
متعالي است. ولي اين خيريت به اين معنا نيست كه خدا يك فاعل خير متعالي است يعني نفس اينكه خداوند چنين عالمي را اراده كرده است، قطع نظر از اينكه ما چه قضاوتي دربارة آن داريم، دليل بر خوب بودن آن است. لزومي ندارد كه خداوند را با معيارهاي بشري بسنجيم.”92
نتيجه ميگيريم که “هستي، خير عليالاطلاق است. هستي از آن حيث كه هستي است خيري است كه شرّي در آن نيست و حُسني است كه قبح ندارد. اگر ما چيزها و كارها را موصوف به بدي، زشتي، ناپسندي و اوصاف ديگر ميكنيم بر اثر يك امر عَرَضي است.”93
“شرّ عَرَضي است و عرض، كيفيتش هرچه باشد، هرگز نميتواند چيزي به جوهر بيفزايد.”94
هيچ شري، شر محض نيست، عدمها و نيستيها به نوبه خود مقدمه هستيها و خيرات و کمالات اند، شرور به نوبه خود مقدمه و پله تکامل اند. بنابراين آنچه ما شر ميپنداريم، درواقع ودر کل خير است.
2-3-2. معاد شناسي
با توجه به نقش حقيقى و انحصارى ابتلاء در تحصيل عمل، و نقش حقيقى و انحصارى عمل در سعادت انسان، و قراردادى نبودن سعادت بشر، ضرورت نظام ابتلاء براى نيل به سعادت يا شقاوت انسان معلوم مىگردد.
از نگاه قرآن، حكمت غايي و فلسفه نهايي آفرينش انسان و جهان، بازگشت به خداوند متعال است. و اگر اين هدف نباشد، نه تنها آفرينش انسان، بلكه آفرينش جهان، باطل و بيهوده است. لذا در تبيين هدفدار بودن خلقت انسان ميفرمايد: “أفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَ أَنَّكُمْ إِلَينَا لَا تُرْجَعُونَ” آيا گمان برده ايد كه ما شما را بيهوده آفريدهايم و به سوي ما بازنميگرديد؟95 همچنين در سوره ص آيه27 ميفرمايد: ما آسمان و زمين و ميان آن دو را پوچ نيافريديم، اين گمان كساني است كه كافر شدند.
بنابراين انسان، بايد با به كارگيري انديشه و عقل، با آفريدگار خود آشنا شود و با بكاربستن برنامههايي كه او از طريق پيامبران خود براي سعادت دنيا و آخرت انسان، ارائه كرده است، به سوي رحمت مطلق خداوند متعال رهسپار گردد و براي هميشه از بهترين زندگيها برخوردار شود. اما اگر فرمان عقل را ناديده گرفت و به جاي پيروي از آن، تسليم هوسهاي حيواني خود شد، آينه دلش زنگار ميگيرد، خدا را فراموش ميكند و بدين سان، از رحمت واسعه او دور ميگردد و بدترين زندگيهاي ابدي را براي خود رقم ميزند. يکي از مواردي که انسان را به خدا و معاد توجه ميدهد و زنگار قلب را ميزدايد، ابتلاء است. نوع جهانبيني و تفکر ما از ابتلاء در تامين زندگي اخروي ما بسيار تاثيرگزار است.
توجه به اين واقعيت كه همه از او هستيم اين درس را به ما مىدهد كه از زوال نعمتها هرگز ناراحت نشويم، چرا كه همه اين مواهب بلكه خود ما تعلق به او داريم، يك روز مىبخشد و روز ديگر مصلحت مىبيند و از ما باز مىگيرد و هر دو صلاح ما است.
و توجه به اين واقعيت كه ما همه به سوى او باز مىگرديم به ما اعلام مىكند كه اينجا سراى جاويدان نيست زوال نعمتها و كمبود مواهب و يا كثرت وفور آنها همه زودگذر است، و همه اينها وسيلهاى است براى پيمودن مراحل تكامل، توجه به اين دو اصل اساسى اثر عميقى در ايجاد روح استقامت و صبر دارد.
بديهى است منظور از گفتن جمله “إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيهِ راجِعُونَ” تنها ذكرزبانى آن نيست، بلكه توجه به حقيقت و روح آن است كه يك دنيا توحيد و ايمان در عمق آن نهفته است.96
توجه به گذرا بودن حوادث اين جهان و سختيها و مشكلاتش و اينكه اين جهان گذرگاهى بيش نيست عامل ديگرى براى پيروزى محسوب مىشود كه در جمله “إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيهِ راجِعُونَ” (ما از آن خدا هستيم و به سوى خدا باز مىگرديم) آمده است. اصولا اين جمله كه از آن به عنوان” كلمه استرجاع” ياد مىشود، عصارهاى است از عاليترين درسهاى توحيد و انقطاع الى اللَّه و تكيه بر ذات پاك او در همه چيز و در هر زمان، و اگر مىبينيم بزرگان اسلام به هنگام بروز مصائب سخت اين جمله را با الهام گرفتن از قرآن مجيد تكرار مىكردند براى اين بوده است كه شدت مصيبت آنها را تكان ندهد و در پرتو ايمان به مالكيت خداوند و بازگشت همه موجودات به سوى او، اين حوادث را در خود هضم كنند.
