
كفش، رنگ زرد است و بعد از آن، سفيد و بهترین رنگها در موزه و چكمه، سياه است. از حضرت امام محمدباقر عليهالسلام منقول است كه هر كه نعل زرد بپوشد تا آنرا پوشيده باشد در شادى و سرور باشد زيرا كه حق تعالى، در وصف بقره بنى اسرائيل ميفرمايد كه صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُّرُالْنّاظِرينَ يعنى زرد پُر رنگی كه نظر كنندگان را شاد گرداند(مجلسی و عابدینی مطلق، 1391، 27_28).
در خصوص رنگِ جامۀ ائمه اطهار نیز، احادیث و روایاتی است که تعدادی از آنها بیان میگردند.
از حضرت صادق عليهالسلام مرويست كه حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام در اكثر اوقات، جامه سفيد ميپوشيدند. حفص مؤذن روايت كرده است كه ديدم حضرت امام جعفرصادق عليهالسلام را در ميان قبر و منبر نماز ميكردند و جامه زردى به رنگ بِهْ پوشيده بود.
در حديثی دیگر منقول است كه حضرت امام محمدباقر عليهالسلام بيرون آمدند درحالیکه جبِه خزِ زرد و عمامهِء زرد و رداء خزِ زرد پوشيده بودند. در جای دیگر حكم بن عتبه در حدیثی روایت میکند که به خدمت حضرت امام محمدباقر عليهالسلام رفتم، ديدم كه جامه سرخِ تيره كه با گل كافشه رنگ كرده بودند پوشيده است، حضرت فرمودند كه در اين جامه چه ميگویى؟ گفتم: چه گويم در چيزى كه شما پوشيده باشيد، اما جوانان شوخ كه درميان ما اين جامه را ميپوشند، ما ايشان را عيب ميكنيم. حضرت فرمود كه زينت خدا را چه كسى حرام كرده است، بعد از آن فرمود به اين سبب اين جامه راپوشيدهام كه تازه داماد شدهام. در این خصوص در حديث حسن از حضرت امام جعفرصادق عليهالسلام منقول است كه جامۀ سرخ تيره پوشيدن كراهت دارد، مگر براى نوداماد(مجلسی و عابدینی مطلق، 1391، 21).
همچنین این امام بزرگوار میفرمایند: جبرئيل در روز آخر ماه مبارك رمضان، بر حضرت رسول صلّىاللّه عليه وآله وسلّم نازل شد بعد از نماز عصر چون به آسمان رفت حضرت رسول صلّىاللّه عليه وآله وسلّم فاطمه را طلب فرمود كه شوهر خود على را بطلب، پس چون حاضر شدند، حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام را در جانب راست نشاند و دستش را گرفت و بردامن خود گذاشت و حضرت فاطمه را در جانب چپ نشاند، دستش را گرفت و بر دامن خود گذاشت. پس فرمود: ميخواهيد شما را خبردهم به آنچه جبرئيل مرا به آن خبر داد؟ گفتند: بلى يا رسولاللّه، فرمود: جبرئيل گفت در قيامت، من در جانب راست عرش خواهم بود و خداى تعالى دو جامه به من پوشانَد يكى سبز و ديگرى سرخ به رنگ گل، تو يا على در جانب راست عرش باشى و دو جامۀ چنين در تو پوشانند. پس راوى عرض كرد: مردم رنگ سرخِ چنين را مكروه ميدانند. حضرت فرمود: چون خدا حضرت عيسى را به آسمان برد، دو جامۀ چنين بر او پوشانيد(مجلسی و عابدینی مطلق، 1391، 21).
«رسول خدا روزهای جمعه، برد سرخ میپوشیدند و در اعیاد فطر و قربان، عمامۀ سرخ میبستند. همچنین از قول یکی از نزدیکان پیامبر، نقل شده که گفته است: “هیچ کس را در جامۀ سرخ، زیباتر از رسول خدا ندیدهام. درود و سلام خدا بر او باد”»(نور بخش، 1391، 457).
