
صرفاً به اين دليل که جايي براي فرار ندارند. و ممکن است افراد – در صورتي که مشغوليت بهتري پيدا کنند – گروههاي ديني، به خصوص گروههاي باز و “کمتنش” را ترک کنند.
?
يک زوج بريتانيايي در کليسا ازدواج کردند. شوهر خودش را ديندار نميدانست اما متوجه شد که پيمان ديني براي همسرش معنايي دارد و او خواست تا همسرش را خشنود کند، زيرا همسرش گفته بود تجربه مشترک پيمان ازدواج در کليسا برايش مهم است. او همچنين پذيرفت که براي بچهها هم داشتن زمينه ديني مهم است و لذا هنگامي که بچهها کوچک بودند، با خانواده در کليسا حضور پيدا ميکرد. وقتي آنها بزرگتر شدند، نسبت به مراسم کليسا مثل خواندن شهادتنامه احساس ناراحتي و دورويي ميکرد. هنگامي که همسرش به کليسا ميرفت، او وقت خود را صرف پياده رويهاي تک نفره يا مطالعه ميکرد.
به نقل از دي292، 1993
?
شوهر در مثال فوق، مراسم کليسا را کسلکننده و بيمعنا ميدانست و به نظر ميرسد هيچ علاقه ديني مهمي خارج از بافت کليسا ندارد.
آن را هر چه دوست داريد بناميد : ارتداد، خروج، رويگرداني از دين… به نظر نميرسد کنار گذاشتن دين موضوع رايجي براي مطالعة روانشناسان باشد ولو اينکه “سکولار شدن” موضوع مهمي براي جامعهشناسان بوده باشد. اين موضوعات به ندرت در کتابهاي روانشناسي دين ذکر ميشوند، بنابراين هرچند از شرايط اجتماعي مرتبط با افول دينداري درک محدودي داريم، تنها معدودي از سرنخهاي پراکنده دربارة فرايندهاي روانشناختي مربوطه، و آثار و نتايج روانشناختي آن در اختيار ماست.
انواع ديگر رفتار ديني
بسياري از انواع ديگر رفتار در دين مهم هستند، از جمله رفتارهايي که براي حفظ ارزشها و هنجارهاي گروههاي ديني معمول است. دامنه آنها از شيوههاي ممتاز پوشش و اعلام هويت تا آموزش و همة اشکال مختلف تربيت کودک، که مورد توجه و تشويق گروههاي ديني است، را در بر ميگيرد، از جمله اشکال تنبيه و تشويق که اعضاي بزرگسال از آن استفاده ميکنند. ما دربارة ابعاد روانشناختي اين رفتارها اطلاعات بسيار اندکي داريم. توجه کمي به اين موضوع شده است، براي مثال اين سؤال که آيا دين تأثيرات نظاممندي بر شيوههاي تربيت فرزند دارد (کَپس293، 1994؛ لوونتال،1995).
همچنين اين سئوال وجود دارد که آيا و چگونه اديان با تشويق يا تضعيف اشکال خاصي از رفتار ارتباط دارند. براي مثال، کمک به ديگران، مهرباني و اقدامات خيرخواهانه، همگي متنهاي ديني بسيار مورد توجه قرار گرفتهاند. آيا دينداران واقعاً بيش از ديگران به همنوعانشان کمک ميکنند؟ به اين سؤالات در فصل شش باز خواهيم گشت.
خلاصه
اين فصل به رويکردهاي روانشناسان در قبال رفتار ديني پرداخت. نيايش، کلام و زبان ديني، و رفتار گروهي (به خصوص فرايندهاي نوديني) بررسي قرار گرفتند. و نهايتاً، برخي از وجوه ترک گروههاي ديني نيز بررسي شدند.
احتمالاً نيايش بارزترين صورت رفتار ديني است، و عدة بسيار زيادي بر اين باورند که سودمند است. انواع نيايش، کارکردها، تأثيرات و تأثيرات مشاهده شدة آن مورد بررسي قرار گرفت.
استفاده از زبان در متون ديني نيز مورد بررسي قرار گرفت: زبانِ تجربة عرفاني، موعظهها، پيشگوييها، داستانها و شهادت دادن. دو کارکرد مهم زبان ديني، ايجاد الگوهاي شخصيتي و رفتاري (همانند نظرية نقش ساندن294) و استفاده از زبان در بازگويي زندگينامه ديني شخصي که درک از خود و هويت را شکل ميدهد، تعريف ميکند و تحکيم ميبخشد.
رفتار گروهي با توجه ويژه به فرايندهاي دخيل در تغير دين بررسي شد و شماري از مطالعات و نظريهها نيز توصيف شدند. و در نهايت اشاره مختصري به ديگر انواع رفتار ديني شد.
