
(صدر نبوی، 1361: 561).
فردی که مـحسود واقـع میشود، مورد نفرت حـسود قـرار میگیرد؛ زیرا حسود وجود او را منشأ محرومیت و بیارزشی خویش دانسته، گمان میبرد که اگر او وجود نداشته باشد، نـابرابری و تـحقیر ناشی از آن نیز منتفی خواهد شد. در پی این گـمان مـتمایل است کـه خـود بـهطور مستقیم اسباب زیان و خسارت مـحسود را فراهم سازد.
در قصه شماره”5″ دو شخصیت زن داستان بسیار حسود و خودخواه است. با سنگدلی و حیلهگری خواهر خود را رها کرده و با دروغ این کار خود را پنهان کردند. حسادت آنها به حدی بود که راضی به مرگ خواهر خود شدند.
«عسل ستاره خودش به آب زد و داشت از آن طرف رودخانه بالا میرفت که موهای او به خار کنار رود گیر کرد. آن وقت آفتاب را صدا کرد، آفتاب آمد یک گره به موهایش و یک مشت به پیشانی عسل ستاره زد و رفت» (غلام دوست،1391: 390).
در قصه شماره”14″ تعدادی از شخصیتهای داستان به شدت حسود و کینهتوز هستند. به علت عدم قدرت باروری، به همسر پادشاه حسادت کرده و موجب ظلم و ستم بر وی و فرزندانش میشوند. حیله گری، سنگدلی، خیانت به پادشاه و پنهان کاری از دیگر خصوصیات این زناناند.
«زنان پادشاه حسودی کردند و با خود گفتند: اگر او بچهای به دنیا بیاورد، شاه همه ما را طلاق خواهد داد. پس چه بهتر است کاری کنیم تا او نیز مثل ما از چشم پادشاه بیفتد. آن وقت پیش قابلهای رفتند و به او گفتند: اگر تو بتوانی کاری کنی که وقت زایمان آن زن، بچههایش را از او دور کنند، ما انعام خوبی به تو میدهیم» (همان: 243).
در قصه شماره “36” دو شخصیت زن داستان بسیار حسود و تنگ نظر هستند. برای رقابت بر سر مال دنیا حاضر به مرگ خواهر خود میشوند. با بیرحمی و کینهتوزی او را در چنگال مرگ رها میکنند و میگریزند.
«فردا هر سه خواهر میروند گردو پیدا کنند، گرم کار بودند که گرگی از بیشه بیرون میآید. خواهر بزرگ و خواهر کوچک گردوهایشان را میگذارند و فرار میکنند. حواس خواهر وسطی پرت میشود تا گردوهایش را توی دامنش قایم کند گرگ حمله میکند و او را میگیرد و میخورد» (پوراحمد جکتاجی،1386: 56).
4-19 زن راستگو
یکی از فضیلتهای اخلاقی که نقش بهسزایی در سازندگی انسان دارد، صداقت در گفتار، رفتار و پندار است. پیشرفت و تعالی بشر، در گرو پای بندی آنان، به راستی در کردار و گفتارشان است. از آنجا که انسان ها بر اثر نیازمندیهای فراوان روحی و جسمی ناگزیرند، به صورت اجتماعی زندگی کنند، آنچه بقای چنین حیاتی را تضمین میکند، درستکاری و راستی میان افراد جامعه است.
راستی در گفتار و کردار، انسان را محبوب دلها و منبع شایسته اعتماد برای مردم میسازد. در حالی که ریا و نفاق و دروغ، افزون بر آنکه شخص را در جامعه و پیش خدا، بیاعتبار میسازد، سبب گسستن پیوندهای اجتماعی نیز میشود و افراد را پیش یکدیگر بیاعتماد میکند.
