
برخی از مهمترینشان اشاره میشود: ارسطو شعر را زاییدهی دو نیرو میداند که یکی غریزهی محاکات است و دیگری خاصیّت درک وزن و آهنگ (ارسطو، 1353: 23).
خواجه نصیرالدین طوسی در اساسالاقتباس، یکی از ارکان شعر را محاکات به لحن و نغمه میداند و معتقد است که «هر نعمتی، محاکاتِ حالی کند، مانند نعمت دُرُشت که محاکات غَضَب کند و نعمت خرین که محاکات حُزن کند» (طوسی، 1326: 591).
از زمان ارسطو تا حال فیلسوفان، اندیشمندان، شاعران و منتقدان کوشیدهاند تا به گونهای شعر را تعریف کنند. حقیقت این است که هیچ کدام از این تعریفها کامل، جامع و مانع نیست و تنها دربارهی برخی از گونههای شعر، صادق است. علّت این امر را باید در تحوّل و تکامل اندیشه و دانش و نیز باور داشت مردم جستجو کرد.
تعریف برخی اندیشمندان یا منتقدان امروزی از شعر، تنها دربارهی گونهای خاص از شعر، آن هم در محدودهی جغرافیایی و تاریخی ویژهای قابل صدق است و نمیتوان آن را در همهجا و همهی زمانها، صادق دانست. البته نمیتوان منکر این واقعیت شد که گرچه این تعریفها کامل، جامع و مانع نیستند، با وجود این میتوانند به نوعی در شناخت شعر از غیر آن، مفید و مؤثّر باشند. بنابراین تلاش همهی این بزرگان در نوع خود محترم و با ارزش است زیرا بدون قبول تعریفی برای شعر، پرداختن به شعر، به ویژه نقد و بررسی آن، کاری دشوار است.
رابرت فراست گفته است: «شعر، نوعی اجرا به وسیلهی کلمات است» (براهنی، 1347: 95). شعر، پدیدهای است هنری که در چارچوبی خاص جان میگیرد. چارچوبی که اجزاء تشکیل دهندهی آن، کلمه است و محتوایش، چیزی جز مفهوم کلمات به کار برده شده در آن نیست.
ژان پل سارتر معتقد است: «کسی که سخن میگوید، در آن سوی کلمات، نزدیک مصداق کلمه است و شاعر در این سو؛ کلمات برای متکلّم، اهلی و رامند و برای شاعر، وحشی و خودسر. کلمات در نظر متکلّم، قراردادهایی سودمند و ابزارهایی مستعملاند که کمکم سائیده میشوند و چون دیگر به کار نیایند، به دورشان میافکند. در نظر شاعر، کلمات، اشیاء طبیعیاند که چون گیاه و درخت، به حکم طبیعت، بر روی زمین میرویند و میبالند» (سارتر، 1352: 18).
شاعر در ابتدای برخورد با اشیا به جای اینکه چیزها را با نامشان بشناسد، به شناختی مستقیم از آنها دست مییابد و سپس به سوی دستهای دیگر از اشیاء که همان الفاظ است روی میآورد؛ آنها را لمس میکند، حس میکند و سرانجام کشف میکند که میان آنها با زمین، آسمان، آب و همهی اشیاء آفریده و حادث، پیوندی هست و از طریق این دریافت، به «تصویری لفظی» دست مییابد.
شعر در حقیقت از چگونگی به کارگیری و روباط بین واژهها، پدید میآید. شاعر از شکل تا صوت و آوایی که یک کلمه در خود دارد و تأثیری که بعد از خواندنش به جا میگذارد، مد نظر قرار میدهد و در نوع روابط واژهها با هم، درنگ میکند.
«ویکتور شکلوفسکی» از نظریهپردازان صورتگرا، به این اعتقاد داشت که «شاعر، تصویر را نمیآفرید؛ بلکه آن را مییابد و آن را از زبان معمول و معیار، به دست میآورد» (علوی مقدّم، 1377: 23).
