
عنوان کنشگری در نهاد علم، با برخی از مشکلات این حوزه دست و پنجه نرم میکند. یکی از این مشکلات که تقریبا مورد اجماع تمام مصاحبه شوندگان بود، عدم مشارکت و عدم تمایل دانشمند ایرانی برای حضور رسانهای است. این عدم تمایل، علتهای متعددی دارد. محمدامین (جامعهشناس علم) یکی از این علل را نگاه نخبهگرایانه به علم در کشور بر میشمارد و معتقد است در ایران، نهاد علم، هنوز نهادی نخبهگرا است و اساسا جای افراد نخبه تلقی میشود و نخبههای علم، در موضعی فرادست نسبت به مردم پنداشته میشوند.
این نگاه نخبهگرایانه، باعث میشود که به علم به عنوان یک مفهوم انتزاعی توجه شود و پیوند علم و اجتماع در ایران به حاشیه رفته و از دستور کار اولویتها خارج گردد.
(در مورد علم، حتی یه همچین نگرشی هم وجود نداره که مردم مثلا باید زندگی دانش بنیان داشته باشن، و باید بین زندگی و علم پیوند برقرار کرد، بیشتر اینا علمو به عنوان یه مشغله ذهنی مجرد و مجزا از زندگی کسب کردن» (محمدامین، جامعهشناس علم)
استقرار الگوی “تکنوکراتیک دانش برای مردم” در ایران، علم را ساحتی تعریف میکند که به نخبگان مربوط است و عموم سهم مشارکتی در این عرصه ندارند و حتی الزامی برای آگاهی آنها از ساحت علم احساس نمیشود.
(بیشتر در ایران الگوی به تعبیری تکنوکراتیک ساینس فور دِ پیپل وجود داره، یا آکادمیک ساینس فور دِ پیپل، یعنی دانش تکنولوژیک، دانش دانشگاهی حالا برای مردم، یعنی ما تولید کننده اش هستیم، مردم به جاش مصرف کننده، اون مفهوم پوپروداکشن، در ایران هنوز یه مقداری ضعیف هست، یعنی اونکه، چگونه الگوی دانش به سمت الگوی مشارکت پیش میره، و مردم از صِرف مصرف کننده علم، به سمت تولید کننده علم پیش میرن، و با دانشگاهیا توی یه مشارکتی قرار دارن) (محمدامین، جامعهشناس علم)
موضوع دیگر اینکه نهاد علم، در جامعه، نهاد گفتگویی نیست، نهادی است که به برقراری یک رابطه یکسویه از بالا به پایین عادت کرده است، مقولهای که هم در کلاسهای درس مبتنی بر سخنرانی مشاهده میشود و هم در رابطه دانشمند با روزنامهنگار و مردم.
محمدامین(جامعهشناس علم)، ضعف دیگر را متوجه نهاد آموزشی در کشور میداند که از ابتدا برای آموزش پیوند علم و زندگی تلاشی نمیکند و فرد را به سمت تخصص سوق میدهد و او را از کسب دانش عمومی دور میکند. دانشمند متخصص، در یک حوزه عمیق میشود ، فقط «خود» را ذیصلاح برای تولید دانش میداند و دیگران را در حد مصرفکننده صِرف، میبیند و بدیهی است که تمایلی به مشارکت نداشته باشد.
«تلاشی نمیشه که علم رو به عنوان پدیده ای که با زندگی روزمره ما مرتبط هس، به بچه ها یاد بدیم، بگیم که علم چطور تو زندگی روزمره شون تاثیر داره، و چطور یه باسوادی عمومی برای همه لازمه، یعنی مدارس شما رو به سمت تخصص می رونه، تخصص یعنی شما تو یه حوزه خاصی صاحب دانش بشی، به شما یه دانش عمومی یاد نمیده.. تخصص به شما یه وضعیت ممتاز میده، تو اون حوزه خودتو ذی صلاحو صاحب نظر میدونی، دیگران باید مصرف کننده باشن دیگه» (محمدامین، جامعهشناس علم)
علت دیگر عدم تمایل به مشارکت رسانهای دانشمندان، تلقی عوامزدگی آنها از حضور رسانهای همکارانشان در رسانه است که منتج از همین نگاه نخبهگرایانه به علم است. ظاهر شدن چهره دانشگاهی در رسانه نوعی عوامزدگی از طرف برخی از دانشگاهیان تلقی میشود و شان و منزلت او را تنزل میدهد.
