
ي مهمترین تمايز اين سبك از سبك عراقي است كه در اين بخش خلاصهوار ذكر میگردد و نمونههای بارز آن و توضيحات لازم در بخش اصلي اين مقاله يعني تفاوت طبيعت در سبك خراساني و عراقي ذكر گرديده است.
1- برونگراست. يعني کاملاً به جهان برون توجه دارد و شعرا و نويسندگان آن به توصيف ظواهر قناعت میکنند و به جهان درون توجهي ندارند نمونه بارز آن قصيده معروف رودكي در دوران پيري است كه در بخش مذكور آمده است.
2- عقلگراست و از عشق پاك و بهاصطلاح حبٌ افلاطونيون در آن خبري نيست. بهعبارتدیگر عشق مطرح در اين دوره عشق مالك به مملوك است چنانچه فرخي در قصیدهای گويد كه من بر معشوق خود (كه در حقيقت كنيز او بوده است) خشم گرفتم و او بر من نماز برد. يعني به من تعظيم كرد من او را بخشودم ((هم بدان شرط كه ديگر نكند ناز)) معمولاً در اين دوره معشوق مذكر است يعني تركان لشكري كه چابك و زيبا بودند و به همين علت زيبايي معشوق در سبك خراساني ملازم با شرح جنگافزارها است. مثلاً: موي معشوق كمند است، نگاهش تير و ابرويش كمان. دقيقي میگوید:
يــاري گزيدم از همه مردم پـري نـــژاد زان شدزپيش چشم من امروز چون پري
لشكر برفت و آن بت لشكر شكن برفت هرگز مباد كس كه دهد دل به لشكــري
3- شادي گراست و معمولاً در آن خبري از اندوه و غم نيست. به همين علت در آغاز قصايد كه بدان تشبيب يا تغزل میگویند يكي از مضامين وصف مجلس بزم و يا توصيف باغ و بهار است.
4- ديگر از مختصات فكري مهم اين دوره نبودن اغراق است كه هم در مدح و هم در هجو ديده میشود.
2-5-3 مختصات ادبي
قالب شعر در اين دوره قصيده است و نوع نثر در اين دوره نثر مرسل كه از آرایشهای لفظي و معنوي پيراسته و به دور است. تشبيهات در اين دوره معمولاً مفصل و مرسل است. ادات تشبيه و وجه شبه ذكر میشود و مشبه و مشبهبه هردو محسوساند. درصد صنايع ادبي بياني كم است. تخیل شاعرانه قوي نيست بلكه مايه خود را از بيرون اشيا اخذ میکند مثلاً نمیتوان در اين دوره اضافهای مثل ((بوي جان)) يافت چون جان چيزي بيروني نيست.
شعر در اين دوره مستقيم است نه غیرمستقیم يعني ظاهر عبارات همان معناي خود را دارد و احتياج به تغيير و تأویل نيست. به زبان ديگر با سمبل و استعاره چه مفرد و چه مركب كمتر سروکار دارد يعني عبارات بيشتر منطق نثري دارد و از همان توالي و ترادف معمول در نثر استفاده میشود و براي تبديل شعر به نثر، كافي است كه وزن را از آن بگيريم.
2-6 شعراي معروف سبك خراساني
“شعراي معروف اين سبك عبارتاند: از رودکی، رابعه، دقيقي، فردوسي، عنصري، فرخي سيستاني، ناصرخسرو، منوچهري، ابوشكوربلخي، كسايي، قطران تبريزي.”
2-7 سبك عراقي
“پس از شكست مسعود غزنوي در سنه 431 از سلجوقيان و هزيمت او به هندوستان اكثر موجدين سبك خراساني در ركاب سلطان مسعود به هندوستان رفتند و غزنويان دوم را تشكيل دادند و از سوي ديگر بهتدریج سلجوقيان كه چادرنشين و بدوي و بیخبر از مملکتداری بودند تا مرز عراق عرب پيش آمدند و اصفهان را پايتخت خود قراردادند.”
