
سایر همنوعان بسته شده است تا از نزدگی برخوردهای اجتماعی همراه با تعاون دور شویم. منافع شخصی، سود متقابل و تعاملات مناسب در پس اصول اخلاقی برای طرفین با رعایت این اصول اخلاقی، اجتماعی و … ایجاد میشود. در اخلاق، درستی یا نادرستی اعمال ما بر مبنای نتایج، اهداف و اغراض شخصی تعیین میشود.
در قصه شماره “1” هر یک از خواهران آرزوی ازدواج با مردی قدرتمند و ثروتمند را دارند، اما خواهر کوچکتر به واسطه بلند نظری و اعتماد به پروردگار خود آرزویی دور از ذهن و محال را از خداوند طلب میکند که حتی شنیدن آن توسط پادشاه موجب خشم و غضب او میگردد. اگرچه در ادامه داستان با هوش و ذکاوت خود از خطر میگریزد و با بخشندگی و مهربانی، زندگی خود و اطرافیانش را سروسامان میدهد.
«و اکنون نوبت خواهر کوچکتر رسید. خواهر کوچک به آنها گفت: عجب آرزوی کوچکی کردید! حالا ببینید من چه آرزویی می کنم: خدایا ! پروردگارا میشود وضع زندگیام به قدری خوب شود که روزی شاه عباس بقچهی حمام مرا تا دم حمام برایم بیاورد؟!» (غلام دوست،1391: 176)
در قصه شماره” 10″ زن داستان انسانی صبور، دارای اعتقادات مذهبی و با ایمان است و به واسطه اعتماد به خداوند دارای طبعی بلند و بخشنده است که تنها دارایی خود را برای کسب درآمد فرزند به او میبخشد.
«مادر گفت پسرم، من صد دینار بیشتر نتوانستم پس انداز کنم. و این پول چیز زیادی نیست که انسان بتواند با آن به چیزی برسد! حال این صد دینار را به تو میدهم، اگر میتوانی با این سرمایه اندک کاری انجام بدهی و مایحتاج ما را فراهم کنی، خوب، بفرما، شروع کن» (همان: 204).
در قصه شماره “34” شخصیت اصلی زن داستان علاوه بر داشتن خصوصیاتی چون تیزهوشی و فراست، دارای طبعی بلند و بخشندگی فوقالعادهای میباشد. زنی مستقل است و به تنهایی امور زندگی خود را اداره میکند، اما او تنها مال و ثروت را برای خود نمیخواهد بلکه هر مستحقی که به در خانه او میآید و یا مهمانش میشود از او پذیرایی کرده و تمام اموال سفره را با غذای موجود به وی میبخشد. به سبب بلند نظری خود توجه مردی چون حاتم را به خود جلب کرده و پاداش خیرخواهی خود را از خدای خویش و سرنوشتی که او برایش رقم زده، دریافت میدارد.
«اما چون این دختر خیلی زرنگ بود، هنگامی که شام را آماده میکرد، با خود گفت: باید سری در کار باشد. این بود که هنگام غذا خوردن، همین که مرد گفت، یک لیوان آب بده بخورم؛ و او برای این کار بلند شد، اما حواسش پیش مرد بود؛ و دید که مرد چیزی توی غذایش ریخت. آب را که آورد و نشست، سفره را چرخاند و غذایی که دارو رویش ریخته شده بود، جلوی شوهر قرار گرفت. مرد بی توجه، همین که یک لقمه غذا خورد، مبدل به مجسمه طلایی شد… چند روز گذشت، دختر، زرگری آورد و طلا و نقرهها را آب کرد. به این ترتیب، کاروبارش بالا گرفت و ثروتمند شد. هرکس که مهمان آن دختر می شد، پس از صرف شام، سفره و بشقابها را در راه علی(ع) به او میداد» (سادات اشکوری،1387: 229).
4-3 خسیس بودن زنان
در قصه شماره “22” شخصیت اصلی زن داستان برای خورد و خوراک همسرش خساست میکند و طعام لذیذ را از همسرش دریغ میکند، اگر چه همسرش نیز مال و ثروت را نیز از او دریغ کرده است. این زن خساست خود را با حیله و مکر پنهان کرده و دروغ میگوید. از طرفی بسیار حق به جانب رفتار کرده و با زبان تند و تیز دروغ و خساست خود را انکار میکند.
«مرد به آرامی از سوراخ دیوار به داخل خانه نگاه کرد و دید: بله! یک ظرف مسی کوچک پر از گوشت روی آتش در حال پختن است… زن با اخم و تخم غذا را آورد. ولی برخلاف انتظار هیزم شکن، غذای سر سفره نان و پنیری بیش نبود! … هیزم شکن بلافاصله گفت: این زین جادویی است و میتواند از همه چیز خبر بدهد. مرد خانه پرسید: حالا زین چه گفت؟! هیزم شکن که منتظر این سوال بود گفت: زین میگوید توی آشپزخانه، یک ظرف مسی پر از آبگوشت قراردارد. زن فورا گفت: نه، این طور نیست. این زین دروغ میگوید» (غلام دوست،1390: 304).
