
ناتوانند يا در صورت استفاده برچسب دهاتي ميخورند. آنها اين تركيبات و رنگها را به شكلي به كار ميبرند كه اغلب بينندگان را به تحسين واميدارد. همچنين معمول اين زنان از ابزارهاي پيشرفتهتري نسبت به ديگران استفاده ميكنند، مثلاً بهجاي استفاده از فرچههاي معمولي همراه لوازم آرايش، براي رنگآميزي چهره از قلمموهايي با قطرهاي متفاوت بهره ميبرند يا براي طراحي سايه يا رنگ رژلب از تركيب چندين رنگ استفاده ميكنند. بهترين توصيفي كه از آرايش اين زنان ميتوان به دست داد، همين است كه بگوييم براي آنان آرايش به نوعي نقاشي تبديل ميشود كه همان ظرافتها، سايهروشنها، تركيب رنگ و ساير مشخصات يك نقاشي در آن به چشم ميخورد.
ديگري براي اين زنان بسيار مهم است و در عين آرايش متفاوتي كه دارند، متوجه اين نكته هستند كه بايد حس تحسين و توجه ديگران را برانگيزند. وقتي هم كه آنان براي آرايش كردن صرف ميكنند، از ديگر زنان متفاوت است. يكي از اين زنان ميگفت:
علي رغم اين كه ده سال است هر روز چندبار آرايش ميكنم، هربار حدود نيم ساعت وقت صرف آرايش كردن ميكنم.
ديگري فقط نيم ساعت صبر ميكرد تا كرم پودر بر چهرهاش بنشيند و آرايشش هربار در حدود سه ساعت طول ميكشيد. شايد علت اصلي چنين نوعي از آرايش را بتوان بيشتر خودنمايي دانست تا چيز ديگري و البته در اين مورد هم مصاحبهشوندگاني بودند كه تا حدي درونگرا بودند و مبناي معيارهاي دروني خود عمل ميكردند. مثلاً يكي از آنان ميگفت كه رنگ آرايشش در هر روز بستگي به احساسي دارد كه موقع بيدار شدن از خواب حس ميكند، يا با آرايش حالت روحي آن روز خود را به نمايش ميگذارد و يا برعكس، براي خود چهرهاي ميكشد كه احساسش را عوض كند. مثلاً روزي كه احساس افسردگي ميكند، آرايش شاداب و تازهاي (به قول خودش fresh) ميكند كه در بهبود حال روحيش به او كمك كند.
همچنين اين زنان با توجه به قابليتهاي هنري خود، از اين امكان بيشتر از ساير زنان برخوردارند كه به طراحي شخصيتهاي مختلف با استفاده از آرايش چهره خود بپردازند، مثلاً به نحوي گريم يا آرايش كنند كه منطقي، عصباني، جدي، مهربان، يا با هر شخصيت دلخواه ديگري ديده شوند. آنها از اين قابليت خود در برخوردهاي اجتماعي بسيار بهره ميگيرند.
6. آرايش فمينيستي
در ميان زنان فمينيستي كه مبادرت به استفاده از لوازم آرايش ميكنند، حداقل ميتوان دو نسل را تميز داد: نسل اول اين زنان در جامعه ما را كساني تشكيل ميدهند كه سخت آيينترند و مواضع فمينيستي خود را به شدت قبول دارند. اين زنان اكثراً اكنون در سنين ميانسالي به سر ميبرند. در ميان آنان اين ايده وجود دارد كه آرايش نوعي بهرهكشي نظام مردسالار از بدن زنانه است و لذا آنان در جمعهاي مختلط بدون آرايش و با نوعي خشونت چهره ظاهر ميشوند. يكي از مصاحبهشوندگان كه به فمينيستهاي نسل دوم تعلق داشت، چهرههاي آنان را
وحشتناك و مانند چريكهايي كه به جنگ ميروند
توصيف ميكرد. اين زنان در خانه و حوزه خصوصي هم آرايش نميكنند، چراكه نميخواهند براي همسرانشان (در صورتي كه متأهل باشند) ابزار جنسي باشند. تنها جايي كه شايد بتوان آنها را كمي با آرايش ديد، محافل زنانه و مجالس و مهمانيها است. در اين مورد هم آرايش آنان با وسواس صورت ميگيرد و در حدي كم و كمرنگ است كه اين شائبه را حتي براي زنان ديگر هم ايجاد نكند كه آنان ابزار جنسي هستند.
در نسل بعدي فمينيستهاي جامعه ما (كه اغلب اكنون زنان جواني هستند) نگرش متساهلتري نسبت به آرايش وجود دارد. آنان جهتگيريهاي زيباشناختي را در زندگي خود و در زندگي مردان ميپذيرند، اما در اين زمينه براي آنان اصل اين است كه اولاً: جلوه وجودي خود را در آرايش منحصر نكنند، يعني به نحوي آرايش نكنند كه ساير ابعاد شخصيتيشان را تحتتأثير قرار دهد و ثانياً: آرايش آنان مردمحورانه نباشد، يعني به نيت جلب توجه مردان انجام نشود.
در آرايش زنان و دختران فمينيست نسل دوم، تداوم و تواتر وجود ندارد. آنان هميشه آرايش نميكنند و هميشه هم بدون آرايش نيستند. يعني نميخواهند كه هويت آنان به نحوي وابسته به آرايش چهرهشان در نظر گرفته شود و ديگران نتوانند آنها را بدون آرايش تصور كنند. عبارت خود آنها براي اين مسأله اين بود كه
آرايش كردن اشكالي ندارد، به شرط اين كه دربند آرايش نباشي.
شكل آرايش اين افراد هم متفاوت است. خود را به استفاده از همه لوازم آرايش با رعايت قواعد اجتماعي آن مجبور نميكنند. مقبوليت اجتماعي برايشان چندان اهميتي ندارد و اگرچه ديگري در آرايش آنان تأثير دارد، اما ديگران مهم فمينيستها، بيشتر زنان هستند تا مردان و بيشتر از اهميت دادن به ديگري هم براي خود ارزش و اهميت قائل هستند. البته اغلب آنان گفتهاند كه كمتر پيش ميآيد وقتي تنهاي تنها هستند، آرايش كنند.
واكنشهاي جنس مخالف نسبت به اين زنان و پاسخهاي اين زنان هم جالب توجه بود. اغلب آنان در مقابل مردها و پسراني كه از زيبايي يا آرايششان تعريف و تمجيد ميكنند، واكنش منفي نشان داده و جوابهاي تندوتيزي در آستين داشتند. يكي از آنان ميگفت:
به اين پسرا ميگم: به شما مربوط نيست يا به خودم مربوط است
و ديگري از چنين پسراني ميپرسيد:
تو من فقط همينو ميبيني؟
با ديدن آرايش كم در صورت يك زن يا دختر، نميتوان به اين نتيجه رسيد كه او فمينيست هست يا نيست. بيش از شكل و رنگ آرايش، زن فمينيست را از اعتمادبهنفس يا غرور موجود در رفتارهايش، حركات و ژستهاي بدن و چهرهاش ميتوان شناخت.
