
باید برای دریافت بیشتر موسیقی متن، ضمن درک مطالب فوق، از این عناصر برای بیان جنبه زیباییشناختی آن استمداد گیرد. بنابراین انواع موسیقی اعم از بیرونی، درونی و کناری موجود در متن این سوره اعم از( تکرار(صامت، مصوت، تکرار حرف(واجآرایی)، تکرار کلمه، تکرار جمله)، جناس، وزن عروضی، موسیقی حروف، سجع، استرس، طباق، پارادوکس، مراعاتالنظیر و..) موردبررسی قرار میگیرد.
2 ـ6ـ 1ـ2 سطح واژگانی
قدم اول در فهم سخن هر گویندهای، آشنايي مخاطب با مفردات و تکتک كلمات بهکاررفته در سخن اوست. در زبان عربي، كه زبان قرآن نيز هست، با توجه به غناي زباني و گستردگي واژگاني موجود در آن، دقتهای واژهشناسی تأثير بسزايي در شناخت آن زباندارند. موضوع فراواني لغات در زبان عربي، موردتوجه زبان شناسان قرارگرفته و با مقايسه تعداد كلمات اين زبان با ساير زبانهای زنده دنيا، به گستره وسيع لغات عربي اشارهشده است; مثلاً، انور جندي مینویسد: زبان عربي زبان اشتقاق است كه بر پايه ابواب فعل ثلاثي بنانهاده شده است و هيچ اثري از چنين خصوصيتي در تمامي زبانهای هندي و آلماني يافت نمیشود.
در مقايسه زبان عربي با زبانهای اشتقاقي مانند انگليسي و فرانسوي، زبان مزبور امتيازات و خصوصيات برتري در پاسخگویی به نيازهاي علوم دارد; ازجمله آنها، گستردگي در كميّت واژگاني است; مثلاً، تعداد كلمات زبان فرانسه 25 هزار و انگليسي 100 هزار است، درحالیکه تنها تعداد مواد زبان عربي (فارغ از تعداد كلمات) 400 هزار ماده است. روشن است كه هر يك از اين مواد، به كلمات فراواني منشعب میشوند كه هيچ زبان اشتقاقي در دنيا مشتمل بر اين تعداد كلمه نيست.(الجندی، لاتا: 8) بر اين اساس، تحقيق و تعمّق در اصول الفاظ، اشتقاقات، تطوّر و تحوّل معنايي و استعمالات گوناگون واژگان، بررسي الفاظ مشترك و مترادف، ادوات عربي، لغات دخيله و تشخيص حقيقت از مجاز همگي در شناخت واژگان عربي و ازجمله در فهم واژههای قرآني اهميت دارند و اینهمه در سايه مراجعه به منابع اصيل ادبي عربي است. از گزارشهای تاريخي نسبت به قدمهای اوليه در تفسير قرآن، چنين برمیآید كه از نخستين دغدغههای تفسيري مسلمانان، شناخت واژگان قرآني بوده است. سؤالات نافع بن ازرق از ابن عباس و اظهار عجز خليفه دوم از پاسخگویی به مفهوم برخي لغات قرآني، بيانگر نيازهاي اوليه مسلمانان صدر ـ باوجود عرب بودن آنها ـ به واژهشناسی قرآني است. کمتوجهی به اشتقاق و ريشه اصلي گاه به برداشت ناصواب آیهای منجر میگردد كه نمونههایی از آن در كتب پيشينيان يافت میشود. براي نمونه، به دو مورداشاره میشود، كه گرچه به ترجمه قرآن مربوطاند، اما روشن است هنگامیکه شخص در ترجمه آيه دچار خطا گردد، همان اشتباه در تفسير وي نيز منعكس میشود:
