
ر ببرد، به تصویرپردازی دست زده است. نویسندگان واقعگرا برای بازنمایی واقعیت از این نوع تصویرپردازی استفاده میکنند.
2. کاربرد صناعات بلاغی برای بیان تصور و اندیشهی انتزاعی در زبانی زنده، خلاقانه و ابداعی نیز تصویرپردازی نامیده میشود. تصویرپردازی نوع دوم که از شگردهای تشبیه و تشخیص و کنایه و استعاره و دیگر صناعات معنوی بهره میگیرد، عنصر اساسی شعر و شالودهی کار شاعری است.» (همان، ص46)
مورد دوم از موارد بالا همان است که در زبان شعری امروز به نام “صورخیال” میشناسیم. اصطلاح تازهای که در مدتی کوتاه، در بیان اهالی ادب جایگیر شد. « نخستین بار شفیعی کدکنی، در صورخیال در شعر فارسی، برای ترجمهی ایماژ، معادل معنایی صورخیال را برگزید؛ به علت دلالت خیال بر معانیای چون: تصویر، شبح و سایه. امروزه دیگر همهی اهل ادب، اصطلاح صورخیال را در برابر ایماژ و در معنای خلق جهان خیالی از راه به کارگیری تشبیه، استعاره، کنایه، تمثیل، نماد و دیگر شگردهای علم بیان به کار میبرند.» (تصویرگری بی صورت خیال در شعر سعدی، ص25) ذکر این نکته خالی از لطف نیست که نویسندهی این مقاله در ادامه اذعان میکند ایماژ و صورخیال در عین ترادف، با هم تفاوت دارند. چرا که تصویر علاوه بر تشبیه و استعاره و … با توصیف و صفت نیز آفریده میشود. از این روی، اگر ایماژ را معادل صورخیال بدانیم، گویا کلی را معادل جزء خود قرار دادهایم؛ در نتیجه باید گفت شیوههای تصویرسازی در شعر گستردهتر از کاربرد صرف صورخیال است و بدون صورخیال هم میتوان تصاویر شعری آفرید. (همان، ص26) به هر تقدیر، تصویر و صورخیال، هر آنچه که باشند علّتِ شعرِ زیبا هستند و در خدمت زیباتر شدن شعر به کار گرفته میشوند؛ هرچند «یک اثر برجستهی شعری، برجستگی و تمایزش، در همان جایی است که نمیتوان آن را تفسیر و تعلیل کرد.» (موسیقی شعر، ص4) چرا که «شعر، رقص است و سخن گفتن دربارهی آن یعنی چگونگی توجه به گامها» چرا که «شعر، رقص با کلمات است» (گونههای نوآوری در شعر معاصر ایران، ص106)
تصویر، زبان پدیدههاست. شاعرِ تصویرگر، روح خود را در اشیا و پدیدههای پیرامون به جریان در میآورد و معنویتی را بر سرتاسر عالم ماده میافکند. اینجاست که اشیا، روحی همچون روح آدمی مییابند، مثل انسان میاندیشند، مثل انسان احساس میکنند و مثل انسان به حرف در میآیند. شاعر در لایههای خیال، ناگهان اشیا را به گونهی خود و خود را به هیئت اشیا مییابد. قلم برمیدارد و این بیخودیها و کشفها را در دامان واژهها میریزد. پس شعر «نوعی به رقص برخاستن است در میان واژهها به وسیلهی کلمات» (طلا در مس، جلد1، ص54) و شاعر «عارفی است که میخواهد با اشیا پیوند یابد. شاعر عارفی است سر به سجده نهاده در معبد اشیا و انسانها» (همان، ص43)
