
گفتهاند. او وزن و قافیه را حفظ كرد اما دست شاعر را در استفاده از آن باز گذاشت و بعد از تلاش و تجربههای شعری پراكنده در سال 1301 «افسانه» را منتشر كرد.
«در حوزه شكل و قالب، نیما محتوا را مقدم بر قالب دانست زیرا معتقد بود ذهن شاعر باید بر شكل تسلط داشته باشد نه اینكه شكل شعر، شاعر را مجبور به گفتن حرفهایی بكند كه قصد آن را نداشته است. بنابراین قید تساوی طول مصراعها را برداشت. چون احتیاجی نمیدید شاعر با كلمات مصراع پر كن، مصراعی را مساوی مصراع دیگر كند. هر جا حرف تمام میشود، مصراع تمام است. نیما وزن و قافیه را برای شعر لازم و طبیعی میداند اما بر آن است كه شكل ذهنی شعر باید صورت ظاهری آن را ایجاد كند. در نظر او شعر بی قافیه مثل آدم بی استخوان است. قافیه مقید به جمله و جمله در خدمت محتواست. هر جمله تازه، قافیه تازه و هر قافیه تازه، جای خود را میخواهد و نباید آن را در فواصل معین جا داد» (یاحقی؛ 1375: 100). هر كلمهای میتواند در شعر جای گیرد به شرط اینكه با كلمات دیگر بیگانه نباشد. «هر كلمهای، حتی كلمات لهجههای مختلف همه میتوانند در شعر به كار روند. نیما واژههای مازندرانی زیادی را در شعرش بكار برده است. نیما و شاگردان موفق او از جمله «اخوان و شاملو» تركیبات جدید بسیاری ساختند» (شفیعی كدكنی، 1380: 116).
شعر سپید: گونه ای از شعر نو فارسی است که در دهه سی شمسی و با مجموعهی هوای تازه از احمد شاملو ظهور پیدا کرد. تفاوت عمده این آثار با نمونه های قبلی شعر نو در فرم شعر بود. در این سبک عموماً وزن عروضی رعایت نشده ولی آهنگ و موسیقی جلوه دارد.
«پورنامداریان نیز به پارهای از رمزورازهای مـوسیقی شـعر شاملو اینگونه اشاره میکند: استفاده از مختصات نثر دورهء اول زبان فارسی، ضمیر مشترک «خود» و قید «هم»، تکرار حروف مشابه چه صامت و چه مصوت، آوردن کـلمات هـمقافیه و هـموزن در درون و در پایان مصاریع، تکرار یک کلمه، تقطیع شعر از نظر کتابت، که خواننده را وادار میکند تـا در خواندن رعایت قطع و وصل کلام را بکند، همچنین قراردادن کلمات هموزن یا بهنوعی رعایت قطع و وصل کلام را بکند، همچنین قراردادن کـلمات هـموزن یـا بهنوعی هماهنگ و همقافیه درجایی که توجه خواننده را جلب کند؛ و نکتهی بـعدی، چیدن عـبارات در شکلی که با ایجاد فضایی مناسب با موضوع در القای تصویر و عاطفه کمک کند. مورد اول مبهم است؛ یعنی معلوم نـیست کـه کـدامیک از مختصات نثر دورهء اول مورد نظر است. مرحوم بهار ویژگیهای نثر دورهی اول را ذکر کرده اسـت، ولی ایـن ویـژگیها موجد هیچ نوع موسیقی در کلام نمیشود، اگرچه گاهی برجستگیهای زبانی را درپی دارند؛ مثلا استفاده از کلمات آرکاییک از لحـاظ زبـانی در تـشخص شعر شاملو مورد توجه است. دربارهی مورد دوم هم پورنامداریان گفته است که با سکوت کـوتاهی بـعد از اینها و تکیهای که هنگام ادای آنها در کلام ایجاد میشود، موسیقی پدید میآید، اما در بسیاری جـاها نـه تـکیهای وجود دارد و نه مکثی» (دشتی آهنگر، 1388: 128-129).
