
باشد. در يك جا ادعا ميكند كه از كساني كه بدهي خود را به موقع ميپردازند بايد بهره مطالبه شود. اما كساني كه تعمداً نسبت به بازپرداخت بدهي خود كوتاهي ميكنند، بايد با بهره جريمه شوند. اين كار ميتواند مطالبه تلقي شود؛براي جبران هر سودي كه آنها در نتيجه تأخير در بازپرداخت بهدست آوردهاند. بنابراين، اين كار بر طبق اصل برابري در معامله، عملي عادلانه است.345
تغيير فرهنگ اقتصادي و پيشرفت اقتصاد پولي، توماس آكويني را الزاماً بر آن ميدارد كه به ذكر بپردازد دلايلي كه طبق آن گرفتن بهره توجيه و حتي تجويز ميشود. بدين ترتيب او چهاردليل قانوني و مشروع براي گرفتن بهره به رسميت ميشناسد: 1-به قصد جبران ضررهاي ممكن در وامها؛2-سود بردن متقابل از وام؛3- غفلت و تأخيردر بازپرداخت وامها البته ديرتر از موعد مقرر ؛4- شركت در يك عمل بازرگاني سودآور. مواردي را كه در آنها آكويني دريافت بهره را مجاز و مشروع ميداند نهتنها روشي براي گذشتن از ممنوعيت و حرمت ربا است، بلكه زمينه و پايهاي براي از ميان برداشتن تحريم ربا محسوب ميشود. 346
2-1)قرون 16 و 17 و18
1-2-1) انديشه اجتماعي قرون وسطييي (علل ظهور پروتستانتيزم347)
ديدگاههاي اخلاقي كليسا در قرون وسطي، بر اصولي متكي بود كه از گذشته وطي دورهي اولين مسيحيت گسترش يافته بود. كليساي مسيحي، به عنوان متولي مذهب رسمي امپراطوري روم، بر مفهومي از نظم اجتماعي تأكيد ميورزيد كه بر تقيد مردم و مهارسازي نيروهاي ناراضي اجتماعي كه همواره نيروي بالقوه بودند، مبتني بود. بهمرور يك نظريهي اجتماعي بنيادين و كاركردي ظهور كرد كه نظم اجتماعي موجود را تقدير الهي دانست. اين نظريه بيهودگي تلاشها را به منظور دگرگوني اجتماعي آشکار کرد. 348
ديدگاههاي بسيار محافظهكارانه آكويني و در واقع بيشتر پدران مقدس كليساي قرون وسطي بهمنظور پافشاري بر اين نكته بود كه روابط اقتصادي و اجتماعي نظام فئودالي قرون وسطي، بازتابي از نظم طبيعي اين روابط است و در واقع خداوند آن را مقدر ساخته است. آنان در مورد اهميت تقسيم كار و كوشش، براساس وظايف گوناگوني كه براي طبقات مختلف در نظر گرفته شده است، پافشاري ميكردند و اصرار داشتند كه تمايزات اجتماعي و اقتصادي بين طبقات، لازمهي اجراي چنين تقسيمكاري است. اين وظيفه هر فرد بود كه در انجام مسئوليتهايي كه خداوند براي او مقرر کردهاست، بدون تأمل سخت كوشا باشد و مقامي را كه در آن متولد شده است بپذيرد و حقوق ديگران را در داشتن مال و انجام كارهايي كه لازمهي مقام آنان در زندگي است، پذيرا باشد. بدين ترتيب اخلاق مسيحي ميتوانست براي دفاع از بيعدالتيهاي بزرگي و بهره كشي شديدي كه ناشي از تمركز ثروت و قدرت در دست كليسا و نجبا بود به كار آيد و چنين نيز بود. 349