در قصه شماره “44” شخصیت زن داستان راستگو و صادق است. به واسطهی بیان حقیقت، او را از خطر آگاه کرده و جان او را نجات میدهد. به واسطه ی اعتقادات مذهبی و دانستن قران کریم ذات پاک خود را حفظ کرده و انتقام بقیه را از پدرش میگیرد. زنی باهوش، هشیار، مهربان و دلسوز است.
«دختر گفت: من خاطر خواه تو شدهام. پسر گفت: راستش را بخواهی، من هم دل باختهی توام اما از ترس معلم خودم جرات ابراز نداشتم! دختر گفت: حالا که این طوره، تو نگران نباش. من کاری میکنم که تو حریف پدرم بشوی، اما به شرطی که زیر قولت نزنی!… پسر پیش او قرآن آموخت. آن وقت دختر گفت: حواست باشد، پدرم هر چه به تو آموخت، تو سعی کن همه را بیکم و کاست فرا بگیری، اما موقع امتحان که شد و او قصد داشت از تو آزمایش به عمل آورد، تو به سوالهایش پاسخهای نامناسب بده تا او به این باور برسد که تو شاگرد کودنی بودهای و تاکنون نتوانستهای بهرهای از آموزشهای او ببری و با این عمل او یقین پیدا خواهد کرد که تو اصلا به دردش نخواهی خورد، سپس ترا به پشت دنیا خواهد برد و تحویل پدرت خواهد داد» (غلام دوست،1391: 84).
4-20 زن دروغگو
دروغ در لغت به معنای سخن نادرست، خلاف حقیقت و واقعیت، قول ناحق است و به معنای نقل گفتاری از کسی است که آن را نگفته است. اصل آن در گفتار است؛ گذشته باشد یا آینده،وعده باشد یا غیر آن. ضد صدق است و خبر از خلاف واقع،چه به صورت عمد یا سهو، میباشد (دهخدا، 1345، ذیل واژهی دروغ). دروغ در اصطلاح، همان اظهار امر خلاف واقع و سخن بر خلاف حقیقت را دروغ گویند که یکی از بزرگترین و بدترین صفات انسان، دروغ گفتن است.
«آدمهای ساده در جهان ناخودآگاهی پرتاب شدهاند و هشیاری چندانی ندارند. همچنان که دروغگویان در هشیاری خود غرق گردیده، از ژرفای حقیقت درون بیخبرند، سادهلوحان غرق جهان پراکندهی دروناند و از هشیاریای که جهان لجام گسیختهی درونی آنها را سامان بخشد، بیبهرهاند. آنان اگر به خانه و مقصد برسند به مقصود خود نمیرسند» (تسلیمی، 1390 الف: 86). دروغگویی مانند سایر بیماریهای روانی و عاطفی، ابتدا از یک مسأله کوچک و ساده آغاز میشود. چنانچه به موقع درمان نشود به یک بیماری روحی تبدیل میشود. دروغگویی عامل اصلی فسادهای دیگر است، به طوری که شابد بتوان گفت کلید ورود به سایر فسادها است.
در قصه شماره”26″ شخصیت زن داستان دروغگو و پنهان کار است. برای رسیدن به امیال و خواستههای خود هر کاری میکند، اما شجاعت بیان و اظهار عشق خود را ندارد و آن را انکار میکند.
«شاه عباس دختر وزیر را احضار کرد. وقتی دختر وزیر حاضر شد، شاه عباس گفت: آیا تو دیشب دو درویش و یک پسر جوان را به خانهات راه دادی؟! دختر گفت: نه، امکان ندارد. شاه گفت: آن تونلی که از خانهی تو به آن قنادی زده شده، چی؟! هم امکان ندارد؟! دختر گفت: در خانه ی من تونلی وجود ندارد. شاه، پی پسر فرستاد. وقتی پسر را آوردند و از پسر سوالاتی کردند، پسر نیز از ترس جان، همه چیز را برملا کرد. سپس شاه دستور داد که جلاد گردن او را بزند» (غلام دوست،1391: 349).