از يونس منقول است: حضرت امام رضا عليهالسلام را ديدم كه طيلسان8 كبود پوشيده بودند. همچنین از حسن زيّات نقل شده: ديدم حضرت اباجعفر عليهالسلام را كه جامه به رنگ گل سرخ پوشيده بودند. محمد بن على روايت كرده است: حضرت امام موسى عليهالسلام را ديدم كه جامۀ عدسى پوشيده بودند. از ابىالعلا منقول است: حضرت صادق عليهالسلام را ديدم در حال احرام، برد يمنى سبزى پوشيده بودند(مجلسی و عابدینی مطلق، 1391).
2-3 رنگ و نور در حکمت اسلامی و ادبیات ایران
خاستگاه نگارگري ايراني، مباني عرفاني، فلسفي و حکمیِ خاصي است كه بدون آنها، نگارگري ايراني، نميتواند موجوديّت يابد. یکی از مهمترین مشخصاتِ هنر نگارگری، پرهیز از بازنمایی جهان مادی است. در مقابل، جهانی متعالی در این هنر مشاهده میشود.
عرفا، از رنگ با عنوان تجزيۀ نور صحبت نميكنند، بلكه رنگ را، عامل ظهور ميدانند. به عبارتي، نور مجرد و نور فاقد تعيّن مادي، به وسيلۀ رنگ تعيّن پيدا ميكند و عاملي ميشود براي مرئي شدن و محل رؤيت. در قلمروي عرفان، اين عقيده وجود دارد كه هستي، وقتي از كمون يا وجۀ كتمان و خفيۀ وحدت به درآمده و كثرت ظاهر شد، رنگ، يكي از عوامل بنيادي تمايز ميان كثرات میشود. به همين جهت، در عرفان اسلامي و ديگر عرفانها، رنگ به عنوانِ عامل تمايز سلوك مورد استفاده قرار میگیرد. نزد صوفیه، نور عبارت است از وجودِ حق به اعتبار ظهورش در خود و اظهارش در غیر. در جایی دیگر صوفیان، و عارفان خود را تجلّی حق به اسمالظاهر دانستهاند.
از آنجا که ادبیات فارسی خود، عرفان است و با نگارگری ایرانی پیوند ناگسستنی دارد، بیان این مبحث ضروری مینماید.
2-3-1 حکمت اسلامی و رنگ و نور از نظر حکما و عرفا
همانگونه که مطالعۀ نور و رنگ در اروپا، حوزههای فلسفی، علم و فیزیک را در بر میگیرد، سپس به وادی هنر و زیباییشناسی وارد میشود، در جهان اسلام نیز، بررسی نور و رنگ، حوزههای علمی، حکمی، عرفانی و زیباییشناسانه را شامل میشود. با این تفاوت که مطالعۀ نور و رنگ در همه حوزهها، تحت سیطرۀ حکمت اسلامی است و جدایی این حوزهها به سادگی ممکن نیست(منصوری، 1358). بحث نور ورنگشناسیِ عرفانی و آرای عرفا دربارۀ آن، یکی از مهمترین مباحث موجود هنر اسلامی است.
مفهوم نور و وجود در عرفان اسلامی (به ویژه در عرفان حکمایی چون شیخ اشراق، ابن عربی و صدرالمتالهین) مؤید این مطلب است که جریانِ وجود از سوی وجود مطلق متعال، به صورت نور جلوه نموده است. هر جا که نشان از وجودی هست، به حقیقت نوری از انوار مشرقیه حضرت باری تعالی است.
همچنین حکمای اسلامی عقیده دارند «صُور عالم مثال، همه از جنس نوراند و به عبارت دیگر عارف و هنرمند، در سیر صعودی و عروج عرفانی خویش، با پیراسته شدن از ماده و بُعد، ورود به قلمروی نوری را تجربه میکند، قلمروی که صور منفصل از ابعاد مادی، در آن حضور و ظهور دارند»(بلخاری،۱۳۸۴a، 448).