اگر بپذیریم که شعر برخلاف بسیاری از هنرها مانند نقاشی، خطّاطی، تئاتر و … براساس مختصات شنیداری (و نه مختصّات دیداری) به مخاطب عرضه و لذّت ناشی از ابتداییترین تأثیر آن، از طریق حسّ شنوایی حاصل میشود، حفظ نظم و ضرباهنگ کلمات (به عنوان یکی از ویژگیهای بیرونی شعر) ضروری مینماید.
به عقیدهی رومن یاکوبسن «خواننده شعر، در هنگام خواندن اثر به صورتی زنده، دو قسم آگاهی را تجربه میکند: قواعد سنّتی حاکم بر شعر و نوآوری هنری به هیأت تخطّی از این قواعد. یاکوبسن تصریح میکند که «نوآوری را دقیقاً در تقابل با زمینهی سنّت میتوان درک کرد» (اسکولز، 1379: 131).
در زبان شاعرانه، با نوآوری روبهروییم. نوآوری شاعر، در زبانیست که به کار میگیرد، نه در تصویرهایی که ترسیم و ارائه میکند. در حقیقت، آنچه در این شعر اهمیّت دارد، نیز همین دگرگونی در کاربرد زبان است. آنچه شاعران را از یکدیگر متمایز میکند. شیوهی بیان، کاربرد ویژهی زبان و عناصر زبانی و تمهیدات و شگردهای کلامی است؛ برهمین اساس «ویکترو شکلوفسکی» اعتقاد داشت که: «شاعر، تصویر را نمیآفریند؛ بلکه آن را مییابد و آن را از زبان معمول و معیار به دست میآورد» (علوی مقدّم، 1377: 33).
اهمیّت شاعر و شعر در این نیست که «چه» میگوید، بلکه در این است که اندیشهاش را چگونه بیان میکند. اینکه چگونه از ابزارهای زبان استفاده و به تولید مفاهیم وتصاویر شعری به شکلی نو بپردازد و بپردازد و اعتیاد ذهنی مخاطب را در مقایسهی مفاهیم، تصاویر، ساختهای شعری و هنری تولید شده و پیش ساخته با اثر جدید، دچار شگفتی و حتّی اختلال کند.
2-3-1 تعریف شعر از دیدگاههای مختلف
شعر دفاع مقدس در ایران، آمیختهای از عشق، عرفان و حماسه است که شاعر در اثر خود، مضامینی چون وطندوستی و ایثار، غیرت ملی، توکل، یقین، وصال، لقاء الله، تجلی و قرب به خداوند و… را مطرح میکند.
2-3-2 قالبهای متداول شعر دفاع مقدس
جنبش اجتماعی مردم این مرز و بوم و شکوفایی آن با تکیه بر اصل مذهبی و اعتقادی و تأثیر آن بر اندیشه و ذهن شاعران، موجب پدید آمدن فضای تازهای در شعر دههی شصت شده است که از یک سو در حرکت اجتماعی مردم و از دیگر سو، در فرهنگ و باورداشت مردم این مرز و بوم ریشه دارد. شعریست که در آن، انقلاب درونی و بیرونی، توأمان و دوشادوش هم حرکت میکنند و زیر ساخت و روساخت در آن، با هم و در کنار هم به حرکت درآمده و در جستجوی قالب و ساختار خاصّ خود است. «شعر شعاری، در سیر رو به رشد خویش در سالهای 64 به بعد شاهد حضور شعری تازه و موفق در عرصهی مطبوعات و سپس دفترها شعریست» (سنگری، 1380، ج 2: 58).
