
لاتا، ج2: 118) استعاره در اصطلاح یعنی اینکه [واژه یا] عبارتی از معنای حقیقی خود منتقل شود و بهمنظور شرح و توضیح بیشتر، تأکید، مبالغه و رساندن معنا با واژگان کمتر، در معنایی ثانوی به کار رود. (عسکری، 1401: 268) این کار بهمنظور تناسب میان مستعار له با مستعار منه است. در این پروسه چنان امتزاجی میان لفظ و معنا صورت میگیرد که هیچ تنافر و تناکری میان آن دو وجود نخواهد داشت و احساس نخواهد شد که یکی فدای دیگری شده است. (الجرجانی، لاتا: 41) در استعاره واژهای بهجای واژهی دیگر باعلاقهی مشابهت و باوجود قرینه، به کار میرود. استعاره در حقیقت، تشبیهی فشرده است که تنها یکی از طرفین تشبیه آن باقی میماند. تفاوت آن با تشبیه در آن است که در تشبیه، ادعای همانندی دو پدیده میشود، اما در استعاره ادعای یکسانی آن دو. قران کریم از تصویرپردازی بهعنوان وسیلهای برای بیان معانی و تعابیر دینی استفاده کرده است، زیرا تصویرپردازی نسبت به بیان ساده ، تأثیر بیشتری را بر جانها میگذارد. آنگاهکه در قالب تصاویری محسوس و نزدیک به ذهن درآید معانی را برای ذهن قابلهضمتر مینماید. رمانی بلاغت تشبیه را اینگونه تعریف میکند: « جمع بین دو چیز در یک معنی که آن دو چیز را باهم جمع میکند». (رمانی، لاتا: 75) و همچنین هدف از استعاره را «الابانة» یا روشن کردن میداند؛ زیرا بر پایه تشبیه استوار است. (همان: 79)
ابوهلال عسکری نیز در تائید گفتههای رمانی اینچنین گفته است:« تشبیه معنی را واضحتر میکند و باعث تأکید جمله میشود». (عسکری، 1401: 265) و غرض از استعاره را « شرح و توضیح معنی و آشکار کردن آن، تأکید و مبالغه معنی، اشاره به یک مطلب با کمترین الفاظ و تعابیر، استفاده از یک تصویر زیبا برای بیان معنی موردنظر، میداند». (همان: 295) در کتاب فرهنگ اصطلاحات ادبی اینگونه آمده است: «استعاره ا ز انواع مجاز است و عبارت است از اضافت (نسبت) مشبهبه یا مستعار به مشبه یا مستعارمنه که باعلاقه باشد. پس اگر مشبه به ذکر و مشبه ترک شود، استعارة مصرحه است و اگر عکس شود استعارة مکنیه. بهعبارتدیگر، استعاره چنان است که لفظی را به مناسبت کمال شباهت دریکی از صفات بهجای لفظی دیگر به کار برند». (داد، 1383: 24) وجود «قرینه» در جملهای که استعاره در آن بهکاررفته، الزامی است. قرینه را میتوان به زبان ساده سرنخ معنی کرد: «یعنی نشانهای در سخن که ذهن شنونده را از معنای حقیقی کلمه منصرف میسازد و بهسوی معنای استعاری آن میبرد». (نوروزی، 1378، 434) در حقيقت، استعاره نوعى مجاز لغوى است كه علاقه آن مشابهت باشد و گاه از آن به «مجاز استعارى» تعبير مىكنند. (الهاشمی، 1385: 315) این فن بیان ادبی، ازجمله فنونی است، که در سوره حج، نسبتاً بسامد بالایی دارد.و در زیر به بررسی این فن هنری در این سوره پرداخته شده است:
﴿ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها﴾ (7) در این آیه استعاره مکنیه وجود دارد، مستعار: انسان یا هر موجودی که از فعل آمدن برخوردار است و مستعار منه: الساعة. از آنجایی که به وقوع پیوستن قیامت و برپایی آن را به آمدن تشبیه کرده است، استعاره را به مکنیه تبعیه سوق میدهد و نسبت آمدن به قیامت، تخییلیه است. هردو طرف استعاره حسی است و جامع آن نیز حسی است.
﴿ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ﴾ (12) ﴿ يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ﴾ (13) شریک قرار دادن برای خداوند که گمراهی ذهنی محسوب میشود را همانند گمراهی و سرگردانی کسی میداند که در بیابانی بینامونشان، درحالیکه مسافت زیادی دور شده، برای مدتزمان طولانی گمشده است. (وصافی، 1995، 9: 95) مستعار و مستعار منه و جامع آن هر سه معنوی هستند.
