
سجاد و سائر ائمه (عليهمالسلام) کار و کوشش نميکردند. امّا نقطهي انحراف زماني است که تمتّع از آنها وي را چنان به خود مشغول سازد که انسان هدفي به غير از آنها را دنبال نکند و از هدف خلقت خويش که همانا قرب الي الله است، غافل ماند. همچنان که در روايت از امام صادق به اين امر اشاره شده است. ايشان ميفرمايند: “دورترين حالات بنده از خدا وقتي است که هدفي جز سير کردن شکم و تأمين خواستههاي شهواني نداشته باشد.” “عن ابي عبدالله (عليهالسلام) قال: ابعد مايکون العبد عن الله عزوجلّ اذا لمّ يهمّه الا بطنه و فرجه”.492
3-6-3. پرخوري
يکي از موانع تهذيب نفس، پرخوري و شکم پرستي است، شخصي که شبانه روز تلاش ميکند غذاهاي خوب و لذيذ تهيه کند و شکم را از انواع غذاها انباشته سازد چگونه ميتواند با خداي خويش خلوت کند، با او انس بگيرد و راز و نياز کند. انسان با شکم انباشته از غذا چگونه ميتواند حال عبادت و دعا داشته باشد. کسي که لذّتش را در خوردن و آشاميدن ميداند، چگونه ميتواند طعم ولذت مناجات را بچشد و به همين جهت اسلام از پرخوري مذمت نموده است.
حضرت صادق (عليهالسلام) به ابوبصير فرمود: شکم در اثر پرخوري طغيان ميکند و نزديکترين احوال بنده به خدا هنگامي است که شکمش خالي باشد و بدترين حالات وقتي است که شکمش پر باشد.493
حضرت صادق (عليهالسلام) فرمود: خداوند سبحان پرخوري را مذموم ميداند.494
رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلم) فرمود: پرخوري نکنيد که نور معرفت در قلب شما خاموش ميگردد.495
حضرت صادق در حديثي فرمود، براي قلب مؤمن چيزي زيانبارتر از پرخوري نيست، پرخوري باعث قساوت قلب و تحريک شهوت ميشود و گرسنگي خورش مومن و غذاي روح و طعام قلب و صحت بدن ميباشد.496
اميرالمؤمنين (عليهالسلام) فرمود: هنگامي که خدا صلاح بندهاش را بخواهد قلت کلام و قلت طعام و قلت خواب را به او الهام ميکند.497
اما يادآوري اين مطلب هم ضروري است که سالک الي الله نيز مانند سائر مردم براي زنده ماندن و نيروي عبادت نياز به غذا دارد اما بايد به مقدار تأمين نيازهاي بدن غذا بخورد و از پرخوري جداً اجتناب نمايد. زيرا پرخوري اسباب کسالت و بيرغبتي به عبادت و قساوت قلب و غفلت از ياد خدا ميشود بر عکس کم خوري و گرسنگي موجب سبکي و آمادگي براي عبادت و توجه به خدا ميشود و اين موضوع کاملاً مشهود است که انسان در حال گرسنگي از صفاي روح و نورانيت و حال خوش برخوردار است که با شکم پر، برخوردار نخواهد بود.
