
او تِيتُهُ عَلي عِلمٍ بَل هِي فِتنَة وَ لکِنّ اَکثَرَ هُم لايعلمُون” وقتي از جانب خود نعمتي به او (انسان) عطا کنيم ميگويد: آن را با دانش خود بدست آوردم، چنين نيست، بلکه آن آزموني است ولي بيشتر آنها نميدانند.279
در سورهي فجر هم جنبهي ابتلا به حسنات و نعمتها و هم جنبهي ابتلا به گرفتاري و تنگنا در رابطه با افت عجب بيان شده است.
“فَامَّا الاِنسانُ اِذا مَا ابتَليهَ رَبَّهُ فَاکرَمَهُ وَ نِعمَهُ فَيقول ربّي اَکرَمَن وَ امّا اِذا ما ابتَليهُ فَقَدَرَ عليه رِزقَه فَيقول ربّي اهانَن” اما انسان چنين است که وقتي خدا او را ميآزمايد و گرامي داشته و نعمت ميبخشد، دچار عجب شده و ميگويد خداوند مرا بزرگ و ارجمند داشته و چون او را گرفتار کرده و روزياش را محدود سازد، ميگويد خداوند مرا خوار کرده است.280
2-7-1-2. دل بستن به نعمت
“وَ مِن النّاس مِن يعبَد اللهُ عَلي حَرفٍ فَاِن اِصابَهُ خَيرٌ اِطمَأنَِ بِه…” و از مردم عدهاي در حاشيه خدا را بندگي ميکنند و اگر خيري به آنها رسد به آن آرامش يافته و دلخوش ميشوند…281
رحمت عامهي خداوند همهي عالم را فراگرفته و سراسر هستي را برخوردار نموده و مومن و کافر را بر سفرهي احسان الهي نشانده است اما کساني که همه همتشان نفسانيات است به اين رحمت عامه دل بسته ميشوند در حالي که بايد به رحمت خاصه که در مقابل غضب است شادمان شد “قُل بِفَضل الله وَ بِرَحمَته فَاليفرَحوا” بگو به فضل و رحمت خدا شادمان و دلخوش شويد.282 اين رحمت خاصه است که وارد شدگان در آن از غضب و سخط الهي نجات يافتهاند. اما رحمت عامه شامل غضب و استدراج هم بوه و در مقابل آنها نيست. “وَ اِذا اَذَقنا النّاسَ رَحمَةً فَرِحوا بِها…” وقتي به مردم رحمتي و نعمتي را ميچشانيم شادمان ميشوند.283
اينها کساني هستند که حق و باطل را نميشناسند و براي آن فدارکاري نميکنند بلکه در بند منافع خود هستند و حتي همراهي شان با مومنان تابع منافع شخصي است. “وَ اِنَّ مِنکُم لِمَن لِيبطئُنَّ فَاِن اَصابَتَکُم مَصيبةٌ قالَ قَد اَنعَم اللهُ َ عَلي اِذ لََم اَکُن مَعَهُم شهيداً وَ لَئِن اَصابَکُم فَضلٌ مِن الله لِيقولُنَّ کان لَم تَکُن بينَکُم وَ بينَه مَوَدّةٌ يا لَيتَني کُنتُ مَعَهُم فَاَفوزَ فوزاً عظيماً” و قطعا از ميان شما کسي است که کندي به خرج دهد، پس اگر آسيبي به شما رسد گويد: “راستي خدا بر من نعمت بخشيد که با آنان حاضر نبودم. و اگر غنيمتي از خدا به شما برسد – چنان که گويي ميان شما و او دوستي نبوده – خواهد گفت. “کاش من با آنان بودم و به بهرهي بزرگ ميرسيدم”.284 در هر حال به سختيها وارد شويد در راه حق آيات و روايات ديگري نيز در اين باره وجود دارد.
2-7-1-3. غفلت
زندگي دنيوي و روزمرگيهايش، چنان انسان را به خود مشغول کرده که هدفش را رها ساخته و آزمونش را فراموش کرده است، گويي که آزموني نيست.