7. آرايش زنان خياباني
آرايش زنان خياباني با يك هدف ساده انجام ميشود: جلب مردان و تحريك آنان به انجام رابطه جنسي. بنابراين قبل از اين كه به توصيف آرايش اين زنان بپردازم، به نوعي از آرايش اشاره ميكنم كه تقريباً در ميان تمام زنان گروههاي فوق مشترك است و آن آرايش جنسي است. اغلب زناني كه رابطه جنسي را بهطورمشروع يا نامشروع تجربه كردهاند، از آرايش جنسي هم تجاربي دارند. آرايش جنسي، آرايشي است كه دقت زيادي ندارد و كسي هم از آن توقع دقت، ظرافت يا ابعاد هنري ندارد. معمولاً منحصر ميشود به آرايش لب و چشم و آن هم با رنگهاي تندي كه اغلب قرمز و سپس مشكي يا بنفش تيره هستند. علت انجام چنين آرايشي براي زنان ساير گروهها دو چيز ميتواند باشد: يا مرد از زن تقاضاي آرايش جنسي ميكند تا رابطه را به سطحي عميقتر و با لذت بيشتر برساند و يا زن، آرايش جنسي ميكند تا بيآنكه مستقيماً سخني گفته باشد، از طريق آرايش، مرد را تحريك جنسي كرده و نياز خود را به نحوي برطرف كند.
در مورد زنان خياباني قضيه كمي متفاوت است. آنان عملاً آرايش خصوصيترين و تابوترين رفتار ممكن در جامعه ما را به سطح خيابان ميكشانند. آرايش آنان معمولاً تندتر و مهيجتر از آرايشهاي معمول است و پررنگتر و غليظتر به نظر ميرسد. توجه به يك نكته در مورد آرايش اين زنان بسيار مهم است. اگرچه در زماني نه چندان دور، آرايش يك زن فاحشه در جامعه ما كاملاً مشخص و متمايز از ديگر زنان بود، اما اكنون ديگر اينطور نيست و اولاً: رنگهاي خاصي به اين زنان تعلق ندارد، چراكه زنان زيادي هستند كه از رنگهاي مختلفي استفاده ميكنند و اين در جامعه ما به امري معمول بدل شده است (اگرچه برحسب نگرشهاي سنتي تعدادي از زناني كه جسارت استفاده از اين رنگها را به خود ميدهند، برچسب زن بدكاره ميخورند) و ثانياً: در اين مورد هم بيشتر از آن كه نوع و رنگ آرايش مهم باشد، ژستهاي چهره و بدن و لباس زن خياباني به عنوان علائمي عمل ميكنند كه او را ميشناسانند.
انواع پوششهاي زنانه
1. حجاب به مثابه تكليف
2. حجاب (چادر) به مثابه ايدئولوژي
3. حجاب سنتي (چادر سنتي)
4. حجاب زيباييشناختي
5. حجاب (مانتو) به مثابه ايدئولوژي
6. حجاب بازانديشانه
7. حجاب به مثابه سبك زندگي
8. پوشش به مثابه سبك زندگي
9. پوشش مدمحور (تيپ اينترنتي)
10. پوشش فاقد مد (فشنلس)
11. پوشش فمينيستي
* بدن و پوشش
پوشش در ايران، بيش از آن كه امري عرفي باشد، ديني است و يكي از مهمترين مباحثي كه در توضيح نوع پوششهاي به كار گرفته شده از سوي زنان بايد بدان اشاره كرد، مسأله حجاب است. در اين جامعه، اهميت بالايي كه قشر اعظم جامعه براي دين و دستورات ديني در كليه امور زندگي خود قائلند137؛ موجب آن شده كه بازتاب دستورات ديني در زندگي روزمره امري مشهود و نمايان بوده و حتي براي مشاهده گر بيروني نيز قابل درك باشد. همچنين دستورات ديني اغلب مردم در قالب فرامين و فتاواي فقهي نمود مييابد و لذا براي درك عملكرد بخش بزرگي از زنان ايراني در مورد پوشش آنان بايد به اين دستورات فقهي رجوع كرد. بهطوركلي از سوي علماي كنوني شيعه در جامعه ايراني، دو نوع دستور كلي در زمينه حجاب وجود دارد كه اولي پوشانيدن همه اجزاي بدن زن را در حضور مردان ضروري ميشمرد و دستور بعدي گردي صورت (وجه) و دستان زن تا مچ (كفين) را از اين قضيه استثنا ميداند و بر آن است كه زن مسلمان ميتواند براي حضور در ميان مردان از پوشاندن وجه و كفين خود امتناع كند138. با اين حال، همه انواع پوشش در ايران را نميتوان در قالب حجاب منحصر كرد.
