
میبخشد و در آنها جاریست، نادیده بگیریم، آنگاه شکوه جهان هستی در برابر روح جستجوگرمان، گنگ و خاموش میشود»(باسانو، 1385، 9).
نورالانوار: نورِ نورها. “نورالانوار” نوری که همۀ نورهای پدیدار به آن پدیدار میشود، هم نور است و هم تاریکی.
مراد، ذات حق تعالی است که در حکمت اشراق ص121و 124، به آن اشاره شده است(دهخدا، 1377، ذیل واژه نورالانوار).
رنگ: رنگ نیز، در مباحث علمي، در دو ساحت مورد توجه قرار میگیرد؛ يكي در عالم فيزيك و ديگري در وادي متافيزيك و متون آييني و اسطورهاي و ديني. بُعد اول، در عالم ماده و بُعد دوم، در عالم معنا شناخته میشود. در قلمروي ماده، رنگ از تجزيۀ نور، به دست ميآيد و تعريف آن، مورد تأييد همه فيزيكدانان است. از هنگامي كه علوم تجربي شكل گرفت و مباحثي در اين زمينه به وجود آمد، چه يونانيان و چه مسلمانان، بر اين وجه از رنگ تأكيد كردهاند. رنگ، يك عنصر كاملاً مادي و محصول تجزيۀ نور، تعريف شده است كه از آن رنگهاي اصلي بدست میآید. همچنین از ترکیب رنگهای اصلی، رنگهاي متنوع و فرعي ديگر، به وجود ميآيد.
رنگ از دیدگاه فیزیک، اثری است که از انوار منکعس بهوسیلۀ اجسام بر روی چشم، احساس میشود. به عبارت دیگر، پرتوهای نورانیِ دیدنی که طول موج آنها از 400 میکرون متغیر است. این نورهای رنگین، از تجزیهی نور سفید به وسیلۀ یک منشور و ایجاد طیف حاصل میگردد که این بازتاب، شامل بنفشها، نیلیها، آبیها، سبزها، زردها، نارنجیها و سرخها است(آيتاللهي، 1377).
دهخدا، نور سفيد را مجموعۀ هفت رنگ_ و نه هفت نور_ دانسته، گفته است: رنگهاي اصلي كه به وسيلۀ منشور، ظاهر ميگردد، هفت رنگ است: قرمز، نارنجي، زرد، سبز، آبي، نيلي و بنفش.
فرهنگ معین، رنگ را كيفيتي از ظاهرِ چيزي، مانند سفيدي، سرخي، سبزي، زبيدي و… میداند.
در درون خـود بیـفزا درد را تا ببینی سـرخ و سـبز و زرد را
کی بینی سبز و سرخ و بور را تا نبینی پیش از این سه، نور را
(مولوی، 1384، 54)
در مبحث فیزیک، رنگ، عاری از تضاد نیست؛ و در نظام رنگشناسی هفت نوع تضاد وجود دارد:
1. تضاد ته رنگ
2. تضاد تيرگي-روشني رنگ
3. تضاد رنگهاي سرد و گرم
4. تضاد رنگهاي مكمل
5. تضاد همزماني رنگها
6. تضاد اشباع یا كيفيت رنگ
7. كنتراست كميت يا وسعت سطوح رنگها5(هوشیار، 1390، 92)
همچنین از منظر فیزیکدانان، رنگ به نور وابسته است. «ابن هیثم میگوید: “نور، موجد حسن است و لذا شمس و قمر و کوکب نیکو جلوه کنند، با آنکه جز نورِ تابان، هیچ عاملی در آنها نیست که به سبب آن، جمیل و نیکو بنمایند. پس نور، خود موجد حسن است” و میافزاید که رنگ نیز خود میتواند حسن بیافزاید، زیرا رنگهای درخشان “ناظر را خوش آید و دیده را بنوازد”»(بلخاری قهی، 1384a، 498؛ نجیب اوغلو، 1379، 259).
در ساحت متافيزيك، رنگ عامل تعيین و ظهور است كه در قلمروي عرفان و حكمت مورد توجه قرار ميگيرد. بنا بر نگرههاي عرفاني، وقتي وحدت به كثرت تبديل شد و بر اساس ظهور، عالم امكان شكل گرفت، رنگ يكي از عواملي است كه به نحوي، تمايز ميان تجليّات متفاوت و ظهوراتِ مختلف را ايجاد میکند(بلخاری، 1390).
در سنت اسلامی نیز، رنگ از دیدگاه متافیزیکی مورد بررسی قرار میگیرد. از این جهت، شخص دوگانگی نور و تاریکی را به صورت (مکانهای دائمی) نهفته در الگوی ازلی الهی میبیند. عالم رنگ، نمیتواند عاری از تضاد باشد و اعجاز این جاست که به قول مولانا رنگ، نشأت گرفته از آن چیزی است که بیرنگی است. آن چیزی که بیرنگ، یا به عبارتی، نور محض است، قلمرو “وجود محض” و واحد مطلق است، که در آنجا هیچ فردیّتی وجود ندارد، به یکباره حکم رانده شده و نور، سرچشمه هستی قرار گرفته و به واسطۀ درخشش بیحّد این نور است که شناخت خداوند دشوار میشود(ابراهیمی جوزدانی، 1384).
