
عمل شد کما اینکه در پژوهشهای جدید نیز برای دلالت بر شیوه بیان اندیشه از طریق زبان پا به عرصه ظهور گذاشت. (جیرو، لاتا: 6)
سبکشناسی و پژوهشهای مرتبط به آن با تجدید پژوهشهای زبانی و ظهور زبانشناسی نوین و به دست “دی سوسیر” همگام و همراه شد.(دی سوسور، 1985: 26-27)
غلامحسین یوسفی درباره روش سبکشناسی بهار چنین استنباطی دارد: «سیری در کتاب سبکشناسی، پژوهنده نکتهیاب را متوجه میسازد که استاد بهار به شناخت ویژگیهای صرفی و نحوی زبان هر دوره و واژگان و کیفیت تعبیر هر صاحب اثر بیشتر از مضمون و محتوی و طرز ادراک تکیه کرده است». (یوسفی، 1363: 85) مهمترین بخش زبان که در سبکشناسی موردتوجه است، کلمه است هم به لحاظ صورت و هم به لحاظ معنی. کلمه واحد تجزیهوتحلیلهای سبکی و مطالعات بلاغی است. اولمن میگوید گزینشهای آوایی و جملهای محدود است اما گزینش واژگانی غیر محدود است و بدین ترتیب در بررسی سبک فردی کارآمدتر است. (شمیسا، 1374: 117)
2ـ4 سبکشناسی از دیدگاه نظریهپردازان مسلمان و غرب
از دیرباز لفظ سبک هم در ادبیات عرب و هم ادبیات فارسی و به معنای امروزی کاربرد داشته است مثلاً ابن قتیبه در بحث از اقسام شعر در مقدمه الشعر و الشعراء اصطلاح دقیقاً سبک را بهکاربرده است «…. وضَربَ منه جاد معناه و قصرت الفاظه عنه. کقول لبید بن ربیعة:
ما عاتب المرء الکریم کنفسه و المرء یصلحه الجلیس الصالح
هذا و إن کان جید المعنی و السبک فأنه قلیل الماء و الرونق». (الدینوری، 1957: 14) یعنی «نوع دیگر شعر آن است که معنایش شایسته اما واژگانش نامفهوم است، مانند بیت زیر از لبید بن ربیعة که گر چه معنی و سبک زیبایی دارد اما ازنظر رنگ و رونق ضعیف است». بر این اساس ما شاهد کاربرد لفظ سبک در میان متون قدیمی خود هستم هرچند سبک در آن زمان معنای علمی امروز خود کاربرد نداشت. یا درگذشته از الفاظی چون طرز، شیوه سخن، طور، روش، اسلوب، طریقه و … بجای لفظ امروزی سبک استفاده میکردند.(امیری فیروزکوهی، 1371: 470) مثل آنچه در شعر شاعران زیر وارد شده است:
انوری این چه شیوه غزل است که بدان گوی نطق بربودی.(انوری، 1340، ج2: 919)
هریکی طرز جدا دارند از باب سخن ما حضوری عاشق «طرز اداء» افتادهایم.(فتوحی، 1391: 147-148) در ادبیات فارسی، بهویژه شعر سبک هندی، شیوههای مختلف شعری را از یکدیگر تفکیک کردهاند اما نیازی به تعریف سبک احساس نمیکردهاند؛ زیرا مشخصههای سبکی و طرز شاعران را بهخوبی درمییافتند و لزومی نداشت که از ماهیت این تمایز سخن بگویند، تنها تعریفی که از «طرز» یا سبک در متون گذشته به چشم میخورد در رساله “جامع الصنایع و الاوزان” است: «طرز در اصطلاح اهل ادب آن است که مقصدی از مقاصد نظم در نوعی از انواع یا به صفتی از اوصاف نظم مخصوص گردانیده باشد. ملک الشعراء بهار نخستین کسی است که با تألیف کتاب سهجلدی «سبکشناسی» به مفهوم دقیق کلمه از سبک در ادبیات و نثر فارسی بحث کرده و سبکشناسی را در ایران پایهگذاری کرده است. پس از وی اختیار، محجوب، خطیبی، زرینکوب، شفیعی کدکنی، شمیسا، و … به شیوههای مختلف به تحقیقات سبکشناسی کمک شایانی کردهاند.