فصل چهارم:
انديشههاي ديني
در اين فصل، باور ديني295، تعريف و سنجش آن را بررسي خواهيم کرد؛ مطالعات کمّي و کيفي باور ديني را شرح خواهيم داد؛ همچنين به بررسي تغييرات باور ديني در طول عمر از جمله رشد ايمان خواهيم پرداخت.
باور ديني
رفتار ديني و باور ديني، دو موضوع کاملاً متفاوت هستند (براون، 1987). تاکنون چندين بار ادعاهايي از اين دست از کسي شنيدهايد:
“من به هر کاري تظاهر ميکنم، اما هيچ کدام معناي خاصي ندارد”،
يا
“اعمال ديني را تنها به خاطر رضايت خانواده انجام ميدهم، اعتقادي به آن ندارم، يا برعکس”،
“ميتوانم بدون اينکه مجبور به رفتن به کليسا و انجام اعمال آن باشم به دين باور داشته باشم”.
از نظر تجربي، رفتار و باور ديني با هم همسو هستند. کساني که فعاليّت ديني بيشتري دارند، احتمال بيشتري وجود دارد که داراي باور باشند. اما اين بدين معني نيست که با آگاهي از رفتار فرد، بتوانيم بگوييم در ذهن او چه ميگذرد.
رفتار و باور هر کدام مطالعات جداگانهاي را ميطلبند. آنها بر يکديگر تأثير ميگذارند. آنها به هم مرتبط هستند، اما انواع متفاوت فعاليت انساني با پيشينههاي مختلف هستند. بنابراين رفتار ديني را وانهاده و به سراغ ابعاد شناختي دين ـ باورها ـ ميرويم.
واژه باور ديني در اينجا براي اشاره به محتواي باورها دربارهي موضوعات ديني به کار خواهد رفت – باور فرد در مورد خدا، معنويت و موضوعات مرتبط.
يک شيوه بررسي محتواي باورها، پرسش از افراد، در مورد باورهاي آنان و ثبت گفتههايشان است. از محققّاني که از اين رويکرد کيفي استفاده کردهاند ميتوان ريتسوتو (1974، 1979) و فاولر296 (1981) را نام برد. ريتسوتو از مصاحبههاي باليني براي ارزيابي درک افراد از خدا استفاده کرد و به بررسي نحوه ارتباط خدا با تجـربههاي زندگي خانوادگي به خصوص در دوران کودکي پرداخت. فاولر از مصاحبههاي طولاني مدت براي بررسي باور افراد، نحوهي توجيه باورها توسط افراد و چگونگي رشد ايمان ـ که در يک محدودة وسيعي تعريف شده ـ در دوران بزرگسالي استفاده کرد. برخي از يافتههاي فاولر را در اين فصل شرح خواهيم داد در حاليکه تحقيقات ريتسوتو را که عميقاً به احساسات موجود در انديشههاي ديني ميپردازد در فصل بعدي توصيف خواهيم کرد.
روانشناسان و دانشمندان علوم اجتماعي نيز سعي کردهاند تا باورها را اندازهگيري نمايند. براي مثال، جدول 4.1 درصد افراد معتقد به مفاهيم مسيحيِ متفاوت در سه فرقه مسيحي مختلف را در استراليا در اواخر دهه 1960 نشان ميدهد.
چند نکتة جالب در اين جدول وجود دارد. اولاً، تعداد زيادي از افرادي که ادعاي وابستگي به يک گروه ديني را داشتند حتي به موضوع اساسي باور ديني ـ اعتقاد به خدا ـ باور نداشتند، که در مورد فرقههاي پروتستان بالغ بر ده درصد را تشکيل ميدادند. دوماً، تعداد زيادي از پروتستانها، بيش از سي درصد، به بهشت اعتقاد نداشتند و بيشتر آنها، بيش از هفتاد درصد، به جهنّم اعتقاد نداشتند. اطّلاعاتي از اين دست را ميتوان به چندين شيوه جالب به کار برد. براي مثال، ميتوانيم چنين اطّلاعاتي را در ميان فرقهها و گروههاي ديني يا فرهنگي ـ طبق جدول 4.1 ـ يا در نقاط مختلف زماني مقايسه کنيم. اين مسئله، نکات مفيدي را در مورد شرايط اجتماعي مرتبط با گوناگوني باور فراهم ميآورد.
شيوه ديگر اندازهگيري باورها شامل افتراق معنايي297 است که يک نوع مقياس درجهبندي ميباشد که اوسگود، و ديگران298، آن را طراحي کرده است (1957). جدول صفحة 60، مثال سادهاي را نشان ميدهد.
جدول 4.1 درصد افراد معتقد به مفاهيم مسيحي متفاوت (بر اساس نظريه براون در سال 1987).
انگليکن
کاتوليک رومي
متُدسيت
خدا
88
94
90
بهشت
60
82
70
جهنّم
26
64
28
?
