
میدانند.(سیبویه، 1988 ج4: 32، سراج، لاتا : 165 و الزجاجی، 1988: 275) درحالیکه برخی از دانشمندان از قبیل فرّاء (ت207هـ) وثعلب (ت291هـ) و الازهری (ت370هـ) این حروف را بیست وهشت عدد میدانند. که این اختلاف عدد درنتیجه اختلافنظر آنها در مورد همزه است که گروه اول آن را بهعنوان یک حرف مستقل برشمردهاند اما گروه دوم همزه را بهعنوان شکلی از ألف می دانند. (الفراء، 1955، ج1: 368، المبرد، لاتا، ج1: 192، ابن جنی، 1985: 46) همزه برحسب وظیفه دلالی و ترکیبی خود میتواند بهصورت مستقل یا غیرمستقل آورده شود. شاید هیچ ادات استفهامی پرتعددتر از همزه وجود نداشته باشد؛ زیرا همزه هم برای استفهام بهکاربرده میشود وهم برای نداء، تعدیه، وصل، تسویه استعمال دارد. از همزه در استفهام برای بیان انکار، تقریر و یا استهجان و.. نیز استفاده میشود که بر معانی این حرف میافزاید. علمای نحو، همزه را به خاطر دارا بودن ویژگیهایی متمایز و مادر همه حروف استفهام برشمردهاند. (سیبویه، 1988، ج1: 99 و ابن یعیش، لاتا، 8 : 151) آن ویژگی ها عبارتند از:
1ـ همزه از صدارتطلبی بیشتری نسبت به دیگر ادوات استفهام برخوردار است و بر حروف عطف نیز مقدم میشود. (سیبویه، 1988، ج3: 187 و سیوطی،1998، ج4: 362) «أو لم ینظروا فی ملوک السماوات والأرض» (الأعراف: 185) «أ ثم إذا ما وقع آمنتم به» (یونس: 52)
2ـ برخلاف “هل” بر نفی وارد میشود و در این صورت همزه از غرض استفهام خارج میشود و به أغرضی چون تقریر، تحضیض، تنبیه، تعریض، تمنّی وارد میشود. (ابن هشام، 1985: 6) مانند قول تعالی: ألم تر کیف فعل ربّک بأصحاب الفیل (الفیل: 1).
3ـ برخلاف “هل” بر شرط نیز وارد میشود. (سیبویه، 1988، ج3: 82 و السیوطی، 998، ج4: 360) مانند: أئن ذکرتم بل أنتم قوم مسرفون (یس: 19).
4ـ بر “مَن” موصولیه هنگامیکه با صله آن ذکر شود وارد میگردد.(سیبویه، 1988، ج1: 99) مانند: (أفمن یلقی بالنار خیر، أ من یأتی قائماً یوم القیامة) (فصلت: 40).
5ـ برای بیان “تصور” نیز بهکاربرده میشود، در این صورت همزه متصله نامیده میشود. (همان، ج3: 176) (تصور به معنای دریافت و شناخت یک موضوع است مثلاً: أعلی مسافر أم سعید با تو جه بااینکه اعتقاد بر این است که یکی از این دو به مسافرت رفتهاند اما هدف از سؤال تعیین و مشخص شدن، شخص مسافر است. (الهاشمی، 1386، 78)
أ ثعلبة الفوارس أم ریاحا عدلت بهم طهیة و الخشابا. «بیت از جریر و از شواهد سیبویه است». (سیبویه، 1988، ج1: 102)
6ـ همزه بر اسم وارد میشود و بر فعل نیز بهصورت جوازی وارد میشود اما هل تنها بر فعل میتواند وارد گردد. ( همان: 99-101)
7ـ همزه بعد از “أم” اضراب آورده نمیشود بنابراین نمیگوییم أ قام زید أم أ قعد؟ بلکه شکل صحیح آن أم هل قعد؟ است. (السیوطی، 1998، ج4: 326، و ابن هشام، 1985 : 31) اهداف ذکر استفهام بهوسیله همزه در سوره مبارکه حج بدین شرح است که همزه استفهام در شش آیه ذکرشده است که در یک آیه (46) به معنای “امر” و در بقیه موارد به معنای “تقریر” ذکرشده است. در این سوره مبارکه همزه با دو ساختار متشابه زیر ذکرشده است:
الف ــ أ + حرف (فاء) + فعل مضارع
﴿ أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ، فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها﴾ (46) غرض از استفهام در آیه مبارک فوق “امر” است. استفاده از شکل استفهام به جای شکل امری آن نشان از تلطف در دعوت و نرمی آن برای تشویق به اسلامی شدن است و درواقع قصد متکلم این است که شنونده با اختیار و از روی آگاهی دعوت حق را بپذیرد. (وصافی، 1995، ج17: 125)
﴿ أَ فَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكُمُ النَّار ﴾ (72) در این مورد استفهام هم برای تقریر و هم استهزاء و تحکم بکار برده شده است و خداوند بر حذر داشتن از شر و عذاب آتش را با فعل “نباء” بیان کرده است.( قرطبی، لا تا، ج12: 96)
ب ــ أ + فعل مضارع
﴿ أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْض﴾ (18) ﴿ أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماء ﴾ (63) ﴿ أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْض ﴾ (65) ﴿ أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماءِ وَ الْأَرْض ﴾ (70)
غرص در چهار آیه فوق “تقریر” است درواقع متکلم قصد دارد از مستمع یا قاری اقرار بگیرد و او را به سکوت بعد اقرار و پذیرش امری که بهصورت استفهام ذکرشده است، برساند.