“حَسَبوا اَن لا تَکونَ فِتنَةً فَعَموا وَ صَمُّوا ثُمَّ تابَ اللهُ عليهم” گمان کردند که آزمايشي در کار نيست، پس نابينا و ناشنوا شدند، سپس خداوند به سوي آنها بازگشت. 285
معمولا غفلت در ابتلائات حسنه و نيکوست. چنان که حضرت علي (عليه السلام) فرمودند: “کَم مِن مُنعمٍ عليه بِالبَلاءِ”286 چه بسيار برخورداري که در آزمايش است.
قرآن کريم هم فرموده: “…. فلمَّا کَشَفنا عَنه ضُرَّهُ مَرَّ کأَن لَم يدعُنا اِلي ضُّر مَسَّهُ کذلِکَ زُينَ للمُسرِفينَ ماکانوا يعمَلون” و آن گاه که رنج و گرفتارياش را برطرف سازيم، باز به غفلت و غرور بازگشته، چنان که گويي ما را نخوانده است. اين طور کردار مسرفان در نظرشان زيبا جلوه ميشود.287
خوشي نعمت باعث ميشود که انسان سرگرم شده و دچار غفلت از حق و خروج از سلک بندگي گردد.
2-7-2.آفات ابتلاء به سختي وناخوشيها
بيشتر مواقع غافلان از حکمت خداوند، در مقابل ابتلاء به نقمتها تاب نياورده و آخرت خود را تباه ميکنند. اين آفات در ذيل بيان شده است:
2-7-2-1. تحقير
وقتي انسان ارزش و منزلت حقيقي خود را در نسبت با کمال و عزت مطلق فراموش کند، به گونهاي زندگي و رفتار ميکند و ميانديشد که با پستي و حقارت ميآميزد و با ارزشها و آرزوها و همتي فروتر از شايستگي خود به سر ميبرد. حضرت علي (عليه السلام) فرمود: “عِندَ الاِمتِحانِ يکرمُ الرَّجُلِ اَو يهانُ”288 در آزمون شخص گرامي يا فرومايه ميشود.
ممکن است کسي در فقر و ضعف عزت و کرامت خود را حفظ کند و ديگر اين ارزشها را ببازد و يا در ثروت و سلامت کرامت خود را از دست داده يا موفق به رعايت حق بندگي و پرورش عبوديت شود. هيچ کدام از اين امور فاني و گذرا چه خير باشد يا شر معيار نيست. بلکه ملاک کرامت اين است که چقدر بندهاي در دگرگوني شرايط و احوال فرمان خدا را پذيرا و گوهر بندگي را پاسدار است “اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ الله اتقيکُم” گراميترين شما نزد خداوند با تقوا ترين و پرهيزگارترين شماست.289
2-7-2-2. ناخوشنودي از خداوند
يکي از بدترين آفات ابتلا اين است که بنده در گرفتاري و رنجها به جاي اين که رضا و خشنودي از خداوند مهربان را در دل خود ريشه دار کند، ناخرسند و غضبناک شود.
کساني اين طور با امتحانات الهي مواجه ميشوند که زير تاثير هوسها و تمايلات نفساني خود بوده و همت و عزيمتي فراتر از آن ندارند “وَ طائفةٌ قَد اَهَمَّتهُم اَنفُسَهُم يظُنُّونَ بِاللهِ غَيرَ الحَقِ ظَنَّ الجاهلية…” گروهي که همتشان نفس شان بود، گمان باطل و جاهلي به خدا پيدا کردند…290
وقتي شخصي در بند نفسانيات و هوسهاي خود باشد، در صورتي که رنجي پيش آيد يا خدا را ظالم ميداند و يا او را نادان و يا ناتوان ميپندارد. و از اين رو نسبت به فعل الهي خشمگين ميشود و “مَن سَخِطَ البَلاءَ فَلَهُ عِنَد الله السَّخَطَ”291 کسي که ابتلاي خدا را مورد خشم و ناخرسندي قرار دهد، براي او نزد خداوند نارضايتي بوده و مورد رضاي او نخواهد بود.
ناخشنودي از خداوند آسيبي مخصوص به امتحان به شر و رنج است و در آزمونهاي نيک پيش نميآيد.
