
جهان آخرت از جمله عواملی است که ممکن است موجب تفاسیر متعددی از سعادت شود. سعادت از نظر ارسطوعبارت است از«نیکوترین، زیباترین و مطبوعترین امور و آن صفات که برای سعادت برشمردیم از یکدیگر تفکیک ناپذیرند، سعادت از مجموع افعال یا از فعلی که نیکوتر و کاملتر از سایر اعمال باشد حاصل میشود»73
حکیم فارابی نیز سعادت را غایتی میداند که هر انسانی به آن مشتاق است. بدیهی است که هرکمالی که انسان به آن مشتاق است به این دلیل است که آن کمال به نوعی خیراست زیرا این خیراست که لامحاله مقصود انسان است و از آن جا که غایاتی در انسان برانگیزانندهی شوق هستند با این فرض که آنها همه اموری خیرهستند انتخاب میشوند و بسیار متعددند به همین دلیل باید سعادت سودمندترین خیراتی باشدکه انتخاب میشود. به علاوه سعادت چیزی است که بذاتها مطلوب است وهیچ وقت برای غیرخودش مورد طلب قرار نمیگیرد. برخی سعادت را در بهرهمندی از لذات میدانند و بعضی در ثروت و بعضی در علم و قدرت و دیگرانی نیز هستند که سعادت را در چیزهای دیگر میدانند و هر یک نیز معتقدند، که آنچه آنها سعادت میدانند مطلوبترین امور است.74
فلاسفهی اسلامی معتقدند که نمی توان سعادت را از کمال و کمال را از سعادت تفکیک کرد. زیرا هر کمال، خود نوعی سعادت است. همهی فلاسفهی اسلامی نیز، اخلاق را ملازم با سعادت میدانند. بلکه مفهوم سعادت را رکن اخلاق میدانند. مثلا فارابی اخلاق و سعادت را توأم میداند.75
به طورکلی از دیدگاه فارابی این فرض ممکن نیست که کسی سعادت را چیزی بداند که در واقع آن را برای خود کمال نمیداند، چون طلب سعادت، چیزی جز طلب کمال نیست پس سعادت به طور مطلق خیراست، چون میبینیم ، سعادت چیزی است که هرگاه حاصل شود، دیگر بعد از آن غایتی نیست که درخواست شود، پس سعادت برای خودبرگزیده میشود و هرگز برای چیز دیگری درخواست نمی شود. در نتیجه سعادت سزاوارترین ، و کاملترین چیزهاست. حکیم ملاصدرا نیز سعادت را به این شکل تعریف کرده است که سعادت هر شیئی عبارت است از رسیدن به کمال آن شی. از دیدگاه اسلام؛
«سعادت عبارت است از نائل شدن به مقام قرب الهی و رشد ایمانی و معنوی که محل بروز و ظهور آن در جهان آخرت است هدف از آفرینش انسان رسیدن به آن مقام بلند است. پس آنچه برای وجود انسان خیر و کمال وجودی است همان نیل به مقام قرب و شهود است»76
شقاوت نقطه مقابل و مخالف سعادت و نیکبختی است و رسیدن موجود به مرحله یا چیزی که برای وجودش شر است به عبارت دیگر محروم بودن از خیر و نائل شدن به شر را که سبب نقصان است شقاوت گویند.77 شقاوت بر حسب ریشه لغوی به معنای نحس، نکبت و عدم یاری کردن است، که متناسب با عدم توفیق الهی است78.
شقاوت در اصطلاح یعنی، عدول از حرکت در مسیری که مقتضای ذاتش است مثلا مقتضای ذات قوه ذائقه چشیدن مزههای خوب و گوارا است و چشیدن مزههای ناگوار برایش نامطلوب است. به بیان دیگر شقاوت عبارت است از نامساعد بودن شرایط پیروزی، پیشرفت و تکامل است. بنابراین هرکس گرفتار کمبودها و نارساییها از نظر شرایط روحی، جسمی، خانوادگی و محیطی و فرهنگ باشد شقاوتمند و بیبهره از سعادت است. از آنچه بیان شد به نظر میآید که شقاوت عدم رسیدن بشر به کمال و خیر مطلق است و یا به عبارت دیگر هر اموری که انسان را از هدف غایی و واقعی خود دور و منحرف کند شقاوت است، یا عدم شناخت و معرفت انسان نسبت به خود را شقاوت میدانند79.
1- 2- 7- 4. لذت و الم
لذت در لغت در فرهنگهای زبان عربی را ماده ی«لذَّ» و«لذذ» بیان کردند که یکی از معانی آن«شراب لذیذ» است80. لام و ذال اصل صحیح واحدی است که بر خوشی طعم چیزی دلالت میکند81. الم در لغت را مطلق «درد» آورده اند82. و برخی دیگر همچون دهخدا در لغت نامه خود الم را به معنای دردمند شدن آورده است این کلمه با لفظ کشیدن استعمال میشود به معنای رنج جسمانی نیز میباشد83.