به تعبیر مولانا:
من نیم جنس شهنشه دور از او بل که دارم در تجلّی نور از او
مکتب اشراق9 سهروردی، تأثیری عمیق و پایدار بر سنّت علم و حکمت ایران داشت. تعالیم او و بخش اعظم متون اشراقی، به جنبش فلسفی نیرومندی بدل گردید که اوج آن، مکتب فلسفی اصفهان بود. در دوران صفوی، اسلام شیعی به عنوان مذهب رسمی کشور انتخاب شد. از آنجا که اسلام شیعی، بر دوازده امام به عنوان زنجیرهای از وسائط تجلّی نور محمدی تأکید داشت، طبعاً پذیرای تعالیم اشراقی بود. بنیانگذار مکتب فلسفی اصفهان، محمدباقر داماد حسینی استرآبادی معروف به میرداماد -اکثراً مرسوم به معلم ثالث- یکی از چهرههای برجسته عصر خود بود(امین رضوی، 1377).
همچنین نور و رنگ، از طریق علم کیمیاگری، به حکمت و هنر اسلامی پیوند میخورند. دکتر نصر، ضمن بررسی مفصّل پیشینۀ علم کیمیاگری و جایگاه آن در میان مسلمانان، سرانجام به رابطۀ کیمیا و هنر اسلامی اشاره میکند. او معتقد است: «کیمیا نقش خاصی در هماهنگی رنگها و نمادیگری آنها ایفا میکند. بدون دانستن تأثیر کیمیایی رنگهای مختلف، هرگز شاهکارهایی همچون مساجد دورهی تیموری و قالیهای صفوی قابل تصور نمیشود. از نظر او کیمیا، پلی است میان فن آوری و اصول روحانی هنر اسلامی و یکی از کلیدهایی است که برای دریافت معانی باطنی این هنر، ضرورت دارد»(نصر و آرام، 1366، 211). «همانگونه که هدف در علم کیمیا، تبدیل مواد پست به مواد شریف است، در هنر نگارگری اسلامی نیز، رنگها به حالت جواهر آسا در میآیند تا نورانیت یابند»(مراثی، 1389، 29). لویی ماسینیون در این مورد میگوید: «هنروران این رشته (نگارگری)، کوشش مینمودهاند با روشهایی نظیر آنچه در علم کیمیا مرسوم است، انوارالهی را که در جسم رنگهای نقاشی نهفته و در قشر رنگ زندانی گردیده است، آزاد نمایند. فلزات گرانبها چون طلا و نقره که در این شیوه بهکار میرود و بر روی سطحها و حاشیهها و ظرفها و تقدیمیهایشان ریزش میکنند گویی از چهارچوب قالب مادی گذشته و با انوار خود، به سوی نور مطلق جهش مینمایند»(تجویدی، 1375، 16؛ ابراهیمی جوزدانی، 1384، 44).
مددپور (1374) در کتاب “تجلّیات حکمت معنوی در هنر اسلامی”، رنگ و نور را، در حکم رمزی برای سیر و سلوک میداند که شاگردان از استادان خود فرا میگیرند و این کار سالک (شاگرد(، مراحلی از ریاضت را میطلبد که به دنبالش مراتب معنوی و منازل و مقامات روحانی عالم معنوی را طی میکند و تغییر هر رنگی با تغییر حالات سالک همراه است. رنگها تبدیل به شاخصی میگردند برای عارف تا بدان وسیله، مقام نورانی-عرفانی خویش را به داوری بگذارد. او فراسوی زمان است و تنها عالم رنگ، جهت دهندۀ سیر و سلوک او است.
سلوک، سیر طریقی است که سالک را از ظاهرِ شریعت به باطن آن، یعنی حقیقت میرساند. سلوکِ سالک، دارای چهار مرحله است که به “چهار سفر” مشهور میباشد.