شاعران این دهه با توجّه به ذوق، سلیقه، دانش و بینش خود، در گزینش یکی از دو نوع قالب کهن و نو در پی بیان خاصّ خویش هستند. شاعر این دهه از یک سو، با شعر و بیان نویی که با افسانهی نیما در سال 1301 آغاز شده و از پیچ و خم و فراز و فرود چندین دههی خود گذشته روبهروست و از سوی دیگر، با شعر کهن و معمول در قرون متمادی این آب و خاک. از اینرو، شاعران این دهه برای بیان عواطف درونی خویش و در آفرینش شعری همسنگ با انقلاب گرانسنگ اجتماعی و فرهنگی خود، به یکی از رویّههای جاری شعر، یعنی شعر نو یا سنّتی روی میآورند. در بررسی شعر دههی شصت، با دو گونه شعر مشخص و متمایز روبهرو هستیم؛ نخست شعر سنّتی مانند قصیده، غزل، مثنوی، دوبیتی و رباعی. دوم شعر نیمایی و سپید.
2-3-2-1 قصیده
قصیده از کهنترین قالبهای شعر فارسیست که تا پیش از انقلاب، کاربردهای محدودی داشت و بیشتر در زمینهی مدح و وصف و ستایش یا در مرثیه و نیز گاهی با درونمایهی حکمی و اخلاقی سروده میشد و قصیدهای که در آن مخصوصاً به مسایل اجتماعی توجّه شده باشد، بسیار اندک بود. تنها در دورهی مشروطیت است که شاعرانی چون ملک الشعرای بهار در این قالب، شعر اجتماعی سرودهاند. پس از پیروزی انقلاب نیز برخی از شاعران؛ برای بیان عواطف و احساسات درونی دربارهی انقلاب، به قصیده روی آوردند.
2-3-2-2 غزل
غزل، رایجترین قالب شعر دههی شصت است. غزلی که گاه از نظر زبان و بیان، با زبان «غزل از یک سو در شعر کهن و به ویژه غزلهای عرفانی حافظ و مولانا و بیدل ریشه دارد و از طرفی با استفاده از ترکیبسازی شاعران نوپرداز، به ارائهی بیان تصویری خاص پرداخته که در خور شعر زمانه است. از آنجا که غزل، بهترین قالب برای بیان عواطف درونی شاعر است، شاعران این دهه، بیش از هر دوره به غزلسرایی گرایش دارند و به همین دلیل میتوان غزل را رایجترین قالب دههی شصت نامید» (ترابی، 1375: 219).
شاعران غزلسرا علاوه بر توجّه به نوگرایی و استفاده از امکانات زبان رایج در بین مردم و نیز زبان محاورهای، فضایی گسترده به غزل این دهه میبخشند و آن را برای بیان عواطف درونی و معنوی و نیز روح حماسی جاری در جامعه به کار میگیرند. در این دهه، در کنار غزلسرایان بزرگ و مشهوری چون محمد حسین شهریار، هوشنگ ابتهاج، مشفق کاشانی و حمید سبزواری، شاعران جوان دههی شصت دیده میشوند که چه در کتابهای چاپ شده و چه در شعرهایی که در مجلّهها و جُنگهای ادبی منتشر کردهاند، موفّق به عرضهی غزلهای خوب و زیبایی شدهاند. در این میان، برخی فقط غزلسرایند و بیشتر به قالبهای کهن و به ویژه غزل، به شعر نو نیمایی و حتّی شعر سپید گرایش دارند و آثار خوبی نیز در این زمینه سرودهاند. «سوگسرودهها از بهترین غزلهای جنگ هستند که در رثای شهدا سروده شدهاند. در اغلب این سوگ سرودهها «شهادت» به عنوان حماسهای با شکوه ظهور پیدا میکند و شهید نیز به جای محبوب غزلهای کهن مینشینند. این قبیل از اشعار از عاطفه سرشارند و لطافت خاصی دارند» (فیاض منش، 1381: 120).