شعر موج نو: اين نوع شعر، نه تنها وزن عروضي ندارد، بلكه آهنگ و موسيقي آن حتي مانند شعر سپيد هم آشكار نيست. در حقيقت منطق غير نثري آن و تشبيهات و استعارات نوين آن يعني مجموعاً زبان شعري، بدان آهنگي معنوي ميبخشد كه در نثر ديده نميشود .
از ویژگیهای شعر موج نو میتوان به «کشف روابـط و مناسبات جدید و تجریدی میان اشیا و ایجاد تصاویر سوررئالیستی»، «استفاده از زبان پیـچیده و مبهم»، «گریز از وزن و قافیه و گرایش به زبان نثر»، «آشناییزدایی یا هنجارگریزی نحوی»، «تعهـّد گریزی و فردگرایی»، «بی توجـّهی به عنصر اندیشه، معنی و محتوا و گرایش به خیال، زبان و شـکل بـیان» و … را میتوان ذکر نمود (حسینپور، 1382: 169-177).
قالبهای شعر نو، دارای ویژگیهایی هستند که برخی از مضامین خاص را میتوان به راحتی با کمک آنها منتقل نمود. «از ویژگیهای اشعار نیمایی و سپید جنگ، استفاده از واژگان و تعبیرات مذهبی، رعایت ساختمان طبیعی کلام، استفاده از ضربالمثلها، به کار بردن ترکیبات زیبا و خوش نواختی چون سبز سرخ، مردان آفتاب و جبروت عشق است. شاعران جنگ با زبانی ساده و صمیمی وقایع جنگ را به تصویر کشیدهاند (فیاض منش، 1381: 124).
2-3-3 شعر بومی
شعر بومی شعری است که علاوه بر زبان و لهجهی بومی و محلی هر خطه، به آداب، رسوم و فرهنگ، زندگی و اندیشه ساکنان یک بخش جغرافیایی خاصی از کشور میپردازد.
به طور کلی شعر گیلان به دو شکل ارایه شده است:
الف. ترانهها :
در قالب دوبیتی گاهی سه بیتی در وزن هزج مسدس، یا ونهای نزدیک به وزن اصلی رایج در تمام گستره میهن پهناور ما سروده شده است (پرچمی، 1375: 25).
ارزش این ترانهها تا به حدی است که منبع الهام بسیاری از آثار مشهور و پرآوازهی جهانیان در طول تاریخ و الگویی برای موسیقی دانان در آثار هنری آنان است. «بسیاری از نقاشان، هنرمندان، نویسندگان و حتی بیشتر فلاسفه تحت تأثیر مستقیم اینها قرار گرفتهاند. شعری پرشور گیراست که از این ترانهها نیرو و توان یافته باشد و داستانی دلانگیز که با روح این ترانهها در هم آمیخته باشند و چه بسا فلسفهها و مذاهبی در یک مملکت و در میان افراد یک ملت گسترش مییابد که از این خمیرمایه بیشتر گرفته باشد» (همایونی، 1379: 23).
ب. سرودهها
سرودها که شامل سرود کشت و زرع – سرود بازی – سرود آیینی و سوگ سرود است در شکلهای مختلف گاهی دو سه بیت حتی در سرودهای نمایشی به سی چهل بیت میرسد (پرچمی، 1375: 25).
بومی سرودها همچون دیگر انواع شعر عامه، از شاخصها و ویژگیهایی برخوردارند که آنها را برجسته و متمایز میسازد؛ البته گاهی خصلتها جنبه منفی داشته و موجب زوال آنها شده است. به نظر صادق هدایت این ترانهها خاصیت به خصوصی دارد که موسیقی علمی فاقد آن است «لطف و گیرندگی طبیعی در احساسات سادگی تشبیهات و طراوت شاعرانه و گاهی نیز مُهلم از افکار شاعرانهی حقیقتاً عالی میباشند که مقام جداگانه احراز مینمایند» (هدایت، 1381: 202).
