگان (قدرتمند یا ضعیف) و نیز مناسباتش با قدرتهای بزرگ جهانی دارد.موقعیت جغرافیایی یا مناسب است یا نامناسب. در عرصه بینالمللی، موقعیت جغرافیای مناسب و وجود انسانهای فعّال و ماهر و توجه به موقعیت جغرافیایی میتواند عامل موفقیت باشد. در مقابل، بیاعتنایی به وضعیت جغرافیایی، عامل بحران ژئوپولیتیکی به شمار میرود. نمونه آن قلمرو جغرافیایی هلال خصیب و نقطه مقابل آن کشور ترکیه است که از موقعیت خود استفاده مناسب برده است.شوری دارای موقعیت راهبردی، به ناچار بخشی از راهبردهای نظامی به شمار میرود؛ اگر بهگونهای راهبردی وارد عمل شود، میتواند در مسیر توسعه گام بردارد، وگرنه به کانون بحران تبدیل میشود؛ مانند افغانستان.ژان گاتمن در این زمینه میگوید: «اگر زمین مانند یک توپ بیلیارد، صاف و صیقلی بود، دلیلی بر مطالعات ژئوپولیتیک نبود و کارایی هم نداشت، اما تنوع در چهره ظاهری زمین است که روابط متنوع انسانی را موجب گشته است.(عزتی،75،1371) موقعیت را به گونههای مختلف تقسیم کردهاند:
1- موقعیت دریایی: از زمانهای قدیم، دسترسی به دریا یکی از عوامل مهم توسعهطلبی کشورها بوده است. این تصور عام وجود دارد که در اختیار داشتن آبهای آزاد شرط لازم برای رسیدن به قدرت جهانی است. بیشتر پژوهندگان، مداخله نظامی شوروی (سابق) به افغانستان را دنباله سیاستهای پیشین روسیه تزاری برای دسترسی به آبهای گرم دانستهاند.(بوریس گرومف،75،1375)کاملترین شکل موقعیت دریایی،موقعیت جزیرهای است که برقراری ارتباط زمینی با آن جز از طریق آب ممکن نیست؛ مانند ژاپن و انگلستان. همه جزایر جهان دارای نقش جغرافیایی ـ راهبردی (ژئواستراتژیک) و اهداف سیاسی ـ جغرافیایی (ژئوپولیتیکی) هستند.
2- موقعیت ساحلی: حالتی است که هرگاه شکل هندسی مرز تماس با خشکی محدّب باشد، حالت شبه جزیرهای پیدا میکند، این منطقه به دلیل آن که نقطه حسّاس اتصال برّی و بحری است، منطقهای فعّال و نفوذپذیر میباشد. بهترین نمونه آن شبه جزیره جنوبی غربی آسیاست. تاریخ چنین سرزمینهایی متأثر از آب بوده و تابع آن است.
3- موقعیت برّی مرکزی: سرزمینهای محصور در خشکی که به طور مستقیم، به آبهای آزاد راه ندارد دارای چنین موقعیتی است. اینگونه کشورها اگر مکمّل جغرافیایی ـ راهبردی همسایگانشان باشند، هرگز ثبات واقعی نخواهند داشت؛ مانند افغانستان. به عکس، اگر اینگونه نباشند، از امنیت نسبی برخوردارند؛ مانند سوئیس.
4-موقعیت استراتژیک: مسلّما هر سیاست راهبردی را میتوان در نقاط یا مناطق ویژهای که از موقعیت حسّاس برخوردار میباشند، اجرا کرد. نقاط استراتژیک به طور کلی، نقش ارتباطی منحصر به فردی دارند که تابع راهبردها و فنآوریها بوده و ثابت نیستند و برخی عوامل کمّی و کیفی در آن دخالت دارد. نقاط مزبور دارای ارزشهای متفاوت (نظامی، اقتصادی و یا نظامی ـ اقتصادی) هستند. نکته قابل توجه اینکه همواره نقاط بحرانی دنیا با نقاط استراتژیک منطبقاند. جغرافیدانان سیاسی برای مطالعه سیاسی اوضاع جهان با توجه به ویژگیهای قارّهای و منطقهای، چهار موقعیت جغرافیایی مطرح کردهاند: موقعیت محوری (مرکزی یا برّی)، موقعیت حاشیهای و ساحلی، موقعیت بیرونی (جزیرهای) که دارای نقش سرپلهای نظامی است، و موقعیت استراتژیک که تاریخساز است(عزتی،84،1375).