﴿ وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ (54) در این آیه، استعاره مصرحه وجود دارد؛ بدین ترتیب که صراط مستقیم استعاره گرفتهشده است از “دین مبین” و سپس بر اساس استعاره مصرحه، مستعار منه حذفشده است و مستعار، بهعنوان جانشین آن ذکرشده است و جامع در آن دو «رساندن به مقصد» است. بنابراین؛ مستعار و مستعار منه و جامع هر سه معنوی هستند.
﴿ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ فَلا يُنازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَ ادْعُ إِلى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلى هُدىً مُسْتَقِيمٍ﴾ (67) در این آیه، دو استعاره وجود دارد؛ بدین شکل که ابتدا “علی” استعاره مصرحه تبعیه وجود دارد و علی ظرفیه مستعار منه است برای علی به معنای استعلاء ومستعار منه حسی و مستعار و جامع، معنوی هستند. همچنین هدیً مستقیم، استعاره مصرحه است؛ بدین ترتیب که هدیً مستقیم استعاره است بر “ایمان زیاد” و بر اساس استعاره مصرحه، مستعار منه حذفشده و مستعار، بهعنوان جانشین آن ذکرشده است و جامع آن هدایت و ارشاد کردن است. بنابراین؛ مستعار و مستعار منه و جامع، هر سه معنوی هستند.
﴿فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْدِيهِ إِلى عَذابِ السَّعِير﴾ (4) استعاره مصرحه تبعیه است به این صورت که هدایت برای راهنمایی به مطلوب پسندیده و اموری بیان میشود که دارای منفعت دنیوی و اخروی است و نقش تعلیمی در آن وجود دارد. حال اینکه این لفظ برای گمراهیای بکار برده شده است که منجر به عذاب گمراه شده میشود. میتوان چنین استنباط کرد که آنکس یا آن چیز که شخص را بهسوی عذاب میبرد؛ درواقع همان گمراهی او در زندگی دنیویاش بوده است. و درنهایت این گمراهی است که او را به محل عذاب(جهنم) راهنمایی میکند و عامل عذاب الهی خداوند مهربان نیست بلکه اعمال خود انسان است که جایگاه او را در آخرت تعیین میکند. میتوان چنین برداشت کرد که در به کار بردن لفظ هدایت برای گمراهانی که باید مجازات شوند، تحکّم و استهزاء و یا تملیح وجود دارد و مشرکان ابتدا با شنیدن این لفظ خوشحال میشوند، و گمان میکنند که مزدشان، نعمتهای بهشتی است. اما ناگهان با شنیدن مابقی آیه بسیار ناراحت میگردند. بهنحویکه در چنین شخصی دو حس متفاوت(شادی و اندوه) در کمترین زمان باوجود میآید.
﴿ ثانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ نُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَرِيقِ﴾ (9)﴿ كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيق﴾(22) ﴿ وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيم﴾ (25) نوع استعاره در سه آیه فوق(9،22،25)، استعاره مصرحه تبعیّه است؛ با این توضیح که از لفظ چشاندن در هر سه آیه بجای وارد کردن عذاب و مجازات بر مشرکان استفاده شده است و مانند آیه (4) دارای غرض تحکّم و استهزاء است؛ زیرا از لفظ چشاندن معمولاً برای امتحان کردن چیزهای خوشمزه استفاده میشود نه اینکه از آن برای عذاب دادن که امری سخت و مشقتبار است، استفاده شود و بهمنظور استهزاء برای خوشخیال بودن مشرکان از آن استفادهشده است. در هر سه آیه مستعار حسی و مستعار منه و جامع امری معنوی هستند. سه آیه فوق استعاره مصرحه تبعیه هستند که جنبه تحکّم و استهزاء نیز در این سه وجود دارد ازاینجهت که لفظ چشاندن معمولاً برای چیزی مادی و آنهم خوشمزه بکار برده میشود نه برای عذاب که امری ناگوار است.
﴿… وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُر﴾ (5) استعاره در ا ین آیه به شکل استعاره مصرحه است؛ بدینصورت که مستعار منه “الکُهوله” و مستعار آن “أَرْذَلِ الْعُمُر” است، منظور از ارذل العمر، دورهای از سن و سال است که انسان به خواری و پستی میرود؛ عقلش زوال مییابد و کودن میشود و سرانجام انسان اگر زیاد هم عمر کند درنهایت به این مرحله از زندگی که بیارزشترین دوران زندگی است میرسد و آن شخص، هرروز و به کرّرات آرزوی مرگ میکند. مستعار منه و مستعار حسی هستند و جامع که ناتوانی و ضعف است امری معنوی است.
