
ترس و وحشت بر همه افراد دارد. (الدرویش، 1999، 5: 97) درحالیکه ” مرضع” آن زنى است كه شانيت اين كار را داشته باشد، هرچند كه الان مشغول شير دادن نباشد. در آيه شريفه كلمه” مرضعة” را بهکاربرده تا دلالت كند بر اينكه دهشت و هول قيامت، آنچنان سخت است كه وقتى ناگهانى مىرسد، مادرى كه پستان دردهان بچهاش گذاشته آن را از دهان او بيرون مىكشد. (موسوی همدانی، 1374، 14: 478)
﴿ وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلا ﴾ (5) از بیان «ثمّ نخرجکم أطفالا» عدول صورت گرفته است و «طفلاً» در موضع «أطفالاً» جای گرفته است. همچنین در آیات زیر عدول در مصادر صورت گرفته است: عدول در تفعّل مصدر در آیه 52: ﴿ وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِه﴾
عدول از إفعال مصدر (أفعل) در آیه 59: ﴿ لَيُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً يَرْضَوْنَه … ﴾
عدول از مفاعلة مصدر (فاعل) در آیه 78: ﴿ وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِه﴾
3ـ4ـ2ـ2 هنجارگریزی در حروف
یکی از موارد هنجار گریزانه که در این سوره از بسامد بالایی برخوردار است آشناییزدایی در حروف است؛ بدین ترتیب که از کاربرد رایج خود خارجشده و در ساختاری جدید به کار گرفتهشدهاند. ازجمله این ادات: من زائد، إلا،
مِن زائد
از شرایطی که من زائد واقع میشود این است که اولاً باید قبل از آن نفی یا نهی یا استفهام آورده شود دوماً مجرور آن باید نکره باشد و سوماً مجرور آن یا باید فاعل یا مفعول به و یا مبتدا باشد مانند آیه 18 همین سوره مبارکه: وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِم و آیه های 52،71،78 نیز این قاعده رعایت شده است اما در سه آیه زیر این قاعده رعایت نشده است:
﴿وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيج (5)
﴿ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ (25)
﴿ وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَها (48) چنانچه می بینیم «کل زوج» و «عذاب» و «قریة» هرسه بهوسیله «من زائد» مجرور شدهاند درصورتی که ماقبل آنها استفهام و نفی و یا نهی ذکر نشده است. و بدین ترتیب از قاعده اصلی کاسته شده است و این قاعده کاهی همان هنجارگریزی است که برای پویایی زبان صورت می گیرد.
إلا
نحويان واقع شدن استثناي مفرّغ پس ازجمله مثبت را ممنوع دانستهاند، اما در آيات قرآني، همين مورد ممنوع پنداري، 18 بار آمده است. (عضیمه، 4104، ج1: 6)
مرحوم سيد رضي واقعشدن فعل ماضي پس از «الاّ» را مشروط به دو شرط دانسته است: الف) پيش از «الاّ» فعل ماضي آمده باشد; ب) فعل ماضي همراه با «قد» باشد. اما در هجده موضع قرآني، فعل ماضي پس از «الاّ» بدون هیچیک از دو شرط مذکور مشاهده میشود(همان، ص: 8). الا برای استثنا متصل یا مفرغ بهکاربرده میشود اما گاهی اوقات از معنای اصلی خود که استثنا هست خارج میشود و معانی دیگری به خود میگیرد. “الا” در این سوره مبارکه در چهار آیه30،40،52،65 ذکرشده که در آیههای 30،52،65 به معنای استثناء اما در آیه 40 به معنای “لکن” است.
﴿ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّه﴾ (40) در این آیه «الا» به معنای “لکن” است. گفته شده است «إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّه» استثناء منقطعه است. (حسینی همدانی، 1404، 11: 182) همچنین گفتهشده است که استثناء متصل از حق است و أن و مابعد آن در تأویل به مصدر بدل از آن است به این صورت که اگر بگوییم اخراج شدن آنها به وقوع نمیپیوست مگر به خاطر توحیدشان.(آلوسی، 1415، ج9: 155) همچنین هنجارشکنیای که در حرف «إلی» به وجود دارد نیز توجه را به خود جلب میکند؛ بدین ترتیب که إلی به معنای انتهای غایت است. در این سوره در تمام موارد به معنای حقیقی خود بهکاربرده شده است جزء اینکه برخی از نحویان ادعا دارند که در آیه: 15به معنای “فی” به کاربرد شده است: ﴿ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماء﴾ این هنجارشکنی در مورد حرف«إذ» نیز اجرا شده است؛ بدین شکل که این حرف غیر متصرف است مگر اینکه به اسم زمان اضافه شود در آیه 26سوره حج از معنای ظرفیه خارج شده و معنای مفعول به برای فعل محذوف أذکر گرفته شده است: ﴿ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْت﴾ در حالی که «إذ» در آیه 56 : ﴿الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّه ﴾ به اسم زمان اضافهشده است.