بنابراين انديشه اجتماعي مسيحي براي توجيه اقتصاد فئودالي و روابط اجتماعي و اقتصادي موجود در آن به كار گرفته شده بود. اين انديشه در خود عناصري داشت كه با كاركرد نظام سرمايهداري مبتني بر بازار در تضاد بود. 350 بررسي افكار اجتماعي و اقتصادي قرون وسطي بايد با توجه به نظر تحقيرآميز شديد مردم آن به بازرگاني و روحيهي بازرگاني صورت گيرد. زندگي قرون وسطي بر پايهي رسم و سنت استوار بود و بقاي آن مستلزم اين بود كه اعضاي جامعه سنتها و مقام خود را در آن بپذيرند. در جايي كه اخلاق بازرگاني سرمايهداري برقرار باشد بيشتر مردم حرص، خودخواهي، طمع كاري و ميل به بهبود وضع مادي و اجتماعي را به عنوان خصوصيات ذاتي ميپذيرند؛ بنابراين، جاي تعجب نيست اگر قيود اخلاقي شديدي براي سركوبي چنين انگيزههايي، يا براي كاستن از اثرات آنها به چشم ميخورد. 351
يكي از مهمترين اين قيود، پافشاري بر اين است كه وظيفه اخلاقي بازرگانان و فروشندگان، تجارت و مبادله به قيمت عادلانه است. قيمت عادلانه، قيمتي بود كه زحمات فروشنده در حمل كالا ويافتن خريدار را تنها در آن حد جبران كند كه او را در مقام سنتي يا مرسوم زندگاني خود نگاه دارد آنچه از قيمت عادلانه بيشتر بود، مسلماً سودي به بار ميآورد و به شكل ثروت مادي انباشته ميگشت. بدين ترتيب دكترين قيمت عادلانه به عنوان وسيلهاي براي مهار چنين كردار سودجويانه و مخل اجتماعي به كار برده ميشد؛ زيرا انباشت ثروت مادي، جوازي براي كسب قدرت بيشتر و تحرك اجتماعي بود. 352
نمونهي ديگر از سرزنش كردار آزمندانه منع رباخواري، يعني قرض دادن پول در مقابل بهره بود. اين گناهان كه در محدودهي اخلاق اجتماعي مسيحي به شدت مورد سرزنش واقع ميشدند پس از رنسانس و اصلاح ديني در قالب اصول رفتاري پديدارشدند كه تمامي اقتصاد سرمايهداري بر آن استوار شد. 353 در قسمت بعد به اين تحول در جهان بيني و اصول اخلاقي مسيحيت اشاره خواهيم كرد.
2-2-1)پروتستاتيزم و تأييد سرمايهداري
بسياري از مورخان اقتصادي ظهور سرمايهداري، بهويژه گسترش تجارت در هلند و انقلاب صنعتي در انگلستان را با نهضت اصلاح دين پروتستان در قرن 16 و 17 مرتبط ميدانند. در قسمتهاي قبل ملاحظه کرديم كه اخلاق اجتماعي مسيحي، رفتار مال اندوزي را كه نيروي محركه اصلي نظام سرمايهداري شمرده ميشود، كاملاً مردود شناخته بود؛ به طوري كه كليساي كاتوليك با هر نوع “معامله” ناسازگاري داشت؛ بهره را حرام ميدانست و تنگدستي را مقدس ميشمرد و ثروت را تكفير ميكرد. 354 بنابراين لازم ميکرد تا ديدگاه فلسفي و ايدئولوژي جديدي بهوجود آيد كه خردگرايي، حرص و سودجويي را از لحاظ اخلاقي توجيه كند. مذهب پروتستان پايههاي ايدئولوژي جديد را تبديل کرد. 355 مذهب پروتستان انگيزههاي خودپسندي، خودخواهي و مالاندوزي را كه كليساي قرون وسطي به شدت مردود ميدانست، به تدريج به فضايل مبدل ساخت. 356 در نتيجه، ثروت ارج و مقام يافت و مال اندوزي خصلتي پسنديده گرديد و كار كردن از شرايط پرهيزكاري شناخته شد و بهره وام به عنوان پاداش قانوني در ازاء به خطر انداختن نقدينهي شخصي، حلال به شمار آمد. 357