(ایرانزاده، 1390: 6) سبک از نظر بهار : سبک در اصطلاح ادبیات عبارت است از روش خاص ادراک و بیان افکار بهوسیله ترکیب کلمات و انتخاب الفاظ و طرز تعبیر. سبک به یک اثر ادبی وجهه خاص خود را ازلحاظ صورت و معنی القاء میکند و آن نیز بهنوبه خویش وابسته به طرز تفکر گوینده یا نویسنده درباره «حقیقت» است. (بهار، 1369: 17) نقش مهم شارلس بالی در پیشرفت علم سبک بر هیچ زبانشناسان پوشیده نیست این محقق بزرگ در رابطه با سبکشناسی نظریههای مختلفی را در جامعه ادبی ارائه کرده است: زبان مجموعهای از ادوات تعبیر است. تعبیر آنچه متناسب بافکر گوینده است و منظور از سبکشناسی دقیقاً بررسی همین ادواتی است که برای بیان اندیشهای معین در زبان بکار گرفته میشود. (Linguistics and Style p. 14)). این درحالی استکه سویسر، استاد بالی، چندان توجهی به زبانشناسی کلام نداشت، برخلاف او بالی در این زمینه اهتمام زیادی ورزیده است و به دنبال این توجه اصطلاح سبکشناسی را ابداع کرد. به این معنی که سویسر بیشتر توجه خود را به تأثیر نظام اجتماعی در زبانشناسی منعطف میکرد اما شاگردش تمام راه و روشهایی که در آن نظام اجتماعی در زبان به یک ماده و گفتار پویای بشری تبدیل میشود را موردمطالعه و بررسی قرارداد. روش او توجه به واکاوی عوامل مؤثر در کلام و تکنیکهای بیان در زبان بر اساس تمایز بین ویژگیهای منطقی و عاطفی است. (هاف، 1985: 38) بنابراین سبک هر اثر در قالب مجموعهای از عناصر عاطفی و تأثیرگذار زبانی بر شنونده یا خواننده القاء میشود. (فضل، 1998: 75) بدین ترتیب از طریق درک این عناصر میتوان به کیفیت سبک نویسنده یا سراینده و تمایز آن با دیگر شاعران و نویسندگان دستیافت. و درواقع اهمیت علم سبکشناسی تحقیق در مورد میزان تأثیرگذاری این عناصر سازمانیافته بر مخاطب است.(همان)
درست ده سال بعد از بالی روش دیگری تحت عنوان سبکشناسی جدید توسط دانشمند آلمانی لیوسبتزر پا در عرصه زبانشانسی گذاشت. شاید بتوان ادعا کرد که بیشتر مدارس جدید سبکشناسی، از روش این دانشمند متأثر شدند. روشی که در آن ارتباط عمیقی میان ویژگیهای سبکی یک اثر و انفعالات درونی نویسنده قائل است، این روش شکل پیشرفتهای از نظریه بوفون، دانشمند فرانسوی است که معتقد بود سبک همان خود انسان است. (وهبة، 1978: 141) “ابرامز” در فرهنگ اصطلاحات ادبی