
نیازها و تمایلات خود را ابزار کنند و در یک حالت عدم کامروایی مداوم قرار می دهد. آنها سعی می کنند که دچار یک وضعیت بحرانی است، مراقبت کنند اما مراقبت و توجه به یک وسواس وناکامی تبدیل می شود. در واقع این نوع وابستگی رابطه ای است که با زندگی کردن، به خاطر دیگری، کنترل دیگران، حل کردن مشکل دیگران و نگرانی بیش از حد درباره صمیمیت مشخص می شود و هنگامی رخ می دهد که شخصی (همسر، شریک زندگی) خود را با رفتارهای اعتیاد گونه و ناکارآمدش، افکار و احساسات و رفتار اشخاص دیگر را تحت تاثیر خود قرار می دهد وابستگی یک رفتار اعتیادی و یک الگوی روانی است که دست کم 80 میلیون انسان به آن گرفتارند. (بارکر، 2005).
متخصصان بهداشت روانی معتقدند که توانایی تشخیص علائم و نشانگان وابستگی برای اجتناب از هر گونه آسیب روان شناختی و فیزیکی و جهانی بسیار حائز اهمیت است. برخی از این نشانگان عبارتند از: دشواری در خوش گذرانی و تفریح کردن، حساسیت بیش از حد به انتقاد، وابستگی به دیگران و ترس از تنهایی، فقدان اعتماد به نفس در تصمیم گیری ها ،کناره گیری و ترس از مردم، تنفر از اقتدار طلبی و بیماری های جسمانی مرتبط با استرس مانند اختلالات معده ای، روده ای، زخم معده، فشار خون بالا، افسردگی، بیش فعالی در افراد مبتلا به وابستگی شناسایی شده است. (قائمی، 1376).
خانواده هایی با مشکلات وابستگی قوانینی را وضع می کنند که وابستگی را افزایش می دهد. نمونه هایی از این قواعد عبارتند از: صحبت نکردن، اعتماد نداشتن، اهمیت بیشتر به نیازهای دیگران نسبت به نیازهای شخص، چنین قواعدی می تواند رشد سالم و آزاد عزت نفس، مهارت های مقابله ای را محدود سازد (باتی70، 2001).
وابستگی سالم در برابر وابستگی بیمارگونه
تحقیقات نشان میدهد كه افراد در روابط خود با دیگران به سه گونه متفاوت رفتار میكنند. بعضی اشخاص از كودكی میآموزند كه باید به تنهایی كارها را به انجام برسانند. این اشخاص معتقدند كه وقتی به دیگران احتیاج داشته باشند، آنها حضور فعال نخواهند داشت و بنابراین برای ادامه بقا باید فقط روی خود حساب كنند. وقتی در كودكی به فرد توجه كافی نشود، این باور در ذهن او ایجاد میشود. او باور میكند كه ارزشمند و شایسته مهر و عشق نیست. اینگونه افراد در بزرگسالی در روابط خود، بهصورتِ طردكننده عمل میكنند. از ویژگیهای این افراد این است كه اجازه نمیدهند چیزی به آنها بچسبد؛ گویا آنها را با روكشی از تفلون لعاب دادهاند. نزدیك شدن به این اشخاص دشوار است و هر اندازه تلاش كنید به جایی نمیرسید. هر قدر تلاش كنید، سعی میكنند از شما فاصله بگیرند و اگر این فاصله فیزیكی نباشد، احساسی و عاطفی خواهد بود. اگر به طریقی بتوانید حتی برای لحظهای از این دیوار عبور كنید، شخص راهی برای عقبنشینی خواهد یافت تا از شما فاصله بگیرد. او سعی میكند با ایجاد فاصله كافی احساس امنیت كند
اشخاص منفصل نمیتوانند به دیگران اعتماد كنند و معتقدند كه همه كارها را باید به تنهایی انجام دهندروابط آنها سطحی و كاسبكارانه است. آنها همیشه میخواهند در شرایط كنترل قرار داشته باشند. این افراد فكر میكنند دیگران بیش از اندازه از آنها انتظار دارند. وقتی كسی به آنها نزدیك میشود، سعی میكنند از او فاصله بگیرند. گاهی دلشان میخواهد از همه فرار كنند و دوست ندارند اطلاعات شخصی خود را فاش كنند. وقتی شرایط بر وفق مراد نیست سعی میكنند احساسات خود را پنهان كنند و قوی ظاهر شوند. پژوهشگران به چهار نوع تفكرِ فاصله گرفتن بیتناسب پی بردهاند.