4-4 زیاده خواه و خودخواه
حرص در معانی مختلفی مثل آزمندی و فزون طلبی و زیادهخواهی به کار رفته است. حرص حالتی نفسانیست که شخص را وادار به جمعآوری چیزی که به آن نیاز ندارد میکند. «یکی از اسباب و عواملی که مـوجب مـیشود انـسان حرص بر دنیا و زندگی آن را داشته باشد، ترس از فقر و ناداری است؛ یـعنی حریص برای فرار از فقر و نادانی و اینکه یک روزی نیازمند دیگران نشود او را وامیدارد بیشتر مال و ثروت جمعآوری کند، ولکن ایـنکار او نـه تـنها جلو فقر را نمیگیرد، بلکه عین فقر میباشد، زیرا ممکن است حریص در عـین ایـنکه ثروتمند است از نظر روحی همیشه نیازمند و فقیر باشد» (حقانی زنجانی، 1361: 32). حرص یـکی از عـلائم شقاوت به شمار میرود.
در قصه شماره”48″ زن داستان به علت زیادهخواهی و خودخواهی بسیاری که دارد به زندگی زنی دیگر وارد شده و موجب مرگ وی میشود، اما به همین قانع نشده و دختر او را نیز مورد آزار و اذیت قرار میدهد و تمام خوبیهای او را برای خود و دخترش میخواهد، بسیار سنگدل، ظالم و حیله گر است.
«نامادری گفت: دخترک بی حیا! خیال میکند که من نمیبینم، بیرون که هوا روشن است. دختر این حرف را که شنید “مندیل”اش را پایین آورد و پیشانیاش را پوشاند، تا آنها از رازش سر در نیاورند. با این همه مادر و دختر پی بردند، روی پیشانی دختر ماه درآمده است. و پس از کنجکاوی بسیار از قضیه سر درآوردند. فردا که شد، نامادری دخترش را به صحرا فرستاد… نامادری با خود گفت: چه کاری است که ماه پیشانی را به پسر پادشاه بدهم. این بود که خر پیشانی را عروس کرد و به قصر پسر پادشاه فرستاد و ماه پیشانی را توی تنور پنهان کرد» (سادات اشکوری،1387: 220).
4-5 حیلهگر و مکار
علم اخلاق زنانهنگر تئوری اخلاقی و تفکر زنانهنگر را به هم پیوند میدهد و نیز بین تئوری زنانهنگر و پیشداوریهای اخلاقی، ایجاد پیوند میکند. علم اخلاق زنانهنگر استدلال اخلاقی است دربارهی خوبی و بدی، درستی یا نادرستی، اعمال مطلوب و نامطلوب که به تغییرات فردی، اجتماعی و سیاسیای معطوف است که زنانهنگری خواستار آن است که به انقیاد [فرمانبرداری] زنان خاتمه دهد. این علم بینشهای اخلاقی زنان، تصویر زنان از خودشان و حس ارزش و مسئولیت اخلاقی زنان، را جدی میگیرد (پرنر، 1383: 96-97). یکی از صفاتی که برای زنان قائل شدهاند، صفت حیلهگری و مکار بودن است. البته این امر عمومیت ندارد، اما در داستانهای گیلانی به مواردی بر میخوریم که زنان برای پیشبرد اهداف خود دست به نقشهکشی و ترفندهای حیلهگرانه میزنند.
در قصه شماره “27”شخصیت زن داستان، کنیز پادشاه و زنی بسیار حیله گر و مکار است. خود را به جای زن زیبای داستان جا میزند وبا بیرحمی و سنگدلی سعی در نابود کردن او دارد. برای دستیابی به هدف خود دروغ میگوید و به همسر خود خیانت میکند و حقیقت را پنهان میسازد تا خودش خوشبخت شود.
«بعد از مدتی، پسر پادشاه با همراهانش آمد، تا آن دختر زیبا را با خودش به خانهی شوهر ببرد، اما وقتی کنیز را دید با تعجب گفت: تو چرا این قدر سیاه شدهای؟! کنیز گفت: از بس که کنار این پنجره نشستم، آفتاب این صحرا مرا سیاه کرد. پسر پادشاه گفت: چرا موهایت کوتاه شد؟! کنیز گفت: از بس گرمم بود، مجبور شدم موهایم را کوتاه کنم... کنیز که چنین دید، پیش حکیم رفت و به او پول فراوانی داد و گفت: ای حکیم، تو به شوهرم بگو که پسرت سخت بیمار است و دوای درد او هم خوردن خون بلبلی است که در قفس داری!» (غلام دوست،1390: 352)
در قصه شماره “32” شخصیت زن داستان بسیار حیلهگر و بی رحم است.به خاطر خواستهی نامشروع خود دسیسه میچیند تا پسر جوان را اغوا کند و چون موفق نشد در پی کشتن و بدنام کردن او برآمد. علاوه بر حیلهگری دارای صفاتی چون سنگدلی، خیانتکاری و دروغگویی نیز میباشد.