خود بانامA Glossary of Literary Terms در مورد اهمیت سبکشناسی اینچنین گفته است: زبانشناسی نوین نشان دادن ویژگیهای سبکی، یا «ویژگیهای شکلی» را بهطور ویژه موردتوجه قرار میدهد. ویژگیهایی که گفتهشده است یک اثر یا نویسنده و یا فرهنگ ادبی یک عصر را از دیگر آثار و نویسندگان و فرهنگها متمایز میکند. (المدارس النقدیة الحدیثة، ج3: 55) الگین بهعنوان یکزبان شناس میگوید: سبکشناسی به کاربرد اصول زبانشناسی در زبان ادبی اطلاق میگردد.(شمیسا، 1374: 115)
لئو اسپیتزر زبانشناس معروف آلمانی عقیده داشت که سبک شناس باید بین مختصات مکرر سبکی1 و فلسفه نویسنده ارتباطی بیابد، روش اسپیتزر در سبکشناسی به دایره واژه شناختی یا فقه اللغوی معروف است در این روش نخست باید اثری را خواند و خواند و خواند و مجذوب آن شد و با فضای آن انس گرفت تا 1ناگهان یک یا چند ویژگی منحصربهفرد تکرارشونده آن برجستوجو گر رخ نماید. در مرحله دوم باید به دنبال توضیح و تفسیر روانشناسانه این مختصات تکرارشونده رفت و دریافتن ارتباط بین آنها و جان و خرد نویسنده مجاهده کرد. در مرحله سوم که مرحله نهایی است باید برای تائید و تأکید یافته و نظر خود، دوباره از مرکز اثر به سطح بازگشت، و مختصات و شواهد و مدارک دیگری را باز جست. (شمیسا، 1374: 20-21)
سیروس شمیسا، سبکشناسی مرحوم بهار را در ردیف آثار بزرگ سبک شناسان معاصر او از قبیل لئو اسپیتزر و اریک ائورباخ میداند و مینویسد: «جالب اینکه اسپیتزر و ائورباخ هم آثار خود را در همان زمان تألیف سبکشناسی بهار در سالهای جنگ جهانی دوم نگاشتند…» سپس به دلیل برخوردهای دقیق و درست مرحوم بهار با مسئله سبکشناسی، احتمال میدهد او از مسئله سبکشناسی در غرب بیخبر نبوده است. (شمیسا، 1364: 82-83)
2ـ5 رویکردهای سبکشناسی
در نتیجه گرایشهای زبانی و ادبی که در دهههای اخیر صورت گرفت برخی از زبانشناسان تلاش کردند سبکشناسی را شاخهای از زبانشناسی محسوب کنند و بیشتر از هر چیزی به جنبه عاطفی زبان توجه داشتند
این گروه که مکتب فرانسوی را تشکیل میدادند در رأس خود شارل بالی را داشت اما در مقابل آنها گروهی دیگر وجود داشت که توجه زیادی به جنبههای زیباییشناسی ادبیات داشتند و تمامی عناصر یک اثر هنری برایشان مهم است. این گروه را پیروان مکتب آلمانی سبک میدانند که نشاطشان مرهون آرای کارل فوسلر و لئو اسپیتزر است.(شمیسا، 1374: 115-116) به همین دلیل شاهد گرایشهای زیادی در سبکشناسی هستیم که براثر خوانشهای متفاوت از مفهوم سبکشناسی به وجود آمدهاند. مهمترین این رویکردها شامل: سبکشناسی توصیفی(بیانی)، سبکشناسی تکوینی، سبکشناسی نقشگرا و سبکشناسی ساختارگرا که در ذیل بهصورت مختصر و موجز بهتفصیل آنها پرداخته خواهد شد.