در قصه شماره”40″ شخصیت اصلی زن داستان بسیار دروغگو و فریبکار است. برای گریز از انجام مسئولیتهای خود ترس را بهانه کرده و شوهر خود را فریب میدهد، اما در مواقعی که بخواهد بسیار شجاعانه عمل میکند.
«وقتی که حرف زن برادرش را شنید، تعجب کرد و پیش برادرش رفت و گفت: برادر، زن شما دارد توی دل این شب به قبرستان میرود تا برای زنهای مجلس عروسی باقالی برشته کند و برای آنها ببرد! مرد با تعجب گفت: زن من؟! او که از صدای دم کشیدن پلو و صدای کشیده شدن جارو توی اتاق میترسد و همیشه پنبه به گوش میگذارد، نه، من باور نمیکنم! خواهرش گفت: برادر جان! پلو قور قور و جارو شر شر، اینها همهاش بهانه است، اگر این طوره پس چرا او ماشه و قاشق و روغن و تابه را برداشته و به طرف قبرستان میرود؟!» (همان: 646).
4-21 اعتقاد به سحر و جادو
«سحر» در لغت، به هشت معنا آمـده کـه مهمترین آنها عبارت است از:
«1. خدعه و نیرنگ و شعبده و تردستی و به تعبیر قاموس اللغه، «سحر» یعنی خدعه کردن؛
2. «کلُّ ما لطفَ و دَقَّ»؛ آنچه عواملش نامرئی و مرموز باشد.
مفردات راغب به سه معنا اشـاره کـرده است:
الف. خـدعه و خیالاتِ بدون حقیقت و واقعیت؛ همانند شعبده و تردستی؛
ب. جلب شیطانها از راه های خاص و کمک گرفتن از آنان؛
ج. معنای دیـگری است که بعضی پنداشتهاند اینکه ممکن است با وسـایلی مـاهیت و شـکل اشخاص و موجودات را تغییر داد؛ مثلاً انسان را به وسیله آن به صورت حیوانی درآورند، ولی این نوع خیال و پنداری بیش نـیست و واقـعیت ندارد» (رمضان نرگسی، 1379 : 66).
اقسام سحر را میتوان به موارد زیر تقسیم نمود:
1. سحر منجّمان که از طریق نجوم درصدد پیش گویی حـوادث عـالم برمیآیند یا توسط عـلم نـجوم طـلسم میکنند. (البـته اطـلاق نام «سحر» به پیـش گـویی مسامحه به نظر میرسد.)
2. افرادی دارای نفوس قوی که میتوانند دیگران را سحر کنند. بـعضی بـا ریاضتهای غیرشرعی چنان قـدرت روحـی پیدا مـیکـنند کـه به صرف اراده خود مـیتوانند کارهای خارقالعاده انجام دهند؛ مثل بازداشتن قطار از حرکت.
3. سحر به کمک اجنه و با تـسخیر جـن؛ اجنّه موجودات لطیفی هستند که روی کـره زمـین زنـدگی مـیکـنند. آنان روح مجرّد نـیستند، بـلکه چون از لطافت خاصی برخوردارند، میتوانند خود را به هر شکلی درآورند. احضار اجنّه برای کسی مـقدور اسـت کـه اوراد خاصی را که شامل قسم دادن و صدا زدن آنها بـا اسـم اسـت، بـداند و آنهـا را مـکّرر بخواند تا مجبور شوند در محلی که شخص احضارکننده میخواهد حاضر شوند. مؤمنان آنها در انجام اعمال خـلاف مـثل جدایی انداختن بین زن و شوهر از مسخِّر خود اطاعت نمیکنند، اما از اجنّه کفّار در هر امری و لو خلاف شرع میتوان استفاده کرد. در سحر بـه کـمک اجنه، از آنها میخـواهند کـه مثلاً به شخصی ضرری وارد کنند یا بلایی را بر سرش بیاورد یا به واسطه اعمالی بین زن و شوهر جدایی بیندازند به واسطه دوستی با اجنّه هـمچنین مـیتوان به آنها دسـتور داد تـا به واسطه جلب نظر آنها دیگر اجنه نیز از او اطاعت کنند.