امير مؤمنان على (عليه السلام) در تفسير اين جمله مىفرمايد: “ان قولنا انا للَّه اقرار على انفسنا بالملك و قولنا و انا اليه راجعون اقرار على انفسنا بالهلك.”
اين كه ما مىگوئيم” إِنَّا لِلَّهِ” اعتراف به اين حقيقت است كه ما مملوك اوئيم و اينكه مىگوئيم” وَ إِنَّا إِلَيهِ راجِعُونَ” اقرار به اين است كه ما از اين جهان خواهيم رفت” و جايگاه ما جاى دگر است.97
“مَنْ كانَ يرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ.”98
آن كس كه به ديدار خداوند اميد دارد (مىداند كه) بى شك اجلى كه خداوند تعيين كرده آمدنى است و اوست شنواى دانا.
حضرت على (عليه السلام) فرمودند: “مراد از “لِقاءَ اللَّهِ”، روز قيامت است.”99
ابتلاء دو نوع غايت دارد: غايت قريب، و غايت نهايى. غايت قريب، تمييز خوب از بد است100، و غايت نهايى از برپايى نظام ابتلاء، جزا دادن هر کس بر اساس اعمالش مى باشد.101و اين همان معاد است.
2-3-3. انسان شناسي
بي گمان مهمترين هدف آفرينش انسان، قرارگرفتن درمسير بندگي است كه از آن در آيات قرآني و روايي به متاله و رباني شدن انسان تعبير ميشود؛ چرا كه خداوند به صراحت در آيات قرآني از جمله آيه30 سوره بقره فلسفه و هدف آفرينش انسان را خلافت او از خود در قرارگاه زمين دانسته است.
يکي از حکمتهاي خلقت انسان، ابتلاء و آزمايش است. “الذي خلق الموت و الحياه ليبلوكم ايكم احسن عملا” او كسي است كه مرگ و زندگي را آفريد تا بيازمايد شما را كه كدامتان بهترين كردار را داريد.102 همانطور که گفته شد آزمايش خداوند متعال به منظور آگاهي يافتن نيست، بلكه حكمت آن شكوفا كردن استعدادهاي انسان است. چنانكه از امام علي(عليه السلام) روايات شده است:”بدانيد كه خداوند متعال، از آفريدهها كاملا پرده برداشته است، نه اينكه از آنچه آنها پنهان كردهاند، از محفوظات رازهايشان و پنهان شدههاي درونشان، بيخبر باشد. آري، براي اينكه بيازمايد آنها را تا اينكه كدامشان بهترين كردار را دارند تا به اين وسيله ثواب، پاداش و عقاب كيفرش باشد.” شايد همين معنا مقصود باشد از آنچه در برخي روايات آمده كه وقتي حضرت داود(عليه السلام) از خداوند پرسيد كه: “يا رب لماذا خلقت الخلق؟ پروردگارا! چرا آفريدهها را پديد آوردي؟ چنين پاسخ آمد: “لما هم عليه” براي آنچه آنان برآنند (براي قابليتهايي كه دارند).103 يعني هدف آفرينش آنها اين است كه استعدادهايي كه شخصيت آنها براساس آن شكل گرفته، شكوفا گردد و به منصه ظهور رسد.
آيات متعدد و روايات فراوان، سلوک انسان را علل اصلي گرفتاريها و نزول بلاء ميداند. از اين دسته متون ديني استفاده ميشود که رفتار انسان در برخورداري از نعمت و مبتلا شدن به نقمت الهي اثر گذار ميباشد.
آياتي که دال بر اين مطلب است عبارتند از:
1.”وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالأرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يكْسِبُون.”104
اگر اهل قريهها ايمان بياورند و تقوا داشته باشند، هر آينه ما برکات را از آسمان و زمين بر آنها گشايش ميدهيم. ولکن آنها تکذيب کردند و آنها را به وسيلة آنچه که انجام دادند گرفتيم.
طبق اين آيه دو عنصر ايمان و تقوا، دو بينش فکري و روش عملي انسان، معيار نزول نعمت و نقمت بيان شده است. اگر گناه و فساد و طغيان انسان موجب فساد طبيعت و نزول بلايا ميشود، به خاطر اين است که جايگاه جرم انسان در حد کل هستي است؛ زيرا دامنه و قلمرو تأثيرگذاري رفتار انسان البته به طور مستقيم و غيرمستقيم، به وسعت همة هستي است و همة پديدهها را شامل ميگردد.105
2.”ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيدِي النَّاسِ لِيذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يرْجِعُون.”106
فساد در خشکي و دريا به خاطر اعمالي که مردم انجام دادهاند آشکار شده، خدا ميخواهد نتيجة بعضي از اعمال آنها را به آنها بچشاند، شايد بازگردند.