رویکرد شاعران به تصاویر شعری برای ایجاد فضاهای نو و راههای تازه و خلاف عادت، سبب هنجارگریزی تصویری میشود. در فرهنگنامهی ادب فارسی، انحراف از قواعد حاکم بر زبان هنجار و عدم مطابقت و هماهنگی با زبان متعارف، هنجارگریزی نامیده شده و صناعاتی از قبیل تشبیه، استعاره، نماد و تشخیص که به صورت سنّتی در چارچوب بدیع معنوی و بیان مطرح میشوند، در مقولهی هنجارگریزی تصویری قرار داده شده است. (فرهنگنامهی ادب فارسی، ص1445) یعنی هنگامی که شاعر منطق متعارف کلام را فاقد قابلیت لازم برای بیان احساسات و کشف و شهودهای خود میبیند، زبان را با انحراف هنرمندانه از مسیر منطقی و عقلانی خود خارج کرده، وارد شاهراهی شاعرانه میکند. «بدون تردید یکی از عناصری که سبب تمایز زبان شعر در مفهوم وسیع کلمه میشود، صورخیال است. به طوریکه نثر مرسل فارسی وقتی در جریان تقلید از شعر به نثر مصنوع و فنی تحول یافت، بیش از همهی عناصر شعری به صورتهای خیال به خصوص تشبیه و استعاره و کنایه روی آورد. صورتهای خیال علاوه بر آنکه زبان شعر را به سهم خود از زبان نثر متمایز میکند، مثل موسیقی شعر، ظرفیت زبان را برای برانگیختن عاطفه افزایش میدهد. انواع مجازها و تصویرهای شاعرانه در مکتوم کردن معنی و هم در گسترش دادن معنی در ذهن، به شرط آنکه بهجا و متناسب به کار روند، نقش اساسی دارند. صورخیال سبب میشود که جهانی که شاعر در شعر عرضه میکند، با جهان واقعی که ما به آن عادت کردهایم، تفاوت پیدا کند و همین تازگی و غرابت جهان شعر که بیتردید عنصر خیال در پدید آوردن آن نقش بسزایی دارد، سبب میشود که توجه ما به متن بیشتر جلب گردد.» (سفر در مه، ص61) شاید سادهترین مثالی که برای آشنایی با مفهوم آشناییزدایی میتوان عنوان کرد، مثالی است که شفیعی کدکنی در کتاب رستاخیز کلمات خود طبق نظریات صورتگرایان روس مطرح میکند. او چنین میگوید که دو فعل “شکستن” و “تَرَک برداشتن” در مورد شیشه بهکار میرود و همهی فارسیزبانان و فارسیآشنایان اذعان دارند که در سرنوشت شیشه، شکستن حادثهی مهمتری است نسبت به تَرَک برداشتن و تَرَک برداشتن واقعهی سادهتری. اما اگر با شنیدن خبر یا حرف ناراحت کنندهای بهجای آنکه بگوییم قلبم شکست، بگوییم قلبم تَرَک برداشت بیشک، میزان غم و اندوه بیشتری را ابراز کردهایم. دلیل این امر چیزی نیست جز اینکه ما با تعبیر دلشکسته شدن انس و عادت داریم اما تعبیر “تَرَک برداشتن قلب” چون بیان ناآشنایی است، بیشتر در ما اثر میگذارد، با اینکه مفهوم قاموسی “شکستن” بسی نیرومندتر از “تَرَک برداشتن” است. (رستاخیز کلمات، ص93)