2-3-2-3 مثنوی
شاید بتوان یکی از پویاترین و زندهترین انواع شعر دههی شصت را در میان مثنویهای این دوره جست؛ مثنویهایی که گاه در شکلی ساده و روان بر زبان شاعر جاری شده و به دلیل همین سادگی ظاهری، گروهی را به دنبال خود کشیده است و گاه در شکلی خشن و استوار که به سبب صلابت و گیراییاش، شاعری سختکوش میطلبد. «راحتی ظاهری قالب مثنوی و آزادی شاعر در آن، به دلیل نبودن قید و بند زنجیرهای قافیهای که در قصیده و غزل وجود دارد، موجب شده تا با تمام استقبال شاعران از این قالب، کمتر شعری در قالب مثنوی موفق از آب درآید. با این همه، در ههی شصت نیز مثل دهههای پیشین، شاعرانی چند، کوشیدهاند تا عواطف درونی خود را در این قالب ارائه دهند ولی کمتر موفق شدهاند. در این دهه تنها «احمد عزیزی» و «علی معلّم» هستند که کاری در خور و بایسته، در قالب مثنوی عرضه کردهاند» (یوسفنژاد، 1388: 73).
2-3-2-4 رباعی و دوبیتی
رباعی شعری است چهار مصراعی که بر وزن “لاحول و لاقوة الابالله” سروده می شود و یک قالب شعر ایرانی است. «رباع در لغت به معنی چهارگان است و هر چیز را كه دارا ی چهار جزء باشد میتوان رباع گفت. رباعی (با ی نسبت) در ادبیات یعنی شعری كه دارای چهار مصراع است. رباعی در ادب فارسی با اسمهای مختلفی آمده است از جمله: دوبیتی، ترانه، چاردانه، چارخانه بیت و…؛ نه تنها «دوبیتی» و «ترانه» به جای رباعی به كار رفتهاند بلكه مفهوم و محدوده این سه درهم تنیده، به طوری كه مشخص كردن مرز دقیق هر یك و تعیین مصداقهای آنان در مواردی دشوار است. آن چنان كه از منابع مختلف برمیآید، یكی از اسمهای رباعی، دو بیتی است، كه به عربی رفته و «الدوبیت» گفته میشود، بدین ترتیب عربها از واژه فارسی «دو بیت» و ایرانیان از كلمه عربی «رباعی» استفاده میكنند» (شمیسا؛1374: 14-13).
در مورد تفاوت دوبیتی و رباعی گفتهاند: «دوبیتی همان رباعی است جز اینكه وزنش با وزن رباعی فرق دارد و غالباً بر وزن مفاعیلن مفاعیل است» (نشاط، 1361: 154). به لحاظ محتوایی نیز بین دوبیتی و رباعی فرق گذاشتهاند: «دوبیتی متضمن مضامین غنایی است، عشق، عرفان، یاد دوست، گریه، سوز جدایی، درماندگی، داغ دل و…؛اما در قالب بسیاری از رباعیها، فلسفه و چون چرا و گاه شكّ فلسفی دیده میشود» (تاكی، 1381: 79). شاعران با استفاده از قالبهای رباعی و دوبیتی به بیان مضامینی چون شهادت طلبی، شجاعت، شهید، دلتنگی و تحسّر برای شهیدان و … پرداختهاند.
2-3-2-5 چهارپاره
چهارپاره در واقع دوبیتیهایی پیوسته هستند که «به بیان حماسی و درشتناکی هماهنگ با تپشهای مردم به ویژه در عرصهی جنگ و دفاع از مرز و بوم و آرمانهای خویش میپردازد» (ترابی، 1375: 229).
2-3-2-6 قالبهای نو
شعر نو از نظر قالب سه نوع است: 1. شعرنيمايي 2. شعر سپید 3. موج نو
شعر نيمايي: علی اسفندیاری كه در شعر فارسی با نام «نیما یوشیج» شناخته شده است، آغازگر راستین شعرنو است. به همین جهت شعرنو را شعرنیمایی نیز