در ترجمه (اِنّا هُدنا اِليكَ) (اعراف: 156) مرحوم الهي قمشهای مینویسند: ما بهسوی تو هدايت یافتهایم. گويا ايشان «هدنا» را از ماده «هدي، يهدي، هدايه» فرض كرده و حالآنکه از «هاد يهود هودا» به معناي بازگشتن است. همچنين در ترجمه آيه (وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ) (اعراف: 179) آورده: و محققاً بسياري از جن و انس را براي جهنم واگذارديم. احتمالاً ايشان، «ذرأنا» را از ماده «وذر» (به معناي واگذاردن، فروگذاردن) تصور كرده، درحالیکه از ماده «ذرأ» به معناي «خلق» اخذشده است. در همين موضوع، نگاه تجزیهای و صرفي به واژگان قرآني قابلذکر است كه مفسّر به تحقيقات صرفي در شناخت تحوّلات تصريف واژگان نيازمند است و با مراجعه به منابع ادبي، میتواند از همخانوادهها و تغييرات صرفي در واژههای قرآني مطّلع شود; زيرا يكي ديگر از ویژگیهای زبان عربي صرف پذيري در اكثر قريب بهاتفاق مشتقات آن است كه موجب توانمندي بيشتر متكلّم به اين زبان میگردد و نيازهاي وي را در اداي مقصودش بهتر برآورده میسازد. (همان: 9) براي نمونه، در مورد ضرورت توجه به تحوّلات صرفي واژگان، به يك مثال از ترجمه مرحوم الهي قمشهای اشاره میشود كه ايشان در آيه (قُل لَوْ شَآءاللّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلاَ أَدْرَاكُم بِهِ) (يونس: 16) چنين نوشتهاند: (بگو اي رسول) اگر خدا نخواستي، هرگز بر شما تلاوت اين قرآن نمیکردم و شمارا به احكام و حقايق آن آگاه نمیساختم. در ترجمه ايشان، ظاهراً فعل «ادراكم»، كه صيغه اول ماضي غايب است، با صيغه سيزدهم مضارع خلط شده است. ترجمه درست اين فعل چنين است: او (خدا) شمارا بدان آگاه نمیکرد.( مجتبوی، 1376: 210)
2ـ6ـ 1ـ 3 سطح نحوی
با توجه به اصول حاكم بر ادبيات قاعدهمند زبان عربي، فهم درست هر يك از جملات و ترکیبهای كلامي منوط به شناخت دقيق جايگاه هر يك از كلمات يك جمله و بهعبارتدیگر، تركيب صحيح آن كلام است. در خصوص آيات قرآن نيز با توجه به وجود اختلافات متعدد در تركيب آيات، كه گاه دهها وجه تركيبي در مورد يك آيه تصوير میگردند و از سوي ديگر، تأثير اختلافات مزبور در معناي آيه، ضرورت تلاش براي يافتن تركيب صحيح آن آيه روشن میشود. با مراجعه به منابع اصيل ادبيات عربي، بخصوص قرآن كريم و با عنايت به تركيبات مشابه و جملات همگون، تا حد زيادي میتوان به تعيين يا دستکم ترجيح يك وجه تركيبي نسبت به ساير وجوه تركيبي دستیافت. متأسفانه باید اذعان داشت که در اثر کمتوجهی به آيات قرآن بهعنوان بهترین و مناسبترین منبع در فهم ادبيات قرآني، برخي نحويان تعدادي از شیوههای بهکاررفته در قرآن را از موارد شاذ و حتي ناممكن در ادبيات عرب پنداشتهاند.