فصل چهارم
سبکشناسی بلاغی(ادبی)
4ـ1 سبکشناسی ادبی سوره حج
بدون تردید یکی از عواملی که باعث ضعف همراه با سکوت مشرکان شده است جنبه ادبی(بلاغی) زبان قرآن است. درواقع بلاغت بیبدیل قرآن باعث شده است که تا به امروز هیچ دانشمندی نتواند حتی آیهای بهمانند آیات قرآن را بیاورد. در رابطه با علم بلاغت، ارتباط آن با سبکشناسی و دلایل توجه به این علم در سبکشناسی در فصل دوم این تحقیق بهصورت کامل و مفصل سخنپراکنی شده است که در این بخش به خاطر پرهیز از زیادهگویی از توضیحات اضافی صرفنظر میشود. محقق در این بخش تلاش میکند تا با استمداد از کتب دانشمندان بزرگ علم بلاغت به بیان جنبههای ادبی سوره مبارکه حج که به خاطر گنجانده شدن بخش اعظمی از اعجاز قرآن کریم در این زمینه، از اهمیت زیادی برخوردار است، بپردازد. درواقع در این فصل توجه سخن به سمت صنایع بدیعی اعم از تشبیه، تمثیل، استعارات، مجاز، کنایه و … بهطور کامل منعطف خواهد شد.
4ـ2 اعجاز ادبی قرآن
علوم بلاغی (معانی، بیان و بدیع) با ارائه اصول و قواعد فصاحت و بلاغت، نقشی انکارناپذیر در تبیین و تحلیل اعجاز بیانی قرآن و پاسخدهی به شبهات اعجاز دارد. بیان کمیت و کیفیت این نقشآفرینی، ضمن ارائه جایگاه این علوم در موضوع اعجاز قرآن، ضرورت پرداختن به این دانشها را در حوزه مقدمات مباحث علوم قرآنی به تصویر خواهد کشید. اهمیت دانشهای بلاغی در بحث اعجاز قرآن تا بدانهاست که نخستین کتابهای اعجاز قرآن بیشتر به طرح مباحث بلاغی پرداخته است. فارغ از وحياني بودن متن قرآن، به لحاظ آنكه اين كتاب شريف در دوره زماني نزول، حضوري بینظیر و چشمگير در عرصه ادبيات عرب داشته و با قواعد و فرهنگ ادبي آن دوران مطابق بوده است، آينه ادبيات حاكم در آن مقطع زماني محسوب میشود. البته به اعتبار وحياني بودن و سنديت قطعیاش، نسبت به ساير مصادر ادبي، برتري و محوريت دارد، و به دليل اعجاز آن، سنديت اين منبع از هر منبع ديگري معتبرتر است و در اينكه چنين متني در زمان نزول وجود داشته هيچ ترديدي نيست. بدون شک هر خطيب و اديب و كاتب و شاعرى براى رسيدن به كنه و عمق سهشاخه ادبى(زبان، صرف و نحو و بلاغت) بايد منابعى بسيار غنى در دسترس داشته باشد كه در اين مورد هيچ منبعى را غنیتر و محكمتر از قرآن نخواهيم يافت و هر كس پاى در عرصه بلاغت میگذارد، بايد از اين باب وارد شود و كلام خدا را از جنبههای بلاغى موردبررسی قرار دهد؛ لذا علماى فن بلاغت از قرآن استفاده وافر برده و قواعد بلاغى خود را بيشتر بر اساس آنچه در قرآن آمده بنانهادهاند . از ديرباز، معارضان و مخالفان كلام وحي درصدد خردهگیری بر اين معجزه آسماني بودهاند و با روشهای گوناگون، به موارد پنداري ايراد بر قرآن اشارهکردهاند. ازجمله آن موارد، پندار اشكالات ادبي در تعابير قرآني است كه تحت عنوان «لحن» مطرحشده است. در خصوص اين شبهات، دو نكته قابلذکرند: اولاً، قرآن كريم ازجمله متون ادبي قديمي و درعینحال، داراي سند قطعي و بیشبهه است كه در دوران طلايي ادبيات عرب، نمود و بروز شگرفي داشت، بهگونهای كه ادباي قرآن ستيز از هماوردي آن اظهار ناتواني كردند.