3ـ3ـ5ـ1ـ2 کیف
کیف نیز، یکی از ادات استفهام بهحساب میآید که گاهی بهمانند همزه و هل از معنای حقیقی خود خارج میشود و معانی غیرحقیقی چون: تعجب، توبیخ و تقریر و… به خود میگیرد. در این سوره مبارکه نیز این عدول از معنا را در آیه شریفه 44 شاهد هستیم:
﴿وَ أَصْحابُ مَدْيَنَ وَ كُذِّبَ مُوسى فَأَمْلَيْتُ لِلْكافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ﴾ (44). به معنای تقریر است و میخواهد مخاطب را وادار به اقرار به آنچه میداند کند و از شیوه سفسطه در پاسخ به مخالفت او استفاده میشود. ابو حیان در رابطه با این آیه شریفه چنین گفته است: «این آیه معنی تعجب را به همراه خود دارد گویی گفتهشده است: ما أشد ما کان إنکاری علیهم» بنابراین پر واضح است که این استفهام تقریر تعجبی است. (الدرویش، 1999، 5: 145)
3ـ3ـ5ـ2 اسلوب نداء
يكى از شيوههاى قرآن در بيان مطالب خود اين است كه پيش از بيان مطلب، مخاطب خود را ندا مىدهد و از او نام مىبرد . معلوم است كه اين روش ازنظر روانى تأثير زيادى در مخاطب دارد و او را به انديشيدن و تفكر در محتواى خطاب و مطلب ارائهشده، وادار مىسازد. در این روش که یکی از پرکاربردترین اسالیب بیان در قرآن کریم است، خداوند در مقام متکلم در جهت اغراض متفاوت بندگانش را مورد خطاب قرار داده است. بهرهگيرى از شيوه خطاب و ندا ثمراتى به دنبال دارد، مانند اینکه خداوند مردم را متوجه كلام وحى میکند، به آنها شخصيت میدهد و از آنان انسانهايى متعهد و مسئول مىسازد. ديگر اینکه، خداوند با خطاب و ندا، لذت حضور در حريم و محضر خود را به مخاطبان مىچشاند تا هنگام فراگيرى حقايق، معارف در قلب آنان مستقر شود و هنگام عبادت عملى، خستگى در آنان اثر نكند.
در اصطلاح نحو “نداء” عبارت است از طلب اقبال و توجه مخاطب به متکلم با ادات مخصوص .(الجامی، 1430: 243) معنای لغوی (فراخواندن) در معنای اصطلاحی لحاظ شده و متکلم (منادِی) با طلب توجه مخاطب به خود درواقع او را بهسوی خود فرامیخواند و اینکه حرف نداء، نائب از جملهی “أنادی” و یا “أدعو” ذکرشده. (حسن،بیتا: 6). در همه کتابهای بلاغی عربی و فارسی «جملههای ندا» از نوع انشاء طلبی شمردهشده است و بهصرف ذکر حرف «ندا» يا حرف «ندا و منادا» و يا وجود آهنگ و لحن «ندايي» در يک جمله، آن را انشاء طلبی به شمار آورده و دارای معانی و مقاصد ثانوی دانستهاند. مبحث ندا در زبان، موضوعی قابلتأمل است و با بررسی شواهد مشخص میشود، ندا اقسامی دارد که نمیتوان برای همه آنها حکم واحدی صادر کرد؛ زيرا هرکدام ويژگيهای خاصی دارد که هم از جهت قواعد دستوری و هم از جهت مقاصد ثانوی نيازمند تأمل و بررسی است. منادا، دارای ادات زیادی است ازجمله(یا، همزه، هیا، أی، وا، آ و همزه) که در این سوره تنها از «یاء» استفاده شده است و از معنای حقیقی خود که طلب و روی آوردن مخاطب است خارجشده و در معنی بلاغی دیگری بهکاررفته است که، به شرح زیر است:
﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾ (1)
﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُم﴾ (5)
﴿قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ﴾ (49)
﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَه﴾ (73) در چهار آیه فوق بهوسیلهی حرف«یاء» که برای منادای بعید یا آنچه در حکم بعید است مانند«خوابیده و غافل» به کار گرفته میشود، استفادهشده است و دلیل آن در این سوره، توجه مخاطب بر اهمیت و بزرگی امری که به آن خواندهشده است و اینکه منادا در انجام آن غفلت نورزد و همچنین دایرهی شمولیت مخاطبان را در برگرفته است و مقصود از منادا همهی انسانها است بدون استثناء. بنابراین غرض بلاغی منادا در آیات مذکور، تنبیه و توجه به اهمیت مطلب و بزرگی کاری است که مخاطب به آن فراخوانده شده است. بدینصورت که در آیهی 1 و 5 به ترتیب، بر اهمیت توجه به برپایی قیامت و ضرورت اعتقاد به معاد تأکید شده است. همچنین در دو آیه اخیر نیز به ترتیب بر اهمیت حجت پیامبر بر مردم که همانا انذار و هدایت آنان است و بر عدم شرک با برهانی عقلانی تأکید کرده است، تا از این امور مهم غافل نشوند.
﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون﴾ (77) در این آیه خداوند تبارک بهمانند آیات فوق از «یاء» استفاده کرده است و به همه افراد مؤمن بدون استثناء گوش زد میکند که در فرایض عبادی خود دچار غفلت نشوند؛ درواقع همانند آیات فوق غرض از این ندا تنبیه و توجه به اهمیت موضوع و عظمت امری است که مخاطب به آن فراخوانده شده است، با این تفاوت که مخاطب در آیات فوق همهی مردم اما در ایه موردبحث مخاطب افراد مؤمن است.
3ـ3ـ5ـ3 التفات
در هر شعر و نوشتهای، شاعر و نویسنده با زبان خود یا از فرد غایبی و یا از فردی که حضور دارد، سخن میگوید. روال عادی این است که تا پایان سخن یکی از این سه شیوه را ادامه دهد، اما گاه برخلاف انتظار و بنا به دلایلی، از متکلم به غایب یا مخاطب و یا برعکس، انتقال صورت میگیرد. این انتقال، در اصطلاح بدیعی، التفات نام دارد. التفات در لغت به سویی نگریستن، و روی برگرداندن بهسوی کسی یا چیزی است. جایگاه اصلی این بحث نیز در علم معانی است. (محبتی، 1380: 252) عنصر التفات از فنون و آرایههای ادبی است که در بیشتر کتابهای بلاغی عربی و فارسی به معنای تغییر زاویهی سخن آمده و انواع محدودی از تغییرات اسلوبی و معنایی برای آن برشمرده شده است. اگرچه توجه به التفات و نشانههای مبنی بر وجود آن در تمامی ادوار بلاغت عربی و فارسی به چشم میخورد، اما بیتردید، رشد و تکامل این صنعت ادبی، مدیون و مرهون پژوهشهای بلاغی ادیبان مسلمان در اثبات وجوه اعجاز قرآن است. التفات یکی از بارزترین مشخصههای سبکی قرآن بوده و کاربرد انواع آن در قرآن، بسیار چشمگیرتر و فراتر از بهکارگیری آن در آثار ادبی نوابغ عرب و سخنوران فارسی است.
تمامی شاهکارهای بزرگ انسانی ازجمله التفات، حاوی و حامل عمیقترین دریافتها و تجربههای آدمی از خویش و جامعه و جهانند. هنرمند تا وقتیکه مجموعهای ستودنی از میراث فرهنگی و ادبی گذشته را، چه شفاهی و چه کتبی، در سینه نداشته باشد و یا از طریق تأمل، تعقل و اشراق بدین میراث نرسیده باشد، نمیتواند قدم در خلق آثار برتر ادبی بگذارد. اوج شگفت این خلاقیت آنگاه رخ مینماید که هنرمند این میراث فرهنگی و ادبی درهم آمیزد و با کسب و درک میراث گذشته، استعدادها و نیروهای پنهان خویش را برانگیزد و با تلفیق آن دو طرحی نو دراندازد.(محبتی، 1380: 90؛ وحیدیان کامیار، 1379: 110) در فن فصاحت و بلاغت در علم معانی، اصلی است که از آن به “اصل التفات” تعبیر میکنند. در آنجا مقصود از “التفات” این است که متکلم در یک سیاق واحد که دارد سخن میگوید، از این حالتهای سه ضمیر، یعنی حالت ضمیر غیاب یا خطاب یا تکلم، از یکی به دیگری التفات پیدا میکند. مثلاً سیاق سخن سیاق غیبت یعنی مغایب است، یک مرتبه این سیاق مغایب تغییر پیدا میکند، در حال ادامهاش تبدیل میشود به سیاق خطاب، درصورتیکه مطلب همان مطلب است. یا برعکس، سیاق، سیاق خطاب است، بعد تبدیل میشود