2-7-2-3. بيتابي و بيقراري
در آزموده شدن به سرور و ناخوشيها اگر اصل امتحان بودن اين امور و پايان پذيري آن و اجر پس از آن مورد توجه نباشد. انسان دچار بيتابي و ناآرامي ميشود. و چون معمولا انسانها به اين امور توجه ندارند قرآن کريم ميفرمايد: “اِنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلوُعاً اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً” براستي که انسان آزمند آفريده شده و اگر ناملايمتي به او رسد بيتابي و غوغا به راه مياندازد.292
در آيه ديگر ميفرمايد: “اِذا مَسَّکُم الضُّرُّ فاليه تَجئَرُون” هنگامي که گرفتاري به شما رسد، مثل حيوانات وحشي فرياد ميکشيد.293
هرچند که اين آفت بيشتر در ابتلا به شرور پيش ميآيد، اما در ابتلا به خوشيها و نعمتها نيز به صورت طمع و زياده طلبي و حساسيت در حفظ و از دست ندادن آن پديدار ميگردد.
2-7-2-4. نااميدي
يکي ديگر از آسيبهاي روش ابتلاء که در موارد آزمون به گرفتاريها و سختيها، رشد و شکوفايي انسان را در معرض خطر قرار ميدهد، نااميدي است. که قرآن کريم در اين باره ميفرمايد: “… وَ اِن تُصِبُهم سَيئةٌ بِما قَدَّمت اَيديهم اِذا هُم يقنُطون” اگر ناخوشي به آنها رسد به خاطر آن چه پيش از اين انجام دادند، نااميد ميشوند.294 اگر در تنگناي مشکلات انسان به فطرت خود رجوع نکند و آن اميدگاه و مامن مستحکم و توانا را تکيه گاه خود قرار ندهد و از غير او دست نکشيده و چشم فرو نبندد، دچار نااميدي ميشود. چون به اموري که در حقيقت هيچ استقلال و توانايي ندارند تکيه کرده و با شکست آنها تمام اميدش را از دست ميدهد. و فراموش ميکند که رحمت و رفاهي که پيش از اين امتحان داشت از سوي خدا بود و هم او ميتواند اين رنج را به گشايش تبديل کند. “لَئِن اَذَقنا النّاسَ مِنّا رَحمَةً ثُمّّ َنزَعناها مِنهُ اِنَّهُ لِيؤُسٌ کَفوُر…” اگر خوشي را به مردم بچشانيم و سپس از آنها بازگيرم بدرستي که نااميد و کفران گر هستند.295 در اين مورد آيات ديگري در قرآن وجود دارد.
علت نااميديها در موارد بسياري اين است که رحمت و نعمت خدا را مستقل ديده و جداي از خداوند ملاحظه ميکنيم و به آن وابسته ميشويم. در نتيجه وقتي از دست ميرود، ديگر چيزي براي دلخوشي نميماند. اما اگر نعمتها و رحمتهاي الهي را در ربط و پيوند با او ببينيم، حتي اگر همهي آنها گرفته شود منبع رحمت نامتناهي باقي و همراه ماست و ذرهاي نااميدي در دل راه پيدا نميکند.
“وَ مِن النّاس مِن يعبُد اللهَ عَلي حَرف فأن اِصابَهُ خَيرٌ اطمَئنَّ بِه و اِن اصابَتهُ فِتنةٌ اِنقَلَبَ عَلي وَجهه خَسر الدُّنيا و الآخرةَ ذلکَ هُو الخُسرانُ المبينُ” و از ميان مردم کسي است که خداوند را در حاشيه بندگي ميکند، اگر خير و خوشي به او رسد دلبسته و مجذوب آن ميشود و اگر به گرفتاري دچار شود، روي برتافته دنيا و آخرت را زيان ميکند و اين زيان آشکار است.296 قرآن مجيد در آيات زيادي خسران و گمراهي در فراز و فرود آزمونهاي الهي را تذکر داده است.
