
او بدوزد خرقه درویش را
او نماید هم به دلها خویش را
و گاه میگوید که این آدمیان هستند که بر امر بیصورت، صورت میافکنند. این سخن نزدیک به تفکیکی است که معمولا در باب خدا به مثابه امر غایی و امر بیانناپذیر انجام میگیرد. برخی از فیلسوفان مسلمان، همچون فارابی معتقد بودند که کار فیلسوفان مهمتر از کار پیامبران است، به این معنا که آنان به عالم بیصورت در حاق بیصورتی آن، نظر میکردند، در حالی که پیامبران با عالم خیال سر و کار داشتند و به امر بیصورت، صورت میبخشیدند. اسپینوزا هم همین عقیده را داشت وای بسا که از طریق موسی بن میمون و امداد فارابی بوده است. صورت سازی پیامبران بدان خاطر بوده است که با توده مردم سر و کار داشتند و توده مردم نمیتوانند خداوند را در حاق بیصورتیاش تجربه کنند و به طور مستقیم با امر متعالی مواجه شوند.
4. یکی از مسائل دنیای یونان باستان مسئله ربط واحد به عالم کثرات یا صور جزئیه است. افلاطون نسبت بین مثل کلّیه و صور جزئیه را با مساهمت یا هم بهرگی (μετέχεις) حل میکرد. مساهمت نزد نوافلاطونیان به معنای صدور و افاضه داشت. کثرات تشخصان را به واسطه سهم یا بهرهای که از وجود مبدء به صورت فیض دریافت میکردند. افلوطین در رساله هفتم از انئاد ششم میگوید: «مساهمت در واحد است که موجب پیدایش کثرات میگردد» (افلوطین, 1366, ص. 985)
5. آنچه امروز به عنوان سرگرمی محض (entertainment) موضوع سود تجاری قرار گرفته است، برای انسان جامعه سنّتی بیمعناست، او از مسائل پیچیدهای که امروزه روانشناسان برای هنر علی الخصوص نقاشی ساخته، دور است. آثار هنریای که با علاقه هنردوستان به وسایل شیک و تزیینی و تجملی تقلیل یافته برای او «مصرف حقیقی» ندارند. ریشه این مسئله در تفاوت دیدگاه این دو عصر است؛ چرا که در نوعی از تفکّر جدید، هنر به «بهسازی، ترتیب و آرایش متناسب همه چیزهایی است که نیاز به سازمندی و آراستگی دارند» گفته میشود. با توجّه به زندگی و نظرگاه انسان سنّتی است که «هنر برای هنر» برای آنها غیرقابل تصوّر است.
6. برخی از سنّتگرایان کارایی یا سودمندی را مساوق با زیبایی دانسته که با چند اشکال مهم روبروست. کوماراسوامی در کتاب فلسفه هنر مسیحی و شرقی معتقد است که یک «انبار» به همان اندازه زیباست که یک «کلیسای جامع» و یک «گل سرخ» همانقدر زیباست که یک «کلم بدبو». این مطلب تنها در صورتی شدنی و قابل قبول است که زیبایی و «کارایی» یا زیبایی و «سودمندی» را یک چیز بدانیم. صورت انبار متناسب با کاری است که برای آن ساخته شده است یا کلم بدبود صورتی دارد متناسب با غایت آن. پس کمال و غایت، یا کمال و کارایی یک چیز خواهد بود زیرا هر یک به کاری میآید که از دیگری برنمیآید. (بینایمطلق س. , 1387) زیبایی به مثابه تجلّی، کمال میطلبد، کمال هر چیزی به کارایی آن است. اشکال این مطلب این است که زیبایی چطور میتواند پرتو خیر باشد؟
7. دست از مس وجود، چو مردان ره بشوی!
تا کیمیای عشق بیابیّ و زر شوی. (غزلیات حافظ)
خاک آدم زآفتابِ جودِ او زر گشت از آنک
خاک، آدم را چنان بود او، که مس را کیمیا (قصاید سنایی غزنوی)
عیسی مست را زر کند، ور زر بود گوهر کند
گوهر بود بهتر کند، بهتر ز ماه و مشتری (مولانا، غزلیات شمس)
گويند: «روي سرخ تو سعدي چه زرد كرد؟»