از اين آيه هم استفاده ميشود که نقش انسان در نزول بلا قابل انکار نيست.
3. “وَلَوْ يؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَكَ عَلَيهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَكِنْ يؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا يسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلا يسْتَقْدِمُون”107
و اگر خداوند مردم را به خاطر ظلمشان مجازات کند، جنبندهاي را بر پشت زمين باقي نخواهد گذارد، ولي آنها را تا زمان معين به تأخير مياندازد، اما هنگامي که اجلشان فرا رسد، نه ساعتي تأخير ميکنند و نه ساعتي پيش ميگيرند.
4.”فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَاب.”108
خداوند آنها را به خاطر کيفر گناهانشان مجازات کرد و خدا بدکاران هر امت را سخت به کيفر رساند.”
5.”وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيدِيكُمْ وَيعْفُو عَنْ كَثِيرٍ.”109
هر مصيبتي به شما رسد، به خاطر اعمالي است که انجام داده ايد و بسياري را نيز عفو ميکند.
اين آيه به خوبي نشان ميدهد مصائبي که دامنگير انسان ميشود، يک نوع مجازات الهي و هشدار است. امام علي (عليه السلام) از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نقل ميکند که فرمود: “اين آيه “وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ…”بهترين آيه در قرآن است، اي علي، هر خراشي که از چوبي بر تن انسان وارد ميشود و هر لغزش قدمي، بر اثر گناهي است که از او سر ميزده، و آن چه خداوند در دنيا عفو ميکند گرامي تر از آن است که در قيامت در آن تجديد نظر فرمايد، و آن چه را که در دنيا عقوبت فرموده عادل تر از آن است که در آخرت بار ديگر کيفر دهد.110
6.”إِنَّ اللَّهَ لا يغَيرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يغَيرُوا مَا بِأَنْفُسِهِم.”111
خداوند سرنوشت هيچ جمعيتي را تغيير نميدهد، مگر اين که خويشتن را تغيير دهند.
اين آيات مذکور نمونهاي از آيات الهي است كه نقش انسان را در نزول بلا متذكر ميشود.
و اما رواياتي كه گواه اين مطلب است عبارتند از:
1. امام صادق (عليه السلام) فرمودند: “خداوند هر نعمتي را كه به بندهاي داد از او نگرفت مگر به سبب گناهي كه سزاوار سلب آن نعمت شد.” 112
2. از امام صادق (عليه السلام) نقل شده: گاهي انسان گناه ميکند و از اعمال نيکي همچون نماز شب بازميماند. (بدانيد) کار بد در فناي انسان از کارد در گوشت سريع تر اثر ميکند.”113
همانطور که گفته شد در قرآن متجاوز از بيست مورد امتحان به خدا نسبت داده شده است، چرا که يك قانون كلى و سنت دائمى پروردگار است كه براى شكوفا كردن استعدادهاى نهفته و در نتيجه پرورش دادن بندگان آنان را مىآزمايد.
سربازان را براى اينكه از نظر جنگى نيرومند و قوى شوند به مانورها و جنگهاى مصنوعى مىبرند و در برابر انواع مشكلات تشنگى، گرسنگى، گرما و سرما، حوادث دشوار، موانع سخت، قرار مىدهند تا ورزيده و آبديده شوند و اين است رمز آزمايشهاى الهى.114
از آنجا كه نظام حيات در جهان هستى نظام تكامل و پرورش است و تمامى موجودات زنده مسير تكامل را مىپيمايند، حتى درختان استعدادهاى نهفته خود را با ميوه بروز مىدهند همه مردم از انبياء گرفته تا ديگران طبق اين قانون عمومى مىبايست آزمايش شوند و استعدادات خود را شكوفا سازند. قرآن نمونههايى از امتحانات پيامبران را نيز بازگو كرده است که پيش از اين گذشت.
گرچه امتحانات الهى متفاوت است، بعضى مشكل، بعضى آسان و قهرا نتائج آنها نيز با هم فرق دارد، اما به هر حال آزمايش براى همه هست، قرآن مجيد به امتحان عمومى انسانها اشاره كرده مىفرمايد”أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يتْرَكُوا أَنْ يقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يفْتَنُونَ” آيا مردم گمان مىكنند بدون امتحان رها مىشوند، نه هرگز بلكه همگى بايد امتحان دهند.115
مردم در برابر مشكلات و مصايب چند دستهاند:
الف: گروهى جيغ و داد