نگارگر و نگارگری: در لغتنامه دهخدا نگارگر، به معنای مصّور، رسم کننده، صورتگر، چهره گشا و نگارنده آمده است. و نگارگری را به معنای صورتگری، نقاشی و عملِ نگارگر ذکر کرده است.
چندان نگار دارد رویش که هر زمان حیران شود نگارگر اندر نگار او
فرخی
(دهخدا، 1377، ذیل واژه نگارگری)
نگارگری، یکی از زیباترین جلوههای نقاشی است که با ترکیبِ شمایل انسانی، طرحهای طبیعت و رنگ بندیِ بُعددار، اثری بی نظیر به وجود میآورد.
«در نگارگری ایرانی، تلاش برای به تصویر کشیدن فضای سه بعدی یا پیکرهپردازی آدمها صورت نگرفته و آدمها و گیاهان، شبیه شکلهایی هستند که گویی از کاغذهای رنگی بریده شدهاند»(گیلانی، 1390، 249).
مذهب: در اصطلاح علمِ کلام اسلامی، طریقهای خاص، در فهم مسائل اعتقادی است. نگارگر همیشه دارای شور مذهبی است و خود، نوری از نور حق است. به همین دلیل اثرش، نور الهی را جلوهگر میسازد(دهخدا، 1377، ذیل واژه مذهب).
مذهب عاشق ز مذهبها جداست عاشقان را مذهب و ملت خداست
مولوی
عرفان: «شناخت و دانستن، بعد نادانی. شناختن و معرفتِ حق تعالی»(سجادی، 1362، 330).
نام علمی است از علوم الهی که موضوع آن، شناخت حق و اسماء و صفات اوست. در مجموع، راه و روشنی که اهلالله برای شناسایی حق انتخاب کردهاند که آن را عرفان مینامند.
اگر بشناختی خود را به توفیق هم از عرفان حق یابی تو توفیق
در مفهوم خاص، یافتن حقایقِ اشیاء، به طریق کشف و شهود. به این جهت، تصوّف یکی از جلوههای عرفان است(سجادی، 1362). تصوّف، یک نحله و طریقۀ سیر و سلوک عملی است که از منبع عرفان، سرچشمه گرفته است.
2-2 رنگ و نور در معارف اسلامی
تاریخ علم در اسلام، همان طور که قبلاً ذکر شد، با نظریۀ انقلابی امام صادق(ع) آغاز شد. «در بین دانشمندان یونانی، این نظریه رایج بود که برای رؤیت اشیاء، از چشم انسان نوری با گسترهی مخروطی شکل خارج میشود که رأس آن از چشم انسان آغاز میگردد. در نتیجه آنچه در محدودۀ مقطع این مخروطِ نورانی قرار گیرد، قابل رؤیت است. اما امام صادق (ع) اولین کسی بودند که این نظریه را باطل نمودند»(مراثی، 1389، 28). نویسندگان کتاب “مغز متفکّر جهان شیعه” نوشتهاند که ایشان فرمودند: «نور از طرف اشیاء به سوی چشم میآید و بر دیده میرسد، ما شیء دور را نزدیک خواهیم دید و اگر بتوان چیزی ساخت که بدان وسیله، تمام نوری را که از یک شیءِ دور میآید، به چشم بتابانیم، در صحرا، شتری که در فاصلۀ سه هزار ذرع میچرد را در فاصلۀ شصت ذراعی خواهیم دید، یعنی پنجاه بار آن را نزدیکتر مشاهده خواهیم کرد»(منصوری، 1358، 299). نویسندگان کتاب، اضافه میکنند که «این نظریه به وسیلۀ شاگردان امام صادق (ع)، گسترش پیدا کرد و در زمان جنگهای صلیبی که تماس بین شرق و اروپا زیاد شد، به اروپا منتقل گردید»(منصوری، 1358، 311).
«هنر اسلامی، هدف و وظیفۀ خود را، در مقام حامی و پشتیبانِ برای دستیابی وحی قرآنی، برای دستیابی به غایتی که اسلام به واسطۀ آن، الهام شده، یعنی تحققِ اصلِ توحید «لا اله الا الله» دنبال میکند؛ یعنی غایتِ تجلّی خدای یگانه از خلالِ زیباییِ مسحور کنندۀ اشکال، رنگها و اصوات که همانند جلوههای خدا، ظاهراً صُوری محدود هستند؛ اما از درون، به لاینتناهی گشوده میشدند و محملی برای دستیابی به حقیقتی هستند که هم جلال است و هم جمال»(نصر، 1375؛ ابراهیمی جوزدانی، 1384، 18). در باور اسلامی، خداوند متعال، نور است. ایمان، نور است. قرآن کریم، نور است. ائمه اطهار و انبیاء، نور هستند. امام زمان (عج)، نور است6 و فرشتگان نیز، نور هستند.