با تغيير پايتخت از غزنين به اصفهان و به وجود آمدن شرايط ديگر ازجمله: اختلاط مردم خراسان و عراق، هجرت سردمداران سبك خراساني به هند يا خانهنشین شدن بعضي ديگر چون (بيهقي)، درسي شدن زبان فارسي، آشنايي با ادبيات عرب و معارف اسلامي، تأسیس مدارس ديني، اعتقاد طغرل به مشايخ صوفيه خصوصاً به باباطاهر و آزادي عمل صوفيه كه منجر به رواج خانقاه سازي گرديد، واردکردن مطالب عرفاني توسط سنايي در شعر و خواجه عبدالله انصاري در نثر و…
بهتدریج از اوايل قرن ششم تغييراتي در سبك ايجاد میشود بهطوریکه در اواسط قرن ششم هجري با طلوع کلیلهودمنه نثر مرسل تبديل به نثر فني گرديده و با توجه به نبودن ممدوح به علت عدم آشنايي سلجوقيان به زبان فارسي و نفهميدن مدح شاعران، قصيده جاي خود را به تغزل و بعد به غزل میدهد و بهمرور با تغيير بعضي مختصات سبك خراساني سبكي جديد به وقوع میپیوندد كه در قرنهای هفتم و هشتم با ظهور: مولانا و سعدي و حافظ به اوج خود میرسد. اين سبك به خاطر محل نشو و نماي آن در عراق عجم بعدها به سبك عراقي ناميده شده است.
2-8 مختصات سبك عراقي
2-8-1 مختصات زباني
زبان تغيير نكرده فقط بسامد مختصات كم شده مثلاً: تخفیفها و تبدیلها و… در زبان شعري وجود دارد اما شدت کهنگیها و كاربردهاي دوران ساماني بهمراتب كمتر شده و لغات عربي زياد شده است و براي اولين بار لغات تركي و مغولي نيز وارد زبان میشود.
2-8-2 مختصات فكري
آنچه درباره سبك خراساني گفته شد در اين سبك تقریباً معكوس گرديده است.
– درونگراست و بيشتر به جهان درون توجه دارد.
– عشق گراست و عشق به معبود آسماني جايگزين معشوق زميني و عشق مالك به مملوك شده است.
– غم گراست. با توجه بهشدت حوادث پياپي و آشوب و بلا و كشتار بیرحمانه ديگر آن شادي و شادكامي وجود ندارد و روحيه حماسي تضعیفشده ضمن اينكه ممدوحي در كار نيست و معشوق نيز دستنیافتنی است.
2-8-3 مختصات ادبي
– قصيده جاي خود را به تغزل و سپس به غزل میدهد و نثر به فني تغيير مییابد.
– شعر و نثر مستقيم نيست و عبارات نياز به تفسير و تأویل دارد.
2-9 شعراي معروف سبك عراقي
“خاقاني، انوري، نظامي، عطار، مولوي، سعدي، باباطاهر، مسعودسعدسلمان، جمالالدین اصفهاني، کمالالدین اصفهاني، خواجوي كرماني، حافظ.”
فصل سوم
شرح احوال و آثار
چهارشاعربرجسته سبك خراساني و عراقي
3-3 شرح احوال و آثار فرخي سيستاني
3-1-5 زندگينامه
ابوالحسن علي بن جولوغ فرخي سيستاني، متخلص به فرخي شاعر بزرگ قرن چهارم و اوايل قرن پنجم و ازجمله سرآمدان سخن در عهد خويش و در همه ادوار تاريخ ادبي ايران است. موطن وي سيستان بود. (صفا، 1372، 531)
3-1-5-1 كودكي و تحصيلات
وي در سيستان ديده به جهان گشود و پس از گذشت كودكي، به دانشآموزی پرداخت و با ياري قريحه خداداد و همت بلند در علوم ادبي و موسيقي به كمال رسيد و سخنوري توانا شد و چنانچه نظامي عروضي، صاحب چهارمقاله نوشته است، شعر خوش گفتي و چنگ تر زدي. فرخي در آغاز جواني، پيشكار يكي از مهتران نژاده ايراني بود كه در آن روزگار دهقان ناميده میشدند. فرخي از اين دهقان وظيفه میگرفت و گذران میکرد تا آنگاهکه وي را زن و فرزندان خاستند و هزینهاش بيفزود. چون وجه كفاف نداشت، به دهقان نامه نگاشت تا بر راتبهاش بيفزايد. دهقان بر پشت نامه نوشت: «اينقدر از تو دريغ نيست و افزون ازين را، روي نيست.»