2-7-2-5. حسد
يکي ديگر از آفات ابتلا به شرور حسد است و هنگامي در انسان پديد ميآيد، که ببيند شخص ديگري نعمتي در اختيار دارد که به خاطر محدوديت مورد تزاحم است يا موقعيت و امتياز و يژهاي را براي دارنده ايجاد ميکند که همه نميتوانند آن را بدست آورند. در اين وضعيت وقتي شخص آن نعمت را در کسي ديد که رسيدن به آن را براي خود دشوار يا ناممکن ميبيند، به صاحب آن نعمت حسد ميورزد.
بنابراين وقتي کسي به بدي و نقمت آزموده ميشود، در معرض اين آفت قرار ميگيرد. امام سجاد (عليه السلام) در دعاي شريفي اين آفت را يادآور شده ميفرمايند
“اللّهُمَّ صَلِّ عَلي محمَّد و اله و ارزَقني سَلامَة الصَّدر مِن الحَسَد حَتي لا اَحسُدُ اَحَداً مِن خَلقِکَ عَلي شيء مِن فَضلِکَ وَ حتّي لا اَري نِعمَةً مِن نِعمَکَ عَلي اَحَدً من خلقک َفي دينٍ اَو دُنيا اَو عافيةٍ اَو تقوا اَو سَعَة اَو رَخاءٍ الاّ رَجَوت لِنَفسي اَفضَلَ ذلکَ بِکَ مِنکَ وَحدَکَ لا شَريک َلکَ”297
خدايا درود فرست بر محمد و خاندانش و روزيام فرما سلامتي سينه از حسد را تا اين که به هيچ يک از آفريدگانت در نعمتها و تفضلت حسد نورزم. و براي هيچ يک از آفريدگانت نعمتي از نعمتهاي ديني يا دنيايي، عافيت يا پرهيزگاري يا گشودگي يا راحتي را نبينم مگر اين که براي خود برتر از آن را از تو بخواهم. تو يکتا و بيشريک هستي.
بنابراين در سختيها و آزمونهاي دشوار الهي، غبطه خوردن و اميد به فضل و رحمت حق ميتواند حسد را برطرف سازد.
2-7-2-6. غفلت
آزمونهاي سخت هم غفلت آورند و موجب ميشوند که شخص نعمتها و رحمت بيکران خداي تعالي را نبيند و در نتيجه به نااميدي و کفر و گمراهي برسد. حضرت علي (عليه السلام) فرموده است: “بِعَوارِضِ الآفاتِ تَتَکََدّر النِّعم” 298 در معرض دشواريها نعمتها تيره و تار شده، مورد غفلت قرار ميگيرد.
کسي که به رنج و ناخوشي مبتلا شده ممکن است چنان مشغول حل مشکلاتش شود و از خداوند و آزمون او غفلت کند، که براي حل مشکل در حال غفلت از قادر حکيم به هر کاري دست بزند و از اين آزمون ناکام برآيد.
در دعاهاي شريف معصومين هم اين آفت بزرگ يادآوري شده است. “رَبِّ حَسَّنتَ خَلقِي و عَظَّمتَ عافِيتي وَ وَسَّعتَ عَلي في رِزقِي وَ لَم تَزل تَنقُلنِي مِن نِعمَةٍ الي کَرامة وَ مِن کَرامَة الي فَضلٍ تُجَدِّد لِي ذلکَ في لَيلي وَ نَهاري لا اَعرِف غَير ما اَنا فيه حتّي ظننتُ اَنَّ ذلکَ واجبٌ عليکَ لِي و انه لا ينبغي لي ان اکون في غَيرِ مَرتَبتِي…” 299 پروردگارا، آفرينشم را نيکو و سلامتيام را بزرگ و روزيم را گسترده قرار دادي. و همواره از يک برخورداري به بزرگواري و از بزرگواري به برتري سير دادي و روز و شب نو به نو بر من احسان کردي تا جايي که غير از آن چه در آن هستم نشناخته و گمان کردم اينها بر تو واجب است و سزاوار من نيست که در غير اين مرتبهام قرار گيرم…”
3- فصل سوّم:
تزکيه اخلاقي، شناخت و مباني آن
1) معناي لغوي تزکيه