کتب متعددی، به مسألهی رنگ و نور در مبحث قرآن و احادیث، پرداختهاند که در این پایاننامه نمیگنجند. برای همین منظور به طور خلاصه و در حد نیاز به آنها اشاره میشود.
2-2-1 نور در قرآن
«در قرآن، سورهای به نام نور است و کلمه نور و ترکیبهای آن در مجموع 49 بار در قرآن آمده است»(بهمنی، 1390، 14). در آیۀ35 سوره نور، نور، عاملی است که خداوند به وسیلهی آن هر کس را که بخواهد هدایت میکند.
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونِةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ». «خدا نور آسمانها و زمين است، نور را همچون محفظهاى است كه در آن چراغى باشد، و چراغ در شيشهاى، شيشهاى كه گويى ستارهاى است درخشان، و آن چراغ با روغن زيتونى صاف روشن باشد كه از درخت پر بركت زيتون (سرزمين مقدس) گرفته شده باشد نه زيتون شرقى و نه غربى، در نتيجه آنچنان صاف و قابل احتراق باشد كه نزديك است خود به خود بسوزد هر چند كه آتش بدان نرسد، و معلوم است كه چنين چراغى نورش دو چندان و نورى بالاى نور است، خدا هر كه را خواهد به نور خويش هدايت كند و اين مثلها را خدا براى مردمى مىزند كه خدا به همه چيز دانا است»(طباطبایی 1363، ج 15، 169).
سالک از نور هدایت ببرد راه به دوست که به جایی نرسد گر به ضلالت برود
(حافظ، 1384، 159)
از آنجا که «وجود و هستى هر چيزى، باعث ظهور آن چيز براى ديگران است، مصداقِ تامِ نور مىباشد، و از سوى ديگر، چون موجوداتِ امكانى، وجودشان به ايجادِ خداى تعالى است، پس خداى تعالى، كامل ترين مصداق نور مىباشد، او است كه ظاهرِ بالذات و مظهرِ ما سواى خويش است، و هر موجود،ى به وسيلۀ او ظهور مىيابد و موجود مىشود.
پس خداى سبحان، نورى است كه به وسيلۀ او، آسمانها و زمين ظهور يافتهاند، اين است مراد جمله “اللّه نور السموات و الارض”، چون نور را اضافه كرده به آسمانها و زمين؛ و آنگاه آن را حمل كرده بر اسم جلاله “اللّه” و فرموده نور آسمان و زمين الله است… پس، تا اينجا اين معنا به دست آمد كه مراد از نور، در جملۀ (خدا نور آسمانها و زمين است) نورِ خداست، كه از آن، نور ِعامِ عالمى نشأت مىگيرد، نورى كه هر چيزى به وسيله آن روشن مىشود و با وجود هر چيزى مساوى است، و عبارت اُخراى آن است و اين همان رحمتِ عامِ الهى است»(طباطبایی 1363، ج 15، 172_173). این نور علاوه بر اینکه نور خاص خداى تعالى است، به نور مؤمنين نیز اختصاص دارد و آن به طورى كه از كلام استفاده مىشود، حقيقت ايمان است.
علامه طباطبایي، در تفسیر این آیه مینویسد: كلمهي نور، چیزي است كه اجسامِ تیره را براي ما روشن ميكند و هر چیزي، بوسیلهي آن ظاهر و هویدا ميگردد. ولي خود نور، براي ما به نفسِ ذاتش مكشوف و هویداست و چیز دیگري آن را ظاهر نميكند. چون وجود و هستي هر چیزي، باعث ظهور آن چیز براي دیگران است، مصداق تام نور است. از سویي چون موجودات امكاني، وجودشان به ایجادِ خداي تعالي است، پس خداي تعالي كاملترین مصداق نور است و هر موجودي، به وسیلهي او ظهور ميیابد و موجود ميشود(طباطبایی 1363، ج 15؛ مددپور 1374).
در قرآن کریم، نور، صفت تورات «انا انزلنا التوریه فیها هدی و نور»(مائده، 44) صفت انجیل «و اتیان الانجیل فیه هدی و نور»(مائده، 46) و صفت قرآن «قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین»(مائده، 15) است.
ظلمت و نور، دو مفهوم در مقابل یکدیگر هستند. «هل تستوی الظلمات و النور»(رعد، 16).
مقصد نهایی مؤمنان، نور است «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور»(بقره، 257).
زمین، به نور رب، نورانی است «و اشرقت الارض بنور ربها»(زمر، 69).
شرح صدرِ انسان، به وسیلۀ اسلام، خود نوری از سوی خداوند است. «افمن شرح الله صدره الاسلام فهو علی نور من ربه»(زمر، 22).
نور، عاملی است که خداوند، به وسیلۀ آن هر که را بخواهد، هدایت میکند. «علی نور یهدی الله لنوره من یشاء»(نور، 35).
مؤمنین و مؤمنات صاحب نوری هستند. «یوم تری المؤمنین
