
ابتدا باید از هر کدام تعریفی اجمالی داشت. دلبستگی عبارت است از داشتن پیوندی عاطفی با فردی دیگر که آن فرد میتواند از اعضای خانواده، دوستان و یا هر شخص دیگری که با او رابطهای احساسی و عاطفی داریم باشد. دلبستگی یکی از مهمترین عوامل پایداری روابط بینفردیست. جان بالبی، روان شناس، دلبستگی را «ارتباط روانی پایدار بین دو انسان» تعریف کرده است. میتوان گفت پیوند نیز به فرایند به وجود آمدن دلبستگی کمک میکند که در اینجا پیوند یکسری رفتارهاییست که به رابطه عاطفی بین دو نفر ختم میشود و در نتیجه دلبستگی به وجود میآید.
معمولاً دلبستگی از وابستگی عاقلانهتر و منطقیتر است چون بعد از یک رابطه منطقی به وجود میآید ولی در وابستگی رابطه منطقی وجود ندارد و بر اثر احساسات و هیجانات زودگذر در فرد شکل میگیرد. دلبستگی بین دو نفر، چه بین دو دوست باشد و چه بین دو فردی که تصمیم به ازدواج دارند، با یک پروسه شناختی شروع میشود و وقتی اشخاص از لحاظ فکری و احساسی به هم شباهت دارند، مکمل احساسی و اجتماعی هم میشوند. گاهی هم به دلیل رابطه حمایتی که بین دو شخص وجود دارد، دلبستگی به وجود میآید. مثل رابطه والد با فرزند خود که به دلیل نیازی که فرزند دارد و حمایتهای عاطفی، اجتماعی که به او میشود، دلبستگی زیادی به والدین خود پیدا خواهد کرد. اما حمایت مالی بیشتر او را به سمت وابستگی میکشاند.
شاید درطول روز، تکرار تعاملات افراد با اشخاص مختلف چه در محیط کار و چه در محیط دانشگاه، تبدیل به عادت و در نتیجه وابستگی شود. کمتر پیش میآید که فردی با تمام همکلاسان و یا همکاران خود رابطه عاطفی و در نهایت دلبستگی پیدا کند. معمولاً افراد به کسانی که از نظر احساسی بیشتر در ارتباطند شدیدتر دلبسته میشوند. از همینجا میتوان دریافت وابستگی مسئلهایست که تا حدود زیادی مادیست و حالت معنوی دلبستگی در وابستگی کمتر بوده و شاید بتوان گفت اصلاً دیده نمیشود.
تفاوت مهم دیگر دلبستگی با وابستگی این است که در دلبستگی به سختی میتوان رابطه را قطع و رابطه جدیدی را شروع کرد و گاهی اصلاً نمیتوان رابطهای را جایگزین رابطه قبلی کرد. اما در وابستگی به راحتی میتوان رابطهای جدید را جایگزین کرد چون هیچ حالت احساسی در آن وجود ندارد. مثلاً فردی که کارمند یک شرکت است، به آن شرکت وابستگی مالی و کاری دارد اما شاید دلبستگی کمی داشته باشد چون پس از اخراج از کار و یا انصراف از ادامه آن، به راحتی میتواند وابستگی را با شروع کار در محلی دیگر جبران کند. پس میتوان گفت دلبستگی معنویتر و احساسیتر و وابستگی مادیتر و غیراحساسیتر و بیشتر بر اساس عادت است. (به نقل از بختیاری پور و عامری ،1389)
دلايل وابستگي از نگاه روانشناسي
نداشتن احساس ارزشمندي
از نشانههاي عمده وابستگي، نداشتن احساس ارزشمندي است. در وابستگي، ارزش، لياقت و شايستگي فرد وابسته را ديگران تعيين و تأیید ميكنند. يعني فرد در صورت از دست دادن آن عامل يا آن رابطه، و عدم تأیید، تحسین و تصدیق از سوي مقابل، احساس ناتواني، حقارت و عدم ارزشمندي ميكند. اين فرد چون توانمنديهاي خود را نشناخته و آنها را باور ندارد گمان ميكند بدون حضور ديگران نميتواند به خواستههاي خود برسد. از ديگر نشانهها ترس و ناامني است. در يك عشق حقيقي تنش و ترس وجود ندارد اما يك فرد وابسته هميشه در ترس و وحشت به سر ميبرد.حسادت، كنترل افراطي و محدود کردن آزادی نيز از ديگر نشانههاي وابستگي هستند.وابستگی آفتی بزرگ است که یک رابطه را به ناكامي میکشاند، زيرا انسان وابسته همواره فرد مقابل را وادار ميكند به خاطر او، افكار و عقايد و نوع زندگي خودش را عوض كرده و بهطور كلي طبق نظر او زندگي كند. مسلما چنين فردي هرگز نميتواند عشق خود را همانطور كه هست بپذيرد و او را دوست داشته باشد. اما، در دلبستگي، از جايي كه عظمت و شكوه وجودي هر انسان در آزادگي اوست، طرفين به افكار و عقايد هم احترام گذاشته و در يك فضاي آزاد به يكديگر اجازه رشد ميدهند. از نشانههاي يك عاشق واقعی اين است كه معشوق خود را آزاد ميگذارد و بدون انتظار، كنترل و حسادت به او عشق ميورزد.