
آن شخص، دين را امتحان ميکند و سپس متعهد ميشود.
?
خانم الف يک مادر جوان يهودي سنّتي است. او تربيت ديني نداشت اما هنگامي که در دانشکده بود با پسري يهودي آشنا شد و در حنوکا (جشن روشناييها در اواسط زمستان) گروهي از دوستان بنابر عادت منورا (Menorah) را روشن ميکردند. همه دوستان در دهههاي 60-70 با فرهنگ متضادي از مواد مخدر و موسيقي راک زندگي ميکردند و خانم الف ميگفت که با قرار گرفتن در مراسم سنتي منورا با موها و ريشهاي بلند و فرهنگ متضاد در اطراف آن، تلنگري خاص به من زده شد. او معتقد بود که اين تلنگر دلنشين بود. او در نهايت به مطالعه يهوديت ارتدوکس پرداخت و آن را آزمود.
توصيف شده در لوونتال، 1988
?
زندگينامه خانم الف، نکتههايي را در باب درونماية اجتماعي – جمعيت دوستاني که منورا را روشن کردند، درونمايه عرفاني – شگفتي مختصر و همهمه نواي ديني در مجاورت يک مراسم سنتي که طرفداران فرهنگ متضاد آن را برپا کردند درونمايه تجربي هنگامي که او سعي کرد تا يهوديت را به نحو درستي امتحان کند، را نشان ميدهد.
کوز و لوونتال (1999) شرح نوديني هفتاد بريتانيايي را که به اسلام گرويده بودند را مطالعه کردند. اين نودينان احتمالاً درونمايههاي تجربي و عقلاني، و گاهي عرفاني و عاطفي را گزارش ميکردند. درونمايههاي اجباري و احياگرانه به ندرت گزارش ميشد.
تعداد اندکي از تغيير دينها به طور ناگهاني روي ميدهد اما بيشتر آنها پس از مدت طولاني رخ ميدادند. (اسکوبي249، 1975). بيشتر افرادي که تربيت ديني دارند از يک دوره اغلب طولاني تفکر آگاهي دارند و تا حد امکان قبل از اينکه نوعي تصديق آگاهانه يا تعهد ايجاد شود براي آن تلاش ميکنند. (لوونتال، 1988؛ مارشا، 1966؛ استيپلز و ماوس، 1987؛ پالوتزيان و ديگران، 1999). بحرانهاي ديني، ترديدها، ارتداد و نکات مهم ميتوانند در دوران جواني اتفاق بيفتد. بنابراين اگرچه زندگينامههاي ديني گذشته، اغلب به يک نقطه عطف مهم، غالباً در دوران نوجواني يا اوايل جواني ميپردازد، نوديني را ميتوان تنها يک ويژگي (برجسته) در فرايندي به درازي تمام طول عمر در نظر گرفت.
شيوههاي نوديني
گروههاي ديني به طيف وسيعي از شيوهها براي جذب و پذيرفتن اعضاي جديد و براي آموزش و تربيت اعضاي کنوني و کودکانشان توجه داشته و آن را گسترش دادهاند. به عنوان نمونهاي از طيف گوناگون شيوههاي جذب و حفظ اعضاي جديد، دو روش، يعني روش بيلي گراهام و موني در بخش آتي به طور خلاصه ذکر شده است.
?
بيلي گراهام
اين فرد پرشور اهل آمريکاي شمالي احتمالاً مشهورترين مُبلغ غير رسمي مسيحيت جديد است. در دههي 1950، يک سازمان بزرگ، کارآمد و از قرار معلوم با سرمايه عالي از اجراهاي پرجذبه او در اجتماعات عمومي حمايت کرد. ويژگيهاي مهم روشهاي او عبارت است از :
* شبکهسازي از طريق سازمانهاي کليسايي موجود براي جذب تعداد زيادي از مردمي که به الهام ديني علاقه دارند. تعداد زيادي از اعضاي کليسا و دوستانشان، که بسياري از آنها صرفاً کنجکاو بودند که ببينند چه اتفاقي ميافتد، با وسيله نقليه مسافتهاي طولاني به مکان جلسات منتقل ميشوند تا در جلسات عمومي که در سالني بزرگ برگزار ميشود حضور يابند. تا زمان ورود واعظ انتظار و هيجان در سالن موج ميزند تا ببينند او اول سراغ چه کسي ميرود.
* برانگيختن ترس – افراد حاضر در جلسه به نحوي باورکردني به عنوان کساني که گناهکارند و از آن خرسندند ترسيم ميشوند. سرنوشت همه کسانيکه از رفتار فعليشان پشيمان نيستند به صورت تصويري رعبآور ترسيم ميشود. هنگامي که ترس به اوج خود ميرسيد، بارقهاي از اميد ايجاد ميکرد. انسان ميتوانست با روي آوردن به پروردگار و پذيرش تام او در زندگي خود، از مجازات رعبآور (در اين دنيا و درآخرت) رهايي يابد… .