ج. ویژگیهای بومی سرودها
محتوای برخی از این اشعار به شکل سوال و جواب است، در گذشته دور کارگران مزرعهها، مجاور، با خواندن این اشعار به صورت آوازی مشاعره کرد، ساعات کارشان را کوتاه میکردند و به رهگذران نشاط میبخشیدند» (کبیر، 1381: 151).
د. شباهت ترانهها در میان اقوام گوناگون
هر منطقه و هر قومی از این میهن ادبپرور و این مهد شعر و ادب دارای واکنشهای هنری خاصّ خویش است که با موقعیت جغرافیایی و زیستی آن پیوند دارد و غنیترین منبع مردمشناسی و شناخت تحوّلات و پیشرفت فکری هر قوم، تحقیق در شعر و ادب باور داشتهای آن است (پرچمی، 1375: 13). «از آنجایی که شباهت این ترانهها به زمانی میرسند که خانوادهها ملل گوناگون با هم میزیستهاند» (هدایت، 1381: 200). سبک و مضمون کاملاً شبیه هم باشند، پناهی سمنانی این پدیده را «کوچ و سفر ترانه» مینامند و عوامل از قیبل، مهاجرت، سفر به قصد تفریح و سیاحت، سفر برای امور کاری و بسیاری از عوامل دیگر در شکلگیری این پدیده مؤثر میداند (پناهی سمنانی، 1383: 30).
بدیهی است که کنار سبز خزر نیز فرهنگ و ادب متناسب با موقعیت تاریخی و جغرافیایی و گویشی خود را دارد که با واسته به زندگی و شغل و کسب کارکنان آن است، که انگیزههایی برای پیرایش شعر و ادبشان شده است (همان: 14).
از گیلانیان معاصر که به فارسی شعر گفتهاند شادروان حکیم صبوری، حسام الاسلام گیلانی (دانش)، ادیب السطنه سمیعی، اسمعیل دهقان وجودی، ظاهر سری، محمود خان ژولیه، گلچین گیلانی و وهاب زاده حدیدی را باید نام برد.
از مرحوم اشرف گیلانی مدیر و نویسنده روزنامه نسیم شمال که در نهضت مشروطه نقشی درخشان داشته و شعرهای فکاهی و انتقادی و همایش بر ضد استبداد وی فراگیر شده بود، شهرت جهانی دارد، باید جداگانه یاد کرد (همان: 25).
بومی سرودها ساده و بیپیرایهاند و خصلت جمعی دارند و شباهتهای میان قومها دیده میشود. بهطور کلی ادبیات بومی جز ادبیات عامیانه میتواند محسوب شود، زیرا گاه این ادبیات با زبان محلی منطقه بیان کننده مسایل جغرافیایی زیست بوم شاعر است، گاه زبان رسمی برای بیان مسایل اجتماعی بهره میبرد.