لذت یک نوع رسیدن و ادراک است که از رسیدن به چیزی که برای ادراک کننده کمال و خیر است، از آن جهت که کمال و خیر است حاصل میگردد. و الم یک نوع ادراک و رسیدن است که از رسیدن به چیزی که نسبت به مدرک زیانآور و شر است پیدا میشود. پس لذت نوعی ادراک است و به همان دلیل که ادراک دو قسم است، لذات نیز به دو قسم تقسیم میشوند: عقلی و غیرعقلی. ونیز قوت و شدت لذت و الم تابع شدت ادراک است. پس لذات عقلی از لذات غیرعقلی قویترند؛چراکه لذات عقلی عبارت است از لذاتی که از تصور مجردات کامل پیدا میشود؛یعنی ذهن باید به مرحله تعقل و تجرد کامل برسد تا به آن لذت نائل گردد. 84
1- 2- 7- 5. فضیلت و رذیلت
فضیلت در مقابل رذیلت است و از فضل مشتق شده است و معنی آن در لغت افزایش حاجت یا نیکی کردن بدون علت یا باقی مانده شی است. فضیلت شی یعنی مزیت آن یا کاری که از آن انتظار میرود، یا کمال خاص آن. مثلا فضیلت شمشیر به برندگی آن است.
فضیلت در علم اخلاق عبارت است از استعداد دائم برای رفتار خیر، یا استعداد مطابقت افعال ارادی با قانون اخلاقی یا مجموعه قواعد سلوکی است که ارزش آنها مورد قبول است85.
علامه جعفری فضیلت را به خواست کمال خود و دیگران با انگیزهی متعالی تعریف کرده است86. ارسطو در نیکوماخوس فضیلت را ملکه ای میداند که باعث میشود هم خود آدمی نیک باشد و هم وظیفه خاص خود را به بهترین وجه ادا کند87. ارسطو در فضیلت اخلاقی نظریه حدوسط را مطرح میکند چرا که فضیلت با عواطف و اعمال سروکار دارد و افراط و تفریط در آنها عیب و رذیلت شمرده میشود. بنابراین ارسطو فضیلت را ملکه ای میداند که حدوسط را انتخاب میکند که برای ما درست و با موازین عقلی سازگار است. به این ترتیب فضیلت از لحاظ ماهیت و تعریف حدوسط است و از حیث نیکی و کمال والاترین ارزشهاست.88
ارسطو نفس را دارای دو جزء خردمند(عقلی) و غیرخردمند(غیرعقلی) میداند که نفس بی خرد در همه موجودات زنده هست و علت تغذیه و رشد است. وی بر این اساس فضیلت را به دو نوع تقسیم میکند، یکی فضیلت عقلی و دیگری فضیلت غیرعقلی( اخلاقی). او میگوید تحصیل و تکمیل فضیلت عقلی به تحصیل علم است و به ممارست و گذشتن زمان نیازمند است. اما فضیلت اخلاقی ناشی از عادت است و واضح است که فضایل اخلاقی هیچکدام مولود طبیعت و فطرت آدمی نبوده و ذاتی وی نیستند؛چون ذاتیات و لوازم طبیعت اشیاء غیرممکن است که بر اثر عادت و تمرین متبدل شوند و تغییر پیدا کنند، چنانکه طبیعت سنگ به سقوط گرایش دارد اگر هزار بار به طرف بالا پرتاب شود تا به این حرکت عادت کند به هیچ وجه دست از طبیعت خود یعنی سقوط برنمیدارد. هیچ جسمی یافت نمیشود که خاصیت و ویژگی خود را که لازمهی طبیعت وی است از دست بدهد و عادتی برخلاف آن پیدا کند. بنابراین فضایل در ما نه لازم طبیعت و ذات ما بوده و نه برخلاف آن هستند، بلکه طبیعت استعداد و قابلیت فضایل را به ما داده است. که این استعداد به وسیله عادت به فعلیت و کمال میرسد. فضایل بدست نمیآید مگر با تمرین و ممارست، مثلا انسان عادل نمیشود مگر با اعمال عدالت آمیز. پس، ارسطو همه صفات اخلاقی اعم از نیک و بد و فضایل و رذایل را اکتسابی میداند89.
1- 2- 8. معیار فعل اخلاقی
1- 2- 8- 1. آگاهی
فعل یا رفتاری اخلاقی است، که آگاهانه باشد و تفاوت رفتار طبیعی و اخلاقی در آگاهانه بودن است.
شناخت به معنای آگاهی و شعور لازمهی فعل اختیاری است. در فرهنگ فلسفی آگاهی و شعور عبارت است از اولین مرحله دستیابی نفس به معنی، و مترادف احساس یا ادراک است و نیز به معنی مطلق علم آمده است. و همچنینی شعور به حقیقتی که مکشوف انسان واقع میشود و به مجموع احوالی که انسان به آنها آگاهی مییابد، اطلاق میشود. این شعور را شعور ذاتی یا خودآگاهی گویند. چنان چه فیلسوفان روحانی گفتهاند شعور چارچوبی است، محیط بر پدیدارهای نفسانی و عبارت است از معرفت نفس به خود توسط خود. به طور خلاصه شعور عبارت است از اولین پدیدار حیات عقلانی و یا چیزی است که توسط آن پدیدارهای طبیعی متمایز میشود.