درجه بندي افتراق معنايي
با گذاشتن علامت روي هر خط نشان دهيد که چگونه تمايل داريد معناي هر لغت را مشخص کنيد.
خدا
خوب _________________________ بد
قوي _________________________ ضعيف
است.
بهشت
خوب _________________________ بد
قوي _________________________ ضعيف
است.
جهنّم
خوب _________________________ بد
قوي _________________________ ضعيف
است.
برگفته از اوسگود و ديگران، 1957
?
اوسگود، و ديگران، از تعداد زيادي از افراد خواستند تا تعداد زيادي از کلمات را بر اساس تعداد زيادي از مقياسهاي افتراق معنايي درجهبندي کنند. تحليلهاي آماري (تحليل عامل) بيانگر اين مسئله بودند که سه عامل اصلي وجود داشته که معنا را تحت الشعاع قرار ميدهد، دستکم آن معنايي که با استفاده از شيوه اندازهگيري ارزيابي شده بود. اين سه عامل عبارت است از ارزيابي، استواري و فعاليت. اسنايدر299 و اوسگود (1969) يک اطلس معنايي را به چاپ رساندند که معناي تعدادي از لغات را ارائه ميکرد. براون معتقد است که بيشتر مفاهيم ديني شناخته شده (بيشتر مسيحي) ارزيابي و استواري بالايي را به خود جذب ميکند. جدول 4.2 مقادير ارزيابي و استواري را براي سه واژه از جدول 4.1 و شکل 4.1 نشان ميدهد.
بالاترين مقدار مثبت احتمالي 3+ خواهد بود و بالاترين حدّ منفي 3- . خداوند به آرامي ديده ميشود و اما چندان مطلوب نيست، بهشت خيلي مطلوب است و جهنم (بدون هيچ تعجبّي) نامطلوب است. تمام اين سه مفهوم از استواري بالايي برخوردارند. از طريق مقايسه، مشاهده شده که براي مسيحيان (اين درجه بندي براي مسيحيان آمريکاي شمالي انجام شد) مطلوب و مؤثر است در حالي که براي افراد بيدين به گونهاي نامطلوب و ـ آيا ممکن است حدس زده باشيد؟ ـ بيتأثير است.
ممکن است به اين اطّلاعات نگاهي بيندازيد و فکر کنيد خب که چه؟ همگي ميدانيم که فرض بر اين است که بهشت نسبت به جهنم مکان بهتري است، بنابر اين چـرا به تحقيقات اساسي نيـاز داريم تا بدانيم که بيشتر افراد اين گونه فکر ميکنند؟ اولين واکـنش به چنين گلايهاي اين است که هرگز نميتوان مطمئـن شد که افـراد به آن چيزي اعتقـاد دارند که ما فکر ميکنيم. اين نوع اطّلاعات به دلايل ديگري نيز جالب است. طبق اطّلاعات جدول 4.1، ميتوان اطّلاعات جمعآوري شده در زمانهاي متفاوت يا از گروههاي مختلف انساني را با هم مقايسه کرد تا به نشانههايي دربارهي شرايط اجتماعي که با انواع مختلف اعتقاد مرتبط است پي برد. همچنين مقايسه اطّلاعات موجود در جدولهاي 4.1 و 2. 4 جالب است. اين مسئله ممکن است سرنخهايي را دربارهي فعاليتهاي روانشناختي ارائه کند که زيربناي باورها را تشکيل ميدهد.
جدول 4.2 امتياز فاکتور افتراق معنايي براي پنج مفهوم ديني (برگرفته از براون، 1987؛ اسنايدر و اوسگود، 1969)
ارزيابي تأثير
خدا 0.43+ 2.43+
بهشت 2.55+ 2.47+
جهنم 2.09- 1.93+
مسيحيان 2.11+ 1.90+
ملحدان 0.93- 0.53-
براي مثال شک داشتم که آيا جهنّم يک باور غير رايج است زيرا که هم نامطلوب است و هم قدرت مند. اگر به آن اعتقادي نداشته باشم، شايد قدرت آن را تضعيف کند. شايد اگر از اعتقاد به آن امتناع کنم، احتمال کمتري وجود دارد که در من تأثير بگذارد؟
روشهاي مفصلتري براي بررسي باورها، ساختار و ماهيت آنها وجود دارد. يک شيوه رايج در ميان روانشناسان، صفحه سنج است. اين يک شيوه مطالعه نظامهاي باوري و ارزشي فرد و نظامهاي ساختاري است که کِلي آن را در دههي 1950 طراحي کرد (کِلي300، 1955). ساختارها را ميتوان به عنوان مفاهيم و ارزشهاي مهم تعريف کرد که افراد براي شرح و سازماندهي دنياي خود از آن استفاده ميکنند و زندگي و روابط اجتماعيشان را به واسطة آن تنظيم مينمايند.
براي به دست دادن ايدهاي از اين که چگونه اين صفحه سنج به وجود آمده است،