* تأثير حداکثري – در اين لحظه، از همه کساني که آرزو داشتند تا پروردگار را به طور کامل در زندگي خود بپذيرند دعوت ميشد تا جلو بيايند، و در جلوي همه تعهد مجدد خود را نشان دهند. سپس مسئولان جلسه به قسمت جلوي سالن ميرفتند تا اسامي و آدرس کساني که جلو آمده بودند را بگيرند، تا امکان ارتباط با سازمانهاي محلي کليسا را برايشان فراهم کنند. در نظر فرد حاضر در جلسه، مشخص نبود کساني که جلو ميرفتند، تنها مسئول جلسه بودند يا افراد نودين يا هر دو. اين حرکت هجوم مشتاقانه افراد را به نمايش ميگذاشت. با کاهش همهمه، واعظ افرادي را که هنوز نشسته بودند تشويق ميکرد تا جلو بيايند. بسياري جلو ميآمدند، تا اينکه اقليتي در صندليها ميماندند؛ بيشک بسياري از خود ميپرسيدند که آيا وقتي آن همه مردم جلو ميرفتند تا متعهد شوند در ماندن اشتباه کردهاند يا نه….
* تقويت و تثبيت – مسئولان جلسه کساني که تا کنون به آنها نپيوسته بودند راربه ارتباط با کليساهاي محلي تشويق ميکنند. اين موضوع منجر به مشارکت در حوزههاي اجتماعي و آموزشي و مشارکت براي بسياري از افرادي که به حضور در جلسه متعهد شدند، ميشد.
به نقل از کالکوهون250، 1955
کليساهاي اتحاد (مونيها)
اين جنبش احتمالاً مشهورترين جنبش نوپديد ديني پس از دهة 1960 است که سرگذشت تغيير مذهب (و رويگرداني) اعضاي آن را گالانتر (1979) بارکر (1984)، براطي وشوپ (1979) و ديگران ثبت کردهاند. لانگ و هادن (1983) معتقدند که شيوههاي نوديني در مذهب موني در طول دهة 1970 گسترش يافت تا اينکه در پذيرش و قبول اعضاي جديد کاملاً توفيق يافتند، هرچند در حفظ اعضا چندان موثّر نبودند.
* ارتباط اوليه با افراد ملحق نشده – افراد مستعدّ عضويت در مکانهاي عمومي با ويژگيهايي چون جواني و عدم شتابزدگي شناخته ميشوند. يک عضو ممکن است در عضوگيري طي صحبت با بهانهاي موجه مثل پيشنهاد براي فروش يا پرسيدن ساعت به گروه بپيوندد. با ادامة صحبت، عضوگيري اعضاي جديد از طريق پيشنهاد دوستي يا چه بسا با اميد به برقراري رابطه جنسي يا عاشقانه صورت ميگيرد. عضو بالقوة جديد ممکن است به “محل اقامت من” دعوت شود، جاي که مشخص شده بود محل اقامت گروهي و پرازدحام بسياري از مونيها است. اغلب در ابتدا اميد چنداني نميرود که مواجهة صميمانهاي رخ دهد اما اين نااميدي تحت تأثير اموري از اين دست از بين ميرود…
* فوران عشق – يک وعده غذا صرف ميشود و عضو جديد در هم فرو ميريزد و مجذوب محبت و احترام دوستان جديد ميشود. پس از آن به او ميگويند که آنها هميشه به سوي يک يا چند نفر از اين دوستان جديد ميروند. عضو جديد دوباره دعوت ميشود و در نهايت به مکان خلوتي واقع در طبيعت خارج از شهر دعوت ميشود که در آنجا….
* فرايند يکي شدن با گروه ادامه مييابد – عضو جديد که از قيد و بندهاي اجتماعي ديگر (کار، خانواده، دوستان – بدون تلفن يا نامه) و منابع اطلاعاتي ديگر (تلويزيون، روزنامه، راديو) جدا شده، به مناسک گروه ميپيوندد و تعاليم سرّي گروه به او آموزش داده ميشود.
?
يک تفاوت اجتماعي- علمي رايج، ميان کليساهاي تثبيتشده251 و فرقههاي نوبنياد يا ساير گروههاي ديني جديد وجود دارد (ويلسون252، 1970). تفاوت ديگر – هرچند مشابه – ميان گروههاي ديني “کمتنش” و “پرتنش” است (پاپ253، 1942؛ بيِنبريج، 1997). گروههاي پرتنش در مقايسه با گروههاي کمتنش:
* از جامعه و فرهنگ بزرگتر کناره ميگيرند؛
* احساس ميکنند مورد آزار و اذيت قرار دارند؛
* با دين نهادينه همکاري نميکنند؛
* به جاي مال و دارايي براي فقرا ارزش قائلاند؛
* بر تبليغ ديني و تغيير مذهب تأکيد دارند.