3-6-4. سخنان غير ضروري
يکي از اموري که سالک را از حرکت و نيل به مقصد بازميدارد و مانع توجه و حضور قلب ميشود سخنان بيفايده و غير ضروري است. خداوند متعال به انسان نيروي تکلم داده تا نيازهاي خويش را برطرف سازد. اگر به مقدار نياز سخن گفت، از اين نعمت بزرگ درست استفاده کرده است، اما اگر به سخنان بيهوده و غير ضروري پرداخت، اين نعمت الهي را تضييع خواهد کرد. علاوه بر آن در اثر زياد حرف زدن و پراکنده گوئي، فکرش پراکنده و پريشان ميشود و نميتواند نسبت به خداوند متعال توجه کامل و حضور قلب پيدا کند و به تزکيهي نفس بپردازد، به همين جهت در احاديث از پر حرفي و سخنان بيفائده مذمت شده است از باب نمونه: پيامبر اکرم(صلياللهعليهوآلهوسلم) فرمود: “مردم سه دستهاند 1 – غنيمت برنده 2 – افراد سالم از خطا 3 – متضرر. دسته اول که مغتنم ميباشند کساني هستند که ذکر خداوند بر زبان آنها جاري است و دسته دوم که افراد سالم هستند کساني ميباشند که ساکتند و دسته سوم يعني اهل خسران کساني هستند که وارد در سخنان باطل ميشوند.”قال رسول اللّه صلي اللّه عليه و آله: المجالس ثلاثه غانم و سالم و شاحب، فالغانم الذي يذکر اللّه و السالم فالساکت و الشاحب الذي يخوض في الباطل”.498
و نيز فرمودند: “زبانت را نگهدار که اين بهترين هديه است براي نفس خودت، آنگاه فرمود، انسان به حقيقت ايمان نائل نميشود مگر اينکه زبانش را نگهدارد.”499
در همين رابطهي اميرالمؤمنين (عليهالسلام) فرمودند: زبانت را نگهدار و سخنانت را بشمار تا اينکه کلامت در غير امر خير تقليل يابد.500
امام رضا (عليهالسلام) فرمودند: سه چيز از علائم فهم و فقاهت ميباشد: بردباري و علم سکوت و سکوت دري است از درهاي حکمت، سکوت موجب محبت ميشود و دليل هر خيري است.501
به هر حال بر سالک لازم است زبان خويش را کاملاً کنترل کند و سنجيده سخن بگويد، از ولنگاري و پرحرفي جدّاً اجتناب کند، در مورد امور دنيا به مقداري سخن گويد که براي زندگي او ضرورت دارد و در عوض زبانش را به گفتن ذکر و ورد و مطالب علمي و مطالب سودمند و مفيد اجتماعي مشغول بدارد.
3-6-5. ضعف اراده
يکي از موانع بزرگ اين راه که شايد مهمترين آنها باشد ضعف و اراده و عدم قدرت تصميم گيري است. اين مانع انسان را از شروع در عمل باز ميدارد. شيطان و نفس اماره ابتدا سعي ميکند موضوع رياضت و مسير و سلوک را کوچک و غيرضروري جلوه دهند. تلاش ميکنند، انسان را به انجام وظايف صوري، بدون توجه و حضور قلب، قانع سازند، ميگويند. تو وظيفهاي جز انجام اين عبادتها نداري. چه کار داري با حضور قلب و توجه و ذکر و تهذيب نفس و اگر احياناً به فکر افتاد با صدها حيله و نيرنگ او را از اراده باز ميدارند و گاهي موضوع را آنقدر برايش دشوار جلوه ميدهند که مأيوس و نااميد گردد.
ليکن انسان بايد جلوي وسوسههاي شيطان و نفس اماره را بگيرد. با مراجعه به آيات و احاديث و کتب معرفت و اخلاق به ارزش و ضرورت سير و سلوک واقف گردد و بداند که تهذيب رأس همه امور است و موجب فراهم آمدن سعادت دنيا و آخرت است.
3-6-6. حبّ ذات
وقتي سالک، تمام موانع را برطرف ساخت و از همهي مراحل گذشت، تازه با مانع بسيار بزرگي مواجه ميشود و آن حب ذات است. تازه متوجه ميشود همهي اعمال و حرکات و عبادتهايش از حبّ ذات نشأت ميگيرد چرا که عبادت و رياضت و ذکر و دعا و نماز و روزهاش، به منظور استکمال نفس و پاداش اخروي است که نتيجهاش عائد نفس ميشود و چنين عبادتهايي گرچه انسان را به بهشت و ثواب اخروي نائل ميگرداند، ليکن انسان را به مقام شامخ ذکر و شهود و لقاء، ارتقاء نخواهند داد. سالک تا از مقام خودخواهي و خودبيني نگذرد، نور خدا در دلش تجلي نخواهد کرد و تا از مقام ذات و حب نفس هجرت نکند به بارگاه قدس الهي بار نخواهد يافت.