2ـ 5ـ 1سبکشناسی توصیفی(بیانی)
مکتب سبکشناسی توصیفی1 را شارل بالی سوئیسی وضع کرد. این زبانشناس بزرگ را پایهگذار سبکشناسی جدید میدانند. بالی شاگرد فردینان دوسوسور، پدر زبانشناسی جدید بود. روش کار او این است که عبارات و جملات و کلمات متحدالمضمون را باهم میسنجد و نتیجه م2یگیرد که این عبارات و جملاتی که دارای محتوای یکسان هستند از نظر عواطف و احساسات با یکدیگر فرق دارند.(شمیسا، 1374: 118-119) این عواطف و احساسات محتوای سبکشناختی هستند که به محتوای زبانشناختی افزوده شدهاند.(غیاثی، 1368: 58) بدین ترتیب روش او نزدیک به روش علم بیان است: «ادای معنای واحد به طرق مختلف». بالی محتوای واحد عبارات متحدالمضمون2 را مینامد که در فارسی به «کمیته محتوا» و «واحد فکری» ترجمهشده است. بدین ترتیب عباراتی از قبیل: من عاشق او هستم، من به او علاقهمندم، من او را میخواهم، من او را از صمیم دل دوست دارم، من او را بهاندازه همه دنیادوست دارم، عشق من به او ازلی و ابدی است….. به لحاظ شدت و ضعف در بیان و اظهار احساسات و عواطف یکسان نیستند و پیداست که جمله من به او علاقه دارم ازجمله عشق من به او ازلی و ابدی است ضعیفتر است.در نتیجه این جملات از لحاظ تأثیر و اشتمال بر عواطف و انتقال احساسات با یکدیگر فرق دارند، و هر جمله یکبار عاطفی متفاوت با دیگری را بیان میکنند. از اینرو به سبکشناسی توصیفی (توصیف احساسات و عواطف)، “سبکشناسی بیانی” میگویند، زیرا گوینده در هر عبارتی به نحوی عواطف و احساسات خود را بیان میکند.
بنا بر آنچه ذکر شد به هر مضمون و محتوایی عوامل ثانویهای افزوده میشود که همان سبک است و کار سبک شناس بررسی همین عوامل ثانوی یا این برافزودههای عاطفی است. پس میتوان گفت سبک افزودن نا مکررها به قصههای مکرر است. (شمیسا، 1374: 119)
پس بر اساس اعتقاد بالی و هوادارانش سبک در شیوه بیان آشکار میشود و سبکشناسی بررسی محتوای عاطفی این بیانات است. نقص کار بالی آن است که به بررسی زبان ادبی نپرداخت و به زبان بهطورکلی توجه داشت. اما سبک شناس(بیانی) را میتوان بهخوبی در بررسی آثار ادبی هم به کاربرد و از طریق این روش به ضعف و شدت بیان عواطف در آثار ادبی نائل آمد. (همان: 119-120)
بنابر مکتب فرانسوی(مذهب شارل بالی) آنچه باعث تمایز سبکها میشود تفاوت در میزان حضور عاطفه و احساس در کلام است بنابراین غزلها که اکثراً دارای یک مضمون واحد هستند تنها بر اساس میزان حضور عاطفه و احساس در زمره سبک هندی یا عراقی یا خراسانی و… قرار میگیرند. درواقع تفاوت در سبک شاعران تفاوت در میزان آراستن کلامشان به عاطفه و احساسات است برخی از این شعرا در بیان احساسات و عواطفشان کمال اهتمام و تلاش را داشتهاند و برخی دیگر حد تلاششان در میانه راه متوقف شده است و نتوانستند بهخوبی دیگر شاعران عواطف خود را منعکس کنند. درنهایت این امر سبب به وجود آمدن سبکهای مختلف در حوزه ادبیات شده است.
2ـ5ـ2 سبکشناسی تکوینی(فردی)
مکتب سبکشناسی تکوینی1، به لئو اسپیتز آلمانی منسوب است. پژوهشگری که تخصصش در فیلولوژی زبانهای رومان(مخصوصاً فرانسه) بود. وی بعد از تسلط نازیسم از آلمان گریخت و به ترکیه رفت و در دانشگاههای آنها تدریس میکرد. سبکشناسی تکوینی، توجه اصلی به تکوین اثر ادبی از دیدگاه سبکشناسی است. پرسش این سؤال که منشأ سبک چیست؟ پیوسته در فرایند عملیات سبکشناختی برای محقق و سبک شناس الزامی است و درواقع