گاه تصویرسازیها، نتیجهی آفرینشی است که برای نخستین بار در ذهن شاعر اتفاق میافتد، گاه نیز در اثر دگرگون کردن و تازه کردن آفریدههای دیگران صورت میگیرد که باز هم نوعی هنجارگریزی تصویری است. «مجاز و استعارهی کهنه و فرسوده وجود ندارد. حتی کهنترین تشبیهات نیز جای خود را دارند. زیرا صورتهای خیالی به واقع زیبا و جاودانهاند و هرچند که بارها به کار رفته باشند، در دست شاعری اصیل، حیاتی جاودانه خواهند یافت.» (تحلیل تحول آرایههای زیباشناختی در شعر معاصر، ص141 به نقل از تاریخ نقد جدید، ص57)
احساس و عاطفهی شاعر در کنار خیالپردازی، زیبایی تصاویر شعری او را رقم میزند. عاطفه در تصویر یعنی نمود روح انسانی در اشیا، یعنی تجسم حالات روحی و عاطفی مانند دلهره، غم، تشویش، شور و اشتیاق و عشق و نفرت در اشیا و اجزای تصویر. شفیعی کدکنی معتقد است « کمال ارزش تخیلی در بار عاطفی آن است. تخیّلی که مجرد باشد هرچه زیبا باشد تا از بار عاطفی برخوردار نشود، ابدیت نمییابد.» (موسیقی شعر، ص90) محمود فتوحی نیز همین عقیده را بیان میکند که «تصویر، زمانی هنری است که شور و عاطفهای انسانی در آن نهفته باشد و شور برانگیزد و لذّت بیافریند. تصویر بیپشتوانهی عاطفی، بیروح و سرد و غیر هنری است.» (بلاغت تصویر، ص68) صورتهای خیال، محمل انتقال احساسات از دل شاعر به دل مخاطب است. « بیان تجربهای که چشمانداز روح آدمی را تا افقهای دنیای همهی تجربههای عینی و ذهنی، وسعت و گسترش میدهد، به وسیلهی کلمات عادی و معمولی، تنزل این تجربه ــ با ویژگیهای فردی و شگفتیهای نادرش ــ تا حد یک تجربهی عمومی و عادی است. آنچه که تا حدی به حفظ کیفیتهای ویژهی تجربهی عاطفی شاعر و فضای ذهنی وی کمک میکند، صورتهای گوناگون خیال است که به طور کلی به آنها تصویر(image) میگوییم. در واقع صورتهای خیال شاعر را یاری میکند تا بتواند قدرت کلام را تا حد بیان یک تجربهی ویژهی روحی افزایش دهد و امکان انتقال عواطف را به دیگران از طریق طبان فراهم آورد. به این سبب است که صورتهای خیال اگر خالی از زمینهی عاطفی باشد، خود به خود بیاثر است.» (سفر در مه، ص158) چنانکه گفته شد، چه بسا شاعر در مواردی، مواد اولیهی کار خود را از دیگران میگیرد، اما تأثرات عاطفی و هیجانات شخصی او به اندازهای است که به تصویر تکراری، تازگی میبخشد و تأثیر آن را مضاعف میکند. از نگاه پورنامداریان «یک تصویر زیبا بدون زمینهی عاطفی، زیباییاش همیشه در سطح باقی میماند؛ در حالیکه تصویری تکراری با وجود زمینهی عاطفی قوی و صمیمی از سطح میگذرد و عمق وجود انسان را دستخوش انفعال میکند و تارهای جان را به لرزه در میآورد.» (سفر در مه، ص189) عناصر در تصویر، به مدد خیال و عاطفهی شاعرانه با هم پیوند میخورند و دنیایی پر از تازگی و شگفتی و نوآوری میآفرینند.