تيپبندياي كه در ادامه در باب لباس پوشيدن مصاحبهشوندگان آمده است، بيانگر اين نكته است كه در پوشش آنان هم اشكال ديني و هم اشكال غيرديني پوشش را ميتوان ديد. براي مقولهبندي انواع پوششهاي زنان، از مصاحبهشوندگان خواسته شد تا به توصيف لباسهاي مورد استفاده خود در هريك از چهار حوزه عمومي رسمي و غيررسمي، مهمانيها و مجالس و حوزه خصوصي بپردازند و نيز در اثناي مصاحبهها تلاش براي درك ذهنيت آنان از نوع پوششهاي انتخابيشان صورت گرفت. حاصل اين مصاحبهها، رسيدن به يك تيپولوژي يازدهگانه پوشش بود كه در زير براي هريك از مقولههاي آن توضيحاتي ارائه خواهد شد. اين تيپولوژي روي طيفي ارائه شده است كه در ابتداي آن حداكثر ميزان پوشش اسلامي و در مقوله هشتم (پوشش به مثابه سبك زندگي) حداقل ميزان اين پوشش ارائه شده و سه تيپ آخر، يعني پوشش مدمحور، مدناگرا و فمينيست، بيشتر سبكهايي هستند كه با ذهنيت كنشگران آنها مشخص ميشوند تا با شكل لباسهاي مورد استفادهشان.
1. حجاب به مثابه تكليف
از آنجا كه مهمترين و نمايانترين بخش پوشش زنان اين دسته را پوشش آنان در حوزههاي عمومي (اعم از رسمي و غيررسمي) تشكيل ميدهد، ابتدا به شرح پوشش (حجاب آنان) در اين دو حوزه ميپردازيم. اصل كلي براي زنان اين دسته آن است كه هيچ بخشي از بدن و صورت آنان براي مردان قابل رؤيت نباشد و لذا لباس غالبي كه اين گروه در حوزههاي عمومي به تن ميكنند، عبارت است از: چادر براي پوشانيدن بيشتر اعضاي بدن، پوشيه يا روبنده براي پنهان كردن صورت، دستكش براي پوشاندن دستها و جوراب كلفت براي پوشاندن پاها. در مواردي كه اين زنان در لباس خود پوشيه يا دستكش نداشته باشند، دستهاي خود را از چادر بيرون نميآورند (با چادر دستها را ميپوشانند) و همين كار را براي صورت هم انجام ميدهند (يعني چادر را روي صورت خود ميكشند يا به اصطلاح رو ميگيرند. پوشش اين زنان در حوزه عمومي رسمي و غيررسمي تفاوتي ندارد.
در مورد نوع پوششي كه اين زنان در مهمانيها و مجالس زنانه (عاري از حضور مردان) به كار ميبرند، بايد به چند نكته توجه داشت. اول، اين كه به دليل اعتقادات مذهبي زياد اين زنان، برخي از آنان نامحرمان خود را صرفاً به مردان بالغ منحصر ندانسته و گاهي در برابر پسران خردسالي نيز كه ممكن است وارد چنين مجالسي شوند، رعايت حجاب ميكنند139. اين حجاب اغلب كمتر از حجابي است كه آنان در حوزه عمومي دارند و گاهي به پوشانيدن همه اعضاي بدن به جز صورت و دستها منحصر ميشود. نكته دوم نيز اين كه برخي از اين زنان به دليل فضيلت ذاتي كه براي حجاب قائل ميشوند، حتي در ميان زنان تا حدي اين مسأله را رعايت كرده و از پوشيدن لباسهايي كه قسمتي از اعضاي بدن (مانند سينه، گردن و …) با پوشيدن آن پيدا باشد، اجتناب ميكنند. از اين نكتهها كه