2-4 نماد
یکی از عناصر سازنده و دخیل در بیان مضامینی که باید در پرده ابهام باقی بمانند، نماد است. در شعر غنایی استفاده از عناصر خیالی، رکن اصلی ادب غنایی است و یکی از عناصر خیال در شعر هم رمز یا نماد (symbol) است. «شاعران و نویسندگان جهان یکی از انواع مهم ادبیات را ادبیات غنایی شمردهاند که شاعر در آن به بیان احساسات و عواطف شخصی خود میپردازد و در ادبیات فارسی شعر غنایی، مهمترین وگستردهترین نوع شعر است» (فرشیدورد، 1373: 30). در تعریف لغوی نماد آمده است: ««نماد» با فتح و سکون دال (بر وزن سواد) از «نمود» بر وزن (ودود) است؛ «نمودن» یعنی «نشان دادن»: همچنین از ریشه «نمود» و «نمودن» به ضم نون، به معنی «ظاهر شدن و نمایان گردیدن» هم در برخی مـتون و فـرهنگهای کهن به چشم میخورد. نماد مـعنی فـاعلی نیز دارد؛ یعنی «ظاهر شونده و نمایان گردنده» . در صیغه مصدری (نماییدن) و با مفهوم متعدی (نمایان گردانیدن) نیز آمده است. نزدیک به همین معنی کلمات «نمایه» و «نمودن» و گاه «نمونه» و مانند آنها در برخی مـتون قـدیمی در متون علمی کهنتر فـارسی، مـترادفهایی مانند «مثل»، «مثال»، «نمودگار»، «مظهر»، «جلوه» برای این واژه به چشم میخورد. برای نمونه در وجه دین ناصر خسرو، کیمیای سعادت غزالی و ترجمه تفسیر سور آبادی، واژگان مذکور- اگر چه در برخی صفحات با اندکی اخـتلاف- به مـعنی«نماد» به کار رفته و در بسیار جای، مطابق با معنی امروزی نماد به کار گرفته شدهاند (قبادی،1377: 16). در لغتنامه دهخدا برای تعریفی از نماد آمده است: «نماد از نظر لغوي بر وزن سواد به معني نمود باشد كه ماضي نمودن است. يعني ظاهر شد و نماد به معني فاعل آمده است كه ظاهر كنندهاست» (دهخدا، ذيل واژه نماد).
در فرهنگ عميد نماد اينگونه تعريف شده است: (اسم) 1- نشان يا علامتي با معناي خاص؛ سمبل.
2- (رياضي) هر نشانه يا حرفي كه براي نشان دادن كميت، عمل، يا رابطهاي به كار ميرود مانند: ÷ و × (عميد، ذيل نماد: 1389). هنري كربن ميگويد: «نماد فراخوان مرتبهاي از خودآگاهي يا ذهن است، كه با مرتبه بداهت عقلاني تفاوت دارد و نماد، سر و رازي است، كه تنها وسيله بيان چيزي است، كه به طريق ديگر قابل بيان نيست و هرگز به يكباره واضح و آشكار نميشود، بلكه هر بار به شيوهاي نو ميتوان آن را ميآموخت» (ستاري، 1384 : 31). نماد با آنکه در ادبیات فارسی دارای سابقهای طولانی است، ولی در مورد آن پژوهش و واکاویهای اندکی به عمل آمده است. «نمادگرايي (سمبوليسم = symbolism) يكي از باستانيترين، پردامنهترين، پرنفوذترين، پيچيدهترين، ژرفترين و شايد زيباترين شيوههايي است كه انسان به كمك آنها، درونماية پرتكاپويي «خيال» ، «انديشه» و «شهود» خود را به صورت «هنر» آفريده است» (ناظرزاده كرماني، 1368 : 2-3).
نماد امروزه در دو مفهوم گسترده و خاص مطرح میشود. «نماد در مفهوم وسیع کلمه، تعریف واقعیتی انتزاعی یا احساس و تصوری غایب برای حواس، به یاری تصویر یا شیء است…هر علامتی اعم از حرف، عدد، شکل، علامت اختصاری، کلمه، قول و حتی حرکت چه به صورت اشاره با چشم و لب و دست و چه به صورت رقصها و مراسم مذهبی، خواه در جوامع ابتدایی و خواه در جوامع متمدن که ناظر بر مفهومی ویژه در ورای ظاهر نمایش خود باشد، نماد یا رمز محسوب میشود» (ستاری، 1376: 7).
نماد در معنی خاص نیز، هر گروه از محققان برای خود تعریفی مجزا، مربوط به رشته خود را مطرح میکنند. «اكو در كتاب نشانهشناسي و فلسفهي زبان كه مهمترين بخش آن بحث نماد است نشان داده كه تعريفهايي كه تاكنون از نماد ارايه