نقش ترکیبات نحوی در خلق یک اثر ادبی بهاندازهای است که جرجانی فصاحت و بلاغت و شیوایی آن را در منطبق بودن با قواعد نحوی دانسته است و بر این باور است که شیوایی یک اثر ادبی در گروه نحوه چیدهمان کلمات در کنار یکدیگر و استفاده از قواعد ادب در تقدیموتأخیر آن و پیوند دادن کلمات به هم به کمک «حروف عامله» و استعانت از ذوق سلیم در اعمال قوانین مربوط به ایجاز، اطناب، انشاء، خبر، وصل و فصل بر مقتضای حال و بهکارگیری کنایه، تشبیه، استعاره، مبالغه، تضمن، تلمیح و … است که بدین خاطر، الفاظ به معانی اضافی و مزایای والای بلاغی متصّف و مقارن خواهد شد، و بر کلام ادبی رنگ نظم میکشاند، و هیچ لفظی بهخودیخود و در معنای موضوع له خود درصورتیکه از کلام به دور باشد نه فصیح است و نه بلیغ زیرا فصاحت و بلاغت متعلق به مجموع جملهای است که آن لفظ به شکل مخصوص و در چارچوب مبانی نحوی، در آن جای گرفته است. (جرجانی،1995: 28-29)
بنابراین آنچه در این قسمت حائز اهمیت است توجه به ترکیب جملات موجود سوره حج، عنصر تقدیم و تأخیر، حذف، بلند و کوتاه بودن آیهها، صنعت التفات و جملات انشایی و خبری است که رهنمود ما به سبک زبانی اثر بهحساب میآیند.
2ـ 6ـ 2 سطح ادبی
ازجمله مواردی است که در واکاوی هر متن از دیگر موارد سبکشناسی بیشتر موردتوجه قرار میگیرد و در متون ادبی میزان استفاده از این مؤلفه نقش چشمگیری در تعیین سطح سبکی یک اثر دارد، جنبه ادبیت آن اثر است. سطح ادبی شامل توجه به بسامد لغاتی است که در معنی ثانویه (مجاز) بهکاررفتهاند. همچنین توجه به شاخههای علم بیان از قبیل تشبیه، استعاره، کنایه و مسائل علم بدیع معنوی از قبیل ایهام و بهطورکلی زبان ادبی اثر و انحرافهای هنری و خلاقیتهای ادبی در زبان میشود.
زبان عربی را به خاطر ویژگیهای فنی منحصرش از تمامی زبانهای دیگر متمایز دانستهاند. ویژگیهای هنری که باعث انتخاب شایسته آن بهعنوان زبان قرآن شده است. زبان عربی، منسجمترین زبان دنیا بابیان هنری قوی، برانگیزاننده احساسات فنی وانسانی، متلائم با معیارهای زیبایی که در ترکیب حروف و کلمات و عبارات آن آشکار میشوند، است. به اعتقاد عقاد این زبان، زبان تصویر آفرینی هنری یا “زبان مجاز” است.(عقاد، لاتا: 26)
اينكه قرآن را فراتر از متني دين شناختي- حقوقي و در جستار كنوني، متني ادبي در نظر بگيريم، در مطالعات قرآني روشي تازه و نوپا نبوده و مسبوق به سابقه است. چينش واژگان، صنايع ادبي و رخشندگيهاي ادبي قرآن در رويكردهاي تفسيري موثق و اصيل نيز مشاهده ميشوند. اين امر نيز از خود قرآن نشأت ميگيرد كه از همان بدو نزول، مخاطبان اوليه خود (اعراب همعصر پيامبر (صلیالله علیه و اله و سلم)) را به هم آوردخواهی فراخواند مبني بر اينكه اگر گمان ميكنند كه قرآن كلام خدا نيست، كلامي همتاي آن بياورند، بهویژه اينكه آنان در خلق آثار ادبي ماندگار و بهخصوص شعر و شاعري، فخر و سرآمد روزگار خود نيز بودند. هم آوردخواهی قرآن كه اعراب و فقهاي مسلمان را ناكام گذاشته بود، به مسئلهاي دامن زد كه از آن به تقليدناپذيري (اعجاز) قرآن ياد ميكنند. تقليدناپذيري قرآن، در اصل اصطلاحي ادبي است؛ قرآن از حيث زبان و سبك است كه تقلیدناپذیر مينمايد.