حسن(متخصص ارتباطات) حتی از تحقیرشدن و انگ خوردن دانشمندان توسط همکاران خود، برای حضور در رسانه میگوید:
«مثلا توی یه سمیناری، که روانپزشکایی که می اومدن توی رسانه صحبت می کردن، من باهاشون صحبت می کردم اونا میگفتن، نه یکی شون، خیلیاشون میگفتن که وقتیکه شما میاین، توی رادیو تلیویزیون، این انگو به ما میزنن که شما بی سوادین، چون اگه آدم باسوادی بود نمی اومد رادیو تلویزیون، اگه میاین رادیو تلویزیون، دارین دنبال مشتری میگردین»
موضوع دیگر، توجه اندک سیاستگذاران، به علم در کشور است که در اختصاصِ بودجههای محدود، به پروژههای علمی ، خود را نشان میدهد.
«توی ایران انقد ناچیزه این سرمایه گذاری ها، که مثلا ما بزرگترین پروژه علمی مون که رصدخونه ملی هست، پروژه 120 میلیاردیه، در مقابل زدن یه خط راه آهن که شوخیه، در مقابل زدن یه سد یا یه پل، شاید شوخی به نظر برسه، و بخاطر همین چون بودجه های برنامه های علمی تو ایران خیلی ناچیزه، شاید بخاطر همون علم خیلی دغدغه مرم نشده باشه» (محمدجواد، سردبیر)
سهم ناچیز بودجه اختصاص داده شده به پژوهش از بودجه ناخالص داخلی نیز نشان دهنده همین موضوع است.
«شما حساب کن، مگه سهم پژوهش توی بودجه ناخالص ملی ما چقدره اصن؟ بعد این رقمو مقایسه کن با رقمش توی کشورای توسعه یافته، خوب به پژوهش اهمیتی داده نمیشه، خوب این رقما می گه که مشکلات مملکتو پژوهش حل نمی کنه اینجا» (مهدی، روزنامهنگار علم)
از طرف دیگر سیاستمداران در بسیاری از موارد خواهان کارهای نمایشی در فضای علم هستند، کارهایی که با بودجههای اندک، دستاوردی داشته باشد که بتوان از آن استفاده تبلیغاتی کرد.
«کارای نمایشی خیلی خواهان داره، سیاست مدارا سعی می کنن یه بودجه خیلی کمی اختصاص بدن و یه کار خیلی بزرگ، یه چیزی که بتونن تو بوق و کرنا بکنن، بگن ما اولین بودیم، برترین بودیم» زرین (پژوهشگر ارتباطات علم)
درچنین فضایی، علم، برای سیاستمدار، به مثابه قدرت تعریف میشود، و توجه به آن، برای عرض اندام و نمایش اقتدار است و توسعه علم، افزایش قدرت قلمداد میشود.