حاكميت مطلق قرآن بر جامعه ادبي عصر بعثت و از رونق انداختن اشعار شاعران سرشناس مانند «معلّقات سبع»، مبارزه مخالفان قرآن در جبهه نظامي با پيامبر و به كار بردن هرگونه امكانات براي جلوگيري از انتشار آيات وحي، همگي نشان از ناتواني كفّار در پاسخگویی به دعوت مبارزهجویانه قرآن دارند و اگر شبهات پنداري مطرحشده در مورد وجود لحن در قرآن بر ساحت قدسي اين كتاب الهي گردي میفشاند، مطمئناً دستاويز دشمنان کینهتوز و درعینحال، سخنشناس و نقّاد قرار میگرفت. ثانياً، شبهات طرحشده در اثر بیاطلاعی از نكات نهفته در تعابير قرآن و غفلت از منابع اصيل ادبيات عرب بودهاند و همه موارد ذکرشده با توجه به لغت اصيل و ساختارهاي درستزبانی، قابل دفاع هستند. ازاینرو، مفسّران و قرآنپژوهان در كتب تفسيري مانند مجمع البيان، كشّاف، بحرالمحيط، مراغي و كتب ادبي ـ قرآني مانند تأويل مشكل القرآن، معاني القرآن، املاء ما منّ به الرحمن، اعراب القرآن و مشكل اعراب القرآن به پاسخ اشكالات مورداشاره پرداختهاند. ( نقیبزاده، 1392: 9) با قلانی بر این اعتقاد است كه قرآن كلام و بيانى ويژه است و از جهت لفظ و معنا با ديگر آثار منظوم و منثور بشرى متفاوت است. نامبرده مانند بسيارى ديگر از صاحبنظران در علوم بلاغى تفاوت بلاغت قرآن را با سخن مخلوق تأثیر در قلوب و اذهان میداند و بشر را از آوردن مثل آن عاجز مىداند. زيرا در كلام بشر اغلب معنا فداى لفظ مىشود، ولى در كلام خالق خلاف اين است و لفظ تابع معناست. او ضمن نفى سجع از كلام خالق فواصل قرآنى را بسيار فراتر از سجع میداند و معتقد است لازمه سجع تكلف است. حالآنکه در بيان قرآن تكلف و تصنع يافت نمىشود. ( باقلانی، لاتا : 86) محمود راميار اعجاز قرآن را چنین اظهار میدارد: «بیتردید مجد و كيان اسلام جز براثر اعجاز قرآن میسر نمیشد و هرچه هست از پرتو عظمت قرآن است، و براثر قرآن است كه امروز اسلام را چنين شكوفان و پر جلا مییابیم». (کرمانی، 1393: 7) بنا بر آنچه در بالا بیانشده است علم بلاغت و زیرشاخههای آن در بیان و اثبات معجزه بودن قرآن نقش بسیار زیادی دارد و اگر به خاطر پذیرش اعجاز قرآن نبود عرب جاهلی به طوق اطاعت و بندگی خدا گردن نمینهاد.
4ـ3 بلاغت قرآن
بلاغت در لغت يعني جوان شدن و به مرتبه نهايي رسيدن ورسایی. و در اصطلاح یعنی رسانیدن مقصود و غرض به مخاطب، به همین جهت بلاغت را نمیتوان درباره كلمه به کاربرد؛ زیرا کلمه بهتنهایی رسا نیست و مقصود کامل گوینده را نمیرساند. بنابراین بلاغت مختص به كلام و متكلم است. (همایی، 1374: 25)
قرآن بلیغترین كلام است؛ به همين روى قواعد بلاغى بر اساس آن بناشده است و كتبى مستقل ويژه بلاغت آن تألیف گرديده است كه اعجاز القرآن فخر رازی و بديع القرآن ابن ابى الاصبع از آن جمله است. در قرآن اصنافى از بلاغت وجود دارد كه متقدمان به آنها توجه نداشته و ازنظر آنان مخفى مانده است؛ مثلاً يكى از مواردى كه متأخرانی همچون عزالدين موصلى و ابن حجه حموى و ديگران در زيبايى و جمال و حسن و كمال آن اتفاقنظر دارند، اين است كه نويسنده و يا شاعرى صنعتى را در گفته خود بياورد و سپس با توريه به اسم آن صنعت نيز اشاره كند . اين مورد را در قرآن بهگونهای بسيار زيبا مییابیم؛ آنجا كه به موسى میفرماید: «فأسر باهلك بقطع من الليل و لا يلتفت منكم احد…» [هود 81] كه در اين آيه صنعت التفات بكار رفته است؛ زيرا به جاى آنكه “منهم” گفته شود، از ضمير غائب به ضمير مخاطب التفات شده است. صنعت ديگر قلب است كه عبارت است از آوردن كلامى كه وقتى از آخر به اول خوانده شود، همان باشد كه از اول به آخر بوده است . در قرآن اين صنعت بهگونهای بسيار زيبا آمده است؛ آنجا كه میفرماید: «و ربك فكبر»[مدثر/ 3] و يا كل فى فلك [يس/40] كه ادبا و كتاب و شعرا بسيار از اين فن استفاده كرده اند. گاه ممكن است در كلام وحى دو عبارت كه ظاهرا بر يك نهج و سياق آمده، با يك جابجايى در ضمير، ازنظر معنا و تفسير با يكديگر تفاوتى فاحش داشته باشند؛ مثلاً آيه شريفه «ولاتقتلوا اولادكم من املاق نحن نرزقكم و اياهم» [انعام /151] در مقام مقايسه با آيه شريفه «و لاتقتلوا اولادكم خشية املاق نحن نرزقهم و اياكم» [اسراء/ 31] نهايت لطافت را دست میدهد . اين جابجايى در ضمائر ضمن