در يك عشق واقعي افراد در كمال آرامش در كنار يكديگر قرار دارند، ولي در عين حال در عظمت تنهايي به سر میبرند. در واقع با هم يكي و يگانه ميشوند ولي اين اتحاد و يكي بودن، فرديت و هويت مستقل آنها را نابود نميكند. فرد وابسته به دیگران تکیه كرده و از توانايي فكر و انديشه خود استفاده نميكند. او بدون فکر در تمامي امور زندگي از دیگران تقلید کرده و از آنها فرمانبرداری میکند.يكي از علایم وابستگی ناتواني در تصميمگيري است. فرد وابسته در تصمیمگیریهای روزمرهاش با مشکل مواجه است. در حقيقت او برای تصمیمگیری نیاز به كسي دارد تا به او اطمينان دهد كارش درست است. از علایم ديگر وابستگي عدم مسووليتپذيري است، در واقع فردی که وابسته است نمیتواند فردي مسوولیتپذیر باشد و در بیشتر مواقع چون ميترسد نمیتواند مخالفتش را با ديگران بیان کند، بنابراين تبديل به فردي بلهگو خواهد شد.اضطراب عامل اصلي اين وابستگي است. در واقع در زیر نقاب شخصیت وابسته، اضطراب بالایی وجود دارد. به همين علت فرد وابسته میخواهد برای پنهان کردن و یا کنترل این اضطراب به فرد دیگری متکی باشد تا در دامنه این اتکا، در تصمیمگیری و ديگر نيازهاي عاطفی و اجتماعی، اضطراب خود را کنترل کند. فرد وابسته نمیتواند به تنهایی پروژههای شخصیاش را شروع کند چون اضطراب باعث میشود اعتمادبهنفس خود را از دست بدهد. بنابراين او مدام خودش را مورد قضاوت قرار داده یا از آن ترس دارد كه ديگران درباره او چه قضاوتي ميكنند. اين ترس باعث ميشود برای شروع هر کاري به دیگری متکی باشد. از سوی دیگر ممکن است فرد وابسته خودش را حمایتگر نشان دهد. چنين شخصي مايل است مدام به صورت داوطلبانه از فرد یا افرادی حمایت کند و اینجا وابستگی بالادستي وجود دارد. البته به نظر ميرسد اين فرد در دامنه بالاتر رابطه قرار گرفته است اما در واقع اين ترسها و استرسهاي فرد است كه او را وابسته به افرادی که به او نیاز دارند، نگه ميدارد. چنين فردي در سطح ناخودآگاه خود عمیقا مايل نيست آنها به استقلال و فردیتیابی دست پیدا کنند و به همين دليل ممکن است آنها را ضعیف و نابالغ نگه دارد تا با حمایت از آنها بخواهد وابستگی خودش را حفظ کند (برنشتاین،ترجمه،قراچه داغی،1392).
ویژگی های افراد وابسته
مهمترین ویژگی های وابستگی در موارد ذیل می توان جستجو نمود: (بیتی،ترجمه،مسیحی،1391)
سرپرستی فرد وابسته:
– در قبال دیگران احساس مسئولیت می کند، احساسات، افکار، اعمال، نیازها، سلامتی و سرنوشت های خود را صرف دیگران می کند.
– در زمانی که دیگران دچار مشکل می شوند احساس تاسف و گناه و نگرانی وجودشان را فرا می گیرد.
– بر اثر احساس فشار یا اجبار برای حل مشکل طرف مقابل، به طور ناخواسته وادار به ارائه پیشنهادی تند وجدی می شود.
– نیازهای دیگران را ارزیابی می کنند.
– بر خلاف خواسته های درونی خود پاسخ مثبت می دهند.
– پیوسته در صدد جلب رضایت دیگران هستند.
– به افراد نیازمند گرایش دارند.
– بیش از حد خود را متعهد می داند.
– به منظور انجام کاری و یا دادن پاسخی به دیگران، کار روزمره خود را رها می کند.
خود کم بینی71
– خود را بابت همه چیز ملامت می کند.
– از تمامی اعمال خود (از جمله نحوه ی تفکر و احساس و نگرش و عمل رفتار) انتقاد می کند.
– احساس می کند با همه تفاوت دارد.
– تصور می کند به اندازه ی کافی خوب نیست.
– از مورد پسند واقع شدن هراس دارد.
– از ارتکاب اشتباه می هراسد.
– عمیقاً احساس گناه می کند.