بنابراين بر انسان سالک لازم و ضروري است که با رياضت و جهاد خويشتن را از محدوده حب ذات خارج سازد و حب ذات را به حب خدا تبديل نمايد و همه کارهايش را صرفاًٌ براي رضاي خدا انجام دهد. اگر غذا ميخورد بدان منظور باشد که محبوب ازلي زنده ماندنش را خواسته است و اگر عبادت ميکند بدان جهت باشد که خداي را سزاوار پرستش ميداند. چنين فردي نه طالب دنيا است و نه طالب عقبي، بلکه طالب خداست. حتي کشف و کرامت را نميخواهد و جز معبود حقيقي مطلوب و منظوري ندارد. اگر از اين مرحله دشوار نيز گذشت و حتي شخصيت و هويت خويش را از دست داد، ميتواند در بساط توحيد قدم بگذارد و به مقام شامخ لقا و شهود ارتقا يابد و در بارگاه “في مقعد صدقٍ عند مليک مقتدر” نازل گردد.
3-6-7. شيطان
از آنجا كه شيطان دشمن انسان است502 و سوگند خورده كه همه انسانها را گمراه نمايد503 يكي از عوامل اصلي آلوده شدن انسانها به گناه و مانع عمده تحصيل تزكيه به شمار ميرود بر همين اساس قرآن مؤمنان را از تبعيت او برحذر داشته و ميگويد اگر لطف خدا نبود ـ با توجه به دامها و وسوسههاي شيطان504 هيچ كس قادر به تزكيه خود نميبود.505
3-6-8. كفر و نفاق
عدم پذيرش دين الهي و نفاق از ديگر موانع طهارت قلب و تزكيه است.506
3-6-9. عصيان و گناه
نافرماني خداوند و ارتكاب گناه از ديگر اموري است كه قرآن در آياتي آن را مانع تطهير قلوب مؤمنان برمي شمارد. از جمله در آيه ?? آل عمران به پيمان شكني يهود به قصد رسيدن به مال دنيا اشاره كرده و آن را مانع تزكيه آنان دانسته است كه مراد از عدم تزكيه اين افراد اين است كه خداوند آنان را از آلودگي گناهشان به وسيله آمرزش پاك نميكند و يا مراد تزكيه در گفتار است يعني خداوند چنان كه اولياء خود را مدح ميكند آنان را مورد ستايش قرار نميدهد.507 يا مراد اين است كه خداوند اين افراد را در جايگاه پاكان قرار نميدهد.508 در آيات ?? و ?? مائده نيز به گناهاني همچون، گوش سپاري به شايعات، سخنان دروغ، جاسوسي براي ديگران، تحريف كتب آسماني و حرام خواري از سوي يهود اشاره نموده و ارتكاب آنها را از موانع تطهير قلوب برشمرده است.
4- فصل چهارم:
رابطه ابتلاء و تزکيه اخلاقي
1)تاثير ابتلاء بر تزکيه اخلاقي
2) تاثير تزکيه اخلاقي برابتلاء
4-1. تاثير ابتلاء بر تزکيه اخلاقي
همانطور که در فصل پيش ذکر شد تزکيه اخلاقي يکي از اهداف بعثت پيامبران و ضامن سعادت اخروي بشر است؛ به نظر ميرسد براي رسيدن به اين مهم، خداي متعال نيروي کمکي به نام ابتلاء براي ما ميفرستد که هرگاه غفلت کرديم و يا در اين مسير ناتوان بوديم به کمک ما آيد. از اين رو ابتلاء بر تزکيه اخلاقي اثر گذار است که در ذيل به بيان آن ميپردازيم:
4-1-1. گذر از نفس و رجوع به خدا
براي رهايي از رذايل نفساني و رسيدن به تزکيه اخلاقي و براي پيمودن راه بندگي ورسيدن به مقام قرب الهي راهي پرفراز و نشيب در پيش است و اين راهي است که انسان بايد از نفس و نفسانيات خود عبور کند و به سوي خدا باز گردد. از اين رو فرمود: “عَلَيکُم اَنفُسَکُم”509 بر شما باد نفستان.