(خوب وقتی یه اتفاقای علمی یه دستاوردای علمی رو از خبرنگارای سیاسی دعوت می کنن بیان انعکاس خبری بدن، روزنامه های سیاسی که اصن سرویس علم ندارن، میان تو اخبار سیاسی اینا رو کار می کنن، یعنی موضوع واسشون اهمیت سیاسی داره، نه اهمیت علمی) (محمدامین، روزنامهنگار علم)
ایدئولوژیک شدن علم و فناوری در ایران، که در میان مصاحبه شوندگان برسر آن اجماع وجود دارد، در چنین فضایی دور از ذهن نیست. ایدوئولوژیک شدن یعنی اولویتهای علم در رسانهها توسط سیاستمدار تعیین میشود، حوزههایی که حمایت سیاسی میشوند، حوزههایی هستند که در رسانهها دیده میشوند و حوزههایی که این حمایت را ندارند، کمتر دیده میشوند یا اصلا به آنها پرداخته نمیشود. ایدئولوژیک شدن علم میتواند توسعه علم در کشور را دچار تشریفات کند.
(بودجه شبکه چهار، از بودجههای شبکههای تازه تاسیس کوچیک کمتره و این درحالیه که ما میگیم شبکه فرهیختگان داریم. وقتی شبکه فرهیختگان ما بودجهاش کمتر از شبکههای اینترتینمنت چیپ هستش، این رو میشه فهمید که علم سیاسی شده، دچار پروپاگاندا شده .. وقتی توجه صاحب رسانه رو به علم نمی بینید، معنیش اینه که ما دچار تشریفات در توسعه علم میشیم) (سیاوش، روزنامهنگار علم)
سیاوش (روزنامهنگار) معتقد است: وقتی که علم مساوی قدرت تعریف شود، اغراقهای نابجا شیوع مییابد.
(وقتی که علم مساوی قدرت تعریف میشه، علم مساوی است با قدرت، معادل با موقعیت جنگی در نظر گرفته شده، ببینید شما تو موقعیت جنگی موظف هستین که اگه ده تا تانک تون رو دشمن زده، بگید که یدونه تانک مون رو از دست دادیم، و بگید که ده تا تانک دشمن رو زدیم، ولی ایجاد این موقعیت برای زمان صلح خلاف منافع ملیه و شما رو از واقع بینی دور میکنه»
تلقی علم به عنوان قدرت وسیاسی شدن علم، به نوبه خود فضای نقادی را در جامعه از بین میبرد و نقد به دستاورد علمی، نقد به منبع قدرت تلقی میشود. از طرف دیگر چنین نگاهی به علم، باعث میشود که در کشور تلاش برای پیشبرد مرزهای دانش، در نهادهای نظامی بیش از دانشگاه باشد. نهاد نظامی، اقتضا میکند که با دستاوردهایش، امنیتی برخورد کند و لذا بواسطه نگاه امنیتی به دستاوردهای علمی ، سیاست درهای بسته برای روزنامهنگاران اعمال میشود.
«روزنامهنگارعلم بشی با یه عالمه درهای بسته روبرو میشی، درهای بسته مثه اینکه نگاه امنیتی داشتن به پروژه های بزرگ علمی کشور، این راجع به انرژی هسته ای هست، راجع به سازمان فضایی هست، راجع به پروژهها و فناوریهای های تِکِ ما وجود داره، راجع به همانند سازی ما وجود داره، همهی اینا روش نگاه امنیته» (محمدجواد، سردبیر)
توجه کمتر سیاستگذاران به علم در دانشگاه، از سویی و وابستگی به پول نفت برای تامین بودجه به جای تامین مالی از دستاوردهای علمی، خود منجر به کاربردی نبودن نتایج تحقیقات دانشگاهی میشود. تحقیق و پروژههای دانشگاهی که به عنوان یکی از منابع خبری روزنامهنگاران علم در دنیا است، عملا در ایران تحقیقاتی است که عموما تابع سلیقه افراد است و لزوما برای حل مشکلات جامعه گام بر نمیدارد. به عبارت دیگر ردپایی از پیوند علم و جامعه در آن دیده نمیشود که روزنامهنگارعلم را مشتاق به ارجاع به آن کند .