از ميان رهبران جنبش پروتستاتيزم به بررسي ديدگاههاي مارتين لوتر358 و جان كالوين359 ميپردازيم. نظرات مارتين لوتر، در هر دو گروه انديشمندان اقتصاد مسيحي و سكولار در انگلستان و آلمان تعيين كننده بوده است لوتر منتقد ديدگاه كليساي قرون وسطي بود كه در آن دستورات راهبانه، مقدستر ازمشاركت در زندگي اقتصادي بود. او معتقد بود كه از طريق مشاغل و نهادهاي سكولار، مسيحيان ميتوانند ايمان و عشق به همسايگانشان را اثبات كنند؛ بنابراين لوتر به مسيحيان سخت توصيه ميكرد كه به جاي اينكه سعي كنند خودشان را از طريق تفكر مذهبي از جهان جدا كنند، كاملاً در فعاليتهاي اقتصادي مشاركت كنند. نشانهي ايمان ميتواند از طريق كار و نه صرفاً ازطريق عبادت باشد. مسيحيان بايد از قانون سكولار360 (قانوني كه بنابر آن زندگي ميكنند) اطاعت كنند، اما اگر حكومت به گونهاي عمل كند كه آنها فكر كنند مغاير با آموزههاي كتاب مقدس است، آنها نبايد در اعتراض كردن ترديد كنند؛ از اين رو، مسيحيان تشويق شدند به اين كه منتقد و پرسشگر باشند به جاي اين كه صرفاً نظم اجتماعي يا اقتصادي رايج را بپذيرند. 361 جان كالوين نيز بر اهيمت وجدان فردي تأكيد داشت، بهويژه به خاطر اين كه انسان به صورت خداوند خلق شده است؛ در نتيجه هر شخصي حق پرسش از حكومت دارد. همچنين مردم بايد مطيع خداوند باشند و ده فرمان (مرجع آموزههاي اخلاقي) عهد قديم را رعايت كنند. 362 به نظر كالوين دولت سكولار يا حتي كليسا مردم را محدود نميکند. آنچه كه اهميت دارد ايمان افراد به خدا و آزادي انجام دادن كارهاي خوب به نام خداست.
تجمل كليساي كاتوليك و پادشاهي فرانسه به عنوان عملكردي غيرمسيحي، مورد انتقاد قرار گرفت. تأكيد كالوين بر خويشتنداري، صرفهجويي، جديت، صبر و ميانهروي بود. فضايل خويشتنداري در خوردن و نوشيدن به شدت مورد تأكيد قرار گرفت؛ فضائلي كه يقيناً در دربار پادشاهي فرانسه و حتي كليساي سلسله مراتبي كاتوليك غايب بود. 363 كالوين در كار نه به عنوان ابزاري براي انباشت ثروت، بلكه به عنوان ابزاري براي خوشايند خداوند فضيلت زيادي ميديد: “ما ميدانيم كه مردم خلق شدهاند براي هدف صريح اشتغال در انواع كارهاي مختلف و اينكه هيچ فداكاري مطلوبتر نزد خدا نيست از هنگامي كه شخصي در حرفه خودش جديت به خرج ميدهد و تلاش ميكند تا به نحوي زندگي كند كه به نفع عمومي كمك كند.” 364
به نظر كالوين افراد بايد از تواناييهايشان بهترين بهره را ببرند و پذيراي دانش باشند. معاملات تجاري بايد بر طبق ده فرمان با صداقت كامل در همه معاملات انجام ميشود. معاملاتي كه فقرا را استثمار ميكرد محكوم شدند و نيز اقدامات قانوني كه فقرا و افراد كم اطلاع را از داراييشان محروم ميكرد، محكوم شد. 365