خود را عقب كشیدن؛ فاصله گرفتنِ خشمگینانه، فاصله گرفتنِ نارسیستی، و تماس برقراركنندگان سطحی گاهی فرد در كودكی به این نتیجه میرسد كه به تنهایی نمیتوانم كاری انجام دهم. چنین فردی در بزرگسالی نیز معتقد است كه بدون راهنمایی و كمك دیگران نمیتواند به بقا و دوام خود ادامه دهد. این باور ناشی از حمایت بیش از اندازه از كودك در سالهای كودكی است، در واقع به كودك القا شده كه رفتار انفعالی داشته باشد و مطابق نظر دیگران رفتار كند. روانشناسان به چهار نوع وابستگی افراطی پی بردهاند كه در نوجوانی ظهور میكند و در همه دوران بلوغ و بزرگی تكامل مییابد. (برنشتاین، ترجمه، قراچه داغی،1392)
انواع وابستگی
الف) وابستگی ناتوانكننده
این افراد با مبالغه كردن درباره آسیبپذیری خود، خود را به دیگران وصل میكنند. آنان خود را ضعیف و محتاج معرفی میكنند و اغلب رفتاری كودكانه در پیش میگیرند. به راحتی ناراحت میشوند و به سرعت گریه میكنند و میتوان این اشخاص را درمانده و شكننده (حساس) در نظر گرفت، اما در واقع اینگونه نیست. ابراز درماندگی، ابزاری است كه آنها برای جلب نظر دیگران از آن استفاده میكنند.
ب) وابستگی خصمانه (كنترل كردن دیگران)
این افراد با مرعوب كردن دیگران میخواهند با آنها در پیوند و اتصال باشند. در ظاهر، اینگونه افرادِ وابسته بیش از اندازه حالت خروشان و خشمگین دارند، اما اگر دقیقتر به آنها نگاه كنید؛ میبینید كه در واقع این افراد دوست دارند بهرغمِ احساس تنهایی و نیاز خود، كنترل امور را در دست داشته باشند و گاه برای این كنترل از تهدید استفاده میكنند (اگر تركم كنی خودم را میكشم). هدف آن است كه با ایجاد احساس گناه در دیگران رابطه را حفظ كنند.
پ) وابستگی پنهان
این افراد به دیگران میچسبند، اما اغلب اوقات این وابستگی شكل غیرمستقیم دارد و میتواند به شكلهای گوناگون پدیدار شود؛ از بیماری ساختگی تا آلرژیهای خیالی. هر زمان بخواهید از این افراد دور شوید اعتراض نمیكنند، اما بیمار میشوند. خشمگین نمیشوند، اما اغلب غذا نمیخورند یا در كلاسهای درس شركت نمیكنند. خلاصه آن قدر ادامه میدهند تا احساس گناه را در طرف مقابل ایجاد كنند تا رابطه حفظ شود.
ت) وابستگی متعارض
شخص گاهی حالت چسبندگی و گاهی استقلال بیش از اندازه از خود بروز میدهد. خواهان ادامه رابطه و چسبیدن به طرف مقابل است. وقتی این اتفاق نمیافتد از شدت خشم به شدت مستقل و خودكفا عمل میكند. مراوده با اینگونه افراد بسیار مشكل و خستهكننده است. مایل است به دیگران بچسبد و اگر طرف مقابل اعتراض كند با خشم بهشدت از او دور میشود و دست هر گونه كمك را پس میزند (یعنی یا بهگونهای كه من مایل هستم رفتار كن یا اصلاً به تو احتیاجی ندارم). این اشخاص لزوماً در همه زمینهها بیش از اندازه وابسته نیستند. در همه زمینهها هم بیتناسب فاصله نمیگیرند؛ برای مثال ممكن است كسی از روابط عاشقانه گریزان باشد، اما به دوستی با دیگران علاقه نشان بدهد.
برخی افراد در كودكی یاد گرفتهاند كه انسانها ذاتاً خوب هستند و اگر لازم شد كمك میكنند و برای دیگران كاری انجام میدهند. در واقع به كودك آموخته میشود كه موجود خوب و شایستهای است و برای او ارزش قائلاند و به او توجه میكنند. این افراد در بزرگسالی توانایی تركیب كردن صمیمیت و استقلال، تكیه كردن به دیگران و با این حال احساس قدرتمندِ اتكای به نفس و داشتن احساس خوب به هنگام طرح نیاز و خواسته خود با دیگران را دارند.
وابستگی سالم به معنای نزدیكی به دیگران، بدون وابسته شدن به آنهاست. بدین معنا كه به قدر كافی به دیگران اعتماد كنیم، در برابر آنها گشادهرو و پذیرا باشیم و با این حال اعتماد به نفس داشته باشیم تا با تعارضها و اختلافاتی كه به ناچار در روابط همگان ایجاد میشود؛ روبهرو شویم
وقتی از وابستگی سالم برای پیوند و ارتباط با اطرافیان خود استفاده میكنید، به توانمندی درونی میرسید كه هرگز از داشتن آن آگاه نبودید. دوستیها و روابط عاشقانه عمق جدیدی مییابند، مهارتهای شغلی و حرفهای و اجتماعی، بیشتر میشوند و بر سلامت جسم افزوده میشود. برای رسیدن به وابستگی سالم، شخص باید به صمیمیتِ خودمحورانه و ارتباطِ چاپلوسانه خاتمه دهد و به فراسوی صمیمیت منطقی برود. از ارتباطِ گاردگرفته دست بكشد و در شرایط راحتتری قرار بگیرد. برای دائمی و ادامهدار بودن روابط باید در درجه اول نوع وابستگی خود و طرف مقابل را شناسایی كرد و در بهبود رابطه سالم كوشا بود. از فهمیدن این كه فردی چسبنده یا منفصل هستید، نترسید. تلاش برای داشتن یك رابطه سالم و قرار گرفتن در مسیر رشد و تعالی را در نظر بگیرید.