«کارای تحقیقاتی که ما تو ایران می کنیم، همونطور که میبینید تو چه ژورنالایی با چه ایمپکت فکتورایی داره چاپ میشه،اصولا خیلی کاربردی نیستن، تحقیقایی که ما انجام میدیم، بیشتر تابعه اینه که تجهیزات دانشگاهیمون چیه، متناسب با اون این کارو می کنیم، به جای اینکه ببینیم جامعه چی میخواد که اینکارو انجام بدیم، این باعث میشه که خیلی وقتا خبرایی که ما میبینیم تو سایتا اصلا دغدغه مردم نیس» (کاظم، دبیر سرویس)
منصور(استاد دانشگاه) معتقد است وابستگی به پول نفت برای تامین بودجه، دانشمند را بینیاز از پاسخگویی میکند، چرا که او صرفنظر از دستاورد علمیاش در چرخه اقتصادی و برطرف کردن نیازهای جامعه، حقوقش را دریافت میکند.
«کاری که پول نفت می کنه اینه که اون فرد دانشگاهی، چه کار بکنه، چه کار نکنه، داره پولشو میگیره، نیازی نداره، اون چیزی که تو عرف بین الملل برای پاسخگویی وجود داره، اینجا تعریف نشده»
لذا در بسیاری از موارد دانشمند فقط در صورتی که احساس کند ارتباط رسانهای برای او منفعت دارد، به روزنامهنگار پاسخ میدهد. این منفعت میتواند افزایش اقبال عمومی به آنها برای اخذ بودجه برای پروژههای بعدی باشد.
«ما بینابین نداریم معمولا، یا همکاری می کنن، یا همکاری نمی کنن، اگه همکاری هم بکنند تا زمانی که فک کنن براشون پرسوده این کارو می کنن، یعنی اینکه فک کنن به نفعشونه، مثلا میفهمن خبرای مثبت تو گرفتن بودجه بیشتر تو کارای بعدی کمک می کنه، یا اینکه اقبال عمومی بهشون زیاد می شه براشون بهتره» (محمد جواد، سردبیر)
این احساس بینیازی از پاسخگویی، در نظر بیشتر مصاحبهشوندهها مشاهده میشود، علیرضا (روزنامهنگار) معتقد است که رابطه روزنامهنگار و دانشمند در ایران برقرار نیست و این عدم ارتباط باعث میشود که خبرصرفا از مجرای روابط عمومیها وارد رسانهها شود.
«ارتباط ژورنالیست علم با ساینتیست در ایران برقرار نیست، خبر از طریق روابط عمومی میاد و روابط عمومی هم اساسا دلش می خواد پروپاگاندا بکنه، به همین دلیل خیلی اطلاعات درستی ازش در نمیاد» (علیرضا، روزنامهنگار)
مشکل دیگر احساس بینیازی از پاسخگویی، در جای دیگری هم خود را نشان میدهد، وقتی دانشمند توسط روزنامهنگار به چالش کشیده میشود، از آنجایی که خود را ملزم به پاسخگویی نمیداند، این عمل را دخالت روزنامهنگار تلقی میکند و طبیعتا چنین حقی را برای وی قائل نیست. به تعبیر محمدجواد (سردبیر) در این موارد دانشمند مسئله را به صورت فردی امنیتی میکند و درها را به روی روزنامهنگاری که او را به چالش کشیده است میبندد.
«فرد ]دانشمند[ از برنامهاش عقب افتاده، یه پروژه علمی بودجه گرفته ولی از زمان بندیش عقبه، خب، شما میاید نقد میکنید، که این عقب افتاده از پروژهاش، اون فرد احساس میکنه شما، اون فردو زدین، شخصی، این مسئله رو امنیتی میکنه و شما رو دیگه راه نمیده، شما آسمونو یه زمینم بیارین، هر کاری هم بکنین، دیگه جواب شمارو نمیده، شما اونجا اسم ممنوعه این، تو اون موسسه، تو اون پژوهشگاه، چون پژوهشگر ایرانی خودشو ملزم به پاسخگویی به مردم نمیدونه نهایتا درو روت میبندن»