فرخي ناچار در جستجوي ممدوحي برآمد كه در پناه او، از رنج فاقه برهد. اين گاه شنيد كه امير ابوالمظفر احمد بن محمد والي چغانيان در ماورالنهر شاهي است ادبپرور و شعرشناس خود نيز شعر میسراید و ارج هنر نيك میداند. فرخي شادكام شد و چکامهای نغز در مدح وصف شعر وستايش امير بساخت و آهنگ چغانيان كرد كه مطلعش اين است:
با كاروان حله برفتم ز سيستان با حله اي تنيده ز دل، بافته ز جان
بهاران به سرزمين سبز و خرم چغانيان رسيد و نزد عميد اسعد وزير امير ابوالمظفر رفت و اين چكامه برخواند. عميد اسعد از طبع وي در شگفت ماند و تحسینها كرد و از فرخي خواست تا قصیدهای در وصف داغگاه شهريار بسرايد. وي پذيرفت و همان شب، قصیدهای آبدار در صفت داغگاه و مدح امير ستود و به پايمردي عميد اسعد به حضور سلطان باريافت. عميد اسعد به شاه گفت: «اي خداوند! تو را شاعري آوردهام كه تا دقيقي روي در نقاب خاك كشيده است، كس مثل او نديده است.» امير چغاني به فرخي مهربانیها كرد و مرتبه دستبوس ارزاني داشت و درجایی نيكو در مجلس نشستن فرمود. فرخي در پيشگاه امير نخست اين قصيده «با كاروان حله برفتم ز سيستان» و پسازآن قصيده داغگاه را كه با اين مطلع آغاز میشود:
چون پرند نيلگون بر روي پوشد مرغزار
پرنيان هفت رنگ اندر سر آرد كوهسار
به آواز حزين و خوش برخواند. سلطان سخنسنج كه از دقايق ادب آگاه بود هر دو قصيده را پسنديد و بر لطف طبع وي آفرینها گفت و به فرخي «صله و جايزه فاخر» ارزاني داشت.
فرخي ديرگاه در خدمت امير به سر برد و پسازآن با جلال و حشمت فراوان آهنگ حضرت غزنين كرد و زماني به غزنه رسيد كه اختر اقبال محمود بن سبكتگين در اوج بود. فرخي به دربار راه يافت و از نزديكان سلطان شد تا آنجا كه در سفر ملتزم ركاب و در حضر از خاصگان بود. فرخي را در مدح محمود چکامههای غراست كه يكي از بهترين آنها قصیدهای است در ذكر فتح سومنات به مطلع:
فسانه گشت و كهن شد حديث اسكندر سخن نو آر كه نو را حلاوتي است دگر
در اين چكامه از اوضاعواحوال اقليمي سند و هند و نام شهرها و دژها و آداب لشکرکشی و سنتها و عقايد هندوان و شكستن بت سومنات به شرح سخن رفته است.