«پادشاهی پسری داشت خوش اندام به نام ابراهیم که نامادریاش عاشق او گردید و هر حیلهای به کار بست نتوانست به دامش اندازد. روزی او را به مهمانی خواند، اما ایراهیم با مشورت وزیر گربهای با خود بر سر سفره برد و غذا را اول به گربه داد و گربه در جا مرد» (تسلیمی،1390ب: 192).
4-6 مادر مهربان
نقشهای خانوادگی عبارت از مجموعه فعالیتها و وظایفی است که توسط زنان برای حفظ سـاختار خـانواده و بقای آن انجام میشود. به بیانی دیگر، «نقشهای خانوادگی نقطه تلاقی کارکردهای فیزیولوژیکی فرهنگی و اجتماعی زنان است و شبکهای پیوسته و همگن از کنشهای فوق را تشکیل میدهند. به هر تـرتیب نقشهای خـانوادگی زنان در دو بعد انعکاس مییابند؛ در سـطح خـانواده و در سطح جامعه. در سطح خانواده شامل نقشهای مادری و همسری هستند و در سطح جامعه؛ تجدید حیات اجتماعی، تجدید حیات نسلی و انتقال ارزشها و الگوهای فرهنگی را دربر میگیرند» (محب حسینی، 1374 :207). در جریان رشد کودکان، تغذیه، بهداشت، تهیه پوشاک و آشنایی کودکان با زندگی اجتماعی و جامعهپذیری آنان بر عهدهی مادران است. به مرور زمان، با رشد کودک مادر امور مربوط به نظام خانواده و تکنیک کار را به کودک میآموزد. او کودک را از 8 یا 9 سالگی با خود به شالیزار و باغ چای مـیبرد. و نـظام کار تولیدی خانواده را با به کار گرفتن کودک پایه گذاری میکند. این امر در ارتباط با فرزندان دختر و انتقال خود و فرهنگ زنانه مصداق عینیتری مییابد. در حقیقت رابطهی احساسی بین مادر و دختر وسیلهای بـرای انـتقال تخصصی تکنیکها و همچنین الگوها و ارزشهای زنانه نیز، هست. در این رابطه میتوان به تکنیک کار در نظام کشاورزی و صنایع دستی و همچنین امور خانهداری، آداب و رسوم، برخورد اجتماعی، نوع تغذیه، پوشاک و آموزش نقش همسری اشاره کرد. حتی پس از ازدواج نـیز تماسهای مـادر و دخـتر تداوم مییابد (همان :209).
در قصه شماره”43″ شخصیت اصلی داستان زنی است بسیار مهربان، صبور، مستقل و بخشنده که علارغم جفا و ستمی که فرزند بر او روا میدارد، مراقبت سلامتی و آسایش فرزند است.
«پسر مادر را در چاه انداخت و چند روز بعد برای اطمینان به کنار چاه رفت تا ببیند مادرش مرده یا نه؟ هنگامی که بر سر چاه رسید، دید مادرش صدایش میزند که پسرم مواظب باش تا به درون چاه نیفتی» (تسلیمی، 1390 الف: 71).
4-7 مادر ستمگر
خـانواده بـه عـنوان نخستين واحد در اجتماعي شدن افراد است. تعامل فرزندان با يکديگر و پدر مادر پايه هاي نخستين شـخصيت را پي ريزي مـيکند. از آن جا که نقش زن (مادر، خواهر …) در جامعهي ما به عنوان عامل تـعليم دهـنده و تـربيت کننده، خيلي بيش تر از مرد (پدر، برادر …) است، بنابراين وجود انحراف و ناهنجاري در رفتار آنان مـيتـواند آسيبهايي جدي و جبرانناپذير به بافت و ساخت جامعه وارد آورد. «زن مجرم نه تنها خود بلکه با تحت نفوذ قرار دادن ديگران با فريب و نيرنگ و هـمراه کـردن مردان با خود (از راه تاثير نيروي جنسي) جامعه را به تباهي ميکشاند و ديري نـمييابـد کـه اين فرشتگان به شياطيني تبديل ميشوند که هيچکس و هيچ چيز از انحراف آنان در امـان نـميمـاند» (دلاور و دیگران، 1389: 2).
در قصه شماره “31” شخصیت زن داستان برای تامین زندگی خود، نوهاش را به مردی میسپرد تا برای چند سال به او تعلیم درویش دهد. سپس پس از ازدواج پسر، در حق نوه خود خیانت کرده و در عوض مال و ثروت پیشنهاد مرد یهودی را برای ازدواج با عروس نوهاش میپذیرد. این زن دارای شخصیتی ستمگر، خیانتکار و پولپرست است.
«پیرزنی بود که نوهای سه – چهارساله داشت. یک روز درویشی آمد و به پیرزن گفت: این نوه به چه درد تو میخورد؛ به من بسپارش تا راه و رسم درویشی بیاموزد و مخارجت را تامین کند ... یهودی پولداری در همسایگی پیرزن بود. آن یهودی عاشق این دختر شد و از پیرزالی خواست که دختر را با او آشنا کند… یهودی پول زیادی به پیرزال