﴿وَ هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَمِيد﴾ (24) استعاره مصرحه وجود دارد بدین شکل که مستعار منه، دین المبین و مستعار صراط الحمید است. و طرفین استعاره و جامع در این آیه امری معنوی است.
﴿حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَقِيم﴾ (55) استعاره مکنیه در تاتیهم الساعة وجود دارد. بدینصورت که مستعار منه” الساعة” و مستعار شخص یا فردی است که متصف به فعل آمدن شده است. مستعار و مستعار منه حسی و جامع امر معنوی است. در این آیه استعاره مصرحة وجود دارد؛ بدین ترتیب که مستعار منه (یوم الحرب یا یوم القیامة)حذف شده است و مستعار (یوم عقیم) به جای آن ذکر شده است. اينكه عذاب روزى بیمانند(قیامت). یا اینكه بقول قتاده و مجاهد: عذاب روز جنگ بدر(جنگ) را به روز عقیم تشبیه شده است؛ به خاطر آن است که روز جنگ، روز نابودی و ویرانی است، و به دنبال آن افراد زیادی به قتل میرسند و یا افراد یکی از طرفین جنگ به خاطر شکست کاملاً از بین میروند و تشبیه آن به روز عقیم به خاطر این است که افرادی که به قتل میرسند، به هیچ نتیجهای نرسیده و نابودی آنها بهمانند به دنیا نیامدنشان و عقیم بودن مادرانشان مثال زدهشده است. و اینکه روز عقیم را به روز قیامت تشبیه کنیم بدینجهت است که روز قیامت همه انسانها با نفخ صور اول میمیرند؛ و دیگر هیچ مادری، فرزندی را به دنیا نمیآورد گویا عقیم است. (وصافی، 1995، ج 9: 134) میتوان نظير این آیه را شعر زير دانست:
عقم النساء فلا يلدن شبيهه ان النساء بمثله لعقيم
ترجمه: زنان عقيم شدند و شبيه او را نمىزايند. زيرا زنان به زائیدن مثل او عقیماند. ضحاك و زجاج گفتهاند: روز بدر عقيم ناميده شده است. زيرا آن روز براى كفار خيرى نداشت. هم چنانکه باد عقيم به آن بادى گفته میشود كه خير و فايدهاى ندارد. عكرمه و جبائى گويند: منظور از روز عقيم، روز قيامت است و علت اينكه آن روز عقيم ناميده شده، اين است كه شب به دنبال ندارد. (مترجمان، 1360، ج17: 8-9) این استعاره خود دلیلی روشنی بر ترس روز قیامت و سرعت اتفاق افتادن آن است؛ چنانچه، درحالیکه در هر ثانیه صدها بچه به دنیا میآید، اما در آن روز فرصت تولد بچهای جدید هم به وجود نمیآید، در این آیه مستعار منه و مستعار له معنوی و جامع امری حسی است.
﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ﴾ (61) در این آیه استعاره مصرحه تبعیه، وجود دارد؛ بدینصورت که از تغییر شب و روز با تعبیر وارد شدن شب در روز و روز در شب، استفاده شده است مستعار و مستعار منه هر دو محسوس اما جامع آن (ترتب یکچیز بر چیز دیگر و پیاپی آمدن آن دو است)، امری معنوی است. این استعاره تصویری فوقالعاده را به دنبال دارد و باعث میشود انسان به تفکر در مورد دگرگونی شب و روز و در پی آن دگرگونیهای فصلی شود و میتواند مخاطب را در شناخت قدرت خداوند که به امر او ساعتها و شب و روز تغییر میکنند، یاری رساند.
4ـ5ـ2ـ1 استعاره مزدوجة
هرگاه در جملهای چند استعاره وجود داشته باشد، چنانچه یکی از استعارات پایه استعاره دیگری شود. یا بهعبارتیدیگر؛ یک استعاره به همراه دو طرفش، حکم مستعار منه یا مستعار را برای استعاره دیگر داشته باشد، و در جمله قرینهای باشد که ما را از استعاره نخست به استعاره بعدی رهنمون سازد. این نوع استعاره را میتوان در آیه (19) سوره مبارکه حج مشاهده کرد:
﴿ هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِيمُ﴾ (19) ﴿يُصْهَرُ بِهِ ما فِي بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ﴾ (20) “قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ” در این آیه استعاره