عشق نابالغ میگوید:
تو را دوست دارم، چون به تو نیاز دارم.
عشق بالغانه میگوید:
به تو نیاز دارم، چون تو را دوست دارم. (به نقل از رفیعی نژاد،1390)
وابستگی عاطفی چیست؟ و چرا بوجود می آید؟
عشق و روابط عاطفی مهمترین انگیزه برای زندگی است اما خیلی ها عشق واقعی را با وابستگی عاطفی اشتباه می گیرند. خزانه ی قلب یک عاشق مملو از مهر و محبت است. او به ارزش ها و توانمندی های خزانه خود واقف است. آماده است که این خزانه را با خزانه ی پر بار عاشق دیگری تقسیم کند.
وقتی فردی احساس می کند که بدون فرد دیگری زندگی برایش غیر ممکن است او دچار خلاء ایست که آن فرد برایش پُر کرده و فکر می کند که دیگر او قادر نیست به تنهائی این خلاء را پُر کند. مثل این است که او کلید خانه ی زندگی خود را بدست دیگری سپرده و با رفتن آن فرد، او دیگر بی خانمان شده است.
رفتار و کردار و حتی احساسات از افکار و باورها سرچشمه می گیرند. زندگی امروز نتیجه فکر دیروز و فکر امروز زندگی فردای هر فردی را خواهد ساخت. پس عامل اصلی خوشبختی و یا ناکامی در زندگی خودفردهست و نه کس دیگری. هر چه فرد بیشتر از وابستگی خود به دیگران بکاهدو به وابستگی به خود بیافزاید سر نخ زندگی خود را بیشتر تحت کنترل خواهد داشت.
یکی از عوارض وابستگی فرار از خود است، بدون توجه به اینکه انسان از همه می تواند فرار کند، بجز از خود! راهی بجز کنار آمدن با خود وجود ندارد. کنار آمدن با خود، یعنی وقت برای خود گذاشتن با این هدف مندی که بتوان استعددادها و نیز نقاط ضعف خود را شناسائی کرد. از توانمندیها حداکثر استفاده را برده و در بهبودی نقطه ضعف ها سعی و کوشش خود را بعمل آورد این. کوشش ها به انسان اعتماد به نفس داده و او را از وابستگی به یک رابطه ی هم بستگی هدایت می کند. انسان وابسته در خدمت نیازهای خود و انسان هم بسته با نیازهای خود زندگی می کند.
انتخاب شخص برای تقسیم این خزانه بسیار مهم و سرنوشت ساز است. یک عاشق واقعی کسی را انتخاب می کند که همانند خودش خواهان تقسیم و نه تصرف این خزانه باشد. اگر او یک وابسته باشد دنبال کسی خواهد بود که بتواند خزانه ی خالی او را پُر کند
اغلب مواقع با کسی برخورد خواهد کرد که او هم خزانه اش خالی است و در انتظار پُر کردن خزانه خود است. دو خزانه ی خالی و تهی چگونه می توانند خزانه های همدیگر را پُر کنند
افراد وابسته ای که می خواهند از تنهائی خود فرار کرده و این تنهائی را با فرد دیگری تقسیم کنند در حقیقت این تنهائی را دو برابر کرده اند غافل از اینکه تنهائی یکنفره بمراتب قابل تحمل تر از تنهائی دو نفره است.
انسان وابسته ای که نمی تواند بدون فلان کس به زندگی خود ادامه دهد باید آن مسئله را برای خود روشن سازد که انتظارات او از این شخص چیست و از او چه می خواهد و باید آن چیز ها را از خود بطلبد.
بین دوست داشتن و نیازمند بودن تفاوت زیاد است. در دوست داشتن واقعی انسان شخص مورد نظر را برای خودش، توانمندی هایش، استعدادهایش و نه برای نیازهای خود دوست دارد. انسان های وابسته در حقیقت اول وابسته به نیازهای خود هستند و شخص مورد نظر را وسیله ای می دانند که بتواند به نیازهای آنها جامه ی عمل بپوشانند
زمانی که انسان در خدمت نیازهای خود زندگی می کند برده ی آنها خواهد بود، ولی هنگامی که با نیازهای خود زندگی کند در آنها تعادل و توازن بوجود می آید (رادمنش، 1392)
تفاوت دلبستگی با وابستگی
برای نشان دادن تفاوت دلبستگی با وابستگی