ب- فضا: تا آنجا که انسان توانسته است در فضا سکونت کند ویا بهگونهای در آن دخل و تصرف نماید، مورد توجه سیاسی ـ جغرافیایی است. بنابراین، قلمرو فضایی سیاسی ـ جغرافیایی با پیشرفت فنآوری، توسعه مییابد. از آنجا که فضای جغرافیایی به عنوان صحنه عملیات جغرافیایی ـ راهبردی دایم در حال تحول است، به طور مستقیم، بر عوامل سیاسی ـ جغرافیایی تأثیرگذار است. از اینرو،نباید این دو واژه را جداگانه مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؛ چون در تحلیل سیاسی ـ جغرافیایی، عوامل و امکانات ویا فقدان امکانات جغرافیایی ـ راهبردی تأثیری قطعی دارد. به گفته جغرافیدان فرانسوی،(هدف نهایی شکست دشمن است، وهدف ژئوپولیتیک وژئواستراتژی نیز همین است).(ایولاکست،86،1367) جمله مزبور به خوبی بیانگر پیوستگی این دو مفهوم است.
ج- وسعت خاک: در گذشته، جغرافیدانان از جمله راتزل، وسعت زیاد را عامل قدرت میدانستند. بر اساس این تفکر، کشورهای کوچک، محکوم به فنا بودند، اما مطابق تفکر نوین، وسعت سرزمین ـ به تنهایی ـ ارزش ذاتی ندارد، بلکه عوامل اقتصادی و ویژگیهای ملی و وسعت هماهنگ با توزیع جمعیت کشور، در توسعه و نیل به قدرت، تأثیر عمده دارند.
د- هندسه زمین:(Topography)شکل بیرونی زمین شامل مرزها، شبکه آبها و ناهمواریها به نحوی در جغرافیای سیاسی مؤثر است(منبع پیشین،85)
ه- شکل کشور:یکی از عواملی که نقش فوقالعادهای در سرنوشت سیاسی کشورها دارد شکل هندسی آنهاست. مراد از آن فاصله قطرهای یک کشور تا مرکز جغرافیای آن است. اصل شکل هندسی کشور تعیین کیفیت اعمال قدرت مرکزی بر پهنه کشور است. از این حیث نیز کشورها به چند دسته تقسیم میشوند:
1- کشورهای طویل:(Elongated) کشورهایی که طول آنها شش برابر متوسط پهنای آن است؛ مانند کشورهای شیلی، نروژ، سوئد، ایتالیا و پاناما.
2- کشورهای دایرهای: (Compact)کشورهایی که در آنها فاصله مرکز جغرافیا با مناطق پیرامون آن در تمام جهات همشکل است؛ مانند فرانسه، بلژیک و سودان.
3- کشورهای دنبالهدار:(Puaturbated) حالتی که در آن بخشی از یک کشور به صورت دالان یا زایدهای وارد کشور دیگر باشد؛ مانند افغانستان، تایلند، برمه و زئیر.
4- کشورهای پاره پاره: (Fragemented)کشورهایی که مشتمل بر دو پا چند قسمت جدا از یکدیگر میباشند که توسط خشکی یا آبهای بینالمللی از هم جدا شدهاند.
5-کشورهای منگنهای: (Proforated)کشورهایی که همه یا بخشی از یک کشور را در خود جای دادهاند. کشورهای افریقای جنوبی از این نمونهاند.
2-1-2-2- عوامل متغیر
الف-جمعیت
از منظر جغرافیای سیاسی ساده ترین مطالعه جمعیت کشورها، بررسی حالات گوناگون آنهاست. انسان درکنار سایر پدیده های طبیعی، مهم ترین وموثر ترین عامل جغرافیای سیاسی به شمار می