نقش اندیشهها، افکار و اعتقادات شاعر در خلق تصاویر شعری، نقشی انکار نشدنی است. هر شاعری براساس درونیات خود، دنیای بیرون را مینگرد، دنیایی خیالی میآفریند و تصاویری هنری ابداع میکند. «هریک از صورخیال، جداگانه یا در ترکیب، گزارشگر حالتی یا نسبت و صفتی است که از رهگذر بیان شاعر به گونهی تصویری گاه روشن و زمانی پیچیده، ارائه میشود. مجموعهی این تصویرهای حاصل از انواع خیال، در دیوان هر شاعری، کم و بیش گزارشگر لحظههایی است که با درون و جهان درونی او سروکار دارد. آنانکه نهانی پویا و متحرک دارند، با آنکه درونی ایستاده و آرام دارد، آنکه حیاتش در زمینهی مادی یا معنوی متحرک است و آنکه زندگانی ایستا و بیجنبش دارد شعرشان یکسان نیست.» (صورخیال در شعر فارسی، ص250) شفیعی کدکنی به طور کلی مجموعه عواملی که بر جریانهای ذهنی شاعر تأثیر میگذارد را حاصل عواملی چون فرهنگ عمومی شاعر یعنی آگاهی او از مسائل گوناگون در زمینههای مختلف، فرهنگ شعری او یعنی خواندهها و شنیدههایش در زمینهی الفاظ و معانی شعری و بالأخره تجربههای خصوصی زندگی او از روزگار کودکی تا لحظهی سرایش شعر میداند. (همان، ص203) پس انعکاس شخصیت و ویژگیهای درونی هر شاعر در آینهی تصاویرش پیداست و زوایای مخفی روح او در شعرش برملا است. «شعر حقیقی و ناب، آیینهی روح و شخصیت جامع شاعر است و نه شخصیتی که در ارتباط با زندگی در جامعه مینمایاند. صورت و معانی محتمل شعر، از حادثهای تکوین مییابد که از اندوختهها و تجربههای شاعر و تمامیت ضمیر او سرچشمه میگیرد و بازتاب تمامی استعدادها، تجربهها، دانشها و حساسیتها و ظرفیتهای ذوقی و هنری و علمی و فطری اوست.» ( سفر در مه، ص19)
در مجموع، جریان خیالانگیز شدن زبان و تبدیل آن به شعر، آنگاه آغاز میشود که قدرت تخیل، با ترکیب تجربههای روزمره از پدیدهها، براساس درکی شاعرانه، الگویی تازه خلق میکند. تصویر در شعر، به یاری عناصر مختلفی پدید میآید که در آن، مجموعهای با هم ترکیب میشوند و حالتی محسوس برای مخاطب به وجود میآورند، به گونهای که مفهوم و معنایی که در پس هر تصویر قرار میگیرد، از رهگذر درک و احساس و تجسّم، به صورت غیر مستقیم به او انتقال مییابد و با عواطف وی در میآمیزد و سبب لذت ادبی میگردد.
1-3. نگاهی به شعر عاشورایی بعد از انقلاب اسلامی
شعر آیینهی تمامنمای اوضاع سیاسی و اجتماعی یک ملت در طول اعصار و قرون است. هر رخدادی که جامعهای را به خود معطوف و مشغول میکند، بر شعر، این حساسترین عصبِ فرهنگی جامعه نیز تأثیر میگذارد. انقلاب اسلامی ایران، حادثهای عظیم و شگفت در تاریخ سرزمین ماست. قیامی که در همهجا ریشه دواند و همهچیز را تحت سیطرهی خود قرار داد. بیشک ادبیات و بهخصوص شعر، از تأثیرات این رخداد مهم برکنار نماند. از آنجا که بنیان و اساس این انقلاب بر دین و مذهب استوار بود و با رهبریِ پیشوایی روحانی شکل گرفت، دین و مظاهر آن بیش از هر زمان دیگری وارد حوزهی شعر شد و ادبیات انقلاب اسلامی تحت تأثیر آموزههای دینی و الگوهای اسلامی قرار گرفت. روشن است که در طول تاریخ بشریت، هیچ حماسهای به اندازهی واقعهی عاشورا، درسآموز و تأثیرگذار نبوده است. هرجا قیام حق طلبانهای برپاست، خون حسین و یارانش آنجا جوشیدن میگیرد و هر انقلابی، در هر زمان و با هر ابعادی، سرآمدترین و جاودانترین صحنهی نبرد حق و باطل را یادآوری میکند. بنابراین شاعرانی که آن روزها در گرماگرم نبرد و خون و حماسه روزگار گذراندهاند، مدام انقلاب خونین کربلا را