بر همین اساس؛ عدهای قرآن را منبع اصلي و محوري استشهادات ادبي میدانند; مانند طبري در تفسير جامع البيان، كه شواهد قرآني را بر ساير شواهد مقدّم داشته است.(فهمی، لاتا : 60)
فنون و صنايع ادبي گنجاندهشده در قرآن عموماً به دودسته تقسيم ميشوند. شگردهايي كه بهواسطه آرايش چشمگير واژگان (موسوم به تمهيدات) معنا را پررنگ ميكنند و شگردهايي كه بهواسطه بهکارگیری واژگان در معنايي غيرمتعارف (موسوم به مجازها) معنا را تقويت ميكنند.
اهمیت منظر ادبیِ سبکشناسی تا بدان جاست که؛ تمام سخن فرمالیستها این است که در ادبیات اصل، ادبیت است. یعنی طرز بیان و نحوه ارائه موضوع بهصورت ادبی. هرچه ادبیت اثری متشخصتر باشد اثر ادبیتر است.(شمیسا، 1374: 158)
بنابراین محقق در این سطح باید به دنبال ارتباط نحوه بیان بلاغی اثر با تفکر موجود در متن بگردد و درواقع نقش شیوههای بیانیای چون: تشبیه، استعاره، مجاز، کنایه را بر مفاهیم موجود در متن موردبررسی قرار دهد.
2ـ 6ـ3 سطح فکری
بدون تردید هر متنی اعم از ادبی و غیرادبی دربردارنده فکر و ایدهای است که زبان بهعنوان وسیله بیان وظیفه دارد با توجه به ظرفیتهای خود و توانایی گوینده یا نویسنده به ادای آن بپردازد و وظیفه سبک شناس در این سطح کشف جزئی ساختار زبان و شیوههای بیانی متن و درنهایت ایجاد پیوند میان این کشفیات بامعنی و ایدئولوژی بهدستآمده از آن متن است. بیشک لازمهی توفیق محقق در این پژوهش، مطالعه زبانشناسی و ادبی دقیق یک اثر است و توجه دقیق به تمام رویکردهای سبک شناسانه است.
زبان، نظام، تعاملات و عملیات حاکم بر آن گویای معنا و ایدئولوژی صاحب اثر است. همانطور که در مبحث سبکشناسی ساختارگرا ذکر شد، ما باید معنی متن را از طریق نشانهها و ساختار موجود خود متن به دست آوریم «زبان در سطوح متفاوت، حامل ایدئولوژی است و به ایدئولوژی شکل میدهد و از آنسو از آن تأثیر میپذیرد. در ایدئولوژی نهتنها «چه گفتن» ما را تحت کنترل خود دارد بلکه «چگونه گفتن» را نیز سازماندهی میکند». (فتوحی، 1391: 345)
از مطالب گفتهشده میتوان نتیجه گرفت که تأمل در هسته زبانی یک اثر و بررسی شیوههای بیانی آن، سبک شناس را به معنی و ایده آن متن رهنمون میکند، [معنایی که اصل هر اثر است] و از این طریق میتوان به جواب سؤالات زیردست پیدا کرد: آیا اثر درونگرا (انفسی) و ذهنی است یا برونگرا(آفاقی) و عینی؟
با بیرون و سطح پدیدهها تماس دارد و یا به درون و عمق پرداخته است؟ شادی گراست یا غم گرا؟ خردگراست یا عشق گرا (عرفانی)؟ چه فکر خاصی را تبلیغ میکند؟. (شمیسا، 1374: 156-157)
2ـ 7 ارتباط سبکشناسی و بلاغت
دانش سبکشناسی در راستای واکاوی و موشکافی ادیبانهی آثار ادبی از دیگر علوم نیز بهرهمند است چنان چه در این میان نقش دانش بلاغت بیش از سایر علوم به چشم میخورد. بهعبارتیدیگر، ماهیت بررسیهای سبک شناسانه اقتضاء میکند که طی روند پژوهش رابطهای محکم و عمیق بادانش بلاغت داشته باشد؛ تا جایی که گاه این علم بهعنوان جزء جدانشدنی سبکشناسی ارائه میشود ؛ چهبسا در بسیاری از این بررسیها بهطور قاطع به