اولسون254 (1989) توانست نشان دهد که اعضاي گروههاي ديني باسابقه نسبت به افراد خارج از مذهب خود نگاه چندان دوستانهاي نداشتند و به اعضاي جديد چندان علاقهاي نشان نميدادند. گروههاي جديدتر به اعضاي جديد “نياز” داشتند. بنابراين شيوههاي تغيير مذهب و جذب اعضا، با توجه به قدمت، بزرگي و ساير ويژگيهاي گروه ديني متغيّر بود. ويژگيهاي ديگر که بر شيوههاي تغيير مذهب و جذب اعضا تأثير ميگذارند، شامل اين پيشنهاد گلاک و استارک255 (1965) است که گفتهاند محروميتها يا نيازهاي احساسشدة مختلف را انواع متفاوتي از گروههاي ديني برآورده ميکنند. براي مثال، فرقههاي عرفاني براي برآوردن نيازهاي رواني پيشنهاد ميشوند، يعني نياز به تجارب معنوي يا ديني شورانگيز يا برجسته. اين گروهها معمولاً عضوگيري عمومي ندارند، با تنش بالايي همراه هستند و مشخصه آنها داشتن يک رهبر پرجَذَبه است که از اعضاي گروه ميخواهد مسائل اقتصادي و ساير امور خود را تسليم او کنند، و از جمله ساير پيوندهاي اجتماعي را رها کنند. (پالوتزيان، 1983، 1996).
بِينبريج (1997) فرايند “غرقهسازي تجسمي256” را چنين توصيف کرده است که در آن اعضاي يک گروه (ديني) جديد بيشتر به يکديگر وابسته ميشوند و پيوند خود را با شبکة اجتماعي گستردهتر محکم ميکنند، و از اين طريق شرايطي براي اعتقادات و اعمالي که با هنجارهاي جامعة بزرگتر پيوندي ندارند، فراهم ميکنند. در ازاي هر عمل فداکارانهاي که انجام ميدهند يا چيزي که از دست ميدهند، اعضا آموزشهاي “سرّي” فرا ميگيرند و به آنها تجارب ديني يا عرفاني ويژهاي در محيط يک گروه حامي و منسجم داده ميشود. براي نمونه، باکلي و گالانتر257 (1979) گزارش کردند که اعضاي جديد فرقة نورالاهي، به رهبري جواني به نام گورو ماهاراج جي258، اغلب “نور” ميبينند. تازه واردها به جلساتي دعوت ميشوند که در آن اعضا “ستسنج259 ارائه ميدهند” گزارشي از تجارب ديني شخصي است. اعضاي جديد نور و گرما را تجربه ميکنند که نشانهاي معتبر از حقيقي بودن گزارشهايي است که به آن گوش ميدادند. مرحلة بعدي يعني يکي شدن با گروه عبارت است از احساس پذيرش از سوي ديگر اعضا، هدف در زندگي و انجام منظم مراقبه که (حداقل به طور موقّت) باعث احساس آرامش ميشود.
آيا برخي از اقشار مردم احتمال نودينيشان بيشتر از ديگران است؟
با مشاهده اينکه گروههاي ديني ممکن است تا چه حدّ در “نياز” به اعضاي جديد و چگونگي عضوگيري متفاوت باشند، اگر اصلاً عضو جديد بگيرند، اکنون اين سوال را ميپرسيم که آيا برخي از افراد نودين بيش از بقيه مستعدّ دنبال کردن تجربه ديني هستند که هدف يا قرباني يک آيين جديد ميشوند، يا به يک مذهب سنتيتر روي ميآورند.
آيا با هيچ يک از ديدگاههاي زير دربارة افراد تازه مذهب برخورد داشتهايد؟ آيا با هيچ يک از آنها اشتراک نظر داريد؟ افراد نودين:
* سُستاراده؛
* داراي شخصيتهاي بيثبات؛
* و زود باور هستند.
آيا در هيچ يک از اين نظرات حقيقتي وجود دارد؟ اولمان260 (1982) افراد نودين و کساني که در طول عمر خويش پيرو يک دين بودهاند را در چهار گروه ديني مطالعه کرد، که دو گروه ديني و دو گروه ديگر “جديد” بودند. افراد نودين غم و فشار عصبي بيشتري را (در دورة قبل از نوديني) در مقايسه با پيروان وفادار گزارش کردند و همچينن رابطة دوستانة دشوارتري را با پدرانشان گزارش کردند. برخي از نويسندگان ديگر، يک دورة غم، شک يا جستوجو را در افراد نودين در دورة قبل از نوديني گزارش کردهاند (براگان261، 1977؛ براون، اسپيلکا وکاسيدي262، 1978؛ کلارک263، 1979). شواهد بيپايهاي وجود دارد مبني بر اينکه برخي از گروههاي ديني که به دنبال افراد نودين هستند، ممکن است فعالانه کساني که به گروه نپيوستهاند يا دچار نوعي بحران شدهاند را هدف قرار دهند. براي مثال، سرزدن به خويشاوندان کساني که مرگ اعضاي نزديک خانواده را در روزنامه محلي گزارش ميکردند. به هر حال، هيريچ264 (1977) باتسون265 (1993) و برخي ديگر معتقدند که شواهد غم يا فشار عصبي در دوره پيش از نوديني نامشخص است و دشوار بتوان آنها را