سفر اول، سفر از خلق به حق است که در پی آن، سالک از ماسوا اعراض میکند، از حجابهای ظلمت و نور میگذرد و به مرحلۀ قرب، قدم مینهد و ناگزیر از خود فنا میگردد.
سفر دوم، سفر از حق به حق است که سالک در اسماء و صفات حق سیر میکند.
سفر سوم، از حق به خلق است. در این سفر، به امر حق برای دستگیری و امداد خلق، به نزد آنها بر میگردد. سالک در این سفر، عالم معقول، عالم مثال و عالم شهادت را مشاهده میکند.
سفر چهارم، سفر از خلق به خلق است. سالک در این سفر، از شأن اجمالی خلق به شان تفصیلیِ آنها سیر میکند و از آنجا که سالک در این سفر، نیز فانی در معبود و باقی به اوست، این سفر، بالحق صورت میپذیرد(معارف، 1390).
2-3-1-1 نور و رنگ در مکتب اشراق
شيخ سهروردي (549_587 ه.ق) یکی از فیلسوفان و حکیمان بزرگ مسلمان است که مکتب اشراق را ایجاد کرد. کتاب” آفاق تفکّر معنوی سهروردی”، حکایات کشف و شهود و تجلّی نور و روشنایی که وارث اصلی اندیشۀ ایرانی است را مطرح میکند(شایگان، 1371).
اهمیّت سهروردی در نظام فلسفی اسلام و ایران، نه تنها به خاطر حیطهی گستردۀ مباحث او در حکمت نوری ایرانیان و تعبیری که از آن دارد میباشد، بلکه به واسطهی تأثیری است که بر نظام فکریِ حکمت و فلسفهی ایرانیِ پس از خود، باقی گذاشت. مکتب اشراقِ سهروردی، تأثیر عمیق و پایداری بر سنت علم و حکمت ایران به جای گذارد. تعالیم او و بخش اعظم متون اشراقی، به جنبش فلسفیِ نیرومندی بدل گردید که اوج آن مکتب فلسفی اصفهان بود. و به عقیدۀ مسلمانان، اساتید اشراق یافته و پیامبران خدا، همانند آیینهای هستند که مؤمنانه، نور خدا را منعکس میکنند(باسانو، 1385). نور، بنیاد عرفان و حکمت مشرق زمین است. حق تعالی را نور حقیقی و مطلق میدانند به همین سبب به نور اهمیت بسیار میدهند.
«ذاتِ نور مطلق اول، خداوند، مستمراً در حال درخشندگی و نور افشانی است، از تجلّی این نور است که همه چیز به وجود میآید، یعنی اینکه با شعاع خویش، آنها را حیات میبخشد»(نصر و آرام، 1366).
دلا از نور حق اگر آگهی یابی چو شمع خنده زنان ترک سرتوانی کرد
(حافظ، 1384، 173)
به طور کلی، بنیان فلسفه اشراق، نور است. سهروردی، یکی از زیباترین و کاملترین مباحث در مورد نور و مراتب آن را در اندیشههای خود بیان نمود. «به نظر سهروردی، تمام مراتب هستی و درجات معرفت و آغاز و انجام عالم و سعادت و نیکبختی انسان، جزو تصورات نور است و همۀ افراد، تجلّی نورالانوار است»(نوربخش، 1391، 49). سهروردی این اندیشهها را تا حدی، مدیون فلسفه ابنسینا است. او هرگاه از فلسفه به طور مطلق و بدون هیچ تخصصی یاد میکرد، منظورش ابنسینابود10(نوربخش،1391).
سهروردی معتقد است نور، آشکارترین پدیدههاست. زیرا هر چیز دیگری با توجه به آن، شناخته و تعریف میشود. وی بیان میدارد اصالت نور و اهمیت هستی شناختی آن، نخستین بار از طریق اشراق، برای او احراز گردید و در ادامه ميفرمايد: «”ان النور لايحتاج الي تعريف، لا شئاظهر من