برای شعور دارای مظاهر گوناگونی ذکر کردهاند از جمله:1. حضور ذهن یا ادراک مستقیم 2. تأثر مرکز اعصاب برای آگاهی حسی 3. قدرت بر اختیار 4. درک ارتباط مدرک با علم خارجی و قدرت او بر تأثیر در آن. 90
1- 2- 8- 2. نیت
در کتابهای لغت فارسی نیت در معانی متعددی به کار گرفته شده است. دهخدا نیت را به نقل از «غیاث اللغت» به معنای اراده گرفته ، همچنین آن را به معانی عزم، قصد، آهنگ، اراده، اندیشه، آنچه از قصد که به دل گیرند ، معرفی و جمع آن را نیات بیان میکند91. همچنین به معنای تصمیم قطعی گرفتن آمده است92.
واژهی نیت در مقام استعمال دارای معانی متعددی است:
الف. به معنای اسمی به کار میرود و مراد از آن، غایتی است که فاعل از فعل خود، آن را در نظر گرفته است؛میگوییم:نیت شما در این حرکت چیست؟ و پاسخ آن زیارت دوستان است در اینجا زیارت دوستان که نیت است به معنای مصدری ؛یعنی نیت کردن نیست بلکه به معنای«منوی»است.
ب. کاربرد دوم«نیت» در معنای مصدر است که ازآن، فعل مشتق میشود.
ج. نیت در کاربرد سوم، به معنای توجه، التفات و خطور ذهنی است و بیشتر هنگام انجام عبادات مطرح میشود؛برای مثال به هنگام انجام نماز از کسی میپرسیم که آیا نیت کرده است یا خیر؟ در این جا مقصود این است که آیا آن شخص در ابتدای نماز، خصوصیات فعل و قصد نهایی از آن، یعنی قرب الهی را به ذهن خطور داده است یا نه؟ که در اینجا مقصود ما همان معنای اسمی و اول است. در نظام اخلاقی اسلام، نیت نقش محوری داشته و بنیان ارزش اخلاقی و منشأ خوبیها و بدیها به شمار میرود. از نگاه اسلام تنها خوب بودن کار(حسن فعلی) برای ایجاد ارزش اخلاقی کافی نیست بلکه افزون برآن انگیزهی فاعل در آن کار نیز باید نیک و الهی باشد(حسن فاعلی) تنها در این صورت است که فعل اخلاقی برای فاعل آن سعادتبخش است93. غزالی بر این عقیده است که حقیقت نیت، اراده و قصدی است که موجب به کار بردن قدرت باشد94. به عبارت دیگر نیت همان «میل و رغبتی قطعی» است که نیروی بدن را به کار میاندازد. پس کسی که به قصد غارت و به دست آوردن مال به جهاد میرود، نیتش همان غارت است و اگر به قصد ثواب آخرت به جنگ برود نیت او ثواب اخروی است. در این صورت نیت همان اراده است که سبب بر اقدام عمل میشود. شاهد برای یکی دانستن اراده و نیت، عبارتی است که غزالی دربارهی حقیقت نیت در احیاء بیان میکند:«إعلم أن النیه و الإراده و القصد عبارات متوارده علی معنی واحدُ»؛ بدان که نیت و اراده و قصد الفاظی مترادف برای یک معنایند.95
به عقیدهی غزالی کاری که بدون نیت درست انجام شود، ریا و تکلف است و سبب دوری از حق تعالی است، نه قرب به حق زیرا نیت روح عمل است.
1- 2- 8- 3. قرب به خدا
تقرب به معنای آهنگ و شتاب در منافع خود است.این واژه هنگامی در مورد تقرب انسان به خدا به کار میرود که به معنای نزدیک و تقرب معنوی و روحانی باشد.
از نظر اسلام تقرب به خدا یک معیار اخلاقی است به این صورت که هر عملی که شما را به خدا نزدیک کند اخلاقی است و هر عملی که شما را از خدا دور کند ضداخلاق است ؛چرا که خدا کمال مطلق و فضیلت مطلق و حق مطلق است و هر عملی که انسان را به فضیلت و کمال و حق و علم مطلق نزدیک کند یک عمل اخلاقی است. بنابراین قرب به خدا یک معیار و پشتوانه اخلاقی است.96 مقام قرب به خدا جز با ایمان و عمل صالح و تقوا(عبادت)حاصل نمیشود. و قرب حقیقی یعنی اینکه همه چیز را از خدا بداند و هیچ استقلالی برای هیچ موجودی قائل نشود.97
1- 2- 9. رابطه انسانشناسی و اخلاق
1- 2- 9- 1. تغییرپذیری انسان
اساسا اخلاق و اصول آن به این خاطر تعریف شدهاند که در انسان صفات زشت را محو و خصلتهای پسندیده و نیک را نهادینه کنند و این هدف علم اخلاق و بنیانگذاران آن محقق نمیشود مگر اینکه به اصل تغییرپذیری انسان، ایمان داشته باشند.
انسان موجودی تغییرپذیر است و انسان