يكي از افراطيترين تفاسير جان كالوين از عهد قديم، مرتبط با ربا بود او معتقد بود؛ كه عبارات كتاب تثنيه (20-19: 23) ربا را در ميان برادران ديني يهودي تحريم ميكند نه مسيحيان را كه با آموزهي عهد جديد دربارهي صدقه و عدالت محدود شدهاند. اين اعتقاد در تعارض روشن با آموزهي كاتوليكي سنتي بود و از ديدگاه مارتين لوتر كه تنها بهرهي بالا را ربا ميدانست، كمتر ابهام داشت. در عين حال نبايد دست و پاي فقرا زير بارسنگين بهره بسته شود، بلكه مطلوب است كه هم وام گيرنده و قرض دهنده از قرض منتفع شوند. همچنين دولت ميتوانست نرخ بهره را تثبيت کند. كالوين ديدگاه مثبتي دربارهي نقش پول داشت و همين ديدگاه تعاليم او را درباره بهره تحتتأثير گذاشت. به نظر او پول، مانند زمين يا ماشينآلات ميتوانست استفاده شود تا به نفع جامعهي مسيحي ثروت ايجاد كند. 366
3-1) قرون 19و20
ملاحظه كرديم كه تصورات قرون وسطي از زندگي مسيحي با انكار “اين دنيا” به نفع يك زندگي كه كاملاً وقف رابطه انسان با خدا بود به كمال رسيد. يكي از بينشهاي مصلحان در دوره رنسانس اين بود كه انسان در هر جايي كه باشد ميتواند زندگي خود را وقف خدا كند، يعني لازم نيست كه وارد صومعه شود يا كشيش باشد تا فرد مسيحي كاملي باشد برعكس، مسيحيان دعوت شدهاند كه در همين دنيايي كه كار ميكنند، در خدمت خدا باشند. نظريه “برگزيدگي” كالوين كه معتقد بود خدا انسانهايي را حتي قبل از تولد انتخاب ميكند كه آنان را به نجات برساند، اقتضاي اين را داشت كه مسيحيان در زندگي روزانهي خود، خدا را با صداقت، كار سخت ، متانت و امساك تجليل كنند. اين ويژگي خاص آيين پروتستان، اين امور را آشكار ساخت كه انسان اگر از ثروت، عاقلانه استفاده كند و در اعانه و كمك به بيچارگان مشاركت داشته باشد، ميتواند تاجر مسيحي خوبي باشد. 367
در قرن نوزدهم چالشي جديد دربارهي مسئوليت اجتماعي مسيحي به وجود آمد و به روشهاي مختلفي به آن پاسخ داده شد. انقلاب صنعتي بيشتر از کارگران به نفع صاحبان صنعت بود و تهيدستي گسترده در قرن نوزدهم، منتقدان اجتماعي نظير كارل ماركس را به اين نظريه سوق داد كه تاريخ را صحنهي مبارزهي مستمر كارگران با نخبگان اجتماعي تفسير كنند. مسيحيان كاتوليك و پروتستان مجبور بودند كه در واكنش به مسائل فقر و رفاه اجتماعي جد و جهد كنند. 368
از نيمهي قرن نوزدهم، انديشهها و مكتبهايي به ظهور رسيدند كه با برنامهي مشخص، خود را “اجتماعي مسيحي” توصيف ميكنند؛ برنامهاي كه راه حل مسائل اقتصادي و نقشهي نوسازي جامعه را در تعاليم مذهبي ميجويد. از جمله عللي كه باعث پيدايش اين انديشهها شد، اول، واكنشي عليه سوسياليسم بود؛ يعني همانطور كه سوسياليسم روز به روز بيشتر ماديگرا و ضد مسيحي ميشد، اين واکنش نيز شديدتر ميگرديد و اين وظيفهاي بود براي كليسا كه نفوس مردم را در برابر آيين نو ظهور حراست كند. دومين دليل را بايد بيداري وجدان مسيحي دانست از غفلتي كه كليسا از رسالت زميني خود كرده بود؛کليسايي که به ظاهر مستغرق در خدمات الهي بود. 369 بنابراين هنگامي كه مفاسد اجتماعي در قرن نوزدهم شيوع فراوان يافت، مسيحيان پيوند انجيل با اين جهان را مجدداً بررسي كردند. بعضي به دنبال راههايي بودند كه امور را تغيير دهند و از انجيل چون برنامهاي براي جامعهي پيشرفتهتري استفاده كنند،