– از هویت خود احساس شرم می کند.
– معتقد است استحقاق خوشبختی و پیشامد های خوب را ندارد.
– محتاج بودن را می پذیرد.
سرکوبی72
– از حفظ هویت واقعی خویش هراس دارد.
– به نظر محکم و مسلط می آید.
وسواس73
– در خصوص مشکلات و مردم به شدت دچار هیجان می شود.
– نگران پیش پا افتاده ترین مسائل می شود.
– درباره دیگران زیاد حرف می زند و زیاد فکر می کند.
– مردم را زیر نظر می گیرد.
– بابت مشکلات و رفتار مردم دچار بی خوابی می شود.
کنترل کردن74
– خیال می کند بهتر از بقیه می داند که چگونه مسائل خود را حل و فصل کند.
– می ترسد به دیگران مجال دهد که خودشان باشند.
انکار75
– خود را سرگرم می کند تا به چیزی نیندیشد.
– پرخوری می کند و ولخرجی می کند.
– به خودش دروغ می گوید.
– وانمود می کند که همه چیز رو به راه است.
وابستگی متقابل
– با خود احساس رضایت و آرامش و شادمانی نمی کند.
– خارج از حیطه زندگی اش به دنبال خوشبختی می گردد.
– خودش را دوست ندارد.
– عشق و درد را مترادف هم می داند.
– احساس می کند بیش از آنکه دیگران محتاج او باشند خود محتاج دیگران است.
– نگران است آیا دیگران او را دوست دارند یانه؟
– باور ندارند که از عهده امور خود بر می آید.
– بهره کشی را تحمل می کند تا مقبول مردم واقع شود.
– به روابطی ادامه می دهد که امیدی به آن نیست.
– وقتی عاشق می شود تمایل خود را به دیگر مسائل زندگی از دست می دهد.
ارتباط سست76
– ملامت می کند
– التماس می کند .
– باج می دهد.
– خود را جدی نمی گیرد.
– در این فکر است که برای خوشحالی دیگران چه مطالبی عنوان کرد.
– کلمه «نه» را از واژه نامه خود حذف می کند.
– معتقدند عقایدشان مهم نیست.
– سعی می کند و امید دارد چیزی بگوید که از آن طریق خواسته هایشان برآورده شود.
بی اعتمادی77
– به خودش اعتماد ندارد
– به احساساتش اعتماد ندارد.
– به تصمیماتش اعتماد ندارد.
– به دیگران اعتماد ندارد.
– تمایل دارد به افراد غیر قابل اعتماد، اعتماد کند.
خشم78
– به شدت احساس، خشم، آزردگی و ترس می کند.
– از خشم خود می ترسد.
– از خشم دیگران وحشت دارد.
– تصور می کند اگر به دیگران خشم بگیرد، آنان را از خود پراکنده می کند.
– زیاد می گرید، افسرده می شود، پرخوری می کند.
مشکلات جنسی79
– به روابط زناشویی تن در می دهد در حالی که تمایل به این کار ندارد.
– وقتی عصبانی و یا آزرده است تمایل جنسی پیدا می کند.
– به همسر خود احساس تنفر جنسی80 پیدا می کند.
– خود را وادار به ارتباط زناشویی می کند.
– متعجب است چرا از روابط زناشویی لذت نمی برد.
– رؤیاهای جنسی قدرتمندی دارد.
– برای ابراز خواسته های جنسی بامشکلات روبروست.
مراحل پیشرفته81
– احساس سستی و رخوت
– افسردگی
– انزوا
– نا امیدی
مسائل اساسی در بحث وابستگی
یک مساله می تواند هر نوع تضاد، کشمکش، دل مشغول یا مشکل بالقوه ای باشد که چه به صورت هوشیاریا ناهشیار، ناتمام و ناقص، نیاز به عمل و تغییر دارد یک مساله اساسی یا موضوعی است که به طور مکرر ظاهر و نمایان می گردد. که در بحث وابستگی می توان به عمده ترین آنها اشاره کرد.
1- اداره و کنترل
2- اعتماد و اطمینان
3- واقعی بودن
4- احساسات
5- کمبود اعتماد به نفس
6- ترس از طرد شدن
7- تفکر همه یا هیچ
8- تحمل زیاد رفتار نامناسب
9- احساس مسئولیت بیش از اندازه نسبت به دیگران
10- غفلت کردن و فراموش نمودن نیازهای خاص خود
11- اشکال در حل تعارض و کشمکش ها وهمین طور اشکال در دادن و دریافت عشق (بیتی، ترجمه معصومیان شرقی، 1389).
پژوهش های انجام شده پیشین
پژوهش های خارجی
-پژوهشمکلنان82(1988) در زمینه ارتباط تفکرات غیرمنطقی با رضایتمندی زناشویی در مورد افراد غیر دانشجو و دانشجویان زن و مرد یک کالج استرالیایی،مبین آن است که شش