علامه طباطبايي در تفسير اين آيه فرموده عليکم دربارهي راه و طريق به کار ميرود يعني اين راه را بپاييد و مراقب آن باشيد، پس آيه شريفه راه بازگشت به سوي خدا را نفس انسان معرفي ميکند.
پروردگار مهربان با ابتلاها و گرفتاريها به انسان کمک ميکند که نفس خود را بپويد و به مبدا و آغاز هستي که پايان و سرانجام است، برساند. “هُوَ الاوَّلُ وَ الاخِرُ وَ الظّاهِرَ وَ الباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِ شَيءٍ عَليم” 510
بر اين اساس فرمود: “وَ بَلونا هُم بِالحَسَناتِ وَ السَّيئاتِ لَعَلَّهُم يرجِعُون” و ايشان را با نيکيها و ناخوشيها آزموديم و مبتلا ساختم شايد که بازگردند.511
بلاها موجب ميشود انسان از مفاسدي که نفسانيات برايش پديد آورده دامن برکشد و با شکوفايي استعداد عبوديت که در جانش نهاده شده به سوي خداوند متعال بازگردد.
“ظَهَرَ الفَسادُ َ في البِرِّ وَ البَحرِ بِما کَسَبَت اَيدي النّاس لِيذقَهم بَعضَ الَّذي عَمَلوا لَعَلَّهُم يرجَعُون” به سبب کردار مردم فساد در آبها و خشکيها آشکار شده، تا سزاي بعضي از آن چه انجام دادهاند به آنان چشانده شود، باشد که بازگردند.512
4-1-2. بيداري و ياد حق
سير از نفسانيت و کبر و خودپرستي تا تزکيه اخلاقي، مراحل و منازلي دارد که خداي تعالي با ابتلاها انسان را در اين مراحل سير ميدهد و اولين آنها يقظه است.
يقظه يعني بيداري و هنگامي در انسان پديد ميآيد که از غفلت بيرون آمده و به خداي متعال توجه کند. آزمونها و فراز و فرودهاي زندگي عامل کارآمدي است براي اين که انسان به ياد خدا افتاده و رو به سوي او کند. خداوند مولاي بندگان است و مولا بنده اش را رها نميکند؛ خداي متعال هرگز بندهاش را در غفلت رها نميکند و با تلنگرهايي آنها را متذکر ميسازد.
حضرت علي (عليه السلام) فرمود: “اِذا رَاَيتَ اللهَ سبحانَه يتابِعُ عَلَيکَ البَلا فَقَد اَيقظَکَ…”513 هنگامي که ديدي خداوند سبحان پياپي رنجها و گرفتاريها را بر تو ميفرستد، بيترديد تو را بيدار ميکند.
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: “المُومنُ لا يمضِي عَليه اَربَعوُنَ لَيلَةً اِلاّ عَرَضَ لَه اَمرٌ يحزُنُه و يذَکِّرَ رَبَّه”514.
بر مومن چهل شب نميگذرد مگر اين که اتفاقي ميافتد تا او اندوهگين شده و به سبب آن ياد آور حق شود.
بويژه پس از گناهان خداوند بندگان محبوبش را مجازات ميکند تا در آثار غفلت گناه فرو نماند و براي توبه هوشيار شوند.
امام علي (عليه السلام) فرمودند: “اِنَّ اللهَ يبتَلي عِبادَهُ عِندَ الاَعمالِ