فرخي چنانكه پيداست تا پايان عمر سلطان محمود از دربار غزنين جدا نماند و در مرگ محمود كه مايه اندوه فراوان او شد مرثیهای بسرود كه ادبيات فارسي مانند آن کمتوان يافت، بدين مطلع:
شهر غزنين نه همانست كه من ديدم پار چه فتاده است كه امسال دگرگون شده كار
فرخي علاوه بر محمود، فرزندان او محمد و مسعود و بزرگان دربار غزنين، خواجه بزرگ احمد بن حسن ميمندي و حسنك وزير و بوسهل حمدوي و ابوبكر حصيري و ابوسهل زوزني و فضل بن احمد اسفرايني وزير را نيز ستوده است. سال وفات فرخي را 429 نوشته است.
3-1-6 آثار
گذشته از ديوان اشعار وي كتاب ترجمان البلاغه را بدو نسبت کردهاند و خود از مجموعه اشعاري به نام دولت نامه نيز سخن میدارد؛ اما انتساب كتاب ترجمان البلاغه به وي نادرست است و خطايي است از دولتشاه سمرقندي.
اما دوات نامه مذكور در اشعار فرخي ظاهراً كتاب مشخصي نباشد بلكه میتوان حدس زد كه آن مجموعه فتحنامههای منظوم شعرا نظير قصيده فتح سومنات خود فرخي يا همه قصايد محتوي شرح فتوحان محمود در هند از شاعران دربار باشد كه فرخي از آن به دولت نامه تعبير میکند. بههرحال جز اشاره خود شاعر از آن كتاب كسي سخن نداشته است. (فرخي، 1385، نوزده)
3-1-7 سبك
عصر فرخی دوران رونق سخن پارسي است چه غزنويان به سامانيان اقتدا میکردند و در بزرگداشت شاعران و دادن صلات گران مضايقت روا نمیداشتند. پس بهراستی عصر غزنوي ازلحاظ ادبي دنباله روزگار درخشان فرمان فرمايي اميران ساماني است كه بنيادگذاران كاخ ادب پارسي بودند و شگفت نيست كه در روزگار غزنويان سبك خراساني به اوج كمال رسد و گويندگاني پديد آيند كه در انواع فنون شعر استاداني ماهر و در تمام گفتن وصف و روشني سخن و آفرينش معاني و خلق مضامين مبدعاني توانا بشمار آيند و آثار فراواني به یادگار نهند كه نمودار كامل شكوه و جلال ممدوحان و آسايش و تنعم اديبان باشد.
فرخي يكي از اين استادان است كه با چيرگي در آئين پرداختن سخن رسا و شيوا به لطف ذوق و جودت قريحه بهسادگی و رواني شعر میسرود و با مایهای كه از موسيقي داشت بر ظرافت سخن میافزود و پايگاه سخن سادۀ استوار را بدان جا رسانيد كه رشيدالدين و طواط در حدائق السحر میگوید:
«سهل و ممتنع شعري كه آسان نمايد اما مثل آن دشوار توان گفت در تازي بوفراس و بحتري را اين جنس بسيارست و در پارسي امير فرخي را».
فرخي در وصف طبيعت و بيان حال عاشق و معشوق و شرح مجلسهای بزم و میدانهای رزم و ستايشگري بسيار تواناست و چنانكه گفتهاند: بخوش آهنگي و لطف تعبير و كمال ذوق در میان چکامهسرایان عصر غزنوي چون سعدي است در میان غزلسرایان همزمان خويش. (فرخي، 1377، 4)
3-1-8 ممدوحان
خواجه بزرگ شمس الكفاه احمدبن حسن ميمندي
ابوعلی حسن بن محمد ميكالي معروف به حسنك نيشابوري
خواجه ابوبكر عبدالله بن يوسف سيستاني معروف به ابوبكر حصيري
ابوسهل احمدبن حسن حمدوي از رجال معروف عهد محمود و مسعود
ابوسهل زوزني و ابوالحسن علي بن ابوالعباس فضل بن احمد اسفرايني (صفا،1372،538)
3-4 شرح احوال و آثار منوچهري
3-4-5 زندگينامه
احمد بن قوص بن احمد منوچهري از