4. شعبده که عبارت است از حرکات سریعی که بیننده خیال میکند شعبده باز افعال عجیبی را انجام میدهد، در حالی کـه بـا سرعت دست، از خطای چشمبیننده استفاده میکند.
5. جـلب قلوب مردم با عوام فریبی؛
6. سخن چینی؛
7. اعمال عجیب که از ساختن آلات مکانیکی بر اساس حساب هندسی درست می شـود؛ مثل مجسمه رقاص.
8. خواص عجیب بعضی مواد شیمیایی و ادویه یا تدخین بـعضی از گـیاهان مـثل حشیش که موجب زوال عقل میشود یا خوردن بعضی از غذاها که موجب فرح یا حزن بیدلیـل مـیشود (همان: 68).
در این که آیـا سـحر واقـعیت دارد یا جزو خرافات میبـاشد، بـین عـلمای اسلام، به خصوص علمای شیعه و سنّی اختلاف نظر وجود دارد. بیشتر علمای شیعه سحر را صرف خرافات میدانند و به این آیـه قـرآن اسـتدلال میکنند که «فاذا حِبالُهُم و عِصِّیُهُم یُخیّلُ الیـهِ مـِن سِحرهم اَنّها تَسعی» (طه/ 66) یا آیه «فَلّما اَلقَوا سَحروا اَعینَ النّاسِ و استَرهبوهم و جاؤوا بسحر عظیم» (اعراف/ 116).
اما آنها که میگویند سحر واقعیت دارد، به مـوارد تـجربی در جامعه استناد میکنند که مـکرر دیده شده است. بـر اثـر سحر، محبتی از شخصی در دل دیگری ایـجاد شـده یا زن و شوهری صمیمی بر اثر سحر از هم جدا گشتهاند و یا چـیزهایی سـرقت شده و گم گشته پیدا مـیشوند.
قـرآن نـیز در ماجرای هاروت و مـاروت در آیـه 102 سوره بقره میفـرماید: «و مـا کَفَر سلیمانُ و لکنّ الشّیاطینَ کَفروا یُعلِّمونَ النّاسَ السِّحرَ و ما اُنزلَ علیَ المَلکینِ بِبابلَ هـاروتَ و مـاروتَ و ما یُعلِّمانِ مِن اَحد حتّی یـقولا اِنـّما نَحنُ فـِتنهٌ فـَلا تـَکفُر فیَتعلَّمونَ مِنهما ما یـُفّرقونَ بِه بینَ المرءِ و زوجِه و ما هم بِضارّینَ مِن اَحد الاّ بِاذنِ اللّهِ.» خداوند در این آیات اشـاره مـیکند که آنان با سحر بـه یـکدیگر ضـرر مـیزدنـد و به این وسـیله، زن و شوهر را از هم جدا میکردند. البته آنها که منکر واقعیت سحرند این قسم دوم را توجیه میکنند. ولی هر دو دسته، چه آنها که سحر و جادو را امری واقعی میدانند و چه آنها که آن را گول زدن و حیله و خـدعه و خـرافات میدانند، همه متفق القولاند که سحر تأثیر عجیبی در عالم خارج دارد و در این زمینه، به امور تجربی و خارجی استدلال میکنند و قایلانـد کـه اینگونه اعمال در اعصار گـذشته، بـیشتر رواج داشته است و هر چه در زمان جلوتر میرویم از رواج آن کاسته میشود.
به اعـتقاد جـان بـیتی نـیز جـادو اساساً یک پدیـده نـمایشی است و جنبه وسیلهای تنها بعد سطحی و ظاهری آن را تشکیل میدهد. جادو بیشتر به هنر شـباهت دارد تـا عـلم و برای شناخت آن باید تحلیلی را به کار بـرد کـه